٭٭٭٭ بی
واژهی «بدون» تازی است. به جای آن میتوان
«بی» به کار برد:
بدون شکر = بیشکر
گزارشگران بدون مرز = گزارشگران بیمرز
آتش بدون دود = آتش بیدود
-------
بی تو خاکسترم
بی تو، ای دوست!
بی تو، تنها و خاموش
مهری افسرده را بسترم
بی تو در آسمان، اخترانند
دیدگان شررخیز دیوان
بی تو نیلوفران آذرانند
بی تو خاکسترم
بی تو، ای دوست!
بی تو این چشمه سار شب آرام
چشم گرینده ی آهوان است
بی تو، این دشتِ سرشار
دوزخ جاودان است
بی تو مهتابِ تنهای دشتم
بی تو خورشیدِ سرد غروبم
بی تو بی نام و بی سرگذشتم
بی تو خاکسترم
بی تو، ای دوست!
بی تو این خانه تاریک و تنهاست
بی تو، ای دوست
خفته بر لب، سخن هاست!
بی تو خاکسترم
بی تو، ای دوست!
---
م. آزاد
در چامه زنده یاد م. آزاد (محمود مشرف آزاد تهرانی) تنها واژه "غروب" تازیست
mm
٭٭٭ گاه: پسوند جای و زمان
زبان پارسی پویا است؛ زیرا فرآیند واژه سازی بر پایه کالبدها شدنی است.
کالبدهای پارسی از روی بُنها، واژههای نو میآفرینند.
مغز یک ایرانی بایستی با دانستن بن ها، بتواند از روی کالبد واژههای دلخواهش را بیافریند.
ساختار: +ش+ گاه (جای +ش)
% نشاندهنده بن کنون (مضارع) است.
چند نمونه آشنا:
پالایشگاه = تصفیه خانه نفت,تصفیه خانه
دانشگاه = آکادمی,University
گردشگاه = تفرجگاه,تفریح گاه
آزمایشگاه = لابراتوار
دوزشگاه = خیاط خانه
زایشگاه
پرورشگاه = [شیرخوارگاه]
ورزشگاه = استادیوم
نکوهشگاه = ندامتگاه
آسایشگاه
آموزشگاه = مدرسه
خوانشگاه
نیایشگاه = معبد
ستایشگاه
پژوهشگاه = مرکز تحقیقات
نمایشگاه = [تماشاخانه,تالار]
پذیرشگاه = [مهمانسرا,کاروانسرا]
آرایشگاه
پرستشگاه
چرخشگاه = عطف,نقطه عطف
++++++++++++++
نویسنده باور دارد، واژگان زیر نیز می توانند جای یک واژه بیگانه را بگیرند و به بارور شدن بن های پارسی یاری رسانند:
بافشگاه
ربایشگاه
تابشگاه
انگارشگاه
جویشگاه
کاوشگاه
توپشگاه
خمشگاه
مکشگاه
چالشگاه
رامشگاه
اندوزشگاه
رویشگاه
پویشگاه
سپارشگاه
شورشگاه
فرستشگاه = خط انتقال,خطوط نیرو
آهنجشگاه = محل خروج,اگزوز
آکنشگاه = خازن,مخزن,محل جمع آوری
لغزشگاه
زدایشگاه
شمارشگاه
انجامشگاه = محل اجرا
گوارشگاه = جهاز هاضمه
رویشگاه
پراکنشگاه = پست برق
لرزشگاه
یابشگاه
پخششگاه = مرکز پخش,انتشارات
گیرشگاه
نوازشگاه
ارزشگاه
مالشگاه
خورشگاه
کنشگاه
خیزشگاه
تازشگاه
گدازشگاه
اندازشگاه
پوششگاه
سوزشگاه
مانشگاه
روشگاه
کنشگاه
گویشگاه
ریزشگاه
زیرشگاه
پایشگاه
بازبینشگاه = منظر
سازشگاه
گرایشگاه
افزایشگاه
تنشگاه
گزارشگاه
سرایشگاه
دارشگاه
توانشگاه
بخشایشگاه
بخششگاه
جوششگاه
رانشگاه
نگرشگاه
جنبشگاه
گشایشگاه
گزینشگاه
پیمایشگاه
گزشگاه
بارشگاه
کششگاه
آمیزشگاه
بینشگاه
پرشگاه = سکو
پردازشگاه
بُرشگاه
برازشگاه
چرزشگاه
دمشگاه
گرانشگاه
پرسشگاه
٭٭٭ خورآی و خوربَر
شرق = خورآی، خورآیان
غرب = خوربر، خوربَران
خورآی = جایی که خور[شید] آید.
"
شید" در واژه خورشید نیز همان "نور" است:
خورشید = شیدِ خور (نور هور/خور)
مهشید، ماهشید = شیدِ ماه
٭٭٭ واژه های نو .. چاپ 1320
هزاران واژه ای که امروزه در نوشتن و گفتار روزانه مردم ایران بکار می روند در فربود، همگی تا زمان زندهیاد رضاشاه نبودند و به کوشش فرهنگستان ایران ساخته شدند و به جای برابرهایی پارسی در برابر واژههای عربی و فرانسوی درون زبان پارسی شدند.
در آن زمان شنیدن و بکار بردن این واژگان نوین بسیار شگفتآور و هتا بس خنده دار بود...
این کتاب گردآیهی آن واژگان است که برخیاشان در زیر امدهاند:
اطفائیه = آتش نشانی
سانتاریوم = آسایشگاه
احصائیه = آمار
سویلیور = آلودگی
ویلیور = ارزش
محرک بالفعل = انگیزه
عضوالجسم = اندام
عودت الی المبدا = بازگشت
تادیه = پرداخت
پرونوستیک = پیشبینی
شرایط المعین = پیشنهاد
جهاز = دستگاه
تمام المتاع = سرمایه
عضوالاداره = کارمند
میزان الحراره = دماسنج
ضریب زاویه = شیب
کثیرالاضلاع = چندضلعی
کثیر الجمله = چند جملهای
متواری الاضلاع = همروبر
عاکِس = بازتابنده
انفصال = ناپیوستگی
صعودی اکید = یکنوا افزایشی
عدلیه = دادگستری
وزارت مالیه = دارایی
طیاره = هواپیما
درخواست = مطایبه
اینک اگر دلتان برای این واژکان تنگ شده یه سر به فرمهای دادگستری بزنید ویا نوشتار
هنجارهایمان را از دیده بگذرانید تا واژکگنی را بیابید که عربها هم از بودن آنها آگاهی ندارند!
و هزاران واژه دیگر ..
اگر کسی در آن زمان بجای اینکه بگوید:
"بنده به حضرت سرکار شرایط المعین خودم را معروض می کنم"
می گفت:
"من به شما پیشنهاد می کنم .."
گفتهای بس شگفت و بی معنی و خندهدار به نگر میرسید، چون در آن زمان نه واژه "پیشنهاد" بود و نه کسی در زندگیشاش چنین واژگانی را شنیده بود.
Wall Photos | Facebook
٭٭ Guess (حدس)- گاس gās.
در زبان انگلیسی guess همان حدس-گمان-ظن است که با
گاس آریایی با همین مانی هم ریشه است.
هم اکنون
گاهَس gāhas در گویش مردم استان سپاهان (نایین-خوروبیابانک-روستای ایراج) برابر با «احتمالن» و
گاسه gāse در گویش مردم استان پارس (سیوند-جهرم-نیریز-پسا) برابر با «شاید» است.
گاس در زبان کردی سورانی و داراب و
گاسه در گویش شیرازی نیز به همین مانی است.
ازینرو "حدس زدن/احتمال دادن" همان «
گاسیدن» است.
٭٭٭٭ شَوَند / آوَند
Âvand / šavand
علت (عربی) = شـَـوَند، انگیزه (چیزی که خاستگاه یک رویداد است) (cause)
دلیل (عربی) = آوَند، نشانگر (چیزی که رویداد را روشن میکند) (indication)
بیاد داشته باشیم که این دو را بجای هم نگیریم:
دلیل: اینکه امروز زمین خیس است، آوند باران دیشب است.
علت : شوند باریدن باران، خوردن هوای سرد به ابرهاست.
دلیل: تابش آفتاب ( = نور خورشید)، نشانگر هستی خورشید است
علت: او به انگیزه ی نداشتن پول، در خانه ماند.
واقعا از تلاشی که دوستان انجام میدهند خرسند شدم.
اما نکته ی مهمی که شایسته ی توجه است، شیوه ی نگارش و نثر ما در امروز است.
در اینباره من به مرحوم فروغی (ذکاء الملک) اشاره می کنم که می فرمود (البته از حافظه نقل می کنم):
« من همیشه آنگونه می نویسم که از آن پارسی تر ممکن نباشد»
منظور این بزرگوار این بود که کم کم می آیم واژگان فارسی را در متن می گنجانم تا خواننده دچار زحمت نشود.
بنده هم معتقدم اگر ما بیاییم یکسره تمام واژگان متنمان را برابر سازی و جایگزین کنیم، خواننده به سختی با متن ما ارتباط برقرار خواهد نمود. اما اگر این روند، آهسته ولی پیوسته پیش برود، قطعا پیشرفت بزرگی حاصل خواهد شد.
ضمنا، دور ریختنِ کامل واژگان عربی موجب می شود نسل جوان ما با متون کهن ادبی خود کمی بیگانه شوند. برای حل این مشکل چه نظری دارید؟
آیا دوستان از خواندنِ حافظ و سعدی و مولوی لذت نمی برند؟!
از همه ی اینها گذشته، بنظر من آنقدر که در فرآیند واژه سازی زبان کار شده، بر روی "دستور زبان" کار نشده.
بهتر نیست کمی هم باین مورد بپردازیم؟:e303:
airani74 نوشته: واقعا از تلاشی که دوستان انجام میدهند خرسند شدم.
نخست اینکه هموندی شما را خوشآمد میگویم، اگر بیراهه نروم "یک ایرانی" گرامی :e303:
دو اینکه کوششهای اینجا که بیشتر از آن من بودهاند
امید است با آمدن شما و دیگر پارسی دوستان اندکی از بار آن کاسته شود.
airani74 نوشته: اما نکته ی مهمی که شایسته ی توجه است، شیوه ی نگارش و نثر ما در امروز است.
در اینباره من به مرحوم فروغی (ذکاء الملک) اشاره می کنم که می فرمود (البته از حافظه نقل می کنم):
« من همیشه آنگونه می نویسم که از آن پارسی تر ممکن نباشد»
منظور این بزرگوار این بود که کم کم می آیم واژگان فارسی را در متن می گنجانم تا خواننده دچار زحمت نشود.
بنده هم معتقدم اگر ما بیاییم یکسره تمام واژگان متنمان را برابر سازی و جایگزین کنیم، خواننده به سختی با متن ما ارتباط برقرار خواهد نمود. اما اگر این روند، آهسته ولی پیوسته پیش برود، قطعا پیشرفت بزرگی حاصل خواهد شد.
آری، اینها همه رویکردهای ما میتوانند باشند. من پیشتر درباره رویکرد خودم و چندتایی از دیگر دوستان اینجا نوشتهام:
ساختارشناسی زبان پارسیک - صفحه 2
رویکرد (approach) کنونی من بر این پایه است که گفتمانهای فرنودین و دانشیک را روی پارسی که خود زبانی بس ساده و دانشیک است میانجامیم و فرهنگیدگان (فرهخیتگان) را به پارسی گویی میکشانیم. به دید من داشتن چند سد پارسی گوی فرهنگیده که از روی زیبای و کارکرد پیشبردین (pragmatic) آن را بسیار بکار ببرند بهتر و شدنیتر است از آنکه بخواهیم چند دوکرور (میلیون!) آدم را به پارسی گویی بکشانیم.
رویکردهای دیگری نیز هستند، رویکرد بسیاری این است که باید آهسته آهسته پیش رفت و واژگان را کم کم جا انداخت؛ بیشتر کسانی که این را میگویند
سن بالاتر و پختگی بس بیشتری از من دارند و میگمانم "درست" هم بگویند، ولی من خودم جوانتر از آن هستم که بخواهم این بردباریها را به خرج دهم!
airani74 نوشته: ضمنا، دور ریختنِ کامل واژگان عربی موجب می شود نسل جوان ما با متون کهن ادبی خود کمی بیگانه شوند. برای حل این مشکل چه نظری دارید؟
آیا دوستان از خواندنِ حافظ و سعدی و مولوی لذت نمی برند؟!
از همه ی اینها گذشته، بنظر من آنقدر که در فرآیند واژه سازی زبان کار شده، بر روی "دستور زبان" کار نشده.
بهتر نیست کمی هم باین مورد بپردازیم؟:e303:
سرور آریا در اینباره پیشتر نوشتهاند:
هفت فرنود مهادین (دلیل اصلی) ناسازگاران با پاكسازی زبان پارسی
airani74 نوشته: از همه ی اینها گذشته، بنظر من آنقدر که در فرآیند واژه سازی زبان کار شده، بر روی "دستور زبان" کار نشده.
دستور زبان پارسی
؛ عاری از قواعد دستوری تازیک بسیار ساده و آسان است
؛ یا بهتر بگویم دستور زبان معیار دستور زبان پارسی را در خود حل کرده و نیازی به کار شدن بروی ان نیست
!
در پارسی با "ها" هر واژه ای که دلتان بخواهد را جمع می بندید
! ولی گاهی ساختارخهای زمخت تازیک دستور ساده و سر راست پارسی تهدید می کند
!
به طور مثال
، نمونه جمع مکسر و بی قاعده عربی که زبان ما را در بر گرفته است
:
اجسام
؛ الفاظ
؛ عُلوم
؛ حُروف
؛ ادعیه (ج دعا)
؛ اغذیه
؛ مِلَل
؛ عِلَل
؛ کُتُب
؛ رُسُل
؛ غُدَد
؛ قُلَل
؛ جداول
؛ عناصر
؛ جزایر
؛ علایم (ج علامت)
؛ کواکب (ج کوکب)
؛ مکاتیب
؛ شیاطین
؛ مقادیر
؛ حُکَما
؛ اَطِبا (ج طبیب)
؛ حُضّار
؛ انبیا
؛ عُرَفا
؛ جِبال
؛ نِکات (ج نکته) و ...
!
بینگارید کودکان باید با همه این ها آشنا شوند...
Wow چه شَوَد
:) یک "ها" بگذارید خلاص سازیدشان دیگر...
برابر واژه ی (histrionic) به معنای کسی که جلب توجه را بسیار دوست دارد به پارسی چه میتواند باشد؟