دفترچه

نسخه‌ی کامل: بی خدا بودن چه حسی دارد؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41
در مکه طوفان شد!
در نتیجه طوفان در مسجد الحرام! (همون خونه خدا) یک جرثقیل سقوط کرد!
در نتیجه سقوط جرثقیل 87 نفر از آنهایی که برای زیارت خدا و خانه خدا رفته بودند فدای سر اسلام شدند!
تنها میشود گفت خاک بر سر خدایی که نمیتواند در محل زیارت خودش از زائرین خودش در برابر حوادث طبیعی که خداباورین معتقدند همانها هم کار خودش است حفاظت کند!!
بیخدا بودن به راستی که حس خوبی دارد :)

سقوط جرثقیل در مسجدالحرام مکه ده‌ها کشته برجای گذاشت
سارا نوشته: این فروم هم متعلق به شما و همفکران شماست


سرکار مزدک بامداد یک سخنی داشتند که گویا بود و آنهم اینکه زمانیکه مردم به زندگی‌نامه کسی می‌پندارند
همواره منش او را یکسان و ایستا میبینند, برای نمونه نیچه را که مینگرند میپندارند که کسی به نام نیچه از آغاز تا پایان
زندگی بهمان منش را داشته و بیسار سبک نوشتن را داشته و درونمایه‌یِ سخنش نیز همواره بیسار و بهمان بوده; در واقعیت ولی,
آنچه مزدک یاد میآوراند, این است که منش کسی در زندگی ایستا و یکسان نیست و بهمان فیلسوف بزرگ در ٢٠ سالگی
همان کسی نیست که در ٣٠ سالگی به نوشتن آغازیده و همان کس نیست که در ٧٠ سالگی جان سپرده است.

ازینرو شما هنوز چند سالی به گذشته‌یِ من دارید نگاه میکنید و درباره‌یِ کس دیگری سخن میگویید که من نیستم. دلبستگی
من به این فروم بسیار کمتر از آن است که ارزش همسنجی با آن زمان را بدارد و هم‌اندیشان پیشین من هم‌اندیشان امروز من
نیستند. اگر شما با مهربد چند سال پیش سخن میگفتید هرگز از او نمیشنفتید که بگوید "چه خداباور
باشید چه نه, اهمیتی ندارد", برای او بسیار هم مهم بود که کسی خداباور است یا نه, جوریکه پیوسته
با این و آن گفتگو میکرد و میکوشید همه را به "راه درست" خردگرایی و ناخداباوری رهنمود بسازد.
Dariush نوشته: اه، چه ننه من غریبم‌بازی نفرت‌انگیزی! چرا هر چه دختربچه‌ی نابالغ و تیپیک
هست به این فروم می‌آید! اگر راست می‌گویید و از خوانندگان راستین این فروم در گذشته بوده‌اید

من چیز بدی در نوشته‌هایِ او ندیدم, اینکه کسی پس از درون شدن به جمعی انتظار پذیرفتگی را داشته
باشد چیز شگفت‌انگیزی نیست. من گمان نمیکنم کسی از هموندان اینجا به خودش این رنج را بدهد که برود
در یک جمعی که باورهای ناهمسو با او دارند خودش را بکوشد بگنجاند; پس اگر کسی ناهمسو
اینجا آمده و کوشیده هتّا ببیند این آدمهای ناهمسو "چه حسی" دارند و چرا او مانند آنها
نیست (و چرا آنان مانند او نیستند), بایستی از همین برداشت نمود که کنجکاوی و هم دلیری بالایی دارد.

دیگر اینکه ستیز با این و آن سر چنین چیزهایی چنانکه در جُستار دیگر پرداختیم, در دیدگاهی که آورده شد
همان نارضایتی سر بیرون زده از نبود کنترل روی سرنوشت خویشتن و کوشش نومیدانه در دست یافتن به آن در
ستیز اندیشوی است. امروزه پرشمار میبینید کسیکه زندگیش را جامعه‌یِ تکنولوژیک پیشاپیش رقم زده است و هیچ توان و نیرویی
در تغییر آن ندارد, ولی ساعتها, چه بسا روزها و سالها اینجا و آنجا و فیسبوک خستگی‌ناپذیرانه با آدمهایی ناشناس! سر اینکه
جمهوری‌خواهی بهتر است یا نمیدانم کمونیسم بهترین است جنگ و ستیز میکند, و در این فرایند میکوشد این "کنترل از دست رفته" را نومیدانه باز بیابد.

ازینرو, من این باور پوچ که اینجا نبرد اندیشه‌ها است و ستیز اندیشوی چه خوب است و دیگرها ندارم, این ستیزها را امروز بمانند
بازی‌هایِ رایانه‌ای میبینم که برای [نو]جوانها میسازند تا بنشینند با تیر اندازی مجازی خودشان را تخلیه کنند, و آنچه اینجا بوده
در همان مایه تنها کمی ترازبالاتر بوده است. ترازبالاتر از این را هم فیلسوفان بشریت بازی کرده‌اند. ولی در پایان روز,
همه‌یِ اینها یک بازیِ جانشین برای چیزی از دست رفته است; کسیکه از زندگی خود خوشنود است و
آزاد و بر سرنوشت خود توانا, نه نیازی به گفتگو میبیند, نه نیازی به ستیز آنهم از گونه‌یِ اندیشیک.
Dariush نوشته: Various_020
اه، چه ننه من غریبم‌بازی نفرت‌انگیزی! چرا هر چه دختربچه‌ی نابالغ و تیپیک
هست به این فروم می‌آید! اگر راست می‌گویید و از خوانندگان راستین این فروم
در گذشته بوده‌اید، حتما خوب می‌دانستید که در اینجا چگونه جوی برقرار است؛
جنگ و جدل‌هایی اینجا رخ داده‌اند در حد و اندازه‌های جنگ‌های جهانی، چنانکه
هرگز نمی‌توانید دو کاربر خاص را پیدا بکنید که جایی با هر چه در توان داشتند
بر سر موضوعی، شدیدا درگیر بحث نشده باشند. نمونه‌ی آن خود من هستم،
درگیری‌های اعتقادی من که گاهی شخصی نیز می‌شد همگی در این فروم
موجود هستند:

میلاد
مهربد
کوروش بیخدا
ریشنالیست
راسل
کسری
امیر
آنارشی
آرش
مزدک
مهدی
و ...


اگر خواننده بودید و اینها را دیدید، پس چرا آمدید و اگر آمدید این
مسخره‌بازی‌ها برای چیست، اگر هم که خواننده نبودید و اینها
را ندید، پس دروغ نگویید.

31313131313131




عجب پست مزخرف و تهوع آوری !! یکی از مزخرفترین کامنتهایی بود که تا حالا اینجا خواندم!! هرچند اینجا اینقدر از ایندست پست های مزخرف و خزعبل دیده ام که نمی توان از "ترین" برای این پست استفاده کنم E412E412 24





جنابعالی یا بی سواد هستید یا کور!!!
این جمله چه معنایی می دهد هان؟؟ می توانید از همان دوستی که پستتان را پسند کرده است هم کمک بگیرید اینجوری دو نفری سطح هوش و سوادتان به اندازه ی یک بچه مدرسه ای خواهد شد!!!
نقل قول:باز به اینجا می آیم البته بیشتر بعنوان مخاطب تا کاربر، تا مطالبتان را بخوانم و استفاده کنم



پ.ن
خودتان را برای جواب دادن خسته نکنید فقط برای unsubscribe آمده ام اینجا تا دیگر این خزعبلات را در اینباکس میلم نبینم!!:)))
Mehrbod نوشته: سرکار مزدک بامداد یک سخنی داشتند که گویا بود و آنهم اینکه زمانیکه مردم به زندگی‌نامه کسی می‌پندارند
همواره منش او را یکسان و ایستا میبینند,
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرینست
یک کرامات دیگرم دارد
ابر را دید و گفت می بارد!!
یعنی واقعا برای گفتن همچین بدیهیاتی باید از جملات گوهرباراستادتان نقل قول کنید :)))) خوب است منم از استادم که هزاران برابر از استاد شما در ادبیات نام آورتر است و اصلا زبان پارسی بخاطر او هنوز می تپد نقل قول بیاورم برای اثبات بدیهیات!!!!!!!!! استادی که دانشگاه پرینستون خودش را کشت تا ایشان بروند آنجا تا دانشکده ی ادبیات پارسی را تاسیس کنند !!
شما چون نا خدا باورید فکر کنم این مسئله خیلی برایتان تازه و شگفت انگیز باشد ولی برای خدا باورها نه ! چون می دانند آنکه تغیر نپذیرد خداست و اینکه اگر کسی را در شب دیدید که گناهی کرده است فردایش به چشم یک گناهکار به او نگاه نکن شاید همان شب توبه کرده باشد!! این یعنی هر آدمی حتی در آنی می تواند از اینرو به آنرو شود!
همان شعری که در "فلسفه هنر" نپسندیدش
نومید هم مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند
خدایا شکرت که زمخت بینم و ریز بین نیستم چون اینجوری بدیهیات را می توان تشخیص دهم و در درک یک شعر هم عاجز نیستم!!

Mehrbod نوشته: ازینرو شما هنوز چند سالی به گذشته‌یِ من دارید نگاه میکنید و درباره‌یِ کس دیگری سخن میگویید که من نیستم. دلبستگی
من به این فروم بسیار کمتر از آن است که ارزش همسنجی با آن زمان را بدارد و هم‌اندیشان پیشین من هم‌اندیشان امروز من
نیستند. اگر شما با مهربد چند سال پیش سخن میگفتید هرگز از او نمیشنفتید که بگوید "چه خداباور
باشید چه نه, اهمیتی ندارد", برای او بسیار هم مهم بود که کسی خداباور است یا نه, جوریکه پیوسته
با این و آن گفتگو میکرد و میکوشید همه را به "راه درست" خردگرایی و ناخداباوری رهنمود بسازد.
من مگر چند سال است که شما را می شناسم؟!!
بله الان دغدغه ی شما فقط تکنولوژی است و بس!! راستش مرا یاد حکایتی می اندازد مردی شکم پرست بود که بسیار می خورد و هرچه به او می گفتند کمتر بخور برای سلامتیت ضرر دارد می گفت تقصیر من نیست تقصیر همسرم هست که دست پخت خوبی دارد!!! حال انسان و تکنولوژی مثل همان مرد و همسرش هستند........


Mehrbod نوشته: پس اگر کسی ناهمسو
اینجا آمده و کوشیده هتّا ببیند این آدمهای ناهمسو "چه حسی" دارند و چرا او مانند آنها
نیست (و چرا آنان مانند او نیستند), بایستی از همین برداشت نمود که کنجکاوی و هم دلیری بالایی دارد.

من می خواستم ببینم خدا ناباوران بی سواد چه حسی دارند :))) همین ! وگرنه دوستان اتیست زیاد دارم ولی خب همگیشان بسیار باسوادند !! یکیشان که استاد فلسفه هست و اگزیستنسیالیست هست .
بالاخره بزدلم یا دلیر ؟ خودآگاهم یا زمخت بین؟براستی شما با خودتان چند چندید؟!!

پ.ن
تابحال در عمرم اینطوری پست نگذاشته بودم راست گفته اند احترام می خواهی حرمت نگه دار این فروم اگر به این روز افتاده است بخاطر بی ادبی است!! بقول مولانا
بی ادب محروم ماند از لطف رب!
فقط برای unsubscribe آمده بودم اینجا چون نمی خواهم این پست های ادیبانه و پر مغز را بخوانم !! شما هم تا می توانید بنشینید را جع به من با دیگران سخن بگویید انگار جدی جدی باورتان شده است که ارباب من هستید !!! علت رفتنم آن چیزی نیست که جنابعالی خیال می کنید چون من نگفتم که برای همیشه می روم به اینجا سر می زنم و هر وقت چیز به دردبخوری اینجا یافتم و کاربر باسواد و فهمیده ای برای بحث اینجا یافتم (مثل جناب ابن سینا) حتما پست می گذارم و فعالیت می کنم ولی در حال حاضر در محضر مثلا جنابعالی فقط یاد گرفته ام چگونه می توان یک نفر را تحقیر کرد و اشعارش را مزخرف خواند آنهم شعرهایی که برایش حکم فرزندانش را دارند... بگذریم بنده در زندگی فقط و فقط یک هدف را دنبال می کنم و آنهم یادگیری است و اینجا تاکنون اینگونه برایم نبوده است خب کسالت بار شده است! حتی در جستار "موسیقی معماری زمان و معماری موسیقی مکان" هم باز متهم به صوفی گری و نگاه عارفانه شدم در حالی که می خواستم از منابع غربی و حکمای یونانی منبع و ادله بیاورم اما حکمی که از پیش صادر شد مرا مایوس کرد!
خوش باشید دیگر با بی منطق زمخت اندیش بی هوشی چون من سرو کار نخواهید داشت!! ولی من اینجا خواهم آمد شاید امثال ابن سیناها به اینجا بیایند خدا را چه دیدید:)
سارا نوشته: بالاخره بزدلم یا دلیر ؟ خودآگاهم یا زمخت بین؟براستی شما با خودتان چند چندید؟!!

دلیری در یک زمینه, به دلیری در هرزمینه معنی نمیشود. کسی میتواند در برابر از دست دادن
پول و ریسک کردن بسیار دلیر و دلپر باشد, ولی در برابر بیمار شدن بسیار ترسو و وسواسی.

خودآگاهی ≠ باریک‌بینی.


زمخت‌اندیشی همین چسباندن چیزهایی که پیوندی به یکدیگر ندارند, ولی انگار دارند به همدیگر است.
برای نمونه کسی میگوید بیشتر پولدارها دزد اند, ولی در برابرش کسیکه پولدار است درجا
صدای اعتراضش در میاید که نه یعنی چی همه‌یِ پولدارها کی گفته دزد‌ اند؟ بسیاریشون آدمهای بسیار خوبی هم هستند.

در یاد نگه داشتن این "درجه" و رنگسار (spectrum) برای مغز انرژی بیشتری میبرد, از همینرو در نخستین
دستیافت "بیشتر" که مفهوم بسیار انرژی‌بری است به "همه = ١" یا "هیچکس = ٠" تبدیل میشود.

بهمینسان دلپر یکجا, بزدل جای دیگر, به دلپری بر همه چیز و
بزدلی در همه چیز ساده میشود, و این تناقض‌نما را پدید میآورد.
سارا نوشته: از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد و گفت شیرینست
یک کرامات دیگرم دارد
ابر را دید و گفت می بارد!!
یعنی واقعا برای گفتن همچین بدیهیاتی باید از جملات گوهرباراستادتان نقل قول کنید :)))) خوب است منم از استادم که هزاران برابر از استاد شما در ادبیات نام آورتر است و اصلا زبان پارسی بخاطر او هنوز می تپد نقل قول بیاورم برای اثبات بدیهیات!!!!!!!!! استادی که دانشگاه پرینستون خودش را کشت تا ایشان بروند آنجا تا دانشکده ی ادبیات پارسی را تاسیس کنند !!
شما چون نا خدا باورید فکر کنم این مسئله خیلی برایتان تازه و شگفت انگیز باشد ولی برای خدا باورها نه ! چون می دانند آنکه تغیر نپذیرد خداست و اینکه اگر کسی را در شب دیدید که گناهی کرده است فردایش به چشم یک گناهکار به او نگاه نکن شاید همان شب توبه کرده باشد!! این یعنی هر آدمی حتی در آنی می تواند از اینرو به آنرو شود!
همان شعری که در "فلسفه هنر" نپسندیدش
نومید هم مباش که رندان باده نوش
ناگه به یک خروش به منزل رسیده اند
خدایا شکرت که زمخت بینم و ریز بین نیستم چون اینجوری بدیهیات را می توان تشخیص دهم و در درک یک شعر هم عاجز نیستم!!

من گمان بردم از روی نوشته‌هایِ پیشین میگویید "همفکر", اگرنه همفکری ما اینجا بسیار کمتر از آن
است که برای خود من همفکر واژه‌یِ درخوری باشد و این همفکری در چیزهایی خودآشکاره
(برای ما)
همچون اینکه خدایی نیست و فرگشت هست و دیگرها, کوتاه میشود; به دیگر زبان, پیش پا افتاده.



--
میشود اینجور هم برداشت که شاید بیرون از این گروه اینجور به چشم [شما] میاید که همفکری درون گروه بسیار بالا باشد,
مانند دو برادر که درون خانواده خودشان را بسیار متفاوت از هم میدانند, ولی بیرون از خانواده آن دو را بسیار نزدیک و همانند میبینند.
Mehrbod نوشته: دلیری در یک زمینه, به دلیری در هرزمینه معنی نمیشود. کسی میتواند در برابر از دست دادن
پول و ریسک کردن بسیار دلیر و دلپر باشد, ولی در برابر بیمار شدن بسیار ترسو و وسواسی.
خودآگاهی ≠ باریک‌بینی.


زمخت‌اندیشی همین چسباندن چیزهایی که پیوندی به یکدیگر ندارند, ولی انگار دارند به همدیگر است.
برای نمونه کسی میگوید بیشتر پولدارها دزد اند, ولی در برابرش کسیکه پولدار است درجا
صدای اعتراضش در میاید که نه یعنی چی همه‌یِ پولدارها کی گفته دزد‌ اند؟ بسیاریشون آدمهای بسیار خوبی هم هستند.

در یاد نگه داشتن این "درجه" و رنگسار (spectrum) برای مغز انرژی بیشتری میبرد, از همینرو در نخستین
دستیافت "بیشتر" که مفهوم بسیار انرژی‌بری است به "همه = ١" یا "هیچکس = ٠" تبدیل میشود.

بهمینسان دلپر یکجا, بزدل جای دیگر, به دلپری بر همه چیز و
بزدلی در همه چیز ساده میشود, و این تناقض‌نما را پدید میآورد.

باشد حق با شماست من طبق معمول همیشه اشتباه کردم اصلا من وجودم اشتباه است گناه است خرفتم کُندم نادانم بنده ام حقیرم نفهمم خوب شد ؟ راحت شدید؟
نمی دانم چرا این unsubscribe عملی نمی شود!!! تیک جستار مربوطه را می زنم و زدایش را انتخاب می کنم و بعد "برو" ولی باز سرو کله ی پست های شما را در اینباکسم می بینم. شاید باید همه ی کاربران خاطی را در ایگنور لیستم جا دهم.
بخدا با تحقیرهایتان خسته ام کردید خب اصلا درست من بنده ام و شما ارباب ولی کمی رحم داشته باشید کمی جوانمرد باشید نمی شود؟ راجع به من با دیگران چرا اینگونه صحبت می کنید آدم فکر می کند دارید راجع به حیوان خانگیتان که سارا نام دارد صحبت می کنید.
در ضمن همان استاد نازنینم باریک بینی ام را تایید کرده است پس نیاری به تایید شما ندارم!! همه ی کسانی که مرا می شناسند به باریک بینی و نکته سنجی ام معترفند! اینکه شما از شعر و نکاتش و معناهایش سر در نمی آورید دیگر مشکل خودتان هست نه من. کجا یعنی دقیقا کجا من شعری آوردم که ربطی با موضوع نداشت؟ اگر نشانم دهید دیگر هر چه شما بگویید فقط و فقط اطاعت کنم ! ولی می دانم که عمرا بتوانید پیدا کنید.
در ضمن خلاقیت در آن است که بتوانید چیزهایی را که در ظاهر به ربط ندارند را به هم پیوند دهید . نمونه اش یکی از مقالات بنده بود که آمده بودم دو چیزی را که در ظاهر به ربطی نداشتند را در نظر گرفته و بدنبال correlation برایشان بودم و همین مقاله در یکی از بهترین ژورنالهای الزویر در رشته ی ما چاپ شد و برآیندش هم این شد که من را بعنوان reviewer
در چند ژورنال اروپایی دعوت کردند . در حالی که من هنوز یک دانشجو هستم همین.
اینجا چرا نمی توان اشتراک زدایی کرد؟
Mehrbod نوشته: ...
اینکه من یا شما چه اندازه به این بحث ها و گفتگوها ارج و ارزش می نهید
محل سخن نبود در اینجا، بحث بر سر نگرش خود او بود. من با شما
بر سر اینکه حتما برای کشف چیزی به اینجا آمده بودند، موافق نیستم
الزاما چنین نیست، دلایل زیاد دیگری نیز میتواند داشته باشد.

همانطور که شما در نوشته ایشان چیز بدی ندیدید، من هم در نوشته هایی
که خطاب به ایشان بوده در این مدت هیچ چیز بدی ندیده ام... شما دیده اید؟
اگر نه، پس این مسخره بازی ها و چشمان گریان و دلی شکسته و سینه ای
غبارگرفته و پر ز درد برای چیست؟ خب آدم یاد این بچه دبستانی ها می افتد
که هنگام بازی در کوچه و خیابان، تا کسی چیزی به آنها میگفت، چشمان خود
را خیس و سرخ کرده، ونگ زنان میرفتند مامانی را می آوردند که بقیه را دعوا
کند!



راستش پس از این پست ِ آخرش خطاب به من، دل من هم برایش سوخت،
او را بیش از ظرفیتش جدی گرفته و به او سخت گرفتم؛ با اینحال مهربد گرامی
آیا این نشانه ها برای شما آشنا نیستند؟ اینکه میخواهد در بدو ورود همگی به
او احترام بگذارند و بدتر اینکه به عقایدش نیز احترام بگذارند، فضا و رفتار کاربران
در مورد او آنطور که او تمایل دارد باشد و با او همچون پرنسس ها برخورد کنند...
تمام اینها همراه با ادعای مدتها خواننده بودنِ اینجا به نظر من کاملا وقیحانه است.
من این را نوشته بودم ولی فرستاده نشده بود



سارا نوشته: باشد حق با شماست من طبق معمول همیشه اشتباه کردم اصلا من وجودم اشتباه است گناه است خرفتم کُندم نادانم بنده ام حقیرم نفهمم خوب شد ؟ راحت شدید؟
نمی دانم چرا این unsubscribe عملی نمی شود!!! تیک جستار مربوطه را می زنم و زدایش را انتخاب می کنم و بعد "برو" ولی باز سرو کله ی پست های شما را در اینباکسم می بینم. شاید باید همه یکاربران خاطی را در ایگنور لیستم جا دهم.
بخدا با تحقیرهایتان خسته ام کردید خب اصلا درست من بنده ام و شما ارباب ولی کمی رحم داشته باشید کیم جوانمرد باشید نمی شود؟ راجع به من با دیگران چرا اینگونه صحبت می کنید آدم فکر می کند دارید راجع به حیوان خانگیتان که سارا نام دارد صحبت می کنید.
در ضمن همان استاد نازنینم باریک بینی ام را تایید کرده است پس نیاری به تایید شما ندارم!! همه ی کسانی که مرا می شناسند به باریک بینی و نکته سنجی ام معترفند! اینکه شما از شعر و نکاتش و معناهایش سر در نمی آورید دیگر مشکل خودتان هست نه من. کجا یعنی دقیقا کجا من شعری آوردم که ربطی با موضوع نداشت؟ اگر نشانم دهید دیگر هر چه شما بگویید فقط و فقط اطاعت کنم ! ولی می دانم که عمرا بتوانید پیدا کنید.
در ضمن خلاقیت در آن است که بتوانید چیزهایی را که در ظاهر به ربط ندارند را به هم پیوند دهید . نمونه اش یکی از مقالات بنده بود که آمده بودم دو چیزی را که در ظاهر به ربطی نداشتند را در نظر گرفته و بدنبال correlation برایشان بودم و همین مقاله در یکی از بهترین ژورنالهای الزویر در رشته ی ما چاپ شد و برآیندش هم این شد که من را بعنوان reviewer
در چند ژورنال اروپایی دعوت کردند . در حالی که من هنوز یک دانشجو هستم همین.
اینجا چرا نمی توان اشتراک زدایی کرد؟


در هنر و کارهای نوآورانه درست میگویید کوشش بر اینه که چیزهاییکه پیوندی به هم
ندارند را درون آورده و بیگانند (unify), برای همین همچو روشی در چیزهایی همانند چامه
و هنر میتواند بسیار نوآورانه بوده و بزیبایی هر چه بیشتر کار کند, ولی در منطق و جداسازی
(تفکیک) و باریکبینی, نه. ازینرو این دو را را بایستی براستی دو دَهناد (mode) گوناگون
ببینید, یکی دهنادی که آدمی با منطق و خرد افمارگر (calculating reason) یا
خرد سرد (cold logic) میاندیشد, یکی با احساس و شهود و بینادلی¹.









سارا نوشته: نمی دانم چرا این unsubscribe عملی نمی شود!!! تیک جستار مربوطه را می زنم و زدایش را انتخاب می کنم و بعد "برو" ولی باز سرو کله ی پست های شما را در اینباکسم می بینم. شاید باید همه یکاربران خاطی را در ایگنور لیستم جا دهم.

ساده‌ترین راهکار این است که نشانی ایمیل را عوض کنید. این یکی دیگر گمان نکنم به کار بیاید











¹
از دیدگاهی خردپذیر, احساس تا اندازه‌یِ بالایی همان چکیده‌ و آزموده‌یِ خرد و آروین (تجربه) است.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41