دفترچه

نسخه‌ی کامل: بی خدا بودن چه حسی دارد؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41
مشکل اینجاست که در دیانت اعتقادات ،بالاتر و مقدم بر حقوق انسان ها قرار می گیرند.این هست که شخص دین دار، انسان دیگری را به خاطر اعتقادش از بین می برد و حق او را در داشتن حیات در نظر نمی گیرد.
سارا نوشته: باز بنده آنقدر انصاف دارم که بگویم "در عالم بی خدایی را نمی دانم" و مانند شما قاطعانه حکم ندهم و همه چیز را صفر و یک نبینم. کمی منطقِ فازی هم بدنیست ها!

در ضمن نا پسندیده بودن امری دلیل بر عدمِ وجودش نیست! از اینرو همه ی این چیزهایی که شما لیست کرده اید در هر دو عالم هم با خدایی و هم بی خدایی ناپسند است ولی با اینحال در هر دو عالم رخ می دهد!
هر چند بیشتر منظور شما از عالم با خدایی همان اسلام بود نه؟ آنهم از گونه ی داعشی اش !!

در اسلام و کتاب خدا ما چیزی داریم به اسم صحبت حشرات و در بعضی قسمت ها پا را فراتر گذاشته و از صحبت درخت و تخته سنگ نام برده میشه ! این مورد در نظر شما با کدام منطق جور در میاد ؟
اسلامی که داعش در حال ارائه اون هست اسلام خالص و رفتاری طبق کتاب هست . کافیه قران رو بخونید تا با دستوران خداوند در مواجه و مبارزه با کفار آشنا بشین .
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
Transcendence نوشته: مشکل اینجاست که در دیانت اعتقادات ،بالاتر و مقدم بر حقوق انسان ها قرار می گیرند.این هست که شخص دین دار، انسان دیگری را به خاطر اعتقادش از بین می برد و حق او را در داشتن حیات در نظر نمی گیرد.

آیین باورمندی با نفهمهایی که آسیب سرراستی به باورمندها نزنند کارِ چندانی ندارد پس دلبستگی اعتقاد داریم تا دلبستگی کارکرد هم ارزشمند است پیشتر چکار کردند چه هدفهایی در پیش دارند که همسو با رفتارهاشان برخورد می کنیم،خداوندا زهره از دل ناباورها بگیر هم باورمندها را شکوفا کن
sonixax نوشته: منطق فازیتان را بگذارید در کوزه آبش را بخورید!
در عالم با خدایی شما خیلی صریح و روشن به این مسایل دستور داده شده و داشتن IQ کمی بیشتر از سیب زمینی تشخیصش را آسان و ممکن میکند.
قطعا IQ شما بیشتر از سیب زمینیست ولی ایمان باعث شده بیشتر از همان سیب زمینی نتوانید ازش بهره ببرید!
در دینی که شما به آن باور دارید و خودتان را برایش به در و دیوار میکوبید! برای شمای زن (اگر زن باشید) ارزشی برابر یک بیضه مرد در نظر گرفته شده و در کل ناقص العقل معرفی شده اید!
البته بله هیچ کدام اینها نیست و همش الکیست و کار امپریالیسم جهان خوار است :)))))

باز هم به منطقِ فازی به دردِ درِ کوزه گذاشتن و آبش را خوردن می خورد !! اما منطقِ شما چه؟ هیچ!

شما می گویید در عالم ِ با خدایی خیلی صریح و روشن به این مسایل دستور داده شده است، خب آیا در آیین زرتشت که از آیین های الهی هست نیز به این مسایل دستور داده شده است؟ و یا در آیین طریقت که اسلام اصلی است چه؟ آن چیزهایی که شما لیست کرده اید فقط و فقط در اسلامِ داعشی است و بس!
اگر شما دلتان به حال ِ حقوق زنان سوخته است و فکر می کنید عالم خداباوری (هر چند منظور شما فقط اسلام است آنهم گونه ی داعشی اش) سبب تضییع حقوق زنان شده است و آنان را ناقص العقل خوانده است. نخست باید عرض کنم نه بنده بلکه هیچکس دیگری دوست ندارد پیرو آیینی باشد که او را ناقص العقل می خوانند! اما بدبختی ها از آنجا آغاز می شود که به جای آنکه یک مجموعه را کامل در نظر بگیریم و با توجه به آن جزییات را تحلیل کنیم فقط و فقط به جزییات تکیه می کنیم و تمام استدلالمان را بر همان اساس بیان می کنیم و به همین سبب است که تمام استدلال هایمان غلط از آب در می اید. و این همان حکایت ناقص العقل خواندن زنان است! کیست که نداند این نکته در یکی از خطبه های نهج البلاغه بعد از جنگ جمل خوانده شده است و مقصود اصلی آن عایشه است و زنانِ پیرو ِ او و هم عصرش.
این خطبه از آن دست خطبه هایی است که نمی توان آن را به همگان تعمیم داد. آنانی که به زبان عربی مسلط هستند و رمز و راز ِ کلمات آن را می دانند. این نکته را به همه ی زنان گسترش نداده اند!
در ضمن اگر این خطبه کلی باشد پس زنان بزرگ دنیای اسلام را نیز در بر می گیرد و برای نمونه در ماجرای اسرای کربلا یزید و ابن زیاد وقتی در مناظره با زنانِ ماتم دیده ی خاندان پیامبر ، رسوا شدند و مفتضح می توانستند به این خطبه اشاره کنند و خودشان از این رسوایی و افتضاح نجات دهند !!

هر چند شما بیشتر منظورتان اسلام است و با آن دشمنی دارید ولی آیا با ادیان دیگر چون زرتشت و یهودیت و مسیحیت هیچ مشکلی ندارید و آنها را بر خلاف اسلام انسانی می بینید؟

شما از IQ و سیب زمینی حرف زدید! و کیست که نداند بهترین دانشگاه های دنیا در ایالات متحده هستند و باز کیست که نداند میانگین بهره ی هوشی دانشجویان و اساتیدش بسیار بالاتر از نرم جامعه است. یکی از همین اساتیدش پروفسور لاورنس براون (prof. Laurence brown) است که استاد دانشگاه جرج واشنگن می باشد و ایشان مناظرات بسیاری با جناب داوکینز داشته اند هر چند این آقای داوکینز که در بیشتر دانشگاه های امریکا مناظره برگزار کرده است و در تمام آنها هم نتوانسته است به نحوی قانع کننده استدلال کند! بگذریم لینک زیر سخنرانی پروفسور براون است و ایشان سوالاتی را از بی خدایان مطرح کرده است و می شود گفت اساس ِ بی خدایی را مورد چالش قرار داده است.
- YouTube



Бехзад نوشته: در اسلام و کتاب خدا ما چیزی داریم به اسم صحبت حشرات و در بعضی قسمت ها پا را فراتر گذاشته و از صحبت درخت و تخته سنگ نام برده میشه ! این مورد در نظر شما با کدام منطق جور در میاد ؟
اسلامی که داعش در حال ارائه اون هست اسلام خالص و رفتاری طبق کتاب هست . کافیه قران رو بخونید تا با دستوران خداوند در مواجه و مبارزه با کفار آشنا بشین .

اسلام و تمام کتاب هایی که بر مبنای الهام نگاشته می شوند مانند مثنوی معنوی مولوی و عقل سرخ شهاب الدین سهروردی و حی بن یقظان ابن سینا و تمام آثار الهی و عارفانه ، را نمی توان بر اساسِ منطقِ سرد مورد تحلیل قرار داد. این گونه کتابها حالتی رمز گونه دارند و در آن همه اشیا معنایی ورای آنچه که در عالم مادی دارند ، دارند! برای نمونه سوره ی بقره که بزرگترین سوره ی قرآن است و در آن بیشتر به قوم بنی اسراییل پرداخته شده است و داستان های گوناگون و متنوعی روایت شده است اما نکته ی جالب آنجاست که در بیشتر این داستان ها یک گاو و یا گوساله نیز حضور دارند مانند گوساله ی سامری و یا آن گاو زرد رنگ . خب این داستان ها را باید رمز گشایی کرد و اصولا اینگونه حکایات نمادین یک معنای واحد ندارند یعنی شما در هر بار خواندن به معنای جدیدی دست می یابید و مفاهیم جدیدی برای شما مکشوف می گردد! مانند اشعار حافظ شما هر بار که شعر را می خوانید به معنای جدیدی می رسید برای نمونه:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

در ابتدا این شعر را می توان اینگونه معنا کرد که حضرت حافظ اهل شریعت و طریقت را روبروی هم قرار داده است و خود را مرید اهل طریقت دانسته است ، و بعد اینگونه معنا کرد که در میان اهل طریقت، خراباتی ها را بر مناجاتی ها رجحان داده است و...........
سارا نوشته: سلام و تمام کتاب هایی که بر مبنای الهام نگاشته می شوند مانند مثنوی معنوی مولوی و عقل سرخ شهاب الدین سهروردی و حی بن یقظان ابن سینا و تمام آثار الهی و عارفانه ، را نمی توان بر اساسِ منطقِ سرد مورد تحلیل قرار داد. این گونه کتابها حالتی رمز گونه دارند و در آن همه اشیا معنایی ورای آنچه که در عالم مادی دارند ، دارند! برای نمونه سوره ی بقره که بزرگترین سوره ی قرآن است و در آن بیشتر به قوم بنی اسراییل پرداخته شده است و داستان های گوناگون و متنوعی روایت شده است اما نکته ی جالب آنجاست که در بیشتر این داستان ها یک گاو و یا گوساله نیز حضور دارند مانند گوساله ی سامری و یا آن گاو زرد رنگ . خب این داستان ها را باید رمز گشایی کرد و اصولا اینگونه حکایات نمادین یک معنای واحد ندارند یعنی شما در هر بار خواندن به معنای جدیدی دست می یابید و مفاهیم جدیدی برای شما مکشوف می گردد! مانند اشعار حافظ شما هر بار که شعر را می خوانید به معنای جدیدی می رسید برای نمونه:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

در ابتدا این شعر را می توان اینگونه معنا کرد که حضرت حافظ اهل شریعت و طریقت را روبروی هم قرار داده است و خود را مرید اهل طریقت دانسته است ، و بعد اینگونه معنا کرد که در میان اهل طریقت، خراباتی ها را بر مناجاتی ها رجحان داده است و...........


در یک تقسیم بندی ساده در فرایندفهم و شناخت متن می شود 3 مولفه زیر را در نظر گرفت.
1-مفسر متن 2-خود متن 3- نویسنده متن
نکته اینجاست که مفسر در شناخت متن نه موجودی ست منفعل بل عقاید ،باورها،مذهب ،تجربیات شخصی،احساسات ،شاکله ذهنی وروانی ،خانواده و نحوه تربیت ،دوره و زمانه ای که دران بسر می برد(مدرنیسم،سنت، پست مدرنیسم) مدرک تحصیلی ،زبان ،طبقه اجتماعی ،جنسیت و غیره.......به شکل فعالانه ای در درک و شناخت او از متن موثر است.
خود متن و نویسنده متن هم سرنوشتی مشابه بالا دارد و نه موجودی است منفعل بل در شکل دادن و جهت دادن به نحوه روی کرد ما در شناخت متن موثر است.متن یک برگ سفید نیست که هر انچه می خواهیم به آن تحمیل کنیم.
نویسنده متن هم نه خود متن که بخشی از خود را در متن به جا می گذارد.غالبا بخش های نانوشته زیادی در متن موجود می باشد.

البته برای توضیح بیشتر می توانید به دانش هرمنوتیک(گادمار ،اشلایر ماخر،ریکو..در ایران مجتهد شبستری)مراجعه کنید.
در اینجا شما متن را یک الهام ،سمبلیک و نمادین ،الهی و دارای معانی متعدد ،رمزگونه که باید در نهایت رمز گشایی بشود معرفی می کنید.البته تاثیر شعرو عرفان هم در رویکرد شما به چنین تعبیری از متن کاملا مشهود است ولیکن این تنها نظر شما را می رساند.
داعش هم درست است که برداشت خود را از متن دارد ولی متن هم موجودی منفعل نیست.
اینطوری بخوایم پیش بریم کتاب های مصور مرد عنکبوتی رو هم میشه پر از نکته ها و رمزهای پیچیده دونست که باید رمز گشایی بشن و چیزی که نوشته شده معنای دقیق اون نیست ! [منطق جالبی است]

خداوند در همون کتاب در سوره ها و آیه های مختلف میگه ما این کتاب را طوری فرستادیم که برای همه مردمان قابل فهم باشد . هیچ جایی نگفته که ما این کتاب را بصورت رمزی و یا نیازمند به مفسر نازل کردیم . حالا صحبت شما درسته یا ادعایی که خدا بصورت مکرر در کتابش داشته ؟

ولی این که میگین هر کسی برداشتی متفاوت از مطالب رمز گونه این کتاب داره پس نشان دهنده این هست که این کتاب با توجه به ادعای خود کتاب نمیتونه راهنمای مناسبی برای بشریت باشه . چون که هر کسی برداشت متفاوتی از اون خواهد داشت .

در پایان از اونجایی که شما در رمز نگاری و رمز شکنی تبحر دارین لطف کنید و بگین معنا و مفهوم صحبت تخته سنگ و درخت چیست و کنایه از چی داره ؟
سارا نوشته: خب آیا در آیین زرتشت که از آیین های الهی هست نیز به این مسایل دستور داده شده است؟

بله دستور داده شده!
به طور مثال حکم مرتد در دین زرتشت با هر مقامی اعدام است!
البته زور بیخود میزنید چون شما مسلمان هستید و طبق دین شما زرتشتیان کافر هستند و باید همه را گردن بزنید :)))

سارا نوشته: یا در آیین طریقت که اسلام اصلی است چه؟ آن چیزهایی که شما لیست کرده اید فقط و فقط در اسلامِ داعشی است و بس!

اسلام اصلی همانیست که در قرآن نوشته. مهمل به هم نبافید بیخود. این مغلطه خیلی وقت است که رنگ باخته! دست کم برای مغلطه کردن به روز باشید جانم :))


سارا نوشته: اگر شما دلتان به حال ِ حقوق زنان سوخته است و فکر می کنید عالم خداباوری (هر چند منظور شما فقط اسلام است آنهم گونه ی داعشی اش) سبب تضییع حقوق زنان شده است و آنان را ناقص العقل خوانده است. نخست باید عرض کنم نه بنده بلکه هیچکس دیگری دوست ندارد پیرو آیینی باشد که او را ناقص العقل می خوانند! اما بدبختی ها از آنجا آغاز می شود که به جای آنکه یک مجموعه را کامل در نظر بگیریم و با توجه به آن جزییات را تحلیل کنیم فقط و فقط به جزییات تکیه می کنیم و تمام استدلالمان را بر همان اساس بیان می کنیم و به همین سبب است که تمام استدلال هایمان غلط از آب در می اید. و این همان حکایت ناقص العقل خواندن زنان است! کیست که نداند این نکته در یکی از خطبه های نهج البلاغه بعد از جنگ جمل خوانده شده است و مقصود اصلی آن عایشه است و زنانِ پیرو ِ او و هم عصرش.

پس اگر من بگویم زنان ناقص العقل هستند! منظورم عایشه هست :))) یا مثلن اگر سارا بگوید مردان متجواز هستند منظورش لابد مرحوم خفاش شب است و به بقیه مردان کاری ندارد :))))


سارا نوشته: آنانی که به زبان عربی مسلط هستند و رمز و راز ِ کلمات آن را می دانند. این نکته را به همه ی زنان گسترش نداده اند!

باز هم مزخرف! آنانی که به زبان چینی مسلط هستند میدانند که : 女子是白痴 منظور همه زنان نیستند و فقط آن زن خدمتکار که به امپراطور خیانت کرد مقصود است :))



سارا نوشته: در ضمن اگر این خطبه کلی باشد پس زنان بزرگ دنیای اسلام را نیز در بر می گیرد و برای نمونه در ماجرای اسرای کربلا یزید و ابن زیاد وقتی در مناظره با زنانِ ماتم دیده ی خاندان پیامبر ، رسوا شدند و مفتضح می توانستند به این خطبه اشاره کنند و خودشان از این رسوایی و افتضاح نجات دهند !!

زرشک :))
شما هنوز به قدری دانش ندارید که فهم کنید عایشه خودش یکی از بزرگترین زنان اسلام است ؟ :)))))


سارا نوشته: هر چند شما بیشتر منظورتان اسلام است و با آن دشمنی دارید ولی آیا با ادیان دیگر چون زرتشت و یهودیت و مسیحیت هیچ مشکلی ندارید و آنها را بر خلاف اسلام انسانی می بینید؟

فاطی جان 80% اسلام کپی برداری از مسیحیت و پایه مسیحیت هم یهودیت! یعنی 80% اسلام و حتا بیشتر بر پایه مسیحیت و یهودیت بنا شده!
انقدر به در و دیوار نکوبید جانم فایده ندارد.


سارا نوشته: شما از IQ و سیب زمینی حرف زدید! و کیست که نداند بهترین دانشگاه های دنیا در ایالات متحده هستند و باز کیست که نداند میانگین بهره ی هوشی دانشجویان و اساتیدش بسیار بالاتر از نرم جامعه است. یکی از همین اساتیدش پروفسور لاورنس براون (prof. Laurence brown) است که استاد دانشگاه جرج واشنگن می باشد و ایشان مناظرات بسیاری با جناب داوکینز داشته اند هر چند این آقای داوکینز که در بیشتر دانشگاه های امریکا مناظره برگزار کرده است و در تمام آنها هم نتوانسته است به نحوی قانع کننده استدلال کند! بگذریم لینک زیر سخنرانی پروفسور براون است و ایشان سوالاتی را از بی خدایان مطرح کرده است و می شود گفت اساس ِ بی خدایی را مورد چالش قرار داده است.

اتفاقن استدلالهای داوکینز همگی علمی و قانع کننده هستند! مغز فندقی خداباور قادر به درکشان نیست :))) برای همین قانع نمیشوند!
مثلن شما میتوانید ابوبکر بغدادی را قانع کنید که آدم کشی کار بدیست ؟ مشکل از استدلال شماست یا از مغز معیوب جناب بغدادی ؟ :))))
Transcendence نوشته: در یک تقسیم بندی ساده در فرایندفهم و شناخت متن می شود 3 مولفه زیر را در نظر گرفت.
1-مفسر متن 2-خود متن 3- نویسنده متن
نکته اینجاست که مفسر در شناخت متن نه موجودی ست منفعل بل عقاید ،باورها،مذهب ،تجربیات شخصی،احساسات ،شاکله ذهنی وروانی ،خانواده و نحوه تربیت ،دوره و زمانه ای که دران بسر می برد(مدرنیسم،سنت، پست مدرنیسم) مدرک تحصیلی ،زبان ،طبقه اجتماعی ،جنسیت و غیره.......به شکل فعالانه ای در درک و شناخت او از متن موثر است.
خود متن و نویسنده متن هم سرنوشتی مشابه بالا دارد و نه موجودی است منفعل بل در شکل دادن و جهت دادن به نحوه روی کرد ما در شناخت متن موثر است.متن یک برگ سفید نیست که هر انچه می خواهیم به آن تحمیل کنیم.
نویسنده متن هم نه خود متن که بخشی از خود را در متن به جا می گذارد.غالبا بخش های نانوشته زیادی در متن موجود می باشد.

البته برای توضیح بیشتر می توانید به دانش هرمنوتیک(گادمار ،اشلایر ماخر،ریکو..در ایران مجتهد شبستری)مراجعه کنید.
در اینجا شما متن را یک الهام ،سمبلیک و نمادین ،الهی و دارای معانی متعدد ،رمزگونه که باید در نهایت رمز گشایی بشود معرفی می کنید.البته تاثیر شعرو عرفان هم در رویکرد شما به چنین تعبیری از متن کاملا مشهود است ولیکن این تنها نظر شما را می رساند.
داعش هم درست است که برداشت خود را از متن دارد ولی متن هم موجودی منفعل نیست.

دیدگاهِ هایدگر بر این بود که هرمنوتیک تنها مبتنی بر فهم ارتباط زبانی نیست. همچنین هرمنوتیک مبنایی روش شناسی برای علوم انسانی ایجاد نمی کند. از دیدگاه هایدگر هرمنوتیک، وجود شناسی است و در باب اساسی ترین شرایط هستی و وجود آدمی در جهان بحث می کند.
در حوزه ی هرمونتیک ِ هایدگر. خود هرمونتیک دیگر به عنوان یکی از ابزارهای فلسفی مطرح نمی شود بلکه هرمنوتیک خودش آنچه فلسفه در بادی امر در باب آن است به حساب می آید.
این نکته بر مبنای تعریف هایدگر از اصطلاحاتی چون فهم، تفسیر و بیان است. بر طبق دیدگاه وی فهم نه روشی برای خوانش است و نه نتیجه شیوه عملی خودآگاهانه از تأمل انتقادی. این چیزی نیست که ما بطور آگاهانه انجام دهیم یا انجام ندهیم بلکه ما اینگونه هستیم. فهم در حقیقت از وجود بوجود می آید و ریشه می گیرد فهم ما از جهان در حقیقت خود گونه ای از دانش تجربی است در حقیقت جهان بر ما از طریقی شهودی آشکار می گردد .

نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن درک می گردد. اما در دیدگاه ِ هایدگر دور هرمنوتیکی به چیزی دیگری اشاره دارد و آن تعامل بین ِ خودآگاهی ما ودرکمان از جهان هستی است.

اما برگردیم به مسئله ی عرفان ! از دیدگاه دکتر فردید بینِ عرفان نظری ابن عربی با هایدگر رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد. برای نمونه ایشان معتقد بود شباهت هایی میان "دازاین" هایدگر با "انسان کامل" ابن عربی وجود دارد.
ابن عربی کسی بود که عرفان نظری را تکمیل کرد از روش ِ وی به دلیل استفاده از روش های نمادین برای تعریف هستی به هرمونتیک مدرن ،
[SIZE=2] عنوان می گردد.وی در عرفان نظری [/SIZE][SIZE=2][SIZE=2] از تمام اشکال نمادین، از شاعرانه گرفته تا هندسی و ریاضی، در نظریه خود استفاده کرده است. بر اساس نظر ابن عربی، روند تفسیر می تواند بر تمام پدیده های طبیعت و تمام آن چه که انسان را در زندگی اش در برمی گیردبکار برده شود.[/SIZE]
[/SIZE]
ویلیام چیتیک در کتابش تحت عنوان "معرفت شناسی و هرمنوتیک از منظری عرفانی" ،معرفت شناسی و هرمنوتیک را از دیدگاهی عارفانه و از نگرِ عارفی مورد بحث قرار می دهد که در عرفان و سلوک سرآمد است یعنی شیخ محی الدین ابن عربی.

در حقیقت ابن عربی نخستین کسی بود که کوشید عرفان عملی را به عرفان نظری نزدیک سازد و بر این امر اهتمام داشت که از عرفان عملی به بیانی نظری برسد و از اینرو به گونه ای عارفانه از هستی شناسی و هرمونتیک بگوید.

بعد از ابن عربی کسانی چون عین القضات همدانی و شیخ اشراق راه وی را ادامه دادند. عین القضات شعر را به مانند آینه دانسته است که هرکس تصویر خویش را در آن می بیند (بسته به سن و جنس و نژآد و شغل و تحصیلات و..) اما این آیینه هستی است و هرکسی به اقتضای درونش از آینه بهره مند می گردد در حقیقت آینه یک تصویر را نشان می دهد و این دیگران هستند که باید به آن تصویر حقیقی نزدیک گردند . از اینرو هر تصویری غیر ازآن تصویر ِ حقیقی ، مجاز است. پس در عرفان و متون عارفانه و الهی اینگونه نیست که هر کس به نظر خودش دست یابد. بلکه هدف رسیدن به همان حقیقت و دیدن ِ تصویرِ وی بجای خویش است.
بقول شاعر
روشنترین آیینه تصویرِ تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است
سارا نوشته: دیدگاهِ هایدگر بر این بود که هرمنوتیک تنها مبتنی بر فهم ارتباط زبانی نیست. همچنین هرمنوتیک مبنایی روش شناسی برای علوم انسانی ایجاد نمی کند. از دیدگاه هایدگر هرمنوتیک، وجود شناسی است و در باب اساسی ترین شرایط هستی و وجود آدمی در جهان بحث می کند.
در حوزه ی هرمونتیک ِ هایدگر. خود هرمونتیک دیگر به عنوان یکی از ابزارهای فلسفی مطرح نمی شود بلکه هرمنوتیک خودش آنچه فلسفه در بادی امر در باب آن است به حساب می آید.
این نکته بر مبنای تعریف هایدگر از اصطلاحاتی چون فهم، تفسیر و بیان است. بر طبق دیدگاه وی فهم نه روشی برای خوانش است و نه نتیجه شیوه عملی خودآگاهانه از تأمل انتقادی. این چیزی نیست که ما بطور آگاهانه انجام دهیم یا انجام ندهیم بلکه ما اینگونه هستیم. فهم در حقیقت از وجود بوجود می آید و ریشه می گیرد فهم ما از جهان در حقیقت خود گونه ای از دانش تجربی است در حقیقت جهان بر ما از طریقی شهودی آشکار می گردد .

نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن درک می گردد. اما در دیدگاه ِ هایدگر دور هرمنوتیکی به چیزی دیگری اشاره دارد و آن تعامل بین ِ خودآگاهی ما ودرکمان از جهان هستی است.

اما برگردیم به مسئله ی عرفان ! از دیدگاه دکتر فردید بینِ عرفان نظری ابن عربی با هایدگر رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد. برای نمونه ایشان معتقد بود شباهت هایی میان "دازاین" هایدگر با "انسان کامل" ابن عربی وجود دارد.
ابن عربی کسی بود که عرفان نظری را تکمیل کرد از روش ِ وی به دلیل استفاده از روش های نمادین برای تعریف هستی به هرمونتیک مدرن ،
عنوان می گردد.وی در عرفان نظری از تمام اشکال نمادین، از شاعرانه گرفته تا هندسی و ریاضی، در نظریه خود استفاده کرده است. بر اساس نظر ابن عربی، روند تفسیر می تواند بر تمام پدیده های طبیعت و تمام آن چه که انسان را در زندگی اش در برمی گیردبکار برده شود.

ویلیام چیتیک در کتابش تحت عنوان "معرفت شناسی و هرمنوتیک از منظری عرفانی" ،معرفت شناسی و هرمنوتیک را از دیدگاهی عارفانه و از نگرِ عارفی مورد بحث قرار می دهد که در عرفان و سلوک سرآمد است یعنی شیخ محی الدین ابن عربی.

در حقیقت ابن عربی نخستین کسی بود که کوشید عرفان عملی را به عرفان نظری نزدیک سازد و بر این امر اهتمام داشت که از عرفان عملی به بیانی نظری برسد و از اینرو به گونه ای عارفانه از هستی شناسی و هرمونتیک بگوید.

بعد از ابن عربی کسانی چون عین القضات همدانی و شیخ اشراق راه وی را ادامه دادند. عین القضات شعر را به مانند آینه دانسته است که هرکس تصویر خویش را در آن می بیند (بسته به سن و جنس و نژآد و شغل و تحصیلات و..) اما این آیینه هستی است و هرکسی به اقتضای درونش از آینه بهره مند می گردد در حقیقت آینه یک تصویر را نشان می دهد و این دیگران هستند که باید به آن تصویر حقیقی نزدیک گردند . از اینرو هر تصویری غیر ازآن تصویر ِ حقیقی ، مجاز است. پس در عرفان و متون عارفانه و الهی اینگونه نیست که هر کس به نظر خودش دست یابد. بلکه هدف رسیدن به همان حقیقت و دیدن ِ تصویرِ وی بجای خویش است.
بقول شاعر
روشنترین آیینه تصویرِ تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است
هر چند که همش copy past بود ولی خوب جالب بود و استفاده کردم .
Transcendence نوشته: هر چند که همش copy past بود ولی خوب جالب بود و استفاده کردم .

چه جالب !! دقیقا انتظار چنین پاسخی را داشتم!! چون می دانستم که بسیار بسیار بالاتر از سطح دانش و آگاهی مخاطبم پست گذاشته ام و از اینرو انتظار چنین پاسخی هم دور از ذهن نیست! آنهم از ایرانی جماعت که چون خود اهل مطالعه و دانش ورزی نیست و اگر هم در جایی فرومی بلاگی چیزی می نویسد آنهم کپی شده است پس از اینرو دیگران را هم به مانند خود می بیند!! بقول ضرب المثل معروف خودِ ایرانیان ، کافر همه را به کیش خود پندارد!!
ولی با این حال کلی خندیدم :))) چون تاکنون همچین پاسخی را دریافت نکرده بودم. شاید چون مخاطبینم هماره می فهمیدند با چه کسی طرف بحث هستند!

پ.ن
واقعا تفاوت فروم های غربی با فروم های ایرانی زمین تا آسمان است همین مطلب را به انگلیسی گذاشتم همه آمدند و چه بحث ها نکردند و تا ته اندرهستی هایدگر رفتند ولی اینجا ..:))) بگذریم فروم ایرانی است و کاربران ایرانی ... فقط برای خنده و تفریح و وقت گذراندن خوب است:))
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41