دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
٭٭٭٭٭ برخی پیشوند های كارواژه ای (فعل)

[عکس: 18.jpg]

بر: از پایین به بالا

خاستن و برخاستن، داشتن و برداشتن، آوردن و برآوردن
آهی از سینه برآورد. چنان تاخت تا گرد از زمین برآمد. چون بزرگمهر را دانا یافت، او را بركشید و وزیر كرد.


فرو: از بالا به پایین

دادن و فرودادن (بلع)، رفتن و فرو رفتن، نوشتن و فرونوشتن، شدن و فروشدن (غرق شدن)


وا / باز:

١- دوباره و چند باره كردن: بازگو، بازجو، بازپرداخت، بازسازی، بازگشت
٢- گشودن و ازهم باز كردن : واگرایی، وانمود، واكاوی ، وامانده


در

١- بدر (pad dar) ، از درون به بیرون
(به) درآوردن، (به) درآمد، ( به) درخواست

٢- اندر (en dar)، از بیرون به درون
اندر شدن (داخل شدن)، (ان) دریافتن = درك كردن


پر، پا: از میانه به پیرامون و اینور و آنور

كندن و پراكندن (= چیزی را كه یكجا است به این جا و انجا پخش كردن)

هیختن و پرهیختن (هیختن= هشتن = گذاشتن) = گذاشتن چیز ها به جای های دور از خود = پرهیز كردن.
پرداختن ، پراش..


هم، هما، هن، ان: یكجا و باهم و در كنار هم آوردن

انبار = یكجا بار كردن، اندوختن = یكجا دوختن، هنباختن، هنباز = هم بازی = شریك



سر : به پایان و مرز

سرآمدن، سررسیدن، سر رفتن، ..

AS
٭٭

[عکس: 21.jpg]

مکعب = کاب
مکعب مستطیل = دراز‌کاب
hypercube = hyperwürfel = hyperkubus = فراكاب

فَرداشت ("قضیه") اویلر:
شمار یال‌ها - شمار رُخ‌ها + شمار کُنج‌ها = ٢


یال: رَجی (خطی) که دو کُنج کنار هم را به هم پیوند می دهد.

همچنین:
دهخدا می نویسد که واژه‌ی "قاب" که با آن بازی (قاب بازی) می کنند: " استخوانی خرد در پاچه ٔ گوسفند و غیره . محرف کعب عرب است . (آنندراج )"
---
فرهنگ نامه های ریشه شناسی هم ریشه‌ی cube را در هندو اروپایی می دانند و به این استخوان پیوند می دهند.



C. I. keu-b-:

a. In Anwendung auf Biegungen am Körper, sich im Gelenk biegen:

gr. κύβος `Höhlung vor der Hüfte beim Vieh; Wirbelknochen - Würfel' (daraus lat. cubus; κύβωλον `Ellbogen' Poll. entweder von κύβος mit Suff. -ωλο- oder Umbildung von κύβιτον ds. - aus lat. cubitum - unter Einwirkung von ὠλένη);
----

mm
یکی از چیزهایی که به نظرم در راستای پالایش زبان باید بهش دقت کرد،هماهنگی وازگانه حتی اگر از زبان هم خانواده نباشه.

برای نمونه:"هدف مند،هدف دار" چون نمونه همچین چیزی رو توی انگلیسی هم دیدم"assassinate Assassination" هم از واژه ای با ریشه عربی گرفته شدند.
نظر دوستان چیه؟
undead_knight نوشته: یکی از چیزهایی که به نظرم در راستای پالایش زبان باید بهش دقت کرد،هماهنگی وازگانه حتی اگر از زبان هم خانواده نباشه.

برای نمونه:"هدف مند،هدف دار" چون نمونه همچین چیزی رو توی انگلیسی هم دیدم"assassinate Assassination" هم از واژه ای با ریشه عربی گرفته شدند.
نظر دوستان چیه؟

درباره ریشه‌شناسی assassination من چندین نگره دیده‌ام، بهترین آن بدید من «حشـاشین» است که پیروان «حسن صباح» روی خود گذاشته بودند، به چم «داروفروش».

واژگان که باید ساختار هماهنگی داشته باشند و بیشتر زمانها دارند. در اینجا اگر ساختار را پارسی نگه
داریم و «حشیش‌‌فروش» بجای «حشاش» بگوییم، میتوانیم فرداروز با «دارو» بسادگی آنرا بازدیسی کنیم.

چنانکه برای «هدف» هم برابر «آماج» را داریم و واژگان «آماجمند» و .. را جایگزین میکنیم.

زبانهای انگلیسی و پارسی هم ساختاری همانند دارند، برای نمونه همان پسوند -ation انگلیسی در پارسی -eš است:

To form = Disidan
Form = Dis (mânande tan+dis or تندیس)
Form+ation = Dis+eš
Re+form+ation = Bâz+dis+eš

مهربُد جان، کاری بَس ننکو کرده­ای.
خیلی دوست­دارم که در بحث­هایِ­تان بپیوند-ام، ولی سرعتِ پایینِ اینترنت (که البته بعدها چاره خواهد شد) و افزوده­برآن، دردسر هایِ روزانه نمی­گذارند چندان "کُنا" (فعّال) باشم.
اما پیشنهادی دارم.
فکر نمی­کنی اگر از تلاش­های خودت و دوستان در راستایِ واژه­سازی و واژه­گزینی یک فایل Pdf (با همین رنگ­آمیزی و آرایشی که در پُست­های­ات است) بسازی، بسیار نیکوتَر گردد و بازتابِ بیشتری در این دنیایِ مجازی بیابد.
البته باید در نِگر داشته باشی که سخت است با سد-در-سدِ سخنان و پیشنهادهایت همسو بود، اما بی­گمان راهی در پیش گرفته­ای که می­تواند موجبِ باروری و شکوفاییِ زبانِ ما گردد.
من در زمینه­ی زبانِ فارسی خواندنِ چند کتاب را به­شدت به همه توصیه می­کنم.
یکی کتاب­هایِ "داریوش آشوری" که دوستمان، داریوش، هم آنرا توصیه کردند. من دو کتابِ "زبانِ باز" و "بازاندیشیِ زبانِ فارسی" را دار-اَم. و کتابِ دیگر "پیرامونِ زبان و زبان­شناسی" از استاد "محمدرضا باطنی"است که به­دیدِ من از بزرگترین زبان­شناسانِ امروزِ ایران­ است.

یک پرسش از دوستِ فلسفه­ورزمان ، داریوش، دارم. به نظر شما ترجمۀ کتابِ مشهور "کانت" بصورتِ « نقدِ عقلِ محض» زیباتر است؛ یا « سنجشِ خردِ ناب» ؟!
هرچند، قصدِ داوری ندارم، تنها می­خواهم دیدِتان را بدانم.
Mehrbod نوشته: درباره ریشه‌شناسی assassination من چندین نگره دیده‌ام، بهترین آن بدید من «حشـاشین» است که پیروان «حسن صباح» روی خود گذاشته بودند، به چم «داروفروش».

واژگان که باید ساختار هماهنگی داشته باشند و بیشتر زمانها دارند. در اینجا اگر ساختار را پارسی نگه
داریم و «حشیش‌‌فروش» بجای «حشاش» بگوییم، میتوانیم فرداروز با «دارو» بسادگی آنرا بازدیسی کنیم.

چنانکه برای «هدف» هم برابر «آماج» را داریم و واژگان «آماجمند» و .. را جایگزین میکنیم.

زبانهای انگلیسی و پارسی هم ساختاری همانند دارند، برای نمونه همان پسوند -ation انگلیسی در پارسی -eš است:

To form = Disidan
Form = Dis (mânande tan+dis or تندیس)
Form+ation = Dis+eš
Re+form+ation = Bâz+dis+eš

توی اون پستی که در مورد کلمات با ریشه متفاوت(که هند و اروپایی نیستند)مثال زیاد زدم،نمونه دیگه alcohol هست.Alcoholism،alcoholic هست.
من مخالف این نیستم واژگان پارسی رو به کار ببریم(و به خیلیهاشون هم میل دارم)ولی نگاه من اینه که اگر به هر واژه شانس یکسان بدیم،ممکنه همزیستی بینشون بوجود بیاره یا واژه که بیشتر استفاده میشه جای دیگری رو بگیره.

مثلا وقتی ما ما هر دو واژه آماجمند و هدفمند رو داشته باشیم،این استفاده جامعه که نشون میده کدوم بهره وری بیشتری داره(بر اساس ساختار زبان)چون وقتی نیروی بیرونی در کار نباشه،میل به استفاده از وازه های ساده تر و روانتره،شاید گاهی یک وازه با ریشه های متفاوت بتونه بهتر از واژه پارسی در ساختار زبان عمل کنه.
undead_knight نوشته: توی اون پستی که در مورد کلمات با ریشه متفاوت(که هند و اروپایی نیستند)مثال زیاد زدم،نمونه دیگه alcohol هست.Alcoholism،alcoholic هست.
من مخالف این نیستم واژگان پارسی رو به کار ببریم(و به خیلیهاشون هم میل دارم)ولی نگاه من اینه که اگر به هر واژه شانس یکسان بدیم،ممکنه همزیستی بینشون بوجود بیاره یا واژه که بیشتر استفاده میشه جای دیگری رو بگیره.

مثلا وقتی ما ما هر دو واژه آماجمند و هدفمند رو داشته باشیم،این استفاده جامعه که نشون میده کدوم بهره وری بیشتری داره(بر اساس ساختار زبان)چون وقتی نیروی بیرونی در کار نباشه،میل به استفاده از وازه های ساده تر و روانتره،شاید گاهی یک وازه با ریشه های متفاوت بتونه بهتر از واژه پارسی در ساختار زبان عمل کنه.


undead_knight نوشته: admiral,Algorithm, Alcohol,mattress,orange,assassin ریشه عربی دارند ( و نه ریشه هندو اروپایی!) و البته لغات با ریشه عربی در انگلیسی کم نیستند(و اتفاقا لغات پرکاربردی هستند)

assassin = حشاش از حسن صباح، ایرانی
orange = نارنگ؛ پارسی
alcohol = از زکریای رازی، ایرانی
algorithm = بسته به خوارزمی، ایرانی
admiral = برگرفته‌ی ال‌امیر، خود به گِرایند (احتمالا) بالا برگرفته از «میر» پارسی، مانند «میرآب» - این را جای دیگر پرسیدم دیرتر خواهیم دانست.


پس چنانکه میتوان دید، بیشتر این واژگان یا یکراست ریشه ایرانی و پارسی دارند، مانند خوارزم که واژه‌ای
سددرسد پارسی و باستانی است، یا اینکه بدست ایرانیان برساخته شده‌اند، مانند همان الکل و باز عرب کاره‌ای نبوده.

In Avestan the name is Xvairizem, in Old Persian Huwarazmish, in Modern Persian خوارزم (Khwārazm), in Arabic خوارزم Khwārizm, in Old Chinese Hūsìmì (呼似密), modern Chinese Huālázǐmó (花剌子模), in Uzbek Xorazm, in Greek Χορασμία and Χορασίμα, by Herodotus.



کاربرد واژه «هدف» بجای «آماج» هم باز نادرست است، چراکه من یا شما یا هتا رایانه نمیتواند همه واژگان پارسی را از بر بداند، ولی با کاربرد
واژه ریشه‌دار در جای دیگر می‌دریابیم که چگونه، بگوییم همین «آماج» به واژگان دیگر پیوسته و ساختار زبان همچنان پیوستگی خود را نگه میدارد.

واژگان پارسی بیشتر زمانها در ساختار زبان هم بهتر کار میکنند:
آماجگاه = destination
خاستگاه = source

بخش کوچکی از ادبسار پارسی روی اینترنت آنهم اینترنت جستجوپذیر آمده، ولی همینجا میتوان دید که آماج پیشتر به کار رفته:
چو تیر انداختی در روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی

کاربرد دو واژه یکچم (≈synonym) هم کاری نابخردانه است و سودی ندارد، مگر در چامه‌سرایی.

نمونه بسیار خوب همانند دیگر، «داته» بود که بالا آوردیم؛ اگر کسی ریشه واژه را نمیدانست به پندار نادرست برابر «قانون»
را بهتر دیده و بکار میبرد، هنگامیکه در فربود (واقعیت)، میبینیم با کار خود همان همانگی ساختارِ زبان که خودتان گفتید را برهم میزند:

داتور = داور = قاضی
داتگستر = قاضی
داتگستری = قضاوت خانه
داتگر = دادگر = عادل
داتسرا = ؟
داتخواه = شاکی
...
داته = قانون
داتیک = قانونی
ناداتیک = ناقانونی
داتیکی = حقوقی؟
Pazhuhande نوشته: مهربُد جان، کاری بَس ننکو کرده­ای.
خیلی دوست­دارم که در بحث­هایِ­تان بپیوند-ام، ولی سرعتِ پایینِ اینترنت (که البته بعدها چاره خواهد شد) و افزوده­برآن، دردسر هایِ روزانه نمی­گذارند چندان "کُنا" (فعّال) باشم.

E306



Pazhuhande نوشته: اما پیشنهادی دارم.
فکر نمی­کنی اگر از تلاش­های خودت و دوستان در راستایِ واژه­سازی و واژه­گزینی یک فایل Pdf (با همین رنگ­آمیزی و آرایشی که در پُست­های­ات است) بسازی، بسیار نیکوتَر گردد و بازتابِ بیشتری در این دنیایِ مجازی بیابد.

نگران نباشید پژوهنده گرامی، همه نوشتارهای اینجا و بسیاری دیگر را من در گذر زمان یکجا اندوخته‌ام و اگر
اندکی از کار آسودگی بیابم، به امید اسپاگتی بزرگترین تارنمای وابسته به پارسی را راه اندازی میکنیم که دربرگیرنده
ابزارهای بسیار گوناگونی است که ما بسیار می‌نیازیم. بخش‌های گوناگونی از کار انجامیده و برآیند آنرا در آینده نزدیک خواهیم داشت.

شیوه نمایش و زیبایی کار نیز مانند همینجا بوده و از سیستم‌های رنگدهی خودکار و .. سود برده‌ام تا نوشته دلنشین
و خواندنی بماند. در کنار آن برای واژگان فرتورهای گیرا و چامه‌های وابسته را نیز نرم‌افزار خودکار میجوید و کنار واژگان و .. نمایش میدهد.




Pazhuhande نوشته: البته باید در نِگر داشته باشی که سخت است با سد-در-سدِ سخنان و پیشنهادهایت همسو بود، اما بی­گمان راهی در پیش گرفته­ای که می­تواند موجبِ باروری و شکوفاییِ زبانِ ما گردد.
من در زمینه­ی زبانِ فارسی خواندنِ چند کتاب را به­شدت به همه توصیه می­کنم.
یکی کتاب­هایِ "داریوش آشوری" که دوستمان، داریوش، هم آنرا توصیه کردند. من دو کتابِ "زبانِ باز" و "بازاندیشیِ زبانِ فارسی" را دار-اَم. و کتابِ دیگر "پیرامونِ زبان و زبان­شناسی" از استاد "محمدرضا باطنی"است که به­دیدِ من از بزرگترین زبان­شناسانِ امروزِ ایران­ است.

سپاس پژوهنده جان، من هم در پی سخنان دوستمان داریوش، اندکی درباره سرکار "آشوری"
پژوهیدم، شوربختانه ولی ایران نیستم و باید ببینم این کتابها روی اینترنت هم یافت میشوند یا نه.




Pazhuhande نوشته: یک پرسش از دوستِ فلسفه­ورزمان ، داریوش، دارم. به نظر شما ترجمۀ کتابِ مشهور "کانت" بصورتِ « نقدِ عقلِ محض» زیباتر است؛ یا « سنجشِ خردِ ناب» ؟!
هرچند، قصدِ داوری ندارم، تنها می­خواهم دیدِتان را بدانم.

E00e Pidgin_141
نقل قول:assassin = حشاش از حسن صباح، ایرانی
orange = نارنگ؛ پارسی
alcohol = از زکریای رازی، ایرانی
algorithm = بسته به خوارزمی، ایرانی
admiral = برگرفته‌ی ال‌امیر، خود به گِرایند (احتمالا) بالا برگرفته از «میر» پارسی، مانند «میرآب» - این را جای دیگر پرسیدم دیرتر خواهیم دانست.

پس چنانکه میتوان دید، بیشتر این واژگان یا یکراست ریشه ایرانی و پارسی دارند، مانند خوارزم که واژه‌ای
سددرسد پارسی و باستانی است، یا اینکه بدست ایرانیان برساخته شده‌اند، مانند همان الکل و باز عرب کاره‌ای نبوده.
ایرانی= پارسی نیست،این رو شما باید بهتر بدونید،خیلی از اندیشمندان اسلامیون ایرانی بودند ولی آیا زبانی که استفاده میکردند پارسی بوده؟!
بنابراین به این دلیل که واژه ای توسط یک ایرانی استفاده شده نمیتونیم استدلال کنیم که حتما ریشه پارسی داشته.در ضمن لینکی که گذاشتم دارای نمونه های زیادی بود و اگر نمونه ها رو ببینید خیلی از اونها کاملا عربی هستند و واقعا تلاش برای پیدا کردن ریشه پارسی براشون بیهودست.

[l
نقل قول:tr]
In Avestan the name is Xvairizem, in Old Persian Huwarazmish, in Modern Persian خوارزم (Khwārazm), in Arabic خوارزم Khwārizm, in Old Chinese Hūsìmì (呼似密), modern Chinese Huālázǐmó (花剌子模), in Uzbek Xorazm, in Greek Χορασμία and Χορασίμα, by Herodotus.
[/ltr]
گفتم که ممکنه در ریشه بعضی نمونه ها اختلاف باشه ولی این فقط مسئله نمونه هست و به کلیت وجود کلمات عربی در انگلیسی خدشه ای وارد نمیکنه..

نقل قول:کاربرد واژه «هدف» بجای «آماج» هم باز نادرست است، چراکه من یا شما یا هتا رایانه نمیتواند همه واژگان پارسی را از بر بداند، ولی با کاربرد
واژه ریشه‌دار در جای دیگر می‌دریابیم که چگونه، بگوییم همین «آماج» به واژگان دیگر پیوسته و ساختار زبان همچنان پیوستگی خود را نگه میدارد.

واژگان پارسی بیشتر زمانها در ساختار زبان هم بهتر کار میکنند:
آماجگاه = destination
خاستگاه = source

بخش کوچکی از ادبسار پارسی روی اینترنت آنهم اینترنت جستجوپذیر آمده، ولی همینجا میتوان دید که آماج پیشتر به کار رفته:
چو تیر انداختی در روی دشمن
حذر کن کاندر آماجش نشستی
معنای آماج،معنای هدف ؟! در واقع اگر مفهوم این دو کلمه کاملا یکیه،به حرف من میرسیم که بزاریم واژه انتخاب بشه نه اینکه به به زور یکی رو جای اون یکی بشونیم،اگر هم یکی نیست که وجود هر دو اشکالی نداره.
معنای کلمات که ذاتی نیست!معنای کلمات یک چیز توافقی هست.

نقل قول:کاربرد دو واژه یکچم (≈synonym) هم کاری نابخردانه است و سودی ندارد، مگر در چامه‌سرایی.
شوخی میفرمائید؟!این همه واژگان که در زبان های مختلف وجود دارند کاربردشون نابخردانست؟برای نمونه goalو aim وobjective معنای نزدیکی دارند ولی باز هم تفاوت هایی دارند که باعث وجودشون شده،در یک زبان احتمال ادامه حیات دو وازه هم معنا برای طولانی مدت خیلی کمه.

نقل قول:نمونه بسیار خوب همانند دیگر، «داته» بود که بالا آوردیم؛ اگر کسی ریشه واژه را نمیدانست به پندار نادرست برابر «قانون»
را بهتر دیده و بکار میبرد، هنگامیکه در فربود (واقعیت)، میبینیم با کار خود همان همانگی ساختارِ زبان که خودتان گفتید را برهم میزند:

داتور = داور = قاضی
داتگستر = قاضی
داتگستری = قضاوت خانه
داتگر = دادگر = عادل
داتسرا = ؟
داتخواه = شاکی
...
داته = قانون
داتیک = قانونی
ناداتیک = ناقانونی
داتیکی = حقوقی؟
[/QUOTE]
ببینید من میگم ما یک فرضی داریم و اونم اینه که وازگان پارسی در ساختار زبان بهتر و روانتر عمل میکنند،خب نظر من اینه که وقتی هر دو وازه رو معرفی میکنیم،واژه که در این ساختار بهتر و روان تر عمل کنه باقی میمونه،مگر مردم بیمارند که به در حالت عادی به دنبال نمونه های سخت و تر وناسازگار تر برند؟
مثلا من نمونه بالا رو قبول دارم ولی در مورد آماج نه،آیا به همین ترتیب میشه شکل های دیگش رو نشون بدید؟
undead_knight نوشته: ایرانی= پارسی نیست،این رو شما باید بهتر بدونید،خیلی از اندیشمندان اسلامیون ایرانی بودند ولی آیا زبانی که استفاده میکردند پارسی بوده؟!
بنابراین به این دلیل که واژه ای توسط یک ایرانی استفاده شده نمیتونیم استدلال کنیم که حتما ریشه پارسی داشته.در ضمن لینکی که گذاشتم دارای نمونه های زیادی بود و اگر نمونه ها رو ببینید خیلی از اونها کاملا عربی هستند و واقعا تلاش برای پیدا کردن ریشه پارسی براشون بیهودست.

خوب همان زکریای رازی هم اندیشه‌اش به پارسی بوده که دانشمند شده، اگر نه چرا همه دانشمندان عرب خوانده، در فرهود (حقیقت) ایرانی بوده‌اند، ژن ما که بهتر نیست، هست؟

نامگذاری چیزها را هم چنانکه میبینیم، از سر ناچاری زمانه عربی بوده. برخی واژگان مانند همین
الکل را هم من پافشاری نمیکنم که جایگزین شوند، فراموش نشود که عرب‌ها به آن الکُحول میگویند.




undead_knight نوشته: گفتم که ممکنه در ریشه بعضی نمونه ها اختلاف باشه ولی این فقط مسئله نمونه هست و به کلیت وجود کلمات عربی در انگلیسی خدشه ای وارد نمیکنه..

نخست اینکه مگر هر کار نادرستی در انگلیسی کردند باید در پارسی هم بکنیم؟

انگلیسی یک زبان نوپایی است در برابر پارسی، شما چرا میخواهید زبان کهن پارسی که در جهان میتواند بهترین باشد را به تراز انگلیسی پایین بیاورید؟




undead_knight نوشته: معنای آماج،معنای هدف ؟! در واقع اگر مفهوم این دو کلمه کاملا یکیه،به حرف من میرسیم که بزاریم واژه انتخاب بشه نه اینکه به به زور یکی رو جای اون یکی بشونیم،اگر هم یکی نیست که وجود هر دو اشکالی نداره.
معنای کلمات که ذاتی نیست!معنای کلمات یک چیز توافقی هست.

ببخشید، مگر کسی زور کرده بگویید آماج undead جان!؟

بیشتر به نگر میاید که به ما زور شده بگوییم «هدف».



undead_knight نوشته: شوخی میفرمائید؟!این همه واژگان که در زبان های مختلف وجود دارند کاربردشون نابخردانست؟برای نمونه goalو aim وobjective معنای نزدیکی دارند ولی باز هم تفاوت هایی دارند که باعث وجودشون شده،در یک زبان احتمال ادامه حیات دو وازه هم معنا برای طولانی مدت خیلی کمه.
همچم = synonym
یکچم = ؟

آن کارکتر ≈ را که من برای زیبایی نیاوردم، در انگلیسی برابر واژه «یکچم» را نیافتم، بجایش hypernym, metanym و .. را یافتم که چم دگرسانی دارند.

در پارسی واژگان "یکچم" بیخود داریم، مانند «سلام» بجای «درود» که سددرسد چم و کاربرد
یکسانی دارند. یا همان «هدف» بجای «آماج». اینها را باید در گذر زمان دور ریخت و پالود.

نیاز به واژگان همچم اگر بود، چنانکه گفتیم از سرچشمه‌های زیر بیرون میکشیم:
1- پارسی
2- پارسیک، اوستا، ..
3- زبان‌های همخانواده: تاجیک، پشتو، دری..
4- زبان‌های همریشه: لاتین، آلمانی، انگلیسی، ..
5- زبان‌های بیگانه: چینی، تازیک (عربی)، ..

پس در این پایگانی، واپسین برگزیدگی به زبان‌های بیگانه داده میشود.

این پایگانی دربرگیرنده «نام‌های ویژه» نیست. "سامورائی" را در هیچ زبانی نمی‌ترزبانند،
ولی octopus به هشت‌پا را چرا! eukaryote به هویاخته و eustress به هوتنش و .. را نیز بهمچنین.

برخی واژگان میانکشوری مانند «تروریست» و «پیتزا» نیز برگزیدگی ندارند و نیازی به ترزبانش نیست.





undead_knight نوشته: ببینید من میگم ما یک فرضی داریم و اونم اینه که وازگان پارسی در ساختار زبان بهتر و روانتر عمل میکنند،خب نظر من اینه که وقتی هر دو وازه رو معرفی میکنیم،واژه که در این ساختار بهتر و روان تر عمل کنه باقی میمونه،مگر مردم بیمارند که به در حالت عادی به دنبال نمونه های سخت و تر وناسازگار تر برند؟
مثلا من نمونه بالا رو قبول دارم ولی در مورد آماج نه،آیا به همین ترتیب میشه شکل های دیگش رو نشون بدید؟

نه، این انگاشت شما بود. من گفتم:
1- ما نمیتوانیم تنها از روی روانی واژگان را برگزینیم (ترجیح دهیم)، چرا که هیچکس نمیتواند همه واژگان پارسی را از بر بداند و با کاربرد واژه روانتر بیگانه، شما ساختار زبان را نادانسته آشوبانده‌اید.

2- همه واژگان "ناروان" امروزی هم در گذر زمان روان میشوند، پس در این گذر ما چیزی را از دست نداده‌ایم: هوخشسپ -> شب
+ خودمان هم میتوانیم این فرایند را بشتابانیم و نیازی به نشستن نیست.

3- پارسی از یگانه زبان‌های زنده جهان است که همه سداها را پوشش میدهد. اگر ما از انگلیسی وامواژه بسیار بگیریم، واکه‌های «خ، ق، ژ» در زبانمان کم میشود و آماروار به نابهنجاری می‌افزاید. اگر از تازیک وامواژه بسیار بگیریم (که گرفته‌ایم)، واکه‌های «گ، ژ، پ، چ» کم میشوند و هتا کژ میشود کج و دیرتر یک واژه بیخود «معوج» هم برساخته میشود!

4- واژگان تازیک (عربی) ساختاری ویروس‌وار بر پیکر زبان ما دارند. اگر شما «علم» را بیاورید، «عالم، معلوم، علما، علیم، تعلیم، تعلم، استعلام، ..» هم بدنبالش سرازیر میشوند، پس از عربی باید هرچه بیشتر پرهیزید.

5- ...

این چهارتا را پسادستی (نسیه) داشته باشید!

روی هم رفته هم من با دانش بسیار اندکم در پارسی هرگز نیاز به وامواژه آنهم از زبان بدردنخور عربی ندیده‌ام!

زمانیکه شما به کسانی که دانش بیشتری دارند مینگرید، مانند سرور بهمن که استاد ما هستند (https://www.facebook.com/Paarsipaak)
آن اندازه به شما واژه هم‌آرِش (=synonym) میدهند که نتوانید از بر هم کنید Pidgin_141
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40