دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
Mehrbod نوشته: admiral = برگرفته‌ی ال‌امیر، خود به گِرایند (احتمالا) بالا برگرفته از «میر» پارسی، مانند «میرآب» - این را جای دیگر پرسیدم دیرتر خواهیم دانست.

Bahman نوشته: مهربد گرامی،در زبان پهلوی واژه "میرک"=mirak به چم مرد،شوهر،بزرگ خانه،خواجه و سرور آمده است/از آنجاییکه چم امیر بزرگ و سرور است،پس می توان گفت که این واژه امیرِتازی برگرفته از میرک پهلوی است./بهمن

https://www.facebook.com/pure.persian/po...ed_comment
٭٭٭ واژگان همآرِش

به نام خدا

1 = در حقِ = براستا = berâstâ
او مردی بزرگ و بخشنده بود و براستای (در حق) مردم نیکی های بَفخَمی (فراوانی) انجام داده بود.

2 = ذکاوت = هوشیاری
در نسک ها می خوانیم که پورسینا در هوشیاری (ذکاوت) از بی همالان روزگار بود.

3 = توهم = nehâzeš = نهازِش
او به بیماری روانی دچار شده است و پیوسته در نهازِش‌ها (توهمات) بسر می برد.

4 = توهین = tohin کردن = ویزاستن = vizâstan - این واژه برگرفته از فرهنگ پهلوی است.
کسی هوده (حق) ندارد به دیگران بویزاید (bevizâyad) و هر آدم ویزاینده (توهین کننده) از منشِ نیکو تهی است.

5 = ماهر = mâher = آبدست = âbdast /مهارت = آبدستی
بهوش باش! او بسیار زیرک است و در هر کار و فندی آبدست (ماهر) است.
چنان در لطف بودش آبدستی/که بر آب بر لطافت نقش بستی/نظامی

6 = برکه = آبگیر
باد بهاری به آبگیر برآمد/چون رخ من گشت آبگیر پر از چین/عماره
چامه سرا بسیار زیبا رخ پرچین و چروکش (پیری‌اش) را به آژنگ‌هایِ (موج های کوچک) آبگیر همانند کرده است.

7 = حُقه باز = hoqqe baaz = آپاردی = âpârdi
آدم نباید با او دمخور شود چونکه بی سر و پا و آپاردی است.


بهمن


https://www.facebook.com/photo.php?fbid = 361260740637691&set = a.296448387118927.63869.296371163793316&type = 1
٭٭ نون - nun

Sonixax نوشته:
Mehrbod نوشته: فعلا که نیمِ بیشتر هموندان این انجمن از پارسی‌گویی ما سخت برآشفته‌اند، ولی ما خودمان را به آن راه زده و میگوییم 4

فعلن = هم اینک
فعلی = کنونی

پ.ن : کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشنه مهربد جان E105

پیشامدانه همین چند دم پیش واژه بس درخوری برای "فعلا" از سرور آریا داشتیم که بهتر دیدم اینجا بیاورم:

فعلا = نون (Nun)
فعلا = اینک (Inak)
فعلا = کنون (Konun)

فعلی = کنونی (Konuni)

[عکس: 40.jpg]


نکته زیبا اینکه واژه Nun‌ بهمین چم در آلمانی بکار میرود:

Now = Nun, Jetzt




https://www.facebook.com/pure.persian/po...8397382697
٭٭٭ واژگان یکآرِش (synonym)

به نام خدا

دقیق = باری = Bâri
آموزه های کنفسیوس کوتاه ولی بسیار باری (دقیق) است.
رای دانا سر سخن ساری است/نیک بشنو که این سخن باری است/عنصری

باصره = بینایی
او در اثر یک ضربه ی سنگین بر سرش، قدرت باصره یک چشمش را از دست داد = او با دریافت یک زنش سنگین بر سرش، نیروی بینایی یک چشمش را از دست داد.

عصیان = osyaangar' = رفوشه = Rafuše
آدم با رفوشه (عصیان) کردن در برابر خدا آدم شد.

مسخرگی = رفوشه
دلقک با رفوشه بیندگان را بسیار خندانده بود.

اضطراب = ezteraab = تلواسه = Talvâse
تلواسه‌های بی‌آوندش (بی دلیلش) او را از خواب و خوراک انداخت.

واهی = vaahi = سُست
او با سخنان سست (واهی) پروای (حوصله ی) شنوندگان را سر برد.

مخالف = mokhaalef = کیاگن = Kayâgen
او با من دشمنی می ورزید و همیشه کیاگن (مخالف) نگر من بود.

وسواس = vasvaas = دودلی
او نمی توانست خوب پیشرفت کند چونکه دودلی‌هایش (وسواس هایش) به گونه ی بیماری در آمده است.

سقطِ جنین = saght e janin = آفگانه = Âfgâne
همسرِ آبستن او با شنیدن سدای هراسناکی از ترس آفگانه کرده است (سقط جنین کرده است).

طبقه = tabagh (e)a = آشکوبه = škube
شهرداری می خواهد یک ساختمان سی آشکوبه (طبقه) در دل شهر برپاکند.
وین چارطاق ششدر هفت آشکوب چرخ/یک تابخانه حرم کبریای اوست/خواجو


خطا = khataa = لغزش = آشکوخ = škux
اگر او کارهایش را اندیشیده و سنجیده انجام می داد هرگز دچار این آشکوخ‌های (خطاهای) بچگانه نمی شد.


بهمن
فانی = faani = میرا = Mirâ
در این جهان میرا تنها چیزی که ارزش دارد دوستی میان آدمیان است، پس بکوشیم: دوستی را در میان خود استوار و پایدار سازیم.

اِصطکاک = estekaak = سایش = Sâyeš
امروز بامداد که روز سردی بود آدمها در ایستگاه اتوبوس، دستهایشان را با سایشِ تند گرم می کردند.

کتبی = katbi = نوشتاری = Neveštâri
کارگران کارخانه خواسته هایشان را به گونه نوشتاری (کتبی) به آگاهی سرپرست کارخانه رساندند.

مُلحق = molhagh شدن = پیوستن = Peyvastan
رودخانه ماین که نزدیک به 527 کیلومتر است سرانجام به رودخانه بزرگ راین می‌پیوندد (مُلحق می شود).

تمنی = tamannaa = درخواست = Darxavâst
از شما درخواست (تمنی) می‌کنم که در این کار دشوار با من همکاری کنید تا آنرا بجا (بموقع) به سرانجام رسانم.

منطبق = montabegh = برابر = Barâbar
اگر همه بکوشند که کارهایشان را برابر (منطبق) با رَستَک (قانون) انجام دهند هازمانی (جامعه ای)، بسامان خواهیم داشت.

متحیر = motehayyer = هاج و واج = Hâjovâj
هنگامیکه گزارش را خواند هاج‌وواج شد(متحیر شد) و با چشمانی خیره شده به رویه(صفحه) کاغذ می نگریست.


بهمن
٭٭٭ واژگان یکآرِش (synonyms)

انعام = en'aam ما ایرانی ها فسوسانه آنرا اَنعام که در تازی به چم چهارپایان و ستوران است ، بجای آن بکار می گیریم = بغیاز = Baqyâz
او هر گاه به خوراک‌کده (رستوران) برود به کارگران آن همیشه بغیاز (اِنعام) خوبی می‌دهد.

جاه طلبی = بلندگرایی = بلندپروازی
بلندپروازیهای او بسی سیجناک (خطرناک) است و برای رسیدن به آماجش می تواند دیگران را بآسانی به نابودی بکشاند.

ولایت = velaayat = بُلوک = Boluk
تو از کدام بلوک می آیی؟
من از بلوک خراسان می آیم.

رشوه = reshve = پاره = بُلکَفت = Bolkaft
بُلکُفت‌خواری (رشوه خواری) مانند موریانه ای است که هازمان (جامعه) را از درون می پوکاند.

مبلغ = mablagh = بلنج = Belanj
ما برای برنامه‌امان بلنجِ (مبلغِ) سد هزار دلار نیاز داریم و باید از بانک وام بگیریم.

تشبث = tashabbos = بُلُک = Bolok
او نتوانست گفته های خود را بیاستواند (ثابت کند) و بناچار دست به بُلُک (تشبث) می‌زد.


خلاقیت = khallaaghiyat = نوآوری = بِلَک = Belakâvari
بِلَک‌آوریهای (خلّاقیتهای) او در زمینه چکامه (قصیده) بسیار شگفت انگیز است.

بهمن
٭٭٭ یکآرِشان (synonyms)

اجتماع = 'ejtemaa کردن = خجیدن = Xajidan
کارگران و نیروهای رنجبر پایتخت برای روز کارگر در میدان شهر خجیدند (اجتماع کردند) و نمایندگانشان هریک به پَستا (نوبت) به سخنرانی پرداختند و با کف زدنهای پیوسته ی نیروهای کارگری روبرو می شدند.

طبّاخ = tabbaakh = آشپز = خورشگر = Xorešgar
ز هر گوشت از مرغ و چارپای
خورشگر بیاورد یک یک بجای (فردوسی)

عاشق = خاش = Xâš
در داستانهای خاشانه (عاشقانه) فرهاد کوهکن در چامه های سروادان (شاعران) بویژه نظامی از کهرمان های بنام خاشی (عاشقی) در پهنه ی ادبسار (ادبیات) ایران خود نمایی می کند.

اذیّت = aziyat = آرنگ = Ârang
نه هر گز از تو رسیده بموری آرنگی
نه هرگز از تو رسیده بمردی آزاری (کمال اسماعیل)

غُضروف = ghozruf = چَرندو = Carandu
یکی از دشواریهای مهند (مهم) دوندگان دوهای سد متر،دویست متر و چهارسد متر همیشه ساییدگی چرندو (غُضروف) است.

قطار = ghatar = خَرَند یا خَرَه = هر آنچه در کنار هم یا روی هم بسامان (منظم) چیده شود را خَرَه یا خَرَند گویند = Xara or Xarand
تَذَرو تا همی اندر خَرَند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر کند پستان (ابوشکور بلخی)

گِرد خانه کتابهای سَرَه - از خری همچو خِشت کرده خَرَه (جامی)

تقلید کردن از روی مسخرگی = خُنبانیدن = Xonbânidan
دلقکان در دربارها با شیرینکاریها و خُنبانیدن از گفتار و کردار همه ی آدمها ی درباری بجز پادشاه، شاه و دیگران بینندگان را می خندانیدند.
٭٭٭ یک‌آرِشان

قیاس = ghiyaas = همپنداری
از قیاسش خنده آمد خلق را/کو چو خود پنداشت صاحب دلق را/مولوی

محافظه کار = کنون‌پسند = کنون‌گرا = کنون‌نگر
نیروهای کنون‌نگر (محافظه کار) همیشه از نیروهای پیشتاز و پیشآهنگ ترسی بدل دارند.

مرتجع = 'mortaje = کهن
پسند = کهن‌گرا = کهن‌نگر
نیروهای کُهن‌نگر (مرتجع) همیشه از پیشرفت و نو نگری، بیمی سَتَهم (شدید) بدل دارند.

مدرنیست = moderniste (فرانسوی) = نوپسند = نوگرا = نونگر
نیروهای نونگر همیشه پیشرفت و نو نگری را همراه زمان از جانِ دل می پذیرند، و با آن خوب کنار می آیند.

عده ای = eddeyi' = تنی چند
دیروز در مهمانی پانای (آقای) نیکو نگر تنی چند از نویسندگان سرشناس بودگی (حضور) داشتند.

صرف = sarf = هزینه
میلیون ها دلار هزینه‌ی (صَرف) این مهمانخانه های سترگ چند آشکوبه شده است.

معاشرت = mo'aasherat = آمیزگاری = Âmizgâri
صادق هدایت نویسنده ی بزرگ ایرانی با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی که به گروه چهارتایی در آن زمان نامور بودند، آمیزگاری (معاشرت) داشت.
٭٭٭ یکآرِشان

صریح = sarih = بی‌پرده
او بسیار نترس بود و نگر خود را در برابر هر کسی بی‌پرده و سر راست به زبان می آورد.

قناعت = ghann'at = کم‌هزینگی = Kamhazinegi
او به چیزهای گرانبها هیچ دلبستگی ندارد و تنها با کمهزینگی (قناعت) زندگی را می گذراند.

شعبده = sho'bade = منجک = Manjak
منجکگران (شعبده بازان) می توانند با منجکشان (شعبده اشان) چیزی را در جا بجهانند و بینندگان را به شگفتی بیآورند.

ورطه = varte = منجلاب = Manjælâb
او با کارهای ننگینش به منجلاب رسوایی و بدنامی کشیده شده است.

کساد = kasaad = مندک = Mandak
بازار از جنب و جوش افتاده است و همه از مندکی (کسادی) مینالند.
رستم و حمزه و مخنث یک بُدی/علم و حکمت باطل و مندک بُدی

رونق = ronagh = نماک = Namâk
هرگاه آبُری (اقتصاد) هر کشوری در نماک (رونق) نباشد آهسته آهسته بسوی آشفتگی (ناامنی) و سپس شورش ها پیش میرود.

کسب = kasb = الفنج = Alfanj / چم دیگر الفنج، اندوخته است.
یا قناعت کش ار کشی غم و رنج
ورنه بگذر ز عقل و عشق اَلفَنج (سنایی)
پارسی واژه "آنلاین" چی میشه؟

یا شاید بهتر باشه خود آنلاین رو بکار ببریم،نه؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40