دفترچه

نسخه‌ی کامل: بی خدا بودن چه حسی دارد؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41
Nilftrondheim نوشته: جهان قابل مشاهده به شعاع 46 میلیارد سال نوری! ورای اون رو نمیشه دید یا حتی رفت چون به خاطر انبساط جهان با سرعت بیشتر از سرعت نور از ما دور میشه.

در حد یک نظریه هست و خیلی بلند پروازانه ولی شاید هم سرانجام یک روزی بشه!

Alcubierre drive - WiKi
dr.mcclown نوشته:
سلام و صبح بخیر:)

سارا خانم همین چیزهایی که تا الان گفتم باید حداقل یه جرقه ایی در شما می‌زد ولی شما مثل اینکه حسابی عاشقی و بحث کردن با عاشق کار معقولی نیست. چون که عاشق (حتی از لحاظ علمی هم ثابت شده) دامنه دیدش محدود می‌شه و غیر از اونچه می‌خواد نمی‌بینه.

اما در مورد ابن سینا, که یکی از اشخاص مورد علاقه منه باید بگم که ایشون هم نه مثل شما که بلکه بیشتر مثل من فکر می‌کرد. کسی بود که مغز چیزها رُ در نظر می‌گرفت و نه ظاهر اونها رُ. و مسلماً هر کسی به چیزی سجده می‌کنه که عقلش نشونش می‌ده (این جمله رُ یکی از عارفان بزرگ گفته که الان خاطرم نیست کی بود.)
ابن سینا علّت بیماری که در نهایت باعث مرگش شد رو اینچنین یادداشت کرده : مبتلاء به قولنج شدم به سبب کثره الجماع و شرب الخمر
و این موضوع هیچ عجیب نیست که ایشون اعتقاد داشتن که نوشیدن شراب برای فرد عامی حرام است و برای شخص دانشمند حلال.

و بعضی عقیده دارن که اون میوه ممنوعه که خوردنش باعث رانده شدن انسان از بهشت شد نه سیب و نه گندم بلکه آگاهی بود. و آگاهی چیزی بود که انسان رُ در ردیف خدا قرار می‌داد و خدا این رُ نمی‌پسندید. و تمام مذاهب و فرقه در جنبه معنوی خودشون به دنبال باز پس دادن اون آگاهی هستن تا دوباره انسان به بهشت برگرده. ولی انسان به بهشت بر نمی‌گرده. انسان در کره زمین بوجود اومده و در گوشه‌ایی از همین کره خاکی محو می‌شه. در ناکجای جهان.
شاید اگه از شما بپرسن کره زمین کجاست؟ بتونید بگید منظومه شمسی, بعد اون کجاست؟ کهکشان راه شیری و بعد این کهکشان؟ و درنهایت کهکشان‌ها و ستاره‌ها و سیاره ها در کجا قرار دارن؟ فضا؟ خلاء؟ اون فضا در کجاست؟ این ظرفی که همه اینها رو در بر گرفته کجاست؟
واقعیت اینه که ما در اتاقی از یک کشتی هستیم که در یک اقیانوس سرگردانه و تنها همینو می‌دونیم. نه می‌دونیم اون اقیانوس کجاست و نه اینکه چه اندازه است.



سلام دوست عزیز
راستش مطالبی که شما تاکنون مطرح کرده اید برایم اصلا تازگی نداشته اند که بخواهند جرقه ای هم ایجاد کنند. همه ی این داستان ها را از کودکی شنیده بودم به لطف وجود اطرافیانی که در وجود شک داشتند و هستی را بی نیاز از خالق می دیدند. داستان اختراع دین ها و خدایها و.......
من حدود 4 ، 5 سال پیش با یک استاد فلسفه دانشگاه سانفراسیسکو که اگزیستنسیالیست هم بودند آنهم از نوع ملحد بحث می کردم . در باب وجود و هستی و.. خب آنموقع هنوز سنی نداشتم و هر چه که ایشان مطرح می کرد من فرصت می خواستم برای جواب دادنش و این خب فرصتی بود تا آرای فلاسفه ی اگزیستسیالیست را خوب و با دقت بخوانم . در یکی از بحث ها بنده به ایشان از آرا هایدگر گفتم و اینکه او یک خدا باور بود و وجود خدا را در عالم قبول داشت هرچند معتقد بود این خدا نباید از جنس خدای مسیحیت باشد و. ایشان به بنده گفت هایدگر بیشتر با کلمات بازی کرده است و در اخر عمر هم که بیشتر به سمت شعر رفته و....... یعنی زوال عقلی و از این حرفا.
از این دست حرفا معمولا همه خدا ناباورها نسبت به خداباورها مطرح می کنند حتی فلاسفه ی بزرگشان به فلاسفه بزرگ خداباور!
نگاه منفی برتراند راسل به فلسفه‌ی هایدگر:
نقل قول:Highly eccentric in its terminology, his philosophy is extremely obscure. One cannot help suspecting that language is here running riot. An interesting point in his speculations is the insistence that nothingness is something positive. As with much else in Existentialism, this is a psychological observation made to pass for logic
مشکل مربوط به زبان است . این عشقی که بنده مطرح کرده ام اصلا از جنس عشق زمینی نیست که چشمِ عقل را کور کند . اتفاقا برای رسیدن به این عشق باید برای درک این عشق که همانا حقیقت هستی است باید عقل به کمال برسد یعنی عقل سرخ همانچیزی که شیخ اشراق مطرح می کند. در ضمن بنده هنوز در این وادی نیافتاده ام که ادعای عشق کنم ! اینکه بخواهیم با استدلال یا همان فلسفه به درکی از حقیقت هستی برسیم خب بقول مولانا راه بجایی نمی بریم چرا که "پای استدلالیون چوبین بود"
هایدگر هم هر چه پیش‌تر می‌رفت نسبت به توانایی فلسفه برای نیل به حقیقت هستی شک می‌کرد!
خب با این سوالات شما در باب اینکه ما الان دقیقا در کجا قرار داریم خب نشان می دهد هنوز پرسشها در باب هستی ، جوابی نیافته اند پس همانطور که هایدگر در کتاب "نامه در باب اومانیسم" گفته است تا پرسش هستی پاسخ داده نشود مسئله‌ی خدا معلق می‌ماند، یعنی نمی توان با قطعیت از عدم وجودش سخن گفت.

و شاید هایدگر راست بگوید که "تنها باز خدایی می‌تواند ما را نجات دهد"



در باب ابن سینا هم بحث بسیار است و اینکه چطور یک شراب خوار قهار یا بهتر است بگویم یک دائم الخمر می تواند در حدود 450 کتاب را بنویسد خب این هم نکته ای حیرت آور که با عقل و خرد و منطق جور در نمی آید!!!! اینکه می گویند در نوشته های شاگردش ، جوزجانی یافت شده است که شبها با ابن سینا شراب می نوشیدیم و بعد بحث حکمت و فلسفه می کریم هم بسیار غیر منطقی و خنده آور است که چطور با حالت مستی می توان خردمندانه سخن گفت!! اینکه ابن سینا دشمن زیاد داشته است شکی نیست و اینکه حسودان برای بدنامیش همه کار کرده اند از تحریف نوشته های جوزجانی گرفته تا رواج شرابخواریش نباید حیرت کرد.
تهمت شراب خواری و کفر گویی چگونه به ابن سینا زده شد؟
نقل قول:یا مثلا در گزارش ها هست شخصی به مشکل فلسفی برخورد و آن را نوشت و برای ابن سینا فرستاد. ابن سینا، سحر به دنبال جوزجانی می فرستاد تا کسی را بفرستد که جواب نامه را ببرد. روای می گوید که وقتی رفتیم ابن سینا سر سجاده نشسته بود و سر سجاده جواب را نوشته که یک رساله فلسفی است. گزارش های پیچیده این گونه هم هست، چرا این گزارش ها را قبول نکنیم و آن روایت‌ها را قبول کنیم. همچنین بحث های عرفانی اشارات بسیار جالب است و هنوز کسی نتوانسته در حوزه عرفان به این زیبایی رساله بنویسد. چنین شخصی باید شخص باتقوایی باشد.

به هرحال نمی توان با قطعیت گفت که ابن سینا که بوده است شرابخوار قهار یا یک سجاده نشین با وقار .
چون گزارش‌های خلاف این مورد هم زیاد است، مثلا ابن سینا می‌گوید وقتی به مشکل علمی بر می خوردم به مسجد می رفتم و دو رکعت نماز می خواندم .

با توجه به خواندن آرا و نوشته های ایشان، من هم قبول دارم که ابن سینا باطن را در نظر می گرفت دقیقا بر خلاف شما !!! و در مورد همین ابن سینا ، عرفایی چون ابوسعید ابالخیر گفته اند که همچون کوری است که آنچه ما (عرفا) می بینیم را می داند !!!!! یعنی ابن سینا در برابر عرفا کور و نا بینا محسوب می شود!!
شما که از علم عشقی که عرفا مطرح کرده اند هیچ نمی دانید (حتی ابن سینا هم در این وادی کور است !!) از حکمت انسی که برگرفته از نظریه ی ماترژن در فیزیک است هیچ نمی دانید . پس فکر نمی کنید این ادعایی گزاف است که آن را ظاهری بنامید؟!
بنده ادعای عشق نکرده ام ولی حداقل هنوز خودپرستی ام اینقدر افزون نشده است که چشم عقل و منطقم را کور کند در مورد چیزهایی که درکش را ندارم و عقلم قد نمی دهد را انکار کنم و آن ها را سطحی و ظاهری بخوانم!

در پایان ممنون دوست عزیز بابت مشارکت در این جستار E032
"قاتلوا الذین لا یومنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب من قبلكم حتى یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون ""کشندگانید همانان نه باور می کنند به خداوند هم نه به زمانِ واپسین هم نه تابو می کنند چه تابو گذاشت خداوند هم نه آیین مندند آیینِ درستُ از کسانی دریافتند نوشتارُ از پیشترتان تا می بخشند پاداشُ بارهء دستی هم آنهایند کوچک شونده هایی"
sonixax نوشته: ﭘﺲ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺳﻮﺭﻩ ﺗﻮﺑﻪ ﺁﯾﻪ !29 ﯾﮏ ﺯﺭ ﻣﻔﺘﯽ ﺯﺩﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪﻥ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﺎﻟﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ((:

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﺪ :"
ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺯﭘﺴﯿﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ
ﺭﺍ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍﺵ ﺣﺮﺍﻡ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪﻩﺍﻧﺪ ﺣﺮﺍﻡ ﻧﻤﻰﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ
ﺣﻖ ﻧﻤﻰﮔﺮﺩﻧﺪ ﻛﺎﺭﺯﺍﺭ ﻛﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ‏[ﻛﻤﺎﻝ‏] ﺧﻮﺍﺭﻯ ﺑﻪ ﺩﺳﺖﺧﻮﺩ ﺟﺰﯾﻪ ﺩﻫﻨﺪ "
ببینید برخی فرازِ میان "از کسانی دریافتند نوشتار.." با »همه دریافت کنندگان نوشتار« را نمی دانند هم فراز میان "باور نمی کنند به خداوند.. "را با »باور می کنند « را نمی دانند هم فراز میان "پاکیزه خوشبو" "طیب" را با گند بدبو نمی دانند ،پس بایستی بنگریم با کی های داریم روبرو می شویم،خداوندا مرا از کسانی ممکن که اندیشه نمی گیرند
Nilftrondheim نوشته: حالا که مهربد در حیطه تخصصش یه چیزی پروند من هم یه چیز بپرونم: این همه صحبت از عشق و بندگی و پرستش نشان از خلایی در زندگی شما دارد. شاید به خدا به عنوان یک Father Figure مینگرید. آیا پدرتان پدر قابل قبولی بوده است؟
lol
پس با این حساب عرفایی چون مولانا و شمس و ابولحسن خرقانی و حلاج و عین القضات و سنایی و عطار و نجم الدین کبری و فخرالدین عراقی و صدر الدین قونوی و ابن عربی و حسن بصری و رابعه و ابراهیم ادهم و اباسعید ابالخیر و قشیری و بهاالدین ولد و حافظ و ژنده پیل و شیخ اشراق و ملاصدرا و.................................
همه و همه خلا عاطفی داشتند و به سمت عشق به خدا رفتند:))

نه دوست عزیز اتفاقا بنده از همان کودکی زیادی هم مورد توجه پدر و مادرم بوده ام و یک دختر ِ بابای تما عیار بوده ام!!! این محبتها و عشق هایی که عرفا مطرح می کنند مصداق زمینی ندارد باید وارد حلقه شد تا دریافت! بقول سعدی:
سلسله ی موی دوست حلقه ی دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست


من اشتباه کردم که این مطالب را در اینجا که کسی خدا را قبول ندارد بیان کردم بقول مولانا :
منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
که برآنکس که نه عاشق بجز انکار ندارم


خب آخه دیدم حافظ مدام می گوید :
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

گفتم بیایم و عشق را مطرح کنم که با آن میتوان به حقیقت هستی رسید ولی خب در جایی که مدعیان بی خدایی جمعند نباید از عشق و رموزش سخن گفت
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی

جستار رفت به یک سمت دیگری تا بیشتر متهم نشده ام به جنون و ظاهر بینی و کمبود محبت داشتن و اینحرفا. دوستان کمی از زندگی بدون حضور خدا صحبت کنند و اینکه تقابلشان با افراد جامعه با دوستان و خانواده چگونه است؟
اینکه چطور می توانند این افسانه "خدا" را در فیلم ها سریال ها و کتاب ها و اشعار و موسیقی و کلن در دنیای اطرافشان، بعنوان یک امر بدیهی و حقیقی ببینند و تحمل کنند؟ باید برایشان این امر ، مضحک و خنده دار باشد؟
سلام:)

سارا نوشته: بنده ادعای عشق نکرده ام ولی حداقل هنوز خودپرستی ام اینقدر افزون نشده است که چشم عقل و منطقم را کور کند در مورد چیزهایی که درکش را ندارم و عقلم قد نمی دهد را انکار کنم و آن ها را سطحی و ظاهری بخوانم!

سارا جان شما, مطالب بارزی رُ نادیده می‌گیرید و به همین دلیل من ناچاراً صفت عاشقُ به شما دادم. به عنوان مثال, شما عقلُ نفی می‌کنید. اول از همه عقل خودتونو. هیچ ایرادی نداره که یه مسیر منطقی رُ تا آخر برید بعد بگید از نتیجه‌اش خوشتون نمیاد. ولی شما این کارُ نمی‌کنید.
وقتی ما در مورد خدا صحبت می‌کنیم و صحبت کردیم, واضحاً صحبت درباره خدای مذاهب بود. خدایی که یک مذهب معرفی می‌کنه. ما در این بررسی موردی, به فلسفه اون مذهب نگاه می‌کنیم. اون مذهب در درجه اول باید بتونه وجود خدایی رُ که ادعا می‌کنه ثابت کنه. وقتی از این امر ناتوانه و دلایلی که میاره به راحتی رد می‌شه و افسانه‌هایی که می‌سازه و در قالب روایات نقل می‌کنه با علیّت سازگاری نداره ما به عنوان انسان معقول نمی‌گیم دروغ می‌گه, می‌گیم نتونست اثبات کنه.
خب در این حالت منِ معقول و "آزاده" در کنار یک متدیّن به آسودگی زندگی می‌کنم.

ولی تضاد کی پیش میاد؟ وقتی تحت نام خدا اون مذهب یا پیروان اون مذهب سعی می‌کنن قدرت طلبی کنن. در این حالت یک منِ قانع نشده هم رادیکال می‌شه تا از تجاوز به حریم ذهنی و جسمیش جلوگیری کنه.

شما در ابتدای صحبتتون گفتید اگر مملکت غیر مذهبی می‌شد شما هم خوشحالتر بودید چون مذهب برای شما مهم نیست و وجود خداست که مهمه. ولی در اثبات لزوم وجود خدا به ادیان متوسل می‌‌شید. راهی هم غیر از این ندارید وگرنه اثبات جهان پس از مرگ برای شما ناممکنه. اما این کار شما ندیده گرفتن رابطه علّتُ معلولیه.

قاعدتاً کسانی که خیام رُ با یه رباعی توبه دادن, ابن سینا رُ هم می‌تونستن سر سجاده بنشونن.

سارا نوشته: من هم قبول دارم که ابن سینا باطن را در نظر می گرفت دقیقا بر خلاف شما !!! و در مورد همین ابن سینا ، عرفایی چون ابوسعید ابالخیر گفته اند که همچون کوری است که آنچه ما (عرفا) می بینیم را می داند !!!!! یعنی ابن سینا در برابر عرفا کور و نا بینا محسوب می شود!!

من آیا تا به الان ادعای باور نداشتن خدا رُ کردم؟
خیر, تفاوت من با یه خدا باور مذهبی مثل شما, اینه که برای وجود خدایی که بهش معتقدم دنبال دلیل و برهان نیستم برای همین در دام استدلال‌ها و داستان‌ها نمی‌افتم. خدای من شاید حتی قدرت آفرینندگی هم نداشته باشه, شاید فقط این جهان رُ آفریده و شایدهای دیگری که من بهشون فکر نمی‌کنم.
تا اونجایی که عقل من بهم نشون می‌ده, من نمی‌دونم و راهی ندارم که بفهمم نوع بشر در کجای جهان هستی قرار داره, عالم هستی کی بوجود اومده یا اصلاً مجاز هستیم لفظ کِی رُ به کار برد یا نه؟ چون زمان هم محصور در این عالمه, می‌دونم در چیزهایی که می‌فهمم یا می‌تونم بفهمم اختیاری زیادی ندارم چه بسا اصلاً اختیاری ندارم, یا اصلاً "من" یعنی چه؟

حقیقتش اینه که حتی تصور زندگی پس از مرگی که توصیف اسلام یا حتی باور مصریان باستانه برای من رنج آوره. زندگی که بیشتر برای گوسفندی خوبه که خواب مراتع سبز و دشتهای پر از علف رُ می‌بینه. جایی که دیگه چیزی برای فهمیدن و ساختن نیست. جایی که یادتون می‌ره دیروز چه شکلی بود اصلاً اگر حافظه‌ایی داشته باشید. نه کسی رُ می‌شناسید نه کسی شما رُ می‌شناسه. تصور مرگ ممکنه سخت باشه ولی وقتی فکر می‌کنم که بعدش دیگه هیچی نیست, احساس آرامش می‌کنم.

فکر کردم بد نیست نظر شخیصی خودمُ هم اعلام کنم علاوه بر چیزهایی که از این در و اون در گفتیم :)
dr.mcclown نوشته:
سلام:)

سارا جان شما, مطالب بارزی رُ نادیده می‌گیرید و به همین دلیل من ناچاراً صفت عاشقُ به شما دادم. به عنوان مثال, شما عقلُ نفی می‌کنید. اول از همه عقل خودتونو. هیچ ایرادی نداره که یه مسیر منطقی رُ تا آخر برید بعد بگید از نتیجه‌اش خوشتون نمیاد. ولی شما این کارُ نمی‌کنید.

سلام دوست عزیز
بنده عقل را نفی نکردم بلکه از عقل سرخ حرف زدم! عقلی که به کمال رسیده . اصلا ما چند نوع عقل داریم. این لینک زیر را ببینید . انواع عقل از دید فلاسفه ی نامی و همینطور عرفا مثل مولانا بیان شده است.
عقل - WiKi

بنده "عقل کاسب" را نفی می کنم نه عقل سرخ را!
dr.mcclown نوشته: وقتی ما در مورد خدا صحبت می‌کنیم و صحبت کردیم, واضحاً صحبت درباره خدای مذاهب بود. خدایی که یک مذهب معرفی می‌کنه. ما در این بررسی موردی, به فلسفه اون مذهب نگاه می‌کنیم. اون مذهب در درجه اول باید بتونه وجود خدایی رُ که ادعا می‌کنه ثابت کنه. وقتی از این امر ناتوانه و دلایلی که میاره به راحتی رد می‌شه و افسانه‌هایی که می‌سازه و در قالب روایات نقل می‌کنه با علیّت سازگاری نداره ما به عنوان انسان معقول نمی‌گیم دروغ می‌گه, می‌گیم نتونست اثبات کنه.
خب در این حالت منِ معقول و "آزاده" در کنار یک متدیّن به آسودگی زندگی می‌کنم.

خب بیشتر فلاسفه ی اسلامی مثل فارابی و شاگردش ابن سینا پیرو فلسفه ی ارسطو یا همان مشا بوده اند. ابن سینا که رسالاتی در باب اثبات مجردات دارد و وجود خدا را اثبات کرده است (برهان صدیقین) ولی در اثبات معاد مانده است و گفته چون ایمان بخدا و پیامبرش دارم می پذیرم . ببینید از دید مذهبی بخواهیم نگاه کنیم همه ی فلاسفه ی اسلامی مورد لعن و تکفیر فقها قرار گرفتند آخریش هم علامه طباطبایی بود و البته جواد آملی هم هست که مورد لعن حسن عباسی و ولایت فقیهیون قرار گرفته :))))))))))) چون ابتدای فلسفه با" چرا" شروع می شود نه با تسلیم. باید ابتدا موتور خرد را روشن کرد. بنده بارها به شما گفته ام بال عرفا خوف و رجا است یعنی با شک و تردید باید گام برداشت. من اگر ایمان محض و مطلق داشته باشم که دیگر برای چه مطالعه کنم که چه شود؟ برای چه باید بنشینم آرا ابن سینا و صدرا و شیخ اشراق را بخوانم که فهمش سخت است و مفاهیمش ثقیل است بجایش می نشینم داستان کرامات پیامبران را می خوانم و از جوان شدن زلیخا لذت می برم !!!! یا اینکه وقت بگذارم کتب یاسپرس و هایدگر و نیچه بخوانم می روم کتاب های دانیل استیل را می خوانم چرا ذهنم را خسته کنم ؟ خب برای اینکه هستی ، وجود و خودِ خدا برایم دغدغه است .تفکر بالاتر از عبادت است ! همانطور که تخیل بالاتر از علم است!
dr.mcclown نوشته: ولی تضاد کی پیش میاد؟ وقتی تحت نام
خدا اون مذهب یا پیروان اون مذهب سعی می‌کنن قدرت طلبی کنن. در این حالت یک منِ قانع نشده هم رادیکال می‌شه تا از تجاوز به حریم ذهنی و جسمیش جلوگیری کنه.

شما در ابتدای صحبتتون گفتید اگر مملکت غیر مذهبی می‌شد شما هم خوشحالتر بودید چون مذهب برای شما مهم نیست و وجود خداست که مهمه. ولی در اثبات لزوم وجود خدا به ادیان متوسل می‌‌شید. راهی هم غیر از این ندارید وگرنه اثبات جهان پس از مرگ برای شما ناممکنه. اما این کار شما ندیده گرفتن رابطه علّتُ معلولیه.
من منظورم مذهبی بود که بخواهد قدرت طلبی و ریا و....... بوجود بیاورد آن نفرت انگیزترین چیز روی زمین است مثل چیزی که در ایران و در کشورهای اسلامی شاهدش هستیم ریای مطلق!!! بقول حافظ کردار اهل صومعه ام کرد می پرست!
اما برای اثبات خدا من با مذهب اثباتش نمی کنم معرفترین برهان برای اثباتش برهان علیت است حتما شما هم در جواب خواهید گفت دیوید هیوم نقد کرده است این برهان را و..... و بنده در جواب خواهم گفت علامه طباطبایی و فلاسفه ی دیگر هم نقد هیوم را نقد کرده اند و همینطور دور تسلسل اثبات و رد خواهیم داشت در حقیقت هر اثباتی علت ردی خواهد بود و برعکس (رابطه ی علت و معلولی). البته پیشتر هم گفتم ابن سینا با برهان صدیقین وجود خدا را اثبات کرده است. اثبات و انکار خدا زیاد شده است و همچنان می شود شاید بهترین حرف این باشد که نه می توان خدا را اثبات کرد و نه انکارش کرد!!

dr.mcclown نوشته: قاعدتاً کسانی که خیام رُ با یه رباعی توبه دادن, ابن سینا رُ هم می‌تونستن سر سجاده بنشونن.

از دید عرفا هم بخواهیم در مورد ابن سینا حرف بزنیم از او بعنوان کسی که اهل سیر و سلوک بوده است یاد شده است. از ابن عربی تا مولانا از شیخ الرییس بعنوان فردی پارسا یاد کرده اند. همین داستان نماز خواندنش هم که معروف است . و یا از روایاتی که از پسرخوانده و شاگردش بهمنیار نقل شده است فردی عابد و نمازخوان بوده است. در باب نوشیدن شراب هم ، من خودم کتاب قانونش را خوانده ام در آن گفته شده بود که هفته ای دو یا سه بار نوشیدن شراب آنهم به مقدار بسیار کم سبب تصفیه خون و.. می شود و کلی هم در مضرات شرابخواری زیاده از حد گفته بود که شراب بیش از حد، عقل را زایل می کند و... بقول دوستی می گفت ابن سینا که اینهمه تالیفات داشته و اینهمه اهل مطالعه بوده اصلا وقت داشته غذا بخورد که حال شرابخورای بکند!! خیام هم رباعیاتش مال خودش هست در این هیچ شکی نیست.

در ضمن خود همین عرفا بیشترین لعن و تکفیر را از جانب مذهبیان ظاهر بین دیده اند. همین الان داشتم در سایت های شیعه چرخی می زدم چقدر توهین و دشنام را دیدم که حواله حضرت مولانا کرده بوده اند و.......... !!!!!!!!! پس عرفا یا کلن طریقتی ها خارج از شریعتی های صرف قرار می گیرند.

dr.mcclown نوشته: من آیا تا به الان ادعای باور نداشتن خدا رُ کردم؟
همینکه وارد این جستار شدید و خواستید جواب سوالم را بدهید که "بی خدا بودن چه حسی دارد؟" آیا این دلیل بر این نیست که بعنوان یک ناخداباور وارد این جستار شدید؟؟پس تا الان داشتید نقش بازی می کردید؟ بعد هم نکنه مسلمان بشوید;)
dr.mcclown نوشته: تا اونجایی که عقل من بهم نشون می‌ده, من نمی‌دونم و راهی ندارم که بفهمم نوع بشر در کجای جهان هستی قرار داره, عالم هستی کی بوجود اومده یا اصلاً مجاز هستیم لفظ کِی رُ به کار برد یا نه؟ چون زمان هم محصور در این عالمه, می‌دونم در چیزهایی که می‌فهمم یا می‌تونم بفهمم اختیاری زیادی ندارم چه بسا اصلاً اختیاری ندارم, یا اصلاً "من" یعنی چه؟

حقیقتش اینه که حتی تصور زندگی پس از مرگی که توصیف اسلام یا حتی باور مصریان باستانه برای من رنج آوره. زندگی که بیشتر برای گوسفندی خوبه که خواب مراتع سبز و دشتهای پر از علف رُ می‌بینه. جایی که دیگه چیزی برای فهمیدن و ساختن نیست. جایی که یادتون می‌ره دیروز چه شکلی بود اصلاً اگر حافظه‌ایی داشته باشید. نه کسی رُ می‌شناسید نه کسی شما رُ می‌شناسه. تصور مرگ ممکنه سخت باشه ولی وقتی فکر می‌کنم که بعدش دیگه هیچی نیست, احساس آرامش می‌کنم.

فکر کردم بد نیست نظر شخیصی خودمُ هم اعلام کنم علاوه بر چیزهایی که از این در و اون در گفتیم :)
البته در قرآن آمده که همدیگر را می شناسیم و اینکه اگر در بهشت دو نفر باشند که در دنیا نسبت به هم کینه داشتند در بهشت کینه اشان تبدیل به محبت می شود و.......

در مورد عقل هم آن لینکی که بالا معرفی کرده ام را ببینید . در ضمن کتاب عقل سرخ شیخ اشراق کتاب خوبی است هم در باب انواع عقل سخن گفته و هم اینکه بصورت یک داستان عارفانه و فلسفی هم می باشد و در حدود 10 صفحه هم بیشتر نیست. اگر بخواهید لینک دانلودش را برایتان بگذارم.
پس شما خدا باور بودید و تا حالا رو نکرده بودید;)
بزارید یک چیزی را رک بگویم خب منم با این نوشته های قرآن در مورد اینکه در بهشت شراب هست و حوری هست و .......... برایم دلچسب نیست. اولا چون دخترم حوری به چه دردم میخوره؟!!!!! دوما شراب نقد بقول خیام بهتر از نسیه است چرا به نسیه تکیه کنم این دنیا که نقدش هست!! و اینکه این بهشت به درد حاجی بازاریان و آنها که فقط بدنبال شکم و زن و.. هستند می خورد .
ولی می گویند قرآن باطنی دارد و...... عرفا هم زیاد در این باب سروده اند و تفسیر کرده اند. اشو می گوید قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود. خب برای سرایش آن من قرآن را کنار گذاشته ام و با قدم های خودم به سمت حقیقت می روم و منتظرم تا آیه هایش برایم نازل شود.
تازه من اگر خودم هم بخواهم که عادی زندگی کنم و اینقدر به خودم و خدا و هستی و این چیزها کار نداشته باشم گویا نمی شود و همیشه باید این چیزها برایم دغدغه باشند. اینکه بنده را به دین دیگری دعوت می کنند که در آن بجای یک خدا با سه خدا طرف هستید!!!!
dr.mcclown نوشته: یه مرد ژاپنی به چه چیزی اعتقاد داره؟ به اینکه با این لغزش نیاکانش رُ شرمنده کرده. کسانی که وجود ندارن. با این وجود اینقدر خودشُ متعهد به حفظ آبروی اونها می‌بینه
که از هر عملی که تصور کنه مایه سرافکندگی اون‌ها بشه تنفر داره. و در عوض وقتی کاریُ انجام می‌ده که فکر می‌کنه اون‌ها خواستن, پاداش درونی دریافت می‌کنه.

درسته, پاداش و پادافره با هم‌اند.





سارا نوشته: قاعدتا یاخته های مغز ریاضیدانی چون سنایی باید اینگونه عمل می کرد که حرف یک مست را نا دیده می انگاشت و می خندید و مثل رفیقش خیام به آن مرد مست می گفت : می خور که ندانی به کجا خواهی رفت و.... از این حرفا . ولی دیدیم که داستان طور دیگری شد. پس نمی توان خدا را یاخته های مغزی دانست. یا شما اگر داستان عرفا و اهل تصوف را بخوانید می بینید همگیشان با یک خروش به منزل رسیده اند.

بوارونه, ما همچو "قاعده‌ای" از بیخ نداریم. مغز ریاضیدان و ناریاضیدان آنچنانی هم نداریم. بشریت کمتر از ٥ هزار سال
است که از چیزی چیزی به نام ریاضی پیدا کرده, هنگامیکه روند فرگشت (تکامل) آدم امروزین دستکم ٢٠٠ هزارسال دیرینگی دارد; اگرکه میلیون‌ها! سال فرگشت پیش از آن را نادیده بگیریم.

چیزیکه "قاعدگی" دارد بخوبی همین احساس‌ها و رفتارهای "خروشنده" استند, چیزیکه بوارونه بسیار تازه فرگشته و هنوز
هیچ ریشه ندوانده همین خردورزی است; اکنون خواه ریاضی‌دان, خواه شاعر عاشق پیشه, آنچه همه‌یِ ما در آن خوبیم
همین "دل به دریا زدن" و "خروشیدن" است, آنچه همه‌یِ ما در آن بد‌یم نگرش خردین (rational) و دوراندیشانه است.




سارا نوشته: جناب مهربد
نمی شود برای ذهن آدمی برنامه ای نوشت چون آدمی ربات نیست چیزی بنام احساس در آدمی وجود دارد و فرمول قطره های اشک H2o نیستند.

آبسانی ِ آب یک ویژگی‌یست که تنها در آب به چشم میخورد, ولی در خود مولکول‌هایِ آب نیست.
احساس‌هایِ آدمی هم یک ویژگی‌ست که تنها در مغز به چشم میخورد, ولی در خود یاخته‌های مغز نیست.

مغز شما هم چه بپذیرید چه نه یک نرم‌افزار (=ذهن) دارد و این نرم‌افزار بسیار پیچیده است.

گیر شما این است که واژه‌یِ نرم‌افزار که میخوانید میاندیشید همه چی دیگر "عقلی" و "خرد سرد" شد,
هنگامیکه نرم‌افزار میتواند احساس هم باشد, یا برای نمونه حشری شدن یک نرم‌افزار است که با دیدن
جنس ورقلنبیده‌یِ دختر در مغز پسر یا بوارونه, با دیدن سینه‌یِ سپر شده‌یِ پسر در چشم دختر, اجرا میشود.




سارا نوشته: فرمودید روحیه اتان سرکش است و از بندگی خوشتان نمی آید و..........
خوب اینکه خیلی خوب است:)
ابولحسن خرقانی یکی از عرفای بزرگ است که به گستاخی و سرکشی مشهور است !! در تذکره الاولیای عطار به گستاخ معروف است. در همین تذکره آنده است که :

این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد! او آنقدر مهربان است که از مهربانیش عاشق به لرزش می افتاد و در برابر اینهمه زیبایی و مهربانی سکوت می کند و سجده می کند و دیگر در هستی او فنا می شود و به او می رسد و حق می گردد..................

به هر روی من که پیشاپیش گفتم, شما چرا اینجا خودتان را میآزارید میخواهید
بباورید خدا هست, میخواهید بباورید نیست, کوچکترین تغییری در چیزی نمیدهد.

برای ما یا خود من اگر کنجکاوید بودن آفریدگار مهربان را به نبودن‌اش برتری میدهم و
سرکشی من از جنس نادانی و خودسری نیست, ولی نشانه‌ای از همچو هستنده‌ای نمیبینم.




نقل قول:این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد!
...
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش


این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت — هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
زاهد عمرش سپری شد به تمنای بهشت — او ندانست که در ترک تمناست بهشت
سلام:)
نه مرسی, من رساله عقل سرخ رُ خیلی سال پیش خوندم. اون موقع از زبانش خوشم اومد ولی محتواش رُ دوست نداشتم.

سارا نوشته: بنده عقل را نفی نکردم بلکه از عقل سرخ حرف زدم! عقلی که به کمال رسیده . اصلا ما چند نوع عقل داریم. این لینک زیر را ببینی

با توجه به تقسیم بندی‌هایی که ارائه کردید, شما خودتونُ صاحب کدوم نوع عقل می‌دونید؟
سارا نوشته: همینکه وارد این جستار شدید و خواستید جواب سوالم را بدهید که "بی خدا بودن چه حسی دارد؟" آیا این دلیل بر این نیست که بعنوان یک ناخداباور وارد این جستار شدید؟؟

در قیاس با شما من یک "بی‌خدا" هستم. :))
نه, در واقع بیشتر به این موضوع اشاره کنم که شما مثل هر خداباوری دیگه‌ایی تنها نسبت به خدا ایمان دارید ولی معرفت نه. اما تصورتون اینه که معرفت هم دارید. و وجود یا عدم وجود خدا تفاوت چندانی برای دو نفری که باورمند هستند یا نه, نخواهد داشت. اگر شما ایمان نداشته باشید, همچنان غذا وقتی بخوریدش شما رُ سیر خواهد کرد, معاشرت با دوستان سطح اکسی توسین خونتون رُ افزایش خواهد داد و فعالیت کردن و پیشرفت در یک یا چند زمنیه بهتون اعتماد به نفس می‌ده. شما در نهایت این کارها رُ چه به صورت مکانیکی انجام بدید چه با تصور مثبت نسبت بهشون, نتیجه شون یکسان خواهد بود.

اما در مورد ..
سارا نوشته: تازه من اگر خودم هم بخواهم که عادی زندگی کنم و اینقدر به خودم و خدا و هستی و این چیزها کار نداشته باشم گویا نمی شود
اگر جهانی پس از مرگ وجود نداشته باشه, آیا همچنان باور و پرستش خدا رُ انتخاب می‌کنید؟


ای کاش خدایی می بود

تنها حقیقت مطلق ماده است

واز نبود خدا هیچ احساسی ندارم شاید نبودش بهتره زیرا اگر باشد باید محاکمه شود
وسپس اعدامش نمود
برای رنجی که به بشر تحمیل نموده
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41