دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
٭٭٭٭ روشنگری در باره ی واژه ی پارس

چندی است كه چو افتاده كه 1- عرب برای خوار كردن ایرانیان نام پارس را از آوای سگان بر ایرانیان نهاده یا 2- به وارونه، از نام پارسیان بر آوای سگ نهاده ! و یا
اینكه 3- این فارس به چم اسب دوان است ( از فرس). باید گفت كه:
1
-Pars
این نام تیره ای آریایی است كه آنزمان كه عرب هیچكاره بود، برروی سنگنبشته های هخامنشی و هتا در تورات بوده و پیوندی با سگ و عرب ندارد. چم این واژه هم مانند پارت، "كناره ای" و یا "پهلویی" بوده، چون مادها خودشان را میانه ( ماد=میانه/مادر،مایه) و دیگر تیره های آریایی را پهلویی میشمارده اند كه واژه ی "پهلوی" هم از همینجا برای پارتیان پیدا شده.
parthva---|
........... .|-----> Part
........... .|-----> Pars
2- Bark
در زمان چیرگی عرب، نام یك استان ایران پارس بوده و نه نام همه ی ایران و ایرانیان. و عرب ایرانی را عجم میخوانده و نه پارس ! پ هم كه نمیتوانسته بگوید كه این را بر "پارس" سگ بنهد یا نه!. در هیچ تاریخ و گزارشی هم چنین چیزی نیامده. تازه اگر عرب اینهمه آگاهی تاریخی (!) داشته كه كوروش و پارسیان را خوار كند، چرا ایرانیان كه همواره با آنان میجنگیدند ( بابك و مازیار و ..) با آنها همراهی كرده و از این واژه سود جسته اند؟ پس اینهم یك سخن بی پشتوانه است كه چو انداخته اند.
الفارِس - 3
سخن دیگر اینكه، واژه اسب دوان در تازی، فارِس، با آهنگ " فاعـِل" است از ریشه ی "فـَـرَس" (=اسب) و وات "رِ" در آن زیر دارد ولی در واژه ی فارس، كه تازی شده ی پارس است، "ر" خاموش است، پس این چو هم درست نیست.
fâres <> fârs

[ATTACH=CONFIG]535[/ATTACH]

--------------------------------------
از این گذشته، این جانور پاسبان گله های ایرانیان و خود آنها نیز بوده و در نزد نیاكان ما جایگاهی ارجمند داشته و جایگاهی ویژه نیز در آیین میترا و در اوستا دارد. بر اینپایه نباید از دید كنونی به گذشته های دور نگریست. سگ پس از اسلام بده شده و گرنه تیره های آریایی همواره دوستدار این جانور كه نخستین دوست و یاور مردم است، بوده اند و بیزاری از سگ و یا ناپاك دانستن آن در فرهنگ تازیان است.

در پایان: نامها نیستند كه به ما بزرگواری میبخشند، ما هستیم كه به نامها بزرگی ( و گاه پستی ) میبخشیم.
٭٭٭ شمارگان هندی
[ATTACH=CONFIG]537[/ATTACH]
پــُرسیده شده بود كه آیا شمارگان ( اعداد) ما عربی هستند؟ در پاسخ باید گفت كه نه، شماركانی كه با سامانه ی دَه-تایی، در جهان گاهی بنام شمارگان تازی ( اعداد عربی)، نامیده می شوند، از بیخ هندی هستند ولی عرب آنرا به همراه تازش های خود به اروپا برده است و آنها گمان برده اند كه تازی است. همچنان كه در تاریخ آمده است، تازیان هیچگونه شهرمندی و دانش و شمارگری پیشرفته نداشته اند و گاه، شمار های برزگ تر از هزار و یا كمتر را هم نمی توانسته اند دریابند!

نكته: باید دانست كه داستان شمارگان ،جدا از دبیره ( الفبا) است و دبیره ی كنونی ما تازی است. برای همین، نوشته را از راست به چپ و شماره را از چپ به راست می نویسیم.
نكته: واژه ی "یك" پارسی از واژه ی " یــِـكاه" زبان كهن پیشاهندواروپایی گرفته شده كه در سانسكریت هم همین مانده و واژه ی عبری "یــِخاد" (= یك ) نیز از همین واژه ایرانی گرفته شده كه سپس شده " اِخاد" و دیرتر، این را عرب ها گرفته و "اِحاد" و سپس "احد" درست كرده اند.

AS


بنمایه های دانشگاهی

تاریخ دبیره، اسحق تیلر•:
Isaac Taylor's " History of the Alphabet "
"The later alphabets — Parsi, Hebrew, Syriac, Mon- golian, and Arabic — were at first local varieties of the Aramean"
http://www.archive.org/stream/storyofalp...d_djvu.txt
چگونگی پدید آمدن دبیره ی عربی از دبیره نـَبـَـطی ( از فرهنگنامه ی ایرانیكا)•ه
http://www.iranica.com/uploads/files/aramaic_tab2.jpg
•چگونگی پدید آمدن دبیره پهلوی و اوستایی از دبیره ی آرامی (از فرهنگنامه ی ایرانیكا)ه
http://www.iranica.com/uploads/files/aramaic_tab3.jpg
• تاریخ خط ما
محمد تقی بهار
http://persianlanguage.ir/articles/persian_alphabet/238
تاریخچه‌ای از خط و دبیره •
http://persianlanguage.ir/articles/persi...habet/2088
• تاریخچه‌ای از نگارش و خط
دکتر ژاله آموزگار
http://persianlanguage.ir/articles/persian_alphabet/585
روند گسترش دبیره از آندره لومر•
The Spread of Alphabetic Scripts (c. 1700--500 BCE)
André Lemaire
"The Bukân stela bears witness that from that
time Aramaic was in official use in the west of Iran, more particularly in the kingdom
of the Manneans, two centuries before its spread under the Achaemenid
Empire’ (Lemaire, 1998: 299). However, it was effectively not until the reign of Cyrus
(551–30) that Aramaic, which was used as the language of administration and communication
of that vast empire, became widespread, from Asia Minor to the Indus
and from Upper Egypt (Elephantine-Aswan) to Bactria (in the north of Afghanistan)
(Shaked, 2004)."
http://persianacademy.zxq.net/Bukan%20Script.pdf
•تاریخ دبیره، پوشه ی دوم ، جستار دبیره های (زبان های) آریایی ، برگ ٢۴۳
History of the Alphabet: Aryan Alphabets, Band 2, page 243
Von Isaac Taylor
"After the Arab conquest the Pahlevi chachter was replaced by arabic, which is now the alphabet of Persia"
شمارگان هندی •
http://en.wikipedia.org/wiki/Indian_numerals
درباره ی فرگشت about evolution

گردآوری از مزدک بامداد
(هرمزپگاه)
برداشت ها:
بنمایه های دانشگاهی انگلیسی زبان
فرهنگنامه ی لاروس
ویکی پدیای آلمانی در باره ی تاریخ فرگشت
هفته نامه های اشپیگل، پیکره ی دانش

بخش یکم

اندیشه ی فرگشت
اندیشه ی فرگشت و همچنین ریشه یکسان و دگرگونی گونه های زیندگان بسیار کهن است
و به سده ی ششم پیش از زایش عیسا بر میگردد که از سوی آناخیماندر
Anximander،
شاگرد تالِس نامدار، پیشاورد شده بود. این فیلسوف بر آن بود که هومن، از ماهی ها یا
جانوران ماهی گون پدید آمده اند.

لامارکیسم یا فراگیری زادی ویژگی های دستاوردی

اندیشه های فراونی از این دست، در سده هیژدهم فراگستر شدند. در ١۸۰۹، ژان باپتیست لامارک،
این اندیشه را به میان کشید که جانداران، آنچه را که در برخورد با طبیعت در درازای زندگی خود،
آروین کرده و توانایی هایی را که بدست آورده اند، به زادمان های پسین خود می سپارند،
برای نمونه ، اگر دم موشها بریده شود، سرانجام ، بچه موشی بی دم زاده خواهد شد.
یا اگر جانوری از یک اندام بیشتر کار بکشد ، این اندام در زادمان پسین وی بهتر خواهد شد،
با نمونه پرآوازه ی "زرافه" که گویا چون از گردنش برای خوردن برگهای بالای درخت بسیار سود جسته،
در هر زادمان، گردن زرافه ها دراز تر و دراز تر شده است.
به این برداشت از دگرگونی جانوران و فرگشت، "لامارکیسم" میگویند.
این ایده، هتّا بادشمنی و ناسازگاری کلیسای انگلیس و بسیاری از بزرگان سیاسی روبرو شده
و همچنین بسیارای از نهاد های دانشگاهی "کهن پا" با آن از سر ستیز برخاستند.

داروینیسم آغازین
در سال ١۸۵۸، چارلز داروین و آلفرد راسل والاس ، با همدیگر ، دو کار گوناگون در باره ی نگره ی
فرگشت را از رهگذر " گزینش طبیعی" در انجمن "لینه آن" لندن برنمایاندند. این برنمایی، با نگرش
و پیشواز چندانی روبرو نشد، به وارون آفریده ی دیگری از داروین که در سال پس از آن چاپ و پخش شد:
نسک " خاستگاه گونه ها"، که نگره فرگشت را بسیار موشکافانه و واگسترده ، روشن نموده بود،
آنچنان که که به پذیرش هر چه بیشتر این نگره انجامید.
نخست، بخش های ویژه ای از نگره داروین، مانند گام‌بگامی

[ATTACH=CONFIG]571[/ATTACH]

( gradualismus )
و "گزینش طبیعی" با
سرسختی و پایداری سنگینی روبرو شد. هواداران لامارک چنین فرنود میکردند که برای نمونه پرده های
لای چنگال های پای اردک، در پی پا زدن کوشمند در آب، پدید امده اند و نه در رهگذر گزینش طبیعی،
که میگوید که آن مرغابی هایی چیره تر و کامیاب تر بودند که پرده های چنگالشان بزرگتر بوده.
ولی از آنجایی که آزمایشهای انجام شده برای پایوری نگره لامارکی، بی سرانجام بودند و نگره ی لامارک
را استوار نکردند، این نگره به سود داروینیسم کنار رفت.

دشورای های نخستین داروینیسم با دستاورد های "مندل"
داروین ، ولی نمیتوانست روشن کند که ویژگی های زیستی چگونه از زادمانی از زادمان دیگر به ریگ
سپرده می شوند، همچیان او نمیدانست که چرا چندگونگی های این ویژگی ها، در روند ریگسپاری،
آمیختگی نمی یابند.
گره‌گور مـِندِل در سال ١۸۶۶ یک نوشته بنام "آزمایشهایی برروی آمیزه های گیاهی"
بیرون داد که دیرتر، پایه و بنیاد دستور های مندل، که به نام او نامیده شدند، گردید. این دستور ها
میگویند که زاب های بویژه ای ، با یک شیوه و آرایش پیش بینی پذیر و کران‌نموده، به ریگ میرسند،
هنگامی که کارهای مندل، که نخست چندان به چشم نیامده بودند، در سال ١۹۰۰ دوباره یافته و
چشمگیر شدند، نگر های دیگرسان نخستین ژن شناسان و زیست‌آمارگران در باره ی تـُـندای فرگشت،
به یک شکاف ژرف میان مـُدل داروینی و مـُدل مندلی فرگشت، انجامیدند

آمایش فیشر
این شکاف ژرف، سرانجام در سال ١۹۳۰، با کار های زیست شناسانی چون " رولاند فیشر" ،
بسته شد. بارآورد کار او ، یک آمایش میان گزینش طبیعی داروین، و دستور های مندل ، به نام
" نگره ی آمایشی فرگشت" بود که همچنین پـُرگاه به نام "نوداروینیسم" نامیده میشود.
فیشر یک آمارگر و زیست شناس و ژن شناس برجسته و اَبَرهوشمند بود که ریچارد داوکینز از او با فرنام
بزرگترین جانشین داروین" یاد میکند. او کمابیش به تنهایی توانست شالوده ی دانش نوین آمار را بریزد.
او بود که در نسک " نگره ی ژنتیک گزینش طبیعی"، که برروی کارهای داورین بنیاد نهاده بود،
سازو کار ژنها و ریگسپاری آنها را که پایه ی دستور های مندل بود، با نگره ی گزینش طبیعی
همراه کرد و نشان داد که ایندو باهم پیوندی ژرف دارند. امروزه بخوبی میدانیم که این جهش های
ژنتیک هستند که زمینه را برای گزینش طبیعی فراهم کرده و فرگشت ، از پیوند این دو روند پدید میاید.
او همچنین نسکی در باره ی "فرگشت جنسی" پدید آورد که نشان میدهد که یک ویژگی ، هرچند کمیاب،
یک فشار گزینشی بالا را پدید میاورد. در پایان این نسک همچنین نگره هایی در باره ی نابودی
شهرمندی هایی که بزرگان آن زادآوری اندکی داشته باشند را به رشته ی نگارش درآورد.

یافتن شیوه ی ترابری ژنتیک
به سال ١۹۴۴، کارهای "اوسـْـوالد اِیوری" و همکارانش، نشانه های استواری بدست دادند که
اسید دزاوکسیریبونوکلئین
( DNA)،
ترابـِرِ داده های ژنتیک است. بهمراه رازگشایی از ساختار
DNA
بدست " جیمز واتسون" و "فرانسیس کریک" در سال ١۹۵۳، پایه ی مادی ریگسپاری روشن گردید.
از آن زمان، دانش ژنتیک و زیست شناسی مولکولی، وند های آژگاهی زیست شناسی فرگشتی میباشند.

دنباله در آینده...

  • هومن = انسان
  • آروین = تجربه
  • آروین کردن= تجربه کردن
  • نسک [nask] = کتاب
  • دستور = قاعده
  • پیشاورد = عـَرضه
  • نگره = نظریه( تئوری)
  • فرگشت = تکامل ( evolution)
  • دستاوردی = اکتسابی
  • ریگ سپردن = ارث نهادن
  • ریگ بردن = ارث بردن
  • ریگ = ارث( در بیخ ، مرده‌ریگ)
  • ریگسپاری = توارث
  • تـُـندا =speed =سرعت
  • پـُرگاه =often اغلب
  • فراگیری زادی ویژگی های دستاوردی = آداپسیون و ذاتی شدن صفات اکتسابی
  • دیگرسان =
  • different = متفاوت
  • آمایش = ترکیب، تلفیقcombination
  • بارآورد/ برآورد = نتیجه
  • آژگاه = مرکز
  • آژگاهی = مرکزی
  • تـَـرابر =حامل = transporter
  • وند = عضو، جزء
  • وند ها = اجزاء، اعضاء
  • زادآوری/بارآوری =زاد و ولد، fertility
  • کران‌نموده = تعریف شده



رونوشت از http://www.facebook.com/notes/%D9%BE%D8%...4133078019
درباره فرگشت
بخش دوم


گرگور مندل
( ١۸٢٢- ١۸۸۴)

گرگور مندل در سال ١۸۶۵ آزمایش های استوار اندیشیده شده ای را با نخود ها انجام داد،
که پیامد های ان، دیرزمانی نادیده ماندند. آنها تازه در آغاز سده ی بیستم ، از سوی
هوگو دو-وریس، کارل کورّنس و اریش چرماک* دوباره وایافته شده و به بستر دانش ژنتیک /
زیست شناسی فرگشتی پیوستند. دستاورد های مندل از نخستین آزمایشی بدست
آمدند که نشان میداد که هر زابِ ماده ی ریگسپار، که در آن زمان ناشناخته بود، دو جا،
برای زاب های مادری و زاب های پدری دارد که و اینکه این زاب ها با هم آمیخته نمیشوند ،
بساکه در یک شیوه ی ریگسپاری ویژه، زابی بر زاب دیگر چیره ویا در زادمانی های پسین
خودنمایی میکند**.
این نخستین برآوردی است که از راه آروین و آزمون ، انگاره های دیگری چون انگاره ی
داروین یا هِکِل* را (در باره ی ریگسپاری، نه فرگشت) به ستیز و چالش کشید.


دنباله در پیام های آینده...


*
Hugo de Vries
Carl Correns
Erich Tschermak
Haeckel

**
برای نمونه اگر دو نخود با پوست هموار و چروکیده با هم پیوند بخورند، چنین نیست که
از آنها نخودی با چروک کمتر پدید بیاید، بساکه نخود های چروکیده و وهمواری از انها به
شمار پیش بینی پذیر پدید میاید.


نگاره: دستور آمایش پذیری آزاد ژنها
( دستور سوم مندل
[ATTACH=CONFIG]572[/ATTACH]
)

  • زاب = feature، صفت، صورت (GER. Merkmal)
  • انگاره = فرضیه
  • ریگسپاری = توارث
  • ماده ی ریگسپار = ماده حامل ارث
  • نگاره = تصویر
  • آمایش = ترکیب، تلفیق
درباره ی فرگشت
بخش سوم


ریگسپاری

همچنان که در پیش آورده شد، مندل توانست با آزمون آروینی نشان دهد که زاب ها
با هم آمیخته نمیشوند و برای همین زادمان های پسین، همواره یکسان تر و همانند تر
نمیگردند*، بساکه این زاب ها با قانون های ویژه ای که "دستور های مندل" نامیده شد،
در زادمان های پسین آشکارگی می یابند. آزمایش او با نخود های هموار-پوست و
چروک-پوست، در این زمینه پرآوازه است.
پژوهش هایی که دیرتر انجام شد، پرده از بنیاد مادّی ژنها برداشته و dna را در
جایگاه ماده ی ریگسپار شناسایی نمودند.

پس ژن ها از سر نو کران‌نمایی شده و بخش های ویژه ای از dna دانسته شدند.
Dna در جانداران در سازه هایی به نام "کروموزوم" ها انبار میشود.

[ATTACH=CONFIG]586[/ATTACH]

یک جای معین در در روی یک کروموزوم " ژن لوکوس" نامیده میشود، (یا به کوتاهی
"لوکوس")، و یک واریاسیون یک زنجیره ی dna در روی یک "لوکوس" نیز "آلـّـِـل" نام گرفته است

[ATTACH=CONFIG]587[/ATTACH]
Mehran Salari نوشته: مهران سالاری:
دوستان گرامی‌، دوست میداشتم کمی‌ درباره یِ آروین‌هایتان با پارسی سخن گفتن در خانواده یِ خویش و یا با دوستان و واکنشِ ایشان و یا شاید ستیز‌ها و یا ستایش‌ها در این زمینه کوتاه گفت و گوی کنیم.

بهرِ کاربری یِ واژه‌هایِ ایرانی‌ (فارسی) و روشنگرایی در این زمینه برایِ خودتان بیشتر دشمن تراشیدید یا این که دوست‌هایِ نو یافتید؟

من خودم نخست با یک دیوارِ سترگِ گاه ریشخند، گاه چَفتِ (تهمت) به نژادگرایی و یا ستیزِ با دین روبرو بودم. و خرده گرفتنِ من از به تازی سخن گفتن و کاربری یِ فرافزونِ واژه‌هایِ بیگانه یِ ایشان و بی‌ مهری به زبان ایرانی‌ گاهی‌ نیز به گرفتاری با دوستان می‌‌انجامید. ولی‌ از آنجایی که پایدار ماندم و واندادم اکنون هم خودم کمی‌ نرم‌تر و آرامتر برخورد می‌کنم و هم دیگران سخنِ راست را می‌پذیرند. نه همه ولی‌ مِهینیگی یِ آنان. نرم‌تر و آگهترشان کردم. دستِ کم آگاهبود‌شان awareness را برایِ زبانِ فارسی کمی‌ بیدار کردم.


Mehrbod Varaste نوشته: مهربد وارسته:
من همواره روی ناخودآگاه سرمایه‌گذاری میکنم.
کسانی که به آن تراز خودآگاهی رسیده باشند که خود پارسی‌ گویند که هیچ، ولی برای دیگران بهترین راه همان سود بردن از نهان (ضمیر) ناخودآگاه است.

در اینکه چگونه میتوان از راه ناخودآگاه واژگان پارسی را جایگزین نمود سخن زیاد است، ولی من چند شیوه دم دست و کاربردی خودم را مینویسم.

استرس و خوانش واژگان:
همانجور که همگی گرایندانه دیده‌ایم، امروزه اگر هنگام سخن گفتن واژگان انگلیسی و ... را پشت سر هم سوار کنیم به "پرستیژ" و فرهیختگی کس بگونه‌ای میافزاید.
همینکار را میتوان با واژگان کمتر به گوش آشنای پارسی کرد. بجای singularity میتوان گفت تکینگی؛ نکته در اینجا تنها و تنها در خوانش و شیوه واگویش واژه نهفته است. اندکی "استرس" اینجا و آنجا این چم را میرساند که سخنگو (ما) میدانیم که از چه سخن میگوییم و واژه را نیز بدقت از همینرو "تکینگی" یا "تیل تکینگی (singularity point)" گزیده‌ایم.


بریخت شوخی و بازی در آوردن:
بجای "سلام" میتوان با آوایی شوخ گفت: «دروــــــــــووود بر تو». اگر چند ده بار و خورده‌ای به این شیوه بگویید «درود» و هر بار اندکی از بار شوخی آن کم کنید، سر انجام اگر «درود» تنها هم بگویید به گوش‌ کس ناآشنا نمیزند و جا افتاده است.
اکنون اگر بتوان همزمان درود را به جایگزینی "زیباتر" و "بهتر" از سلام درآورد کم کم همان کس و دیگران هم میآغازند به گاهی درود بجای سلام گفتن.


فرنود سادگی و کارآمدی واژه بجای برابر فارسی/تازی آن:
اگر کسی به ناآشنایی و شگفت (عجیب) بودن واژه نمارید، آنگاه میتوان بسادگی به اینکه برابر "فارسی/تازی" آن چم را نمیرساند نمارید.
برای نمونه اگر کسی پرسید فرنود گفتن «آگاهی‌رسانی» بجای «اطلاع‌رسانی» چیست، میتوان گفت که "برای من آسانتر است" و نیازی به درگیری و یا گفتمان بیشتر ندید.



پافشاری نکردن:
اگر کسی سخن را با گزاره‌ای مانند "کلمه‌ای که اینجوری .." آغازید کمابیش همیشه بهتر است که در پاسخ یکم ما هم بجای «واژه» بگوییم «کلمه»، سپس در گزاره پستر با گزاره‌ای مانند "اکنون این کلمه یا واژه را ..." برابر را جاانداخته و سپس در گزاره‌های پس از آن تنها "واژه" بگوییم.

این شیوه در فرهود (حقیقت) مانند این است که شما نخست به گزینش واژه کس از «کلمه» احترام گذاشته و سپس در جایگاه پیشنهاد «واژه» را آورده‌اید.
از این تیل به پس تنها بسامد (frequency) مهندی دارد. هر اندازه شما و دیگران بیشتر «واژه» بگویید، در گنجواژ مندارین (ذهنی) کس توانمندتر شده و هنگام سخن گفتن آسانتر بیاد میاید.



Bahman Heydari نوشته: بهمن‌ حیدری:
من از آنجاییکه به دین باورمندم،برای برخی از دوستان سنگین به نگر میآید و هنگام گفتگو اینگونه واژگان پارسی را که در سخنانم بکار می گیرم و هم چنین از فراوانی واژگان تازی شکوه می کنم و نارسایی های زبان پارسی امروزی را آشکار می سازم،چهار شاخ می شوند وبا چشمانی از حدقه (چشمخانه،کاسه ی چشم) درآمده بمن می نگرند و با پرخاش خُرده می گیرند، تو دیگر چرا؟ مرد از کجا آمدی؟اگرهرانجمنی با آن باورهایی از آن دست شاه ستایان پی فراخی(افراطی)، یا ایران پرستان لافزنی که در سپهر های هپروتی بسر می برند و جز لاف و گزافهای تهی و منم منم های بی پایه آنچنانی که خود را تافته ای جدا بافته از همه ی همسایگان و جهان ادمی می دانند واینگونه باورمندان ایران خواهی کاری جز تخم دشمنی و نژادپرستی نمی کارند و تنها کاری که می دانند،شمشیر جدایی از نیام بر می کشند و بر تارک مردم این مرز وبوم فرود می آورند، تنها می توان گفت که به دستگاه اندیشه ات نمی خورد و نمی برازد.

من تنها در پاسخ آنها می گویم:من پیش از مسلمان بودن،یک ایرانی هستم .همه ی ما رفتنی هستیم و به سرای نیستی می رویم و هاتا دین،شاید روزی از هازمان رخت بر بندد ولی این نام ایران و خاکِ جاودان و همیشگی اش برپای و برجای خواهد ماند،پس از جان دل بکوشیم، همه ی ما باید با توش و توانمان، پاسدار این سرزمین اهورایی و زبان شیرین تر از نیشکر خوزستان باشیم که فردوسی بزرگ فرمو د :دریغ است که ایران ویران شود/کنام پلنگان و شیران شود.

اکنون باید بخستویم که دیگر دوستان از همه گونه اندیشه ها وباورهای گوناگون آهسته آهسته به بایستگی بازسازی زبان فارسی که از کاروان دانش و تخشش جهان پیشرفته به گونه ای در جا زده است افتادند و هر کسی با یاری ندای درونی اش می کوشد،که همگام با دیگر دوستانی که پای در این راه دشوار گذاشته اند، همراه و هم پیمان شوند.



Aria نوشته: آریا:
من مانند شما یکسره و سازش ناپذیر به پارسی سره سخن نمیگویم و بسته به اینکه با چه کسانی همسخن هستم، چند درسد بیشتر از واژگان پارسی سود میجویم، گاهی واژه هایی مانند "شوربختانه"، و .. را میپرانم. من باورمند به روش "آهستگی و پیوستگی" میباشم.


Shahin Iranyar نوشته: شاهین ایرانیار:
درود یاران، نخست باید بگویم که یادگیری پارسی‌ به من نیرویی تازه داده، هر روز با شور به این تاربرگ می‌‌آیم تا از دوستان بیاموزم، واژه‌ها را در دفتری می‌‌نویسم و به یاد می‌‌سپارم. هنگام نوشتن چون زمان تنگ نیست، آنچه را که به ویرم مانده بکار می‌برم، و دیگر واژه‌ها را دوباره پیدا می‌‌کنم. هنگام گفتگو با خانواده می‌کوشم تا آنجا که میشود پارسی‌ ناب را بکار ببرم، چون هنوز ورزیده نیستم، نخست به زبان پارسی‌ نا سره می‌اندیشم و سپس واژه‌ها را در مندارم به پارسی‌ بر میگردانم. این مایه ی کندی سخن گفتنم شده. همسرم نخست بی‌تاب میشد و میگفت من شکیبایی این را ندارم که تا فردا بنشینم تا تو گفته‌هات را بیانجامی. پسرم که بیشتر به زبان انگلیسی‌ سخن می‌‌گوید، میگفت بابا این چند واژه‌ای هم که درمیافتم دیگر نمی‌‌هوشم. گاهی به خودم می‌گفتم من که در ایران نیستم، هر اندازه هم که بکوشم نمی‌‌توانم هنودی چشمگیر بر روی خانواده داشته باشم چون زادمان آینده من به پارسی‌ سخن نخواهند گفت. با این همه چون مهر سرزمین اهورایی‌ام بر تن‌ و جانم تنیده، آموختن واژه‌های پارسی‌ ناب گویی مرا به گذشته‌های دور نیاکانمان می‌‌برد. به هروین، پس از گذشت چند ماه، اکنون هنگامی که از زبانم در میرود و به پسرم می‌‌گویم منتظرت هستم، او برمیگردد و میگویید: بابا منتظر تازی است، بگو چشم برات می مونم، یا واژه تمدن تازییه، پارسیش چیه؟

بیشتر دوستان هم ریشخند میزنند و می‌‌گویند ای‌ بابا، شما که نمیتوانی‌ چیزی را دگرگون کنی‌، یا کی‌ حالش رو داره دوباره پارسی‌ را از نو یاد بگیره، یا اینها رو باید تو دبستان به بچه‌ها بیاموزانند ما دیگه پیریم، برخی‌ هم هنگامی که به من میرسند می‌گویند درود، سپس برمی‌گردند و به دیگران می‌‌گویند سلام. گروهی هم زمانی‌ که مرا می‌بینند راهشان را کج می کنند که ناچار نشوند که هتا کمی‌ به خود فشار بیاوردند و یک واژه پارسی‌ بیشتر بگویند با اینکه من بارها به آنها گفته‌ام که شما هر جور که میخواهید گفتگو کنید. در این میان تنها چند تن‌ را یافتم که به درستی‌ به فردیدم که واژه‌های بیگانه اندیشه بیگانه را به ارمغان می‌اورد پی بردند و پس از کمی‌ گفتگو از من خواستند که برایشان واژه نامه پارسی‌ را با ریانامه پفرستم.


Mehran Salari نوشته: مهران سالاری:
آری دوستان به گمانم آروینها یِ ما به هم می‌‌مانند. سپاس از دوستان از درمیان گذاشتنِ آزمودگی هایشان. شاهین جان گزارشت بسیار شیرین بود. همچنین از پیشنهاد‌هایِ کارایِ مهبد جان و آرمان‌هایِ ستودنی یِ بهمنِ گرامی سپاسگذارم. همچنین سپاس از فرمَدار، که براهِ این تاربرگ گهولشِ دانسته‌ها در این زمینه را دَرهَماک شدنی ساخت.



رونوشت از http://www.facebook.com/pure.persian/pos...9025238968
٭٭٭٭

[عکس: 94.jpg]

به مناسبت زمین لزره دردناک در آذربایجان و با آرزوی آمرزش همه درگذشتگان و تندرسی برای همه آسیب دیدگان.
=======
برخی از واژگان بخشی از فرهنگ و پیشینه ایران زمین هستند. یکی از این واژه ها، واژه "آذر" می باشد که با فرهنگ ایران گره خورده است.
********
آذر در اوستا « آتَر/ آتَرش» و در پهلوی « آتُر / آتَخش » و در فارسی امروز « آذر / آتش »است. آذر، ایزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست. در فرهنگ ایران، آتش
یکی از پدیده‌های سپهری ستایش شده و سپنتا است؛ چون گرمای زندگی را در کالبد دیگر پدیده‌های هستی جاری می سازد و با نور خود که نشانی از آذر اهورایی است جان و دل یاران اهورامزدا را روشنایی می بخشد. پس « سوی پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران (خدمتکاران و نگهداران آتش) در آتشکده از آن پرستاری (نگهداری و خدمت) می کنند (پرستش= خدمت و نگهداری).

در بسیاری از نوشته های کهن از آذر اهورایی یاد شده و جایگاه او ستوده شده است. برای نمونه در « یسنا، هات 62 » از آذر اهورایی با ویژگی هایی چون « برازنده ستایش و نیایش » ، « گشایش بخش » و « پناه بخش » یاد شده است و از او شادکامی، زندگی دراز، آسایش همگانی، کامروایی و روشنایی خواستار شده اند.
****
ورجاوندی و سپنتایی "آذر" تا بدانجا است که یکی از استان های بزرگ ایران کهن ، آذرآبادگان نامگذاری شده است که در آن آتشکده بزرگ ، شکوهمند و افسانه ای ایرانشهر، یعنی "آتشکده آذرگشسب " جای دارد. آذرگشسب و آذرآبادگان به آن اندازه مهین و برجسته بوده اند که پادشان ساسانی برای آغاز پادشاهی خود، پای پیاده به سوی آن و برای نیایش می شتافتند.
*****
همچنین، در گاهشماری ایرانی، نهمین روز از هر ماه و نهمین ماه از هر سال به نام "آذر" نامگذاری شده است. پس در نُهمین روز از آذرماه که نام روز و ماه یکی می‌شود یعنی روز آذر در ماه آذر، جشن « آذرگان » برگزار می شود. جشن آذرگان از جشن‌های ویژه آتش در فرهنگ ایران است که در ستایش آذر اهورایی برگزار می شود.

ایرانیان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه‌ها و بام‌ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش‌ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی‌های گوناگون در آتشکده‌ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب‌های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه‌ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند. یکی از نیایش هایی که در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده می‌شود « آتش نیایش » نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش « خرده اوستا » است.افزون بر "آذرگان"، جشن سده به گونه ای به آتش پیوند خورده است و شب چله آخرین شب ماه آذر می باشد.


http://www.facebook.com/photo.php?fbid=3...=1&theater
٭٭٭


[عکس: 115.jpg]


ضد زلزله = پاد لرزه
--------
همچنین:
در پیوند با <زمین لرزه> نگاه کنید به پیکی که شش ماه پیش پخش شد:
http://www.facebook.com/photo.php?fbid=3...=1&theater
---------
mm



[عکس: 116.jpg]
Mehrbod نوشته: در پیوند با <زمین لرزه> نگاه کنید به پیکی که شش ماه پیش پخش شد:

مهربد جان میگه در دسترس نیست !
sonixax نوشته: مهربد جان میگه در دسترس نیست !

برای من که نشون میده..
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40