دفترچه

نسخه‌ی کامل: ساختارشناسی زبان پارسیک
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40
ا
Mehrbod نوشته: پوشاندن واقعیت با برچسب فاشیسم هم منطقی نیست.

دیگر اینکه، مگر کسی نمیتواند برود انگلیسی بیاموزد؟ یا مگر دیگر کشورها نمیتوانند مانند ما با پالایش و دادوستد فرهنگی/زبانی، زبان مادری‌اشان را بهتر و بروز کنند؟

روی هم رفته این دیگر چه جور نگرشی است ... نکند از فردا بگوییم ایران در بُن‌مایه‌های زیستی (نفت، آب، ...) در جهان سرتر است هم فاشیست میشویم؟ 4




اینکه فرضا سرزمین ایران غنی از منابع معدنی یا سوخت فسیلی هست ربطی به اینکه فارسی زبانان بهتر می اندیشند نداره. اولی رو راحت میشه اثبات کرد با نشون دادن معادن و ذخیرهای منابع زیستی و سوخت های فسیلی. ولی وقتی این طرز فکر رو داشته باشی اندیشه خودت رو برتر از بقیه میدونی و وقتی خودت رو اندیشمندتر و بهتر بدونی رفتارهای فاشیستی ازت سر میزنه. در ثانی این دیدگاه چقدر علمی هست؟ آیا آزمایشی انجام شده و نتیجه و تحقیق علمی تایید شده و مستند داری؟
shirin نوشته: ا
اینکه فرضا سرزمین ایران غنی از منابع معدنی یا سوخت فسیلی هست ربطی به اینکه فارسی زبانان بهتر می اندیشند نداره. اولی رو راحت میشه اثبات کرد با نشون دادن معادن و ذخیرهای منابع زیستی و سوخت های فسیلی. ولی وقتی این طرز فکر رو داشته باشی اندیشه خودت رو برتر از بقیه میدونی و وقتی خودت رو اندیشمندتر و بهتر بدونی رفتارهای فاشیستی ازت سر میزنه. در ثانی این دیدگاه چقدر علمی هست؟ آیا آزمایشی انجام شده و نتیجه و تحقیق علمی تایید شده و مستند داری؟


آفرین، برای همین هم جستار کارکرد زبان در اندیشه - صفحه 2 را من آغازیدم که پاسخی به این پرسش‌های بدیهی بدهم.

زبان 100% در اندیشه شما نقش دارد و اینرا میتوانیم با نگرش به زبان‌های ساختگی (برنامه‌ریزی رایانه‌ای) بسادگی بیازماییم، در همان جستار نیز چند نمونه آورده و بررسیده‌ایم شیرین جان.

روی هم رفته اندیشه برتر از زبان برتر میاید و هر کس که بگوید این دو پیوندی به هم ندارند بسادگی دروغ گفته یا در دام political correctness بیجا افتاده.
Alice نوشته: خُب مهربُد جان به دید من بکار بُردن خود واژه "قانون" گزندی به زبان نمی رساند ! ولی از ساختارهایش باید بپرهیزیم ؛
درست مانند "قلم" که عربیزه ی کالاموس در زبان یونانی ست :

1- آنچه که از قلم مهربُد می تراود زیباست !
2- آنچه که از "کلک" مهربُد می تراود زیباست !

بی گمان گزینه ی یکم زیباتر است و هیچ گزندی نیز به زبان وارد نمی کند !

همممــ... ؟

زیبایی یک چیز نسبی است آلیس گرامی، پس سخن از "بیگمان زیباتر بودن" نادرست است.

آسانتر بودن گفتن "قلم" در برابر "کلک*" هم از کاربرد بیشتر «قلم» میاید.

دادوستد واژگان پذیرفتنی است، ولی در آنجا هم نباید واژه را از پالایش رد شده چند زبان دیگر برداریم، اگر نیاز به "قانون" داشتیم میباید "canon = کانُن" را برداریم تا
فردا در نوشتارهای دانشیک دیگر با انگلیس‌زبانها و .. واژه یکسانی در دست داشته باشیم. هر آینه زمانیکه در پارسی خودمان "داته" را داریم که یک اندازه هم هست، چرا بگوییم قانون؟

پس رویکرد ما باید این باشد:
غیر قانونی
ناقانونی
ناداتیک


در کنار همه اینها، چگونه کاربرد "قانون" آسیبی به زبان نمیزند آلیس جان؟ اگر ما میگوییم:
داتور = داور = قاضی
داتگستر = قاضی
داتگستری = قضاوت خانه
داتگر = دادگر = عادل
داتسرا = ؟
داتخواه = شاکی
...
داته = قانون
داتیک = قانونی
ناداتیک = ناقانونی

چرا ناگهان به جای «داته» که این همه نزدیکی با دیگر واژگان دارد بگوییم "قانون"؟



* برابر زیبای «خامه» را هم داریم که در جایگاه آرایه ادبیک بکار میرود: خامه‌ی نویسندگی = استعداد نویسندگی.
مِداد و خودنویس هم برای دیگر "قلم" ها داریم.
Mehrbod نوشته: زیبایی یک چیز نسبی است آلیس گرامی، پس سخن از "بیگمان زیباتر بودن" نادرست است.

آری زیبایی وسته است ؛ ولی فردید من بیشتر زیبایی از پنجره نگاه "اهل هُنر" یا "اهل قلم" بود !

1- نسیم در پیچ و تاب گیسوانم فرو می پیچید !
2- باد در پیچ و تاب موهایم فرو می پیچید !

در نگاه خواننده "معمولی" ، شاید دو گزاره یادکرده دگرسان نباشند ؛
ولی اهل قلم بی گمان گزینه یکم را می پسندند !
بر این پایه ما همواره در یک نوشتار ادبی ، از همسنگهای چشمگیرتری سود می جوییم !

برای نمونه اهل سینما اگر Seveth Seal از Ingmar Bergman را می ستایند ، بیننده "معمولی"
شاید در میان فیلم آن را رهانیده و به تماشای American Pie بنشیند !

پس سنجه های زیبایی و هُنر را اهل فند در آن زمینه باید کرانه نمایی کنند نه همگان !
و کسانی چون تو باید واژگان هُنرمندانه را برگزینند تا اینکه بگویی زیبایی وسته است و تمام ؛
Alice نوشته: آری زیبایی وسته است ؛ ولی فردید من بیشتر زیبایی از پنجره نگاه "اهل هُنر" یا "اهل قلم" بود !

1- نسیم در پیچ و تاب گیسوانم فرو می پیچید !
2- باد در پیچ و تاب موهایم فرو می پیچید !

در نگاه خواننده "معمولی" ، شاید دو گزاره یادکرده دگرسان نباشند ؛
ولی اهل قلم بی گمان گزینه یکم را می پسندند !
بر این پایه ما همواره در یک نوشتار ادبی ، از همسنگهای چشمگیرتری سود می جوییم !

برای نمونه اهل سینما اگر Seveth Seal از Ingmar Bergman را می ستایند ، بیننده "معمولی"
شاید در میان فیلم آن را رهانیده و به تماشای American Pie بنشیند !

پس سنجه های زیبایی و هُنر را اهل فند در آن زمینه باید کرانه نمایی کنند !
و کسانی چون تو باید واژگان هُنرمندانه را برگزینند تا اینکه بگویی زیبایی وسته است و تمام ؛


خوب واژگان پارسی هم‌آرِش (synonym) برای ادبسار کم نداریم، تنها باید بیرون کشید. یک استادی به نام «بهمن» داریم که در تاربرگ fb (pure.persian) آن اندازه به شما واژگان هم‌آرش میدهد که نتوانید هتا نیمی از آنها را بویرید E402

برای گزاره‌ هم من هنری‌ترین و فرنودین‌ترینش این را میپسندم:

باد در پیچ و تاب گیسوانم می‌فروپیچید.

1- کارواژه را جدا نمیکنیم (به سرنوشت آلمانی نمیخواهیم دچار شویم، میخواهیم؟) ، فروپیچیدن -> می‌فروپیچد.
تنها بهتر است در چکامه‌سرایی یا همان نوشته‌های ادبیک جداسازی کرد، ولی در نوشتارهای دانشیک کارواژه باید بی کم و کاست سرهم بکار رود تا زبان ساختار فرنودینش را از دست ندهد:
واکافتن:[indent]
می‌واکاوم
وامی‌کاوم
بازگفتن:
می‌بازگویم
باز میگوید
[/indent]

در چکامه‌سرایی میتوان از این فراتر هم رفته و برای نمونه داریم:

گفته بودی كه بیایم چو به جان آیی تو - من به جان آمده‌ام، پس چرا می‌نایی؟

این از توانمندی‌های زبان پارسی است که در همه زمینه‌ها از خود نرمش نشان میدهد، ولی
بایستی با نگرش به بافتار (context) سخن از ساختار یکسان و ویژه‌ای سود برد تا زبان نیآشوبد (= آشفته نشود).


2- «گیسوان» و «موها» نیز بسته به اینکه کدام از دید آواییک زیباتر است میگزینیم، در اینجا گیسوان.


3-
باد ≠ نسیم

اگر بجای «نسیم» در گزاره گفته‌ایم «باد» از سر ناچاری بوده، اگر نه نسیم میشود "باد نرم" یا "باد خوش". در اینجا بایستی برابر درست آنرا یافت یا همان «باد نرم» یا ... گفت:

نرمبادی در گیسوانم می‌فروپیچد.
بادِ نرمی در گیسوانم می‌فروپیچد.


ولی اگر مانند استاد بهمن بالا کارکشته باشید، برابر درست آنرا میدانید و بجای بازی‌های من با نرم و خوش و .. میگویید:

اَیازی در گیسوانم می‌فروپیچد.

از:
facebook.com/photo.php?fbid=427026120665925&set=a.112819492086591.6696.111111592257381&type=1
«سالروز» و «سالگرد» چه دگرسانی* از هم دارند؟

سالروز، روزی در سال را كه چیزی در ان روی داده، بزرگ میكند ولی سالگرد به گردیدن سال و گذشتن یك سال از یك رویداد می نگرد. نمونه:

بیست و نه اسفند، سالروز "ملی" شدن نفت در سال ١۳٢۹ و شست و یكمین سالگرد آن است.

اگر بگوییم شست و یكمین سالروز، نادرست است. اگر بگوییم كه روز بیست و نه اسفند سالگرد ملی شدن نفت است بازهم نادرست است چون از آن رویداد یك سال نمیگذرد. پس باید در سالگرد، اگر بیش از یك سال باشد، شمار آنرا هم گفت، مانند دهمین سالگرد.

دگرسانی = تفاوت
ملت (عربی) = پات‌رَم، پای‌رَم (پارسی)
ملی (عربی) = پایـْرَمی

paat ram- paay ram
Pahlavi Dictionary McKenzie

مهربد گرامی، واژه ی پیشنهادی تو برای "ساعت" (به چم زمان، نه دستگاه نمایش زمان) چیست؟
من خودم واژه ی گاهَک را بسیار پسندیده ام، هم کوتاه است، هم بخش (سیلاب) های آن با بخش های واژه ی عربی نامبرده سازگار است و هم از نگر آوایی نزدیک به هم هستند. نگر تو چیست؟
راستی، ما در زمینه ی زبان پارسی و ساده سازی آن، در فیسبوک (نَسک نما!!) با هم سُخنیدیم (سخن گفتیم)
Sotude نوشته: مهربد گرامی، واژه ی پیشنهادی تو برای "ساعت" (به چم زمان، نه دستگاه نمایش زمان) چیست؟
من خودم واژه ی گاهَک را بسیار پسندیده ام، هم کوتاه است، هم بخش (سیلاب) های آن با بخش های واژه ی عربی نامبرده سازگار است و هم از نگر آوایی نزدیک به هم هستند. نگر تو چیست؟
راستی، ما در زمینه ی زبان پارسی و ساده سازی آن، در فیسبوک (نَسک نما!!) با هم سُخنیدیم (سخن گفتیم)

به دفترچه خوش آمدید ستوده گرامی :e303:

برای واژگان ساعت و .. من پیشنهادهای سرور آریا از fb را میپسندم که از همه بهتر هستند:

ساعت = تـَسو، سایه
دقیقه = باریکه
ثانیه = دَم

باریک = minute = خرد، ریز؛ باریکبین = موشکاف
باریکه = minute = دقیقه


هر آینه این دسته از واژگان را میتوانیم تنها در گامهای پایانی بازدیسی پارسی به کار ببریم، تا آن زمان همین واژگان ساعت و دقیقه کار راه اندازند.
Mehrbod نوشته: به دفترچه خوش آمدید ستوده گرامی :e303:

برای واژگان ساعت و .. من پیشنهادهای سرور آریا از fb را میپسندم که از همه بهتر هستند:
ساعت = تـَسو، سایه
دقیقه = باریکه
ثانیه = دَم
باریک = minute = خرد، ریز؛ باریکبین = موشکاف
باریکه = minute = دقیقه


هر آینه این دسته از واژگان را میتوانیم تنها در گامهای پایانی بازدیسی پارسی به کار ببریم، تا آن زمان همین واژگان ساعت و دقیقه کار راه اندازند.

پس به گمانم نگریه های من را در نسک نما خواندی ! :)
در این که سرور آریا، سرور و استاد ماست هیچ سخنی نیست ولی من با واژه ی Nasu (یا Nasv) چالش دارم!! سرشت (origin اصالت؟!) این واژه از کجاست؟! به نگرم پارسی سره نیست و همچنین به درستی توی زبان نمی چرخد!! ولی واژه های باریکه و دَم، واژگانی زیبا و دلنشین بودند! سپاس.
چشم براه پاسخت هستم
Sotude نوشته: پس به گمانم نگریه های من را در نسک نما خواندی ! :)
در این که سرور آریا، سرور و استاد ماست هیچ سخنی نیست ولی من با واژه ی Nasu (یا Nasv) چالش دارم!! سرشت (origin اصالت؟!) این واژه از کجاست؟! به نگرم پارسی سره نیست و همچنین به درستی توی زبان نمی چرخد!! ولی واژه های باریکه و دَم، واژگانی زیبا و دلنشین بودند! سپاس.
چشم براه پاسخت هستم

تا جاییکه من میدانم Tasu است، ولی درباره ریشه‌ی آن بایستی همانجا بپرسید گرامی!

واژه دیگر «سایه» است، ولی همپوشانی با سایه‌‌ی آفتاب پیدا میکند که خواستنی نیست. «تـَسو» روی هم رفته واژه خوبی میزند، چرا در زبان نمیچرخد؟

یک تسوی دیگر آنجایم -> یه تسو دیگه اونجام

از "ساعت" کوتاه‌تر و آسانتره، به دید من.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40