Alice نوشته: دستور زبان پارسی ؛ عاری از قواعد دستوری تازیک بسیار ساده و آسان است ؛ یا بهتر بگویم دستور زبان معیار دستور زبان پارسی را در خود حل کرده و نیازی به کار شدن بروی ان نیست !
...
بینگارید کودکان باید با همه این ها آشنا شوند... Wow چه شَوَد :) یک "ها" بگذارید خلاص سازیدشان دیگر...
آفرین درست همین است. در کنار آن شگرفترین ویژگی پارسی - که من در جایگاه یک برنامهریز هنوز نمیتوانم آن را سراسر دریابم - این ترازمندیای است که میان فرنایش (فرنودن) و زیبایی نگه میدارد.
بیشتر زبانها تنها میتوانند در یکی از اینها پیش بروند، برای نمونه فرانسه در زیبایی سرآمد است، ولی از دید فرنودین مفت نمیارزد! زبان انگلیسی در سوی دیگر، از دیدگاه فرنودین بس توانمند است، ولی از دید زیبایی زشت و خام است.
ولی پارسی بگونهای فرگشته که یک ترازمندی بسیار زیبا و گیرایی میان این دو پدید آورده، برای نمونه در همین در چندینه بستن، دو راه و دو پسوند وا گذاشته:
-ان: پسوند زیبایی که برخی چیزها - بویژه جانداران را میتوان با آن چندینه بست: پرندگ (پرنده) -> پرندگان
-ها: پسوند generic یا همان فرنودین که همه چیز را میتوان با آن چندینه بست: پرنده -> پرندهها
Nocturne نوشته: برابر واژه ی (histrionic) به معنای کسی که جلب توجه را بسیار دوست دارد به پارسی چه میتواند باشد؟
خودنما!
واژگان همچم:
خودبین: کسی که تنها خودش را میبیند.
خودپسند: کسی که خودش را بالاتر میبیند، واژهای کمابیش -
خودخواه: کسی که خودش را میخواهد، واژهای + که امروز کمی - شده.
خودپرست: خودخواهی که به دیگران هیچ بهایی نمیدهد، برابر - درست در برابر خودخواه
خودسر: کسی که به سخن دیگران گوش نمیدهد.
خودرای: کسی که نگر خودش را بالاتر از دیگران میبیند.
خودکام: کسی که رفتارش تنها در راستای برآوردن کام (لذت) خودش است / خودکامه = دیکتاتور
خودستا: کسی که خودش را پیش دیگران میستاید.
خوددار: کسی که خودش را کنترل میکند / خودداری: کنترل روی خود در نیانجامیدن یک کار.
...
مهربد جان معادل فارسی و پارسی برای واژه tooltip چی هست؟
مهر بورزید برابرنهادههایی برای اینها پیشنهاد بکنید: مَجاز، استعاره، تشبیه و کنایه.
برای تشبیه "مانندگی" و کنایه"گوشه زنی" پیشنهاد میشود.ارکان ادبی تشبیه را استاد کزازی اینگونه گفته اند: مشبه = مانسته ، مشبه به = ماننده ، وجه شبه = مانروی، ادات تشبیه =مانواژ
mamad1 نوشته: مهربد جان معادل فارسی و پارسی برای واژه tooltip چی هست؟
tip = راهنما، یاری، نمار (از نِماردن = اشاره کردن)، نُک
tool = ابزار
پس میتوانیم بگوییم:
نمارافزار
نوکراهنما
نوکابزار
..
airani74 نوشته: وجه شبه = مانرویادات
این «مانرویادات» از چه واژگانی ساخته شده گرامی؟
airani74 نوشته: برای تشبیه "مانندگی" و کنایه"گوشه زنی" پیشنهاد میشود.ارکان ادبی تشبیه را استاد کزازی اینگونه گفته اند: مشبه = مانسته ، مشبه به = ماننده ، وجه شبه = مانرویادات ، تشبیه =مانواژ
Ouroboros نوشته: مهر بورزید برابرنهادههایی برای اینها پیشنهاد بکنید: مَجاز، استعاره، تشبیه و کنایه.
Mehrbod نوشته: این «مانرویادات» از چه واژگانی ساخته شده گرامی؟
امیر جان پرسش را اینجا
https://www.facebook.com/pure.persian/po...3345119869 کردم و پاسخها را میاورم.
نخست همان واژگانی که یک ایرانی گرامی آورد:
تشبیه = مانندگى
مشبه = ماننده
مشبه به = مانسته
وجه شبه = مانروى
ادات تشبیه = مانواژ
از استاد كزازى
هر آینه چیزی که پرسیده بودم از همینرو بود، در پارسی دو پسوند چندینه "
ها" و "
ان" بیشتر نداریم، "ات" تازیک است، پس
مانرویها درست است.
استاد گرامی بهمن هم پاسخ بسیار روشنگرانهای دادند:
مجاز = اَراستین = a raastin = غیر واقعی = بی پایه = بی بنیاد.
مجاز به کار بردن واژه ای که در جای اَ راستینی اش نباشد، و به سامه(شرط) آنکه میان مانک راستین و اَ راستین پیوندی بر پا باشد،مانند:ایران در هماوردهای بسکتبال آسیایی به جایگاه نخست دست یافت،در این گزاره ایران بجای دسته بسکتبال ایران آمده است /
استعاره = مانندآری
هرگاه واژه ای به آوند همانندی اش با واژه دیگری به کار رود استعاره پدید می آید، به گفته ی دیگر،استعاره ،همانند آوری ایست که تنها یکی از پهلویی ها (طرفین)همانند آوری در سخن گفته می شود،مانند :ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد به این مانک که جوان خوبرویی مانند ستاره در انجمن بدرخشد.
تشبیه = همانندسازی
همانند کردن میان دوچیز/او رخ دلدارش را به گل همانند کرد(تشبیه کرد).
کنایه = پوشیدهگویی
پوشیده گوییکه دو مانک از آن میتوان برداشت کرد،الف = نزدیک؛ ب = دور
مانند: چشم به راه بودن/مانک نزدیک راه را نگاه کردن و مانک دور،بیوسیدن است.
بهمن
Mehrbod نوشته: این «مانرویادات» از چه واژگانی ساخته شده گرامی؟
خودتان به اشتباهِ تایپیِ بنده پی بردید.
پوزش می خواهم.
ولی گویا در ویرایش هم درست نشده که؟!!
---
راستی دوباره به متن نگه انداختم مثل اینکه اشتباه مرا کامل در نیافتید.
وجه شبه =
مانروی ؛ ادات تشبیه =مانواژ . مانروی و ادات در تایپ به هم چسبیدند و چنین شد. هدف من جمع بستن با "ات" نبود.
٭٭٭٭ کارواژگان گذرا (متعدی)/ناگذرا (لازم)
گذرا = transitive = متعدی
ناگذرا = intransitive = لازم
کارواژه = verb = فعل
کارور = subject = فاعل
کارگیر = object = مفعول
گزاره ≈ phrase = جمله
آموده = ترکیب شده
در پارسی و زبانهای هندواروپایی کارواژه را میتوان به دو ریخت بکار گرفت، گذرا و ناگذرا، برخی کارواژگان نیز دوگذرا بوده و به هر دو شیوه کار میکنند.
کارواژگان ناگذرا
این دسته کارواژگانی هستند که نیاز به کارگیر ندارند، برای نمونه میتوان گفت:
مازیار خوابید -> خوابید.
در گزاره بالا نیازی به کارگیر نیست، نیازی نیست بپرسیم چه کسی خوابید، از همینرو کارواژه "گذری" دیگر ندارد.
کارواژگان گذرا
در دست دیگر، کارواژگانی که نیاز به کارگیر دارند را گذرا مینامیم. برای کارواژه "خوابیدن" در بالا ما میتوانییم بگوییم:
مازیار بچه را خواباند -> خواباند؟
همچنانکه میتوان دید، گفتن "خواباند" بتنهایی پرسشیک شده و نیاز به پاسخ به «چه کسی را خواباند؟» پیش میاید، از همینرو این دسته را گذرا مینامیم: با گذر از کارگیر به کارواژه میرسیم (پارسی) / با گذر از کارواژه به کارگیر میرسیم (انگلیسی).
از ساخت و کاربرد کارواژگان گذرا نترسیم.
در زبان پارسی دو چیز بس پسندیده و خواستنی است، نخست بکار نبردن کارواژگان آموده:
آبمیوه را خرید کردم -> آبمیوه را خریدم.
نوشته را ویرایش کردم -> نوشته را ویراستم.
و همچنین، بکارگیری کارواژه گذرا بجای آموده آن:
با دست خمیر را نرم کرد -> با دست خمیر را نرماند.
با زبان بازی او را به فریب دادن دوستش وادار کرد -> با زبان بازی او را به فریباندن دوستش واداشت.
بر این رویکرد، کارواژه آموده میتواند خود چَم سراسر دگرسانی نیز داشته باشد:
مازیار بچه را خواباند = به خواب رفتن.
دخترک زیبا مازیار را خواب کرد = دل بردن.
با زبانش او را نرم کرد = فریباندن.
برخی کارواژگان گذرا
فریبیدن (فریفتن) / فریباندن
خندیدن / خنداندن
گریستن / گریاندن
فریادیدن / فریاداندن
اندیشیدن / اندیشاندن = به اندیشه واداشتن
رامیدن / راماندن
تنزیدن (رقصیدن) / تنزاندن = به رقص واداشتن!
زیستن / زیواندن = زنده کردن
بیمیدن / بیماندن = ترساندن
امیدیدن / امیداندن = امید دادن
اندرزیدن / اندرزاندن = اندرز دادن
مرگیدن = مردن / مرگاندن = کشتن
راییدن (راهبری کردن) / رایانیدن
نیرنگیدن / نیرنگانیدن = به نیرنگ واداشتن
نیازیدن / نیازانیدن = نیازمند کردن
زوریدن / زورانیدن = اجبار و زور کردن
زیانیدن = زیان دیدن / زیاناندن = زیان رساندن
سودیدن = سود بردن / سودانیدن = سود رساندن
روزیدن (روشندن -> روز) / روشناندن / روزاندن = روز کردن؛ او همه چیز را برای من مانند روز روشناند = او همه چیز را بر برای من مانند روز روشن کرد!
پ.ن.
بیشترین زمان نگارش این نوشتار هزینه درآوردن این شد که آیا سرانجام "لازم" میشود transitive و "متعدی" intransitive، یا اینکه وارونه! :e405: