دفترچه

نسخه‌ی کامل: بی خدا بودن چه حسی دارد؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41
سارا نوشته: من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است ....

منطق در گروی رشته‌یِ دانشگاهی نیست و برای دریافت درستی یا
نادرستی منطقی یک چیز, نیازی به داشتن .Ph.D در رشته‌یِ ریاضی نیست.
thought نوشته: stop!
هیچ می دانید با چه کسی سخن می گویید؟ شما اصلا بانو خرقانی هم میهن را می شناسید ؟

دوست عزیز شما زیادی به بنده لطف دارید. هر چند همانطور که مشاهده می کنید ایشان با بنده سخن نمی گویند و بحث نمی کنند بلکه دارند درس می دهند و سخنرانی می کنند. می بینید که اینهمه به ایشان پاسخ دادم و پست گذاشتم اما ایشان تنها به یک پست بنده که آنهم خطاب به دیگری بود توجه نموده و البته آن را هم به شیوه ی خودشان یعنی بی توجه به اصل مطلب پاسخ دادند . ایشان ارباب هستند و من یک بنده ی حقیر بی منطق خودفریب .. بگذریم.

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردمِ بی درد ندانی که چه درد است
پ.ن.
کامپیوترهاهرگز نمی توانند درد بکشند و از نادانی رنج بکشند و عاشق شوند ! براستی که در دنیای ماتریالیستها عالمی بنام عالم درون وجود ندارد.
thought نوشته: stop!
هیچ می دانید با چه کسی سخن می گویید؟ شما اصلا بانو خرقانی هم میهن را می شناسید ؟

[عکس: attachment.php?attachmentid=4974&stc=1]

میدانید چه کسی در مقابل شماست؟ مامور مخصوص حاکم بزرگ، میتی کومان؛ احترام بگذارید، احترام بگذارید!E11b
Mehrbod نوشته: منطق در گروی رشته‌یِ دانشگاهی نیست و برای دریافت درستی یا
نادرستی منطقی یک چیز, نیازی به داشتن .Ph.D در رشته‌یِ ریاضی نیست.

شما کلا نوشته ها را نمی خوانید و فقط به یکسری کلمات فوکس می کنید و برداشت هایی بر اساس آنها بدست می آورید. چه میشود کرد حرف بنده این نبود همانطور که در بحث شعر هم حرف از دل و احساسات زده شدکه این ربطی به خدا و روح ندارد. بگذریم چون شما همین دوخط را هم نخواهید خواند.
Dariush نوشته: [عکس: attachment.php?attachmentid=4974&stc=1]

میدانید چه کسی در مقابل شماست؟ مامور مخصوص حاکم بزرگ، میتی کومان؛ احترام بگذارید، احترام بگذارید!E11b

برای جلب توجه و جبران ناکامی ها خود در زندگی راهی را بیابید که منجر به رسوای و نمایان شدن شخصیت دلقک درونتان نگردد. کودک درون خود را تا حد ممکن کنترل نمایید.
با تشکر
سارا نوشته: کامپیوترهاهرگز نمی توانند درد بکشند و از نادانی رنج بکشند و عاشق شوند !

و چرا نه؟

برای نمونه, اگر ساختار مغز و پیکر گربه‌ای را خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین کنند, آیا ناگهان توانایی احساس کردن را از دست میدهد؟
سارا نوشته: من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است و اصلا دیپلمم ریاضی فیزیک هست.
شعر و اصولا هنر یک امر دلی هستند و بر اساس تجربیات و اروینهای فرد می باشند و از درونِ آدمی سرچشمه می گیرند.

آری بانو، میدانم رشته دیگر شما در پیوند با فرنودسار و مزداهیک است، پستهای شما را میخوانم و از دانش سرشار شما در رشته ادبسار و فلسفه و دانشهای دیگر آگاه میباشم. ولی نگاهی که به شعر دارید یگانه نگاهی ادبیک است، گفتاورد به چم شما اینست که «واژه‌سُرایی (همسنگ شعر سرودن) از درون انسان میاید و فرمولیزه نیست». درست است که برای واژه‌سُرایی نیازی به الگوریتم نیست و نباید آن را با فرنودسار افمارش بسنجیم، وانگه شما میداوید که برای واژه‌سُرایی نباید اندیشید و در فربود واژگان از نهاد واژه‌سُرا به قلم میایند، شما شعر را کارگیر "درون آدم" میدانید. خب این نگاهی‌ست سراسر ادبیک که از فلسفه باستان تاکنون روامند بوده و چکامه‌سُرایان امروزی نیز به لغزش از آن وام میبرند، چراکه در دیرگاه واژه‌سُرایی خاستگاه اندیشه مغز نبود، از اینرو واژه‌سُرایی از نهاد آدمی میجوشید. ولی در نگاه فرنودین، شعر هم نیاز به اندیشیدن دارد، هرآینه نه اندیشیدن فرمول‌وار و افماریگ، وانگه واژه‌سُرا "میاندیشد" و واژه‌میسُراید، به زبان زیست‌شناسیک در گاه واژه‌سُرایی بخش اندیشه‌ورزی مغز کوشا و کُنش‌گر است. این به فرزامی آشکاره است و من سخن شما را بدین چم میویرایم که سُرودن کارگیر نهاد آدمی است، نهاد کَس کارگیر اندیشه میباشد که در فرهود همان اندیشه هم از نهاد آدمی برمیخیزد.

به زبان فارسی یعنی جمله «شعر گفتن از درون آدمی برمیخیزد» کاملا ادبی‌ست و از دید بیولوژیک شعر سرودن و احساس معلول تفکر و مغز انسان است، (فعلا کاری به این نداریم که شعر درآمیخته است با احساس، فقط جنبه فکری شعر رو مد نظر داریم. اگر قبول کنید که شعر با فکر متولد میشود، در اینصورت وجه تمایز شعر فکری با شعر فکری و احساسی را میتوان از دیدگاه هنر پست و هنر متعالی بررسی کرد. یعنی شعر رایانه میشود هنر پست چون فاقد احساس است {اگر فرض بگیرید رایانه هیچ احساسی ندارد} و شعر انسانی هنری‌ست متعالی و سرشار از احساس)، اما از دیرباز چنین مرسوم شده که شعر نیازی به فکر ندارد!!! پس زمانی میتوان گفت که رایانه نمیتواند شعر بگوید، که ثابت بشود شعر گفتن مستلزم هیچ تفکری نیست.


یگانه = تنها
ادبیک = ادبی (/ایک/ وات زابساز پارسی)
واژه سُرایی = نگاشتن واژگان کنار یکدیگر در یک چهره آهنگین و دلنشین، سُرایش
داویدن = ادعا کردن
گفتاورد به چم = نقل به مضمون
کارگیر = معلول
فربود = واقعیت
در گاه x = در زمان انجام دادن امر x
به فرزامی = کاملا
آشکاره = بدیهی
کنشگر = فعال
دیرگاه = قدمت
فرنودین = منطقی
فرنودسار = منطق
افماریگ = ریاضیاتی (پسوند /ایگ/ وات زابسار)
زاب = صفت
چم = مفهوم ، مضمون
Mehrbod نوشته: و چرا نه؟

برای نمونه, اگر ساختار مغز و پیکر گربه‌ای را خورد خورد با آهن و سیلیکون جایگزین کنند, آیا ناگهان توانایی احساس کردن را از دست میدهد؟

متاسفم جناب مهربد بنده پیشتر در پستها ی پیشین پاسختان را دادم اما از آنجا که شما هیچگاه اعتنا نمی کنید ، آنها را ندیده اید. از اینرو دوباره نوشتن هم بی فایده خواهد بود چون شما اعتنایی نخواهید کرد.
سارا نوشته: متاسفم جناب مهربد بنده پیشتر در پستها ی پیشین پاسختان را دادم اما از آنجا که شما هیچگاه اعتنا نمی کنید ، آنها را ندیده اید. از اینرو دوباره نوشتن هم بی فایده خواهد بود چون شما اعتنایی نخواهید کرد.

پاسخ یک آری/نه بیشتر نیست, که خب روشن است نمیتوانید هیچکدام را بگزینید, زیرا:

اگر بگویید آری,
سخن پیشینتان پوچ میشود.

اگر بگویید نه,
در میاید که نگرشتان چه اندازه خردناپذیر است.
thought نوشته: برای جلب توجه و جبران ناکامی ها خود در زندگی راهی را بیابید که منجر به رسوای و نمایان شدن شخصیت دلقک درونتان نگردد. کودک درون خود را تا حد ممکن کنترل نمایید.
با تشکر

E40a بیا و درستش کن حرف یاد بچه دادما.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41