دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
Nâxodâ_Mehrbod نوشته: این چامه‌ای که آوردیم از «مولانا جلال الدین محمد بلخی» از سده‌یِ ١٢ ام میلادی بود‌ ها!!
من که نگفتم این چامه را محمدتقی بهار سروده!!! در کهن بودن چامه "تردید"ی نیست! سگال من از گفتن : " اگر برخی چامه سرایان امروزین می آیند و هم از "همی" و هم از "می" در چامه های خود می بهرند (بهره می برند)، نشان این نیست که "همی" با "می" دگرسان است"، این بود که هتا اگر چامه سرایان امروزین که می خواهند به سبک کهن چامه بسرایند(تورو خدا به این گزاره دقت کن!!)، از همی و می در چامه ی خود به گونه ی جداگانه ببهرند (بهره ببرند)، نباید گفت که (در پارسیک امروزین)، می با همی دگرسان است!!
Sotude نوشته: من که نگفتم این چامه را محمدتقی بهار سروده!!! در کهن بودن چامه "تردید"ی نیست! سگال من از گفتن : " اگر برخی چامه سرایان امروزین می آیند و هم از "همی" و هم از "می" در چامه های خود می بهرند (بهره می برند)، نشان این نیست که "همی" با "می" دگرسان است"، این بود که هتا اگر چامه سرایان امروزین که می خواهند به سبک کهن چامه بسرایند(تورو خدا به این گزاره دقت کن!!)، از همی و می در چامه ی خود به گونه ی جداگانه ببهرند (بهره ببرند)،


Sotude نوشته: نباید گفت که (در پارسیک امروزین)، می با همی دگرسان است!!



سرانجام جداگانه هستند یا یکی هستند؟ اگر نیستند چرا جداگانه به کار میروند, اگر هستند چرا میگویید نیستند ستوده جان؟ (:

من از بس در این گفتمان‌هایِ پارسیک «نمیشود», «این بده», «این واژه کجا به کار رفته», «این دستور
زبان نادرسته» و .. شنیده‌ام که براستی در کار آدمی مانده‌ام. ما که همه را کردیم و شد! (:

بجای اینها بهتر نیست ببینیم چه کارهایی باید کرد و میشود کرد, بجای اینکه پیوسته به چه کارهایی نباید کرد و نمیشود و نکوهش دیگران بپردازیم؟
Nâxodâ_Mehrbod نوشته: اگر هم در این میان از جام زهرآگین مینوشیده بوده باشد, بیگمان تا پایان اش را بتنهایی ننوشیده و میتوانیم بروشنی
ببینیم که در میان گساردن و آشامیدن توجهش به کار دیگری گرفته شده و کس دیگری نیز به جام لب زده است.
این هم یک گزاره‌یِ رسا.

این نوشته را چه کسی نوشته؟! از کجا آمده؟! "منبع"؟!!
هتا اگر در پارسیک کهن (منظورم سده های 6 تا 8 است، نه پارسیک هخامنشیان!) از چنین ساختار زمانی ای بهریده می شده است (که به نگر من دور از درستی و "حقیقت" است)، در پارسیک امروزین، این ساختار زمانی بَهرِشی (استفاده ای) نخواهد داشت!؛ همچنانکه بسیاری از ساختارهای خشک و بی بَهرش زبان پارسیک (داشتن جنسیت برای نام ها در زبان پارسیک هخامنشیک!، صرف شدن زاب ها به همراه جنسیت نام ها!، داشتن پسوند "اَندی" در پایان کارواژه های پارسیک مدرن نخستین و ...) از آن جداییده شدند! کنون باز هم می گویید که در زبان پارسی، 18 ساختار زمانی هست؟!!!!!!

Nâxodâ_Mehrbod نوشته:
نخست اینکه من میدانم شما در پیِ سادگی زبان برای میمون‌ها هستید و میخواهید یک پارسیک ساده بسازید که هتا شامپانزه‌های ِ خویشاوند ما آمدمها هم بتوانند به آن بسخنند ستوده جان! (:

دیگر اینکه این اندازه این ساختار لعنتیِ «می+بن گذشته+بوده+باشیدن» پیچیده بود که مغز من اکنون از ساختن یک گزاره درد میکند و میروم بجا مانده‌یِ روز را بیاسایم!! (((:
شما گویی میمون ها و شمبانزه ها را بسیار می دوسید!!!!! :e405: زیرا که این چندمین بار است که این سخنتان زا باز می گویید!! دل استوار باش که نه تنها این ساختار
«می+بن گذشته+بوده+شدن» بیخود و نارسا ست بلکه ساختار "داشته ام+می+نوشیده+بوده ام" نارساتر و بیخودتر است و به نگر می توان با ساختار بیخود (
Future Perfect Continuous (will+have+been+verb+ing در انگلیش، همسنجید! نه در زمان آن، بلکه در نارسا و کم کاربرد بودن آن (هرچند که من هنوز هم می گویم که ساختارهایی که شما بر آن ها پا می فشارید هیچ کاربردی ندارند و در پارسیک امروزین نیستند.)
شما که خود هوادار سادِش (=ساده سازی؛ سادیدن-->ساد--> ساد+ش) زبان بودید، کنون نمی دانم چه شده که نگرتان 180 درجه دگریده است!! همه ی زبان های جهان، نخست دستور زبان پیچیده ای داشتند (در همسنجی با جایگاه کنونی خود) و کم کم و آهسته آهسته، ویژگی های دشوار در دستور زبان خود را کنار گذاشتند، زبان پارسیک و یا زبان انگلیش، نمونه های بسیار خوبی در این باره هستند که 3 چرخه ی دگرگونی داشته اند (کهن --> میانه --> امروزین) و هتا برخی زبان شناسان می باورند که زبان پارسیک، 4 دوره ی دگرگونی داشته است (کهن --> میانه --> نو --> امروزین). نکته ای که نباید فراموشید این است که درست است که دستور زبان بیشتر زبان ها، در گذر زمان، رو به سادگی گذاشته ولی با واژه سازی و افزایش واژه ها، زبان ها پیچیده تر شده اند و فراگیری [واژه های بسیار] آن ها به زمان بیشتر خواهد نیازید.
کنون سخن من این است که چرا باید به جای واژه سازی و زدایش واژگان "عجق وجق" بیگانه، به جان زبانمان بیافتیم و چندین ساختار زبانی بیخود و کم کاربرد و "تخماتیک" (با پوزش!!) را به زبانمان بیافراییم و بگوییم زبانمان، زبانی ست که در زمینه ی ساختارهای زبانی، بی کم و کاست است؟!!!!!! به جای بازی با واژگان و شوخی، بهتر نیست چند شوند فرنودیم برای این سخنانت بیاوری؟!!
با سپاس!E00e
Nâxodâ_Mehrbod نوشته: سرانجام جداگانه هستند یا یکی هستند؟ اگر نیستند چرا جداگانه به کار میروند, اگر هستند چرا میگویید نیستند ستوده جان؟ (:

من از بس در این گفتمان‌هایِ پارسیک «نمیشود», «این بده», «این واژه کجا به کار رفته», «این دستور
زبان نادرسته» و .. شنیده‌ام که براستی در کار آدمی مانده‌ام. ما که همه را کردیم و شد! (:

بجای اینها بهتر نیست ببینیم چه کارهایی باید کرد و میشود کرد, بجای اینکه پیوسته به چه کارهایی نباید کرد و نمیشود و نکوهش دیگران بپردازیم؟
باز هم ملا نقط بازی!!! E403
گفتم که در پارسیک امروزین "اصلا" همی نیست که بخواهد برابر با "می" باشد یا نباشد!! باز هم می گویم این نشان کارواژه ایک آگهیک "می" بازمانده (یا ساییده شده) ی "همی" و یا به گفته ی تو "می" با "همی" یکی شده است (و "همی" از میان رفته). نمی دانم این سخن چه دشواری ای ادارد که تا این اندازه به آن ایراد می گیری؟!! شاید فند سخن من چندان دلچسب و خوب نیست!!!
فرآیند سایش در همه ی زبان ها رُخیده است (رخ داده است) که پارسیک هم یکی از آن هاست
pad (پارسیک میانه) --> به be
ud (پارسیک میانه) --> o اُ
همی گفتمی --> گفتم
همی گفتمش --> گفتمش/به او گفتم
همی داریم --> داریم/می داریم

در زمینه ی سخن پایانی ات که گفتی "این بَده" و "نمی شود" و ... باید بگویم من بیمار نیستم که با زبانی (هر زبانی، نه تنها پارسیک) دشمنی داشته باشم، من می کوشم که ساختار های خشک و نافرنودین زبان را یا نرم و خمپذیر (flexible) کنم یا از آن ها نَبَهرَم. توانایی از میان برداشتن آن ها را در خود می بینم ولی با دیگر پارسیک گویان چه باید کرد؟ آیا آن ها هم نگرشی همانند من دارند؟!! آیا به واژه واژه و وات به وات گزاره ای که به زبان می آورند یا می شنوند، می اندیشند یا نه؟!!
veerداشتم با واژگان در اندیشه بازی می کردم که به واژه ی "پرواز" رسیدم. با خود گفتم که از آن یک کارواژه ی برساخته بسازم، که "پروازیدن" به نگرم رسید. چیزی که به نگرم گیرا (جذاب) آمد این بود که واژه ی "پرواز" به شایش (احتمال؟) بسیار می تواند از "پر"+"واز" ساخته شده باشد که دو چم(معنی) را به نگر یک پارسیکزبان می رساند:
1- پرواز = پر + واز = پر + باز = پر باز کردن = پر گُستراندن (برای پرواز!!!!)
2- پرواز = پر + واز = پَرَ para (اوستا؛ پیرامون، در پیرامون) + واز (اوستا؛ پریدن)


واژه نامه ی ریشه شناسی را برای واژه ی "پَر" بررسیدم که یافته های زیر را به من نمایاند:
(Proto IndoEuropean= *pot-/pet-/pt=fly/flow (English
(par (pahlavi) = par (persian
(fether /fedher/ (middle english) = feather /fidher/ (modern english
(federa (old high German) = feder (modern German
(veer (dutch
(fjäder (swedish
(φτερό /ftero/ (Greek
Sotude نوشته: veerداشتم با واژگان در اندیشه بازی می کردم که به واژه ی "پرواز" رسیدم. با خود گفتم که از آن یک کارواژه ی برساخته بسازم، که "پروازیدن" به نگرم رسید. چیزی که به نگرم گیرا (جذاب) آمد این بود که واژه ی "پرواز" به شایش (احتمال؟) بسیار می تواند از "پر"+"واز" ساخته شده باشد که دو چم(معنی) را به نگر یک پارسیکزبان می رساند:
1- پرواز = پر + واز = پر + باز = پر باز کردن = پر گُستراندن (برای پرواز!!!!)
2- پرواز = پر + واز = پَرَ para (اوستا؛ پیرامون، در پیرامون) + واز (اوستا؛ پریدن)


واژه نامه ی ریشه شناسی را برای واژه ی "پَر" بررسیدم که یافته های زیر را به من نمایاند:
(Proto IndoEuropean= *pot-/pet-/pt=fly/flow (English
(par (pahlavi) = par (persian
(fether /fedher/ (middle english) = feather /fidher/ (modern english
(federa (old high German) = feder (modern German
(veer (dutch
(fjäder (swedish
(φτερό /ftero/ (Greek


آری من هم چند روز پیش دقیقا به همین واژه‌یِ پرواز میاندیشیدم و اینکه شاید همان پر+باز باشد (که در فرتور[sup][aname=rpaebcc][[/aname][anchor=paebcc]1][/anchor][/sup] زیر نیز همینه).

«پر» هم که نیاز به ریشه‌شناسی نداشت, همان پریدن است:

[عکس: 70.jpg]


پس کارواژه‌یِ[sup][aname=rpa8a11][[/aname][anchor=pa8a11]2][/anchor][/sup] پرواز کردن میشود —> پرواختن[sup][aname=rpa6cec][[/aname][anchor=pa6cec]3][/anchor][/sup]





----
[aname=paebcc]1[/aname]. [anchor=rpaebcc]^[/anchor] Fartur || فرتور: عکس; بگرایند برگرفته از پرتو loghatnameh.com picture
[aname=pa8a11]2[/aname]. [anchor=rpa8a11]^[/anchor] kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
[aname=pa6cec]3[/aname]. [anchor=rpa6cec]^[/anchor] par+vâxtan::Parvâxtan || پرواختن: پرواز کردن Ϣiki-En to fly
Sotude نوشته: شایش (احتمال؟)


گـِـرایَــند[sup][aname=rpae2ee][[/aname][anchor=pae2ee]1][/anchor][/sup] = probability (اگر آیند) = احتمال
گرایندین[sup][aname=rpa9aaa][[/aname][anchor=pa9aaa]2][/anchor][/sup] / گرایندیک[sup][aname=rpaa3e9][[/aname][anchor=paa3e9]3][/anchor][/sup] = probabilistic = احتمالی

گرایندانه = probably = احتمالا
گرایندمند = probable = محتمل

گرایندیدن = to be probable
گراینداندن[sup][aname=rpa16ed][[/aname][anchor=pa16ed]4][/anchor][/sup] = to probabilize






----
[aname=pae2ee]1[/aname]. [anchor=rpae2ee]^[/anchor] ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probability
[aname=pa9aaa]2[/aname]. [anchor=rpa9aaa]^[/anchor] ger+ây+and+in::Gerâyandin || گرایندین: وابسته به احتمالات; سرشت احتمالمند Ϣiki-En probabilistic
[aname=paa3e9]3[/aname]. [anchor=rpaa3e9]^[/anchor] ger+ây+and+idan::Gerâyandidan || گرایندیدن: احتمالمند بودن to be probable
[aname=pa16ed]4[/aname]. [anchor=rpa16ed]^[/anchor] ger+ây+and+ânidan::Gerâyandânidan <— Gerâyandândan || گرایندانیدن: احتمالاتی کردن to probabilize
٭٭٭٭ ارمنان, تاژیکها, ...


‫دست کم در نوشتار می توان به جای واژه‌های تازی، واژه‌های گوش‌آشنای پارسی را به کار برد!
"قسمت اول کتاب راجع" به "قتل عام ارامنه" است.
بخش نخست/یکم ِ کتاب در باره‌ی کشتار ارمن‌ها (ارمنیان، اَرمَنان*) است.
بخش نخست/یکم ِ نسک در باره‌ی کشتار ارمن‌ها (ارمنیان، اَرمَنان*) است.


[عکس: 94.jpg]

*
افغان-ستان —>افغان —> افغان+ان
بلوچ-ستان —>بلوچ —> بلوچ+ان
کرد-ستان —>کُرد —>کرد+ان
ارمن-ستان —> اَرمَن —>ارمن+ان
mm


mm نوشته:
Reza Mh نوشته: ارمنی ها

گرچه بسیاری ارمنی، افغانی، تاجیکی، ... می گویند، ولی درست آن اَرمن، افغان، تاجیک، ... می باشد.
گفتم ز کدام فرقه ای؟ گفت:
با لهجه‌ی دلرباش، اَرمن
گفتم که بیا، برویش امشب
یک نقطه گذار و باش اَزمن
Sotude نوشته: در زمینه ی سخن پایانی ات که گفتی "این بَده" و "نمی شود" و ... باید بگویم من بیمار نیستم که با زبانی (هر زبانی، نه تنها پارسیک) دشمنی داشته باشم، من می کوشم که ساختار های خشک و نافرنودین زبان را یا نرم و خمپذیر (flexible) کنم یا از آن ها نَبَهرَم. توانایی از میان برداشتن آن ها را در خود می بینم ولی با دیگر پارسیک گویان چه باید کرد؟ آیا آن ها هم نگرشی همانند من دارند؟!! آیا به واژه واژه و وات به وات گزاره ای که به زبان می آورند یا می شنوند، می اندیشند یا نه؟!!

شاید دشواری اینه که من نمیبینم بودن یک ساختار کوچک که اگر کسی خواست می‌بهرد[sup][aname=rpa4a67][[/aname][anchor=pa4a67]1][/anchor][/sup] و نخواست نمیبهرد, چه آسیبی به پیکر زبان پارسی میزند که این اندازه انرژی میسوزانی؟ (:





----
[aname=pa4a67]1[/aname]. [anchor=rpa4a67]^[/anchor] Bahridan || بهریدن: بهره جستن; استفاده کردن Ϣiki-En to utilize; to use
٭٭٭ آسمان[sup][aname=rpaaa67][[/aname][anchor=paaa67]1][/anchor][/sup]

یکی از واژگان زیبای پارسیک «آسمان» است که از دو بخش آس+مان ساخته شده است.

واژه‌یِ «آس» در پارسیک کهن به چم[sup][aname=rpa34a3][[/aname][anchor=pa34a3]2][/anchor][/sup][sup][aname=rpa3b1f][[/aname][anchor=pa3b1f]1][/anchor][/sup] گرد و سنگ بوده است و همچنان نشانه‌هایی از آنرا در واژه‌هایی همچون "آسیاب" و "خراس" میتوان یافت:

خراس | لغت نامه دهخدا
نقل قول:... آسیای بزرگی را گویند که آنرا با چارپاگردانند نه با آب ...

پسوند مان نیز از «مــانِــسْتـَن» میاید که همان مانند بودن باشد, پس رویهمرفته آسمان میشود سنگْ مانندِ بزرگی که پرگیر[sup][aname=rpacc7a][[/aname][anchor=pacc7a]3][/anchor][/sup] ما را فراگرفته:

[عکس: 102.jpg]

نگرش نیاگان ما به آسمان


از پسوند «مان» در واژگان امروز نیز بسیار بهریده‌ایم[sup][aname=rpa1237][[/aname][anchor=pa1237]4][/anchor][/sup]:
گـُـفتمان —> گفتمـانستن[sup][aname=rpa68ad][[/aname][anchor=pa68ad]5][/anchor][/sup] / گفتمانیدن[sup][aname=rpae502][[/aname][anchor=pae502]6][/anchor][/sup]

پُــرسمان[sup][aname=rpa700f][[/aname][anchor=pa700f]7][/anchor][/sup]

راژمان[sup][aname=rpa97bb][[/aname][anchor=pa97bb]8][/anchor][/sup]

دُژمان[sup][aname=rpab6f0][[/aname][anchor=pab6f0]9][/anchor][/sup] = sorry

دودمان[sup][aname=rpa16ee][[/aname][anchor=pa16ee]10][/anchor][/sup]

کهرمان[sup][aname=rpa8d5c][[/aname][anchor=pa8d5c]11][/anchor][/sup]

زادمان[sup][aname=rpa7738][[/aname][anchor=pa7738]12][/anchor][/sup]

گزیدمان[sup][aname=rpaae32][[/aname][anchor=paae32]13][/anchor][/sup]

...





----
[aname=paaa67]1[/aname]. [anchor=rpaaa67]^[/anchor] âs+mân::Âsmân || آسمان: سنگ‌سان Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ sky
[aname=pa34a3]2[/aname]. [anchor=rpa34a3]^[/anchor] Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
[aname=pacc7a]3[/aname]. [anchor=rpacc7a]^[/anchor] par+gir::Pargir || پرگیر: پیرامون, محیط environment
[aname=pa1237]4[/aname]. [anchor=rpa1237]^[/anchor] Bahridan || بهریدن: بهره جستن; استفاده کردن Ϣiki-En to utilize; to use
[aname=pa68ad]5[/aname]. [anchor=rpa68ad]^[/anchor] Goftmânestan
[aname=pae502]6[/aname]. [anchor=rpae502]^[/anchor] goft+mân+idan::Goftmânidan || گفتمانیدن: گفتمان کردن Ϣiki-En to discourse
[aname=pa700f]7[/aname]. [anchor=rpa700f]^[/anchor] pors+mân::Porsmân || پرسمان: مساله Dehxodâ, Ϣiki-En problem
[aname=pa97bb]8[/aname]. [anchor=rpa97bb]^[/anchor] râž+mân::Râžmân || راژمان: سیستم; سامانه; منظومه Ϣiki-En system
[aname=pab6f0]9[/aname]. [anchor=rpab6f0]^[/anchor] dož+mân::Dožmân || دژمان: متاسف, اندوهگین; دریغمند Dehxodâ, Ϣiki-En sorry; regretful
[aname=pa16ee]10[/aname]. [anchor=rpa16ee]^[/anchor] dud+mân::Dudmân || دودمان: سلسله; نسل Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ, Dehxodâ lineage
[aname=pa8d5c]11[/aname]. [anchor=rpa8d5c]^[/anchor] kahr+mân::Kahrmân <— Kahremân || کهرمان: قهرمان Ϣiki-En hero
[aname=pa7738]12[/aname]. [anchor=rpa7738]^[/anchor] zâd+mân::Zâdmân || زادمان: نسل Ϣiki-En generation
[aname=paae32]13[/aname]. [anchor=rpaae32]^[/anchor] gozid+mân::Gozidmân || گزیدمان: انتخابات Ϣiki-En election
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40