09-25-2012, 11:47 PM
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
09-26-2012, 12:03 AM
Alice نوشته: دوستان می خواستم بدونم نام جستار مثلن "پارسیک" با "پارسی" چه تفاوتی داره ؟
یا "فرگشتیک" با "فرگشتی" !
یا "دانشیک" با "دانشی" !
شیوه درست زابسازی (زاب = صفت، adjective) در زبان پارسی برای این دسته از واژگان «ایک» است.
دانستن (کارواژه)
دانش (نامواژه) = science
دانشی = یک دانش (a science)؛ دانشی که درباره خود فیزیک است فرافیزیک نام دارد = یک دانش که درباره خود فیزیک است فرافیزیک نام دارد.
دانشیک = وابسته به دانش، scientific؛ پژوهشهای دانشیک = تحقیقات علمی
دانش (نامواژه) = science
دانشی = یک دانش (a science)؛ دانشی که درباره خود فیزیک است فرافیزیک نام دارد = یک دانش که درباره خود فیزیک است فرافیزیک نام دارد.
دانشیک = وابسته به دانش، scientific؛ پژوهشهای دانشیک = تحقیقات علمی
اینجا نیز درباره پسوند «ik» بیشتر گفته: http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8.../#post8675
09-26-2012, 12:42 AM
Mehrbod نوشته: دانستن (کارواژه)سپاس مهربد عزیز
ولی به نظرتان بهتر نیست بن واژه رو از گروه کارواژه ها جدا کنیم ؟
09-26-2012, 12:49 AM
من نمی دونم آخه عزاداری امام حسین (ع) به این تاپیک چه ربطی داره ؟
توی موضوعات مشابه هستـــ...
توی موضوعات مشابه هستـــ...
09-26-2012, 12:52 AM
Alice نوشته: سپاس مهربد عزیز
ولی به نظرتان بهتر نیست بن واژه رو از گروه کارواژه ها جدا کنیم ؟
چکار کنیم؟
کارواژه تا جاییکه من میدانم همان verb یا فعل است، که در اینجا میشد «دانستن»
بُنواژه هم چهرههایی از کارواژه است، برای نمونه دانسته میشود بنواژه.
فردیدت چیز دیگری بود آلیس جان؟
09-26-2012, 09:34 AM
Mehrbod نوشته: چکار کنیم؟همممممـ ؟ :)
کارواژه تا جاییکه من میدانم همان verb یا فعل است، که در اینجا میشد «دانستن»
بُنواژه هم چهرههایی از کارواژه است، برای نمونه دانسته میشود بنواژه.
فردیدت چیز دیگری بود آلیس جان؟
دانسته چرا بنواژه ست مهربد جون ؟
بنواژه فقط حالت کار رو مشخص میکنه ؛ شخص و زمان که نداره ! هر کارواژه ای از بن واژه ساخته میشه !
بن فعل هم از بن واژه ها ساخته میشه ؛
دانسته رو چرا تو گروه بن واژه ها قرار دادین ؟
09-27-2012, 03:45 PM
٭٭٭ زبان پارسی، پویا است ؛زیرا فرآیند واژه سازی بر پایه ساختار ها می باشد.
ساختار های زبان پارسی از روی بن های واژه های تازه می آفرینند.
******
[higlight]مغز یک ایرانی بایستی با دانستن بن ها، بتواند از روی ساختارها واژه های دلخواهش را بیافریند.[/higlight]
چند نمونه آشنا:
اگر پروا (شکیبایی و حوصله) داشتید این فهرست بلند بالا رو هم ببینید. (خیلی به معنی ها نپردازید.)
Pinnwand-Fotos | Facebook
ساختار های زبان پارسی از روی بن های واژه های تازه می آفرینند.
******
[higlight]مغز یک ایرانی بایستی با دانستن بن ها، بتواند از روی ساختارها واژه های دلخواهش را بیافریند.[/higlight]
ساختار : %+نده (کنندگی(فاعلی))
[% نشاندهنده بن کنون (مضارع) است.]
*****[% نشاندهنده بن کنون (مضارع) است.]
چند نمونه آشنا:
بافنده، سازنده، نگارنده، بیننده، شنونده، خزنده، چرنده، گوینده، بسنده، ستاننده، گیرنده، کشنده.
اگر پروا (شکیبایی و حوصله) داشتید این فهرست بلند بالا رو هم ببینید. (خیلی به معنی ها نپردازید.)
تازنده = مهاجم,حمله ور
کشنده = [مرگبار],خطرناک,دهشتناک
بخشنده = [آمرزگار,مهربان],رحیم,سخاوتمند,فیاض,کریم,نعیم,سخی
فریبنده = اغوا کننده
رهاننده = [بوختار]، منجی، ناجی
تابنده = [تابان,درخشان,نورانی],براق,مشعشع
باورنده = مطمئن
بافنده = [جولاهه],نساج
بردارنده = [بلند کننده]
آزماینده = ممتحن
گوینده = راوی,مبین
آگاهنده = خبررسان
ستاننده = [گیرنده]
چفنده = اتهام زن,فهمنده
واکاونده = تحلیلگر,آنالیزر
اخمنده = بداخلاق
نوآورنده = مخترع
پرسنده = طالب,سوال گر,سائل
بسنده = کافی,قانع
همبندنده = ارتباط,کانال
ماننده = مرتبط,مشابه
پیشآینده = محتمل
پاکنده = [شوینده,پاک کننده]
کاربرنده = user,کاربر,operator
درگیرنده = مسبب,با اثر
پایدارنده = مبارز,مقاوم
گذرنده = عابر,عبور کننده,transient
گزارنده = شرح دهنده,بیان کننده,ارائه دهنده,توصیف کننده
آلاینده =
دیرنده = [پابرجا],بادوام
پیروزنده = موفق,مظفر
برگیرنده = شامل
تواننده = قادر
بازبیننده = ناظر,مرور کننده
دربردارنده = [دارای],حامل,حاوی,شامل
بازدارنده = مانع,موانع
کوچنده = مهاجر
هوشنده = متفکر
همنده = جامع,جمع کننده
افزاینده = [فزاینده],مکثر,صعودی
دارنده = مالک,صاحب,ارباب
آساینده = استراحت کننده
انگیزنده = محرک
پیشنده = سبقت گیر
شنونده = [روبرو],مخاطب
خواننده = قاری
سازنده = مبدع,خالق
چخنده = معترض
پوینده = [پرجنب و جوش],نا ساکن,فعال,متغیر
پژوهنده = [جستجو],تحلیل گر,محقق
پاینده = [جاودان,همیشگی,جاوید],دائم,دایم,بادوام,مستدام,لایزال,مقاوم
برگذارنده = [برگزار کننده]
کوشنده = [چغانه],فعال,فعالان,مجاهد,جهاد، ساعی
نخشنده = نقاش,طراح,نقشه کش
بخشاینده = [اوخشیدار]
چرخنده = روتور,سیار
نگرنده = شاهد,متوجه,ملتفت
جنبنده = متحرک
اندیشنده = [اندیشناک],متفکر
گمارنده = صاحبکار
آرامنده = مطمئن
ستاینده = حرمت کننده,متشکر,مجد کننده,شاکر
خواهنده = متقاضی,مدعی
آراینده = تنظیم کننده,رگولاتور
نماینده = [جانشین],وکیل,کفیل
گذارنده = استقرار کننده
باشنده = موجود,حاضر
زیبنده = لایق
ارزنده = نفیس,مقرون به صرفه,گرانقدر
رونده = مضارع,جاری,عابر
بندنده = قفل,طناب
انجامنده = اجرا کننده,مجری,عامل
هراساننده = [ترسناک],مخوف,وحشتناک,هولناک
کهرباینده = بار الکتریکی,قطب الکتریکی
زداینده = [فرشوکرت],حذف کننده
رخشنده = شفاف,براق
بیوسنده = چاپلوس,متواضع,امیدوار
یارنده = کمککار,کمک دست
پیامنده = مخبر
هناینده = موثر
پذیرنده = حاضر
سُهنده = حس کننده,درک کننده
جوینده = طالب
کراننده = [مرز بندنده],محدود کننده,مشخص کننده,تعیین کننده,حد گذارنده
بالنده = [برنا,جوان,سرافراز],مفتخر,متعالی
راینده = برنامه ریز,برنامه نویس
رزمنده = [ستیزه جو,ستیزنده],مبارز
انگارنده = فرض کننده
آفریننده = [وسپار],مولد,خالق,تولید کننده
شناسنده = مطلع,معلم
شتابنده = [دستپاچه,ناآرام,شتابزده],سریع,عجول
فرستنده = ارسال کننده,انتقال دهنده,منتقل کننده
آزارنده = [درد آور],ناراحت کننده,زجر آور,غصه آور,عذاب آور
فروشنده = کاسب
بیننده = مشاهده گر
جونده =
بُرنده = [تیز,چاقو]
سپرنده = طی شونده
آینده = آتی,آتیه,بعدها,بعدی
پیداینده = [پدید آور],به وجود آور,بوجود آور
زینده = ساکن,مقیم
نفریننده = لعنت کننده
گسترنده = توسعه دهنده,مبلغ,منتشر,مروج,بسط دهنده
باینده = موجب,باعث
خشمنده = عصبانی
نکوهنده = منتقد,معترض
رمبنده = خرابکار
رامنده = [شادمان],مسرور
آموزنده = مفید
فرساینده = [خسته کننده],تحلیل برنده
بازگوینده = تکرار کننده
بررسنده = تحقیق گر
برپادارنده = تشکیل دهنده
برازنده = [سزاوار],لایق,
کشنده = [مرگبار],خطرناک,دهشتناک
بخشنده = [آمرزگار,مهربان],رحیم,سخاوتمند,فیاض,کریم,نعیم,سخی
فریبنده = اغوا کننده
رهاننده = [بوختار]، منجی، ناجی
تابنده = [تابان,درخشان,نورانی],براق,مشعشع
باورنده = مطمئن
بافنده = [جولاهه],نساج
بردارنده = [بلند کننده]
آزماینده = ممتحن
گوینده = راوی,مبین
آگاهنده = خبررسان
ستاننده = [گیرنده]
چفنده = اتهام زن,فهمنده
واکاونده = تحلیلگر,آنالیزر
اخمنده = بداخلاق
نوآورنده = مخترع
پرسنده = طالب,سوال گر,سائل
بسنده = کافی,قانع
همبندنده = ارتباط,کانال
ماننده = مرتبط,مشابه
پیشآینده = محتمل
پاکنده = [شوینده,پاک کننده]
کاربرنده = user,کاربر,operator
درگیرنده = مسبب,با اثر
پایدارنده = مبارز,مقاوم
گذرنده = عابر,عبور کننده,transient
گزارنده = شرح دهنده,بیان کننده,ارائه دهنده,توصیف کننده
آلاینده =
دیرنده = [پابرجا],بادوام
پیروزنده = موفق,مظفر
برگیرنده = شامل
تواننده = قادر
بازبیننده = ناظر,مرور کننده
دربردارنده = [دارای],حامل,حاوی,شامل
بازدارنده = مانع,موانع
کوچنده = مهاجر
هوشنده = متفکر
همنده = جامع,جمع کننده
افزاینده = [فزاینده],مکثر,صعودی
دارنده = مالک,صاحب,ارباب
آساینده = استراحت کننده
انگیزنده = محرک
پیشنده = سبقت گیر
شنونده = [روبرو],مخاطب
خواننده = قاری
سازنده = مبدع,خالق
چخنده = معترض
پوینده = [پرجنب و جوش],نا ساکن,فعال,متغیر
پژوهنده = [جستجو],تحلیل گر,محقق
پاینده = [جاودان,همیشگی,جاوید],دائم,دایم,بادوام,مستدام,لایزال,مقاوم
برگذارنده = [برگزار کننده]
کوشنده = [چغانه],فعال,فعالان,مجاهد,جهاد، ساعی
نخشنده = نقاش,طراح,نقشه کش
بخشاینده = [اوخشیدار]
چرخنده = روتور,سیار
نگرنده = شاهد,متوجه,ملتفت
جنبنده = متحرک
اندیشنده = [اندیشناک],متفکر
گمارنده = صاحبکار
آرامنده = مطمئن
ستاینده = حرمت کننده,متشکر,مجد کننده,شاکر
خواهنده = متقاضی,مدعی
آراینده = تنظیم کننده,رگولاتور
نماینده = [جانشین],وکیل,کفیل
گذارنده = استقرار کننده
باشنده = موجود,حاضر
زیبنده = لایق
ارزنده = نفیس,مقرون به صرفه,گرانقدر
رونده = مضارع,جاری,عابر
بندنده = قفل,طناب
انجامنده = اجرا کننده,مجری,عامل
هراساننده = [ترسناک],مخوف,وحشتناک,هولناک
کهرباینده = بار الکتریکی,قطب الکتریکی
زداینده = [فرشوکرت],حذف کننده
رخشنده = شفاف,براق
بیوسنده = چاپلوس,متواضع,امیدوار
یارنده = کمککار,کمک دست
پیامنده = مخبر
هناینده = موثر
پذیرنده = حاضر
سُهنده = حس کننده,درک کننده
جوینده = طالب
کراننده = [مرز بندنده],محدود کننده,مشخص کننده,تعیین کننده,حد گذارنده
بالنده = [برنا,جوان,سرافراز],مفتخر,متعالی
راینده = برنامه ریز,برنامه نویس
رزمنده = [ستیزه جو,ستیزنده],مبارز
انگارنده = فرض کننده
آفریننده = [وسپار],مولد,خالق,تولید کننده
شناسنده = مطلع,معلم
شتابنده = [دستپاچه,ناآرام,شتابزده],سریع,عجول
فرستنده = ارسال کننده,انتقال دهنده,منتقل کننده
آزارنده = [درد آور],ناراحت کننده,زجر آور,غصه آور,عذاب آور
فروشنده = کاسب
بیننده = مشاهده گر
جونده =
بُرنده = [تیز,چاقو]
سپرنده = طی شونده
آینده = آتی,آتیه,بعدها,بعدی
پیداینده = [پدید آور],به وجود آور,بوجود آور
زینده = ساکن,مقیم
نفریننده = لعنت کننده
گسترنده = توسعه دهنده,مبلغ,منتشر,مروج,بسط دهنده
باینده = موجب,باعث
خشمنده = عصبانی
نکوهنده = منتقد,معترض
رمبنده = خرابکار
رامنده = [شادمان],مسرور
آموزنده = مفید
فرساینده = [خسته کننده],تحلیل برنده
بازگوینده = تکرار کننده
بررسنده = تحقیق گر
برپادارنده = تشکیل دهنده
برازنده = [سزاوار],لایق,
Pinnwand-Fotos | Facebook
09-27-2012, 03:52 PM
٭٭
توانایی زبان پارسی در ساخت واژگان زیبا برای کاربرد های دانشی فزاینده و بی مانند هست و کمتر زبانی یارای پایاپایی با این زبان زیبا را دارد. به نمونه زیر بپردازید:
و این توانایی در نمونه زیر بیشتر به رخ کشیده می شود:
یعنی اگر واژه ای درست ساخته شود همه به کار خواهند برد.
توانایی زبان پارسی در ساخت واژگان زیبا برای کاربرد های دانشی فزاینده و بی مانند هست و کمتر زبانی یارای پایاپایی با این زبان زیبا را دارد. به نمونه زیر بپردازید:
پارسی : تَراشه
انگلیسی: Integrated circuit
عربی: دارة متكاملة
انگلیسی: Integrated circuit
عربی: دارة متكاملة
و این توانایی در نمونه زیر بیشتر به رخ کشیده می شود:
پارسی: ریز تراشه
انگلیسی Very Large Scale Integration
عربی :دارة التكامل الفائق
انگلیسی Very Large Scale Integration
عربی :دارة التكامل الفائق
یعنی اگر واژه ای درست ساخته شود همه به کار خواهند برد.
09-28-2012, 08:08 PM
٭٭٭
گروهی می پندارند كه درازگویی نشانه ی "سواد" است و یك واژه را دوبار به پارسی و به عربی و یا عربی-عربی می آورند، مانند: "ضرر و زیان"، " واضح و مبرهن و اظهر من الشمس است كه ..."، " سود و استفاده ".
[higlight]در یك زبان كارآمد، این درازگویی ها نیست.[/higlight]
AS
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ:
Facebook
گروهی می پندارند كه درازگویی نشانه ی "سواد" است و یك واژه را دوبار به پارسی و به عربی و یا عربی-عربی می آورند، مانند: "ضرر و زیان"، " واضح و مبرهن و اظهر من الشمس است كه ..."، " سود و استفاده ".
[higlight]در یك زبان كارآمد، این درازگویی ها نیست.[/higlight]
AS
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ:
09-28-2012, 08:27 PM
٭٭
کارواژۀ «دِگـَـریستن/دگریدن/ دیگریدن» میتواند دارای چم «تغییر کردن، تحوّل یافتن، تبدیل شدن، تطوّر یافتن» باشد.
این هم برخی از برساختههای این کارواژۀ ساده:
با افزودن پیشوند و پیشوندواره میتوان چمهای دیگری هم از این کارواژۀ ساده گرفت (که در اینجا تنها برخی از برساختهها را میآوریم)؛ برای نمونه:
و هزاران واژۀ دیگر که در زمان نیاز میتوان از این کارواژۀ ساده ساخت. در اینجا تنها نمونههای از وندها و وندوارهها بهکار گرفته شدند.
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ:
Facebook
کارواژۀ «دِگـَـریستن/دگریدن/ دیگریدن» میتواند دارای چم «تغییر کردن، تحوّل یافتن، تبدیل شدن، تطوّر یافتن» باشد.
این هم برخی از برساختههای این کارواژۀ ساده:
دگرش/ دگرمان = تغییر، تغیّر، تحوّل، تطوّر، تبدیل، ...
دگرنده/ دگرند/ دگرا/ دگران/ دگریدار/ دگریدگر = متغیّر، تغییرکننده، مبدِّل ...
دگریده = تغییریافته، متطوّر..
دِگـَـریسته = متحوّل، مبدَّل، ...
دگرنده/ دگرند/ دگرا/ دگران/ دگریدار/ دگریدگر = متغیّر، تغییرکننده، مبدِّل ...
دگریده = تغییریافته، متطوّر..
دِگـَـریسته = متحوّل، مبدَّل، ...
با افزودن پیشوند و پیشوندواره میتوان چمهای دیگری هم از این کارواژۀ ساده گرفت (که در اینجا تنها برخی از برساختهها را میآوریم)؛ برای نمونه:
بازدگرش/ بازدگری = تغییر مجدّد، تغیّر دوباره، تحوّل دوباره، تطوّر مجدّد، ...
بازدگریده = مجدّداً تغییریافته، دوبارهمتحوّلشده، ...
خوددگرش = «تغییر و تبدیل خود»
خوددگرنده = «تغییردهندۀ خود، autochange»
خوددگریده = «آنچه/ آنکه خودش را متحول ساخته است»، ...
پیشدگریده = ، ...
دُشدِگری = «تغییر به وضعیت بدتر»، ...
دروندگریده = «آنچه درونش دگرگون شده»، ...
بروندگرش = «آنچه بیرونش دگرگون شده»، ...
فرادگرانی = «باید دگرگون کردن بیش از حد»، ...
کمدگریده = «آنچه تغییرات اندک داشته»، ...
بیشدگرش = «تغییرات زیاد (داشتن)»، ...
ریزدگرش = «تغییرات جزئی (داشتن)»، ...
دیردگرنده = «آنچه دیر تغییر مییابد»، ...
وادگریده = «آنچه به چیزهای متفاوت تبدیل شده»، ...
همدگرانش = «تغییر دادن همدیگر؛ با هم و گروهی تغییر دادن»، ...
سختدگرنده = «آنچه سخت تغییر میکند»، ...
بازدگریده = مجدّداً تغییریافته، دوبارهمتحوّلشده، ...
خوددگرش = «تغییر و تبدیل خود»
خوددگرنده = «تغییردهندۀ خود، autochange»
خوددگریده = «آنچه/ آنکه خودش را متحول ساخته است»، ...
پیشدگریده = ، ...
دُشدِگری = «تغییر به وضعیت بدتر»، ...
دروندگریده = «آنچه درونش دگرگون شده»، ...
بروندگرش = «آنچه بیرونش دگرگون شده»، ...
فرادگرانی = «باید دگرگون کردن بیش از حد»، ...
کمدگریده = «آنچه تغییرات اندک داشته»، ...
بیشدگرش = «تغییرات زیاد (داشتن)»، ...
ریزدگرش = «تغییرات جزئی (داشتن)»، ...
دیردگرنده = «آنچه دیر تغییر مییابد»، ...
وادگریده = «آنچه به چیزهای متفاوت تبدیل شده»، ...
همدگرانش = «تغییر دادن همدیگر؛ با هم و گروهی تغییر دادن»، ...
سختدگرنده = «آنچه سخت تغییر میکند»، ...
و هزاران واژۀ دیگر که در زمان نیاز میتوان از این کارواژۀ ساده ساخت. در اینجا تنها نمونههای از وندها و وندوارهها بهکار گرفته شدند.
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ: