homayoun نوشته: این درسته؟
***********************
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ ؛ ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻟﯿﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻮﻣﭙﻪ ﺩﯾﻮﺙ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ بالاﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ و 4 ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ, ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ 4 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ, ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ . ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ 4 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﻪ ﺑﻼﺩ ﮐﻔﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ ﺑﯿﻼﯾﮏ ﻭﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ.ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺗﺎ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦﺣﺮﮐﺖﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﺯ اﯾﻦ ﺭﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺪ ﮐه اﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺷﮑﻞ ﺑﺪﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮔﺮﻓﺖ
چک بامزه ای بود ، دیروز تو فیس بوک خونده بودمش
!!
٭٭٭
واژه ی "عاقبت" نیز با داشتن چند چم زبان مارا دشوار كرده: پیامد، سرانجام، سرنوشت، فرجام، هوده.
AS
٭٭٭٭٭
تازش واژگان تازی، به كاربرد بیشتر كارواژه (فعل) " كردن" انجامیده. نمونه:
تحمل كردن-> برتافتن / تقاضا كردن-> درخواستن / ارسال كردن-> فرستادن ....
این روش تا جاییكه پیش رفته كه دامان كارواژه های پارسی را هم آلوده:
گریه كردن-> گریستن / آغاز كردن -> آغازیدن
پس یكی از كوش های ما بایست دوری از این روش باشد.
---
تنها در زبان توانمند پارسیکه که میتوان یک گزاره را با ٢٢ تا کارواژه ساخت (:
«داشتم می رفتم دیدم اومد گرفت نشست، گفتم بزار برم بپرسم ببینم میاد؟ نمیاد؟!
دیدم میگه: نمیخوام بیام برو بزار بگیرم بخوابم!!!»
به انگلیسی (٣٠ واژه + ١٤ کارواژه):
On leaving, I saw him coming to sit down. "Let's go 'n ask if he comes or not" I thought. "I don't want to come, let me sleep!" he answered
نمونههایِ دیگر
شکیفتن / شکیبیدن = صبر کردن
درخواستن = درخواست کردن
ویراستن = ویرایش کردن
دریافتن = دریافت کردن
درنگیدن = درنگ کردن
بخشیدن = بخش کردن
پخشیدن = پخش کردن
جَستن = جهش کردن
تُندیدن = تندی کردن
...
پارسیگر
درود
ریشه ی واژه ی "آروین" به جای تجربه چیست؟
٭٭٭
بگشای: [ابزار گشودن]
دلگشای: روح انگیز,روح بخش
سرگشوده:[سرگشاده]
پاگشای: [برای نخستین بار کسی را به خانه خواندن]
پاگشایی:
لب گشودن: آغاز به صحبت کردن
پر گشودن: [آغاز به پرواز]
تن گشایی:
چشم گشودن:
کار گشای: برطرف کننده,رفع کننده مشکلات
کار گشایی:رفع مشکل کردن
بازگشایی:افتتاح,
گشاد:[فراخ],عریض,مبسوط,وسیع
دوستان پیرامون فرمودن گشتم. به گمانم اگر فرمودن داریم باید مودن هم به تنها داشته باشیم.
من برای فرمودن ریشه و دگر چیزهارا یافتم ولی مودن به تنهایی را نیافتم.
فرمودن . [ ف َ دَ ] (مص ) در زبان پهلوی فرموتن و در پارسی باستان فرما و در کردی فرمون . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حکم کردن .امر نمودن . فرمان دادن . (ناظم الاطباء) :
اگر بگروی تو به روز حساب
مفرمای درویش را شایگان .
پارسیگر
٭٭٭
https://www.facebook.com/groups/10564769...ment_reply
وحید رنجبر نوشته: از دوستان سرهگرای عزیز خواهش میکنم به این چند پرسش من پاسخ دهند.
1) منظور از فارسی سره دقیقاً فارسی چه دورانی است؟ فارسی سدههای هفتم و هشتم، یعنی؛ زبان سعدی و مولانا و حافظ؟ فارسی قرن سوم و چهارم، یعنی؛ زبان فردوسی و بوعلی و ابوسعید؟ فارسی میانه، یعنی؛ زبان ساسانیان و کتابهایی مانند بندهش و دینکرد و ...؟ فارسی باستان، یعنی؛ زبان کورش و داریوش؟
2) یک وامواژه باید چه ویژگیهایی داشتهباشد و یا چند سال از ورود آن به زبان گذشتهباشد که بتوان آن را واژهای خودی دانست؟
3) هر کدام از واژههای زیر آیا فارسی هستند؟ اگر فارسی هستند چرا؟ و اگر فارسی نیستند، چرا؟ و چه همترازهایی برایشان پیشنهاد میکنید؟
الف) میترا: mītra واژهای مادی است، در فارسی باستان به صورت mīça (میسه)است. تقریباً 2500 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ب) پنج: از پارتی وارد فارسی میانه شدهاست. تقریباً 1500 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
ج) آغاز: از سغدی وارد فارسی میانه شدهاست. تقریباً 1500 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
د) تومان: از مغولی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 700 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
ه) تلویزیون: از فرانسوی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 70 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
و) چمدان: واژهی «جامهدان» فارسی به روسی رفته و به صورت «چمدان» به فارسی برگشتهاست. تقریباً 100 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ز) دهقان: واژهی «دهگان» از فارسی به عربی رفته و به صورت «دهقان» به فارسی برگشتهاست. تقریباً 1000 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ح) ناموس: از یونانی به عربی رفته، معرب شده و به فارسی وارد شدهاست. تقریباً 1000 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ط) فرتور: واژهای ساختگی و مندرآوردی از فرقهی آذرکیوان در فرهنگ دساتیر. تقریباً 300 سال پیش. با بسامد بسیار کم.
ی) چاپ: از هندی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 300 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ک) دبیر: ریشهی «دب» از dīpī سومری گرفتهشدهاست. تقریباً 2500 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
ل) سپهر: از یونانی sphaira به پارتی رفته و سپس وارد فارسی شدهاست. تقریباً 2000 سال پیش. با بسامد نسبتاً زیاد.
م) کتاب: از عربی وارد فارسی شدهاست. تقریباً 1400 سال پیش. با بسامد بسیار زیاد.
زبان ما باید بسوی پارسیک (= پارسیِ نزدیکتر به پهلویک) پیش برود, ولی نیک بخوانید: پیشبرود, نه اینکه پسبرود.
وامواژه نیز چنانکه از نام آن برمیاید واژهای است که نداشتهایم و "وام" گرفتهایم, ولی برای نمونه جاییکه "درود" داشتهایم, "سلام" وامواژه نبوده, بساکه 'زورواژه' بوده یا جاییکه در زبان امان پِگاه و بامداد و بامدادان و ناشتا و گرگومیش داشتهایم, 'شفق' و 'صبح' بمانند, زورواژهیِ زورچپانده بیشتر نبودهاند.
دگرش آواها نیز چیز بدی نیست, ولی نه همیشه. برای نمونه "سفارش" باید همان "سپارش" خوانده شود, زیرا یادآور بنواژهیِ خود "سپردن —> سپار+ش = سپارش" است و کار مغز ما را میآساند. "دهگان" هم از "دهقان" بسیار بهتر است, زیرا پسوند زیبایِ -گان را بازمیزیواند (= revives) و همراستای بازرگان (بازارگان), دوستگان (= معشوقه) و ... باز کار مغز امان را آسانیده و کارایی زبان امان را میافزاید.
"پذیرفتن" را ولی از نو "پدیرفتن" خواندن امروز زیان بیشتری از سود دارد, گرچه اینهم اگر روزی بشود بهرهآور است زیرا یادآور "پدیر" خواهد بود و واژهیِ "پدیره (= against, دربرابر)" و دیگرها را هم بدنبال, بازخواهدزیواند.
پس اینجا ما دو چرخه داریم, چرخهیِ اهورائین (virtuous cycle) و چرخهیِ اهریمنیک (vicious cycle): هر چه واژههایِ پارسی بیشتر به کار روند, بنواژههایِ بیشتر و کهنتر و وندهایِ گوناگونتری زنده خواهند شد و باز در دنباله, واژههایِ پارسی بیشتر و بیشتری به چرخه درون خواهند آمد.
در سوی وارون نیز, هر چه واژهها و کالبُدهایِ تازیکِ بیشتری بکارروند, از ساختار زبان امان دور گشته و کاربرد واژههایِ روزانهای همچون همین "کاربرد" و "کارکرد" هم برای امان سخت میشوند و ناگهان میبینیم بجای رنگینکمان, گفتن "قوس قزح" هم آسانتر میشود و یا اَبـَرواژهیِ زیبایی همچون «شناختشناسی» را کنار مینِهیم و بجای آن میگوییم "معرفتشناسی"!
پارسیگر
آیا واژه ورد پارسی verd با word انگلیسی همریشه است؟
ورد در پارسی کهنتر چه میچمیده؟
Mehrbod نوشته: "پذیرفتن" را ولی از نو "پدیرفتن" خواندن امروز زیان بیشتری از سود دارد, گرچه اینهم اگر روزی بشود بهرهآور است زیرا یادآور "پدیر" خواهد بود و واژهیِ "پدیره[١٢] (= against, دربرابر)" و دیگرها را هم بدنبال, بازخواهدزیواند
گدشته از آن ایرانیان ذ را نمیگویند و همان ز میگویند.
پس بسیار بهتر است واج ذ را برداریم . و همان د را بگوییم.
باز دوباره برخی دگرش ها که از روی نادرستی دبیره بوده باید با کوشش فرهنگستان ها در آینده
درست شود . برای نمونه هنگامی که همه زبانهای اروپایی چیزی نزدیک به ژوست دراست و... میگویند
ما درست drost را بگوییم dorost? یا برادر bradar را بگوییم baradar ؟ یا شتاب را shetab ؟
خوشبختانه در برخی گویش ها مردم بهتر میگویند و این اِ اُ اَ را نمیگویند.
سپاس هم spaas است مانند spaasiba در روسی....
نداشتن دبیره ی درست و درمان زبان را بیچاره کرده. خوشبختانه با همسنجی با زبان های
همخانواده میتوان بخش بزرگی از این نادرستی را بازیافت.
امیدوارم دوستان برای دبیره لاتین به این چیزها بیندیشند.
برای نمونه shnâkhtshnâsi از :šenâxtšenâsi خیلی بهتر است
ما ترک نیستیم که زبانمان هیچ ریشه ای با زبانهای اروپایی
نداشته باشد و اینگونه بنویسیم.
پارسیگر