Dariush نوشته: اه، چه ننه من غریبمبازی نفرتانگیزی! چرا هر چه دختربچهی نابالغ و تیپیک
هست به این فروم میآید! اگر راست میگویید و از خوانندگان راستین این فروم در گذشته بودهاید
من چیز بدی در نوشتههایِ او ندیدم, اینکه کسی پس از درون شدن به جمعی انتظار پذیرفتگی را داشته
باشد چیز شگفتانگیزی نیست. من گمان نمیکنم کسی از هموندان اینجا به خودش این رنج را بدهد که برود
در یک جمعی که باورهای ناهمسو با او دارند خودش را بکوشد بگنجاند; پس اگر کسی ناهمسو
اینجا آمده و کوشیده هتّا ببیند این آدمهای ناهمسو "چه حسی" دارند و چرا او مانند آنها
نیست (و چرا آنان مانند او نیستند), بایستی از همین برداشت نمود که کنجکاوی و هم دلیری بالایی دارد.
دیگر اینکه ستیز با این و آن سر چنین چیزهایی چنانکه در جُستار دیگر پرداختیم, در دیدگاهی که آورده شد
همان نارضایتی سر بیرون زده از نبود کنترل روی سرنوشت خویشتن و کوشش نومیدانه در دست یافتن به آن در
ستیز اندیشوی است. امروزه پرشمار میبینید کسیکه زندگیش را جامعهیِ تکنولوژیک پیشاپیش رقم زده است و هیچ توان و نیرویی
در تغییر آن ندارد, ولی ساعتها, چه بسا روزها و سالها اینجا و آنجا و فیسبوک خستگیناپذیرانه با آدمهایی ناشناس! سر اینکه
جمهوریخواهی بهتر است یا نمیدانم کمونیسم بهترین است جنگ و ستیز میکند, و در این فرایند میکوشد این "کنترل از دست رفته" را نومیدانه باز بیابد.
ازینرو, من این باور پوچ که اینجا نبرد اندیشهها است و ستیز اندیشوی چه خوب است و دیگرها ندارم, این ستیزها را امروز بمانند
بازیهایِ رایانهای میبینم که برای [نو]جوانها میسازند تا بنشینند با تیر اندازی مجازی خودشان را تخلیه کنند, و آنچه اینجا بوده
در همان مایه تنها کمی ترازبالاتر بوده است. ترازبالاتر از این را هم فیلسوفان بشریت بازی کردهاند. ولی در پایان روز,
همهیِ اینها یک بازیِ
جانشین برای چیزی از دست رفته است; کسیکه از زندگی خود خوشنود است و
آزاد و بر سرنوشت خود توانا, نه نیازی به گفتگو میبیند, نه نیازی به ستیز آنهم از گونهیِ اندیشیک.