دفترچه

نسخه‌ی کامل: بی خدا بودن چه حسی دارد؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41
سارا نوشته: [/INDENT]

خب جناب فراتن! بنده همان مهرداد هستم که حال دارم از عالم معنایی می گویم و با وجود مسلمانی ام آن را به آن ربط نداده ام و آن را مستقل از توحید و اسلام دانسته ام! و شما هم ساناز هستید که می گویید چرا چرت می گویی تو مسلمانی و...!
پس شد سفسطه:)

=>

سارا نوشته: در عالم معنا ، بین دونفر هرکس را که مهربانتر باشد مولا (خداوندگار) می نامند و آن دیگری را که مهربانیش کمتر است بنده (عبد) . بعبارت دیگر از بین دو نفر آنکس که دیگری را بیشتر از آنچه که خودِ شخص دوست می دارد دوست بدارد همانا او مولا و سرور خواهد بود .........

!!




سارا نوشته: شما هم ساناز هستید که می گویید چرا چرت می گویی تو مسلمانی و...!

تنها یک نوشته از من بیاورید که گفته باشم شما (یا هر کسی) چون مسلمان است, پس چرت گفته است.
Mehrbod نوشته: =>



!!






تنها یک نوشته از من بیاورید که گفته باشم شما (یا هر کسی) چون مسلمان است, پس چرت گفته است.

خب در آن تعریفی که بنده از عالم معنا داشتم و در آن مولا و عبد را توضیح دادم کجایش نه کجایش نامی از اسلام آوردم؟ کجایش نامی از قرآن آوردم؟! گویا سردردتان هنوز خوب نشده است ها!!

چرا مغلطه می کنید؟ بازهم خود را زدید به کوچه ی چپ! بنده منظورم این نبود که! بنده خودم را جای مهرداد گذاشتم و شما را هم بجای ساناز! و این چرت می گویی هم در جمله اولیه ی ساناز بود!

هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!! بی خردم احساساتی ام منطق=0 خب برآیند اینهمه چه می شود؟! می شود هرچه تو بگویی چرت است!
سارا نوشته: خب در آن تعریفی که بنده از عالم معنا داشتم و در آن مولا و عبد را توضیح دادم کجایش نه کجایش نامی از اسلام آوردم؟ کجایش نامی از قرآن آوردم؟! گویا سردردتان هنوز خوب نشده است ها!!

یک وجب بالاترش نامی از اسلام آورده‌اید:

سارا نوشته: یک سوال ، چرا اصلا با بنده بحث می کنید؟ نکند دلتان برای بحث با مسلمانان تنگ شده است حالا که امکان حضور در هم میهن را ندارید و اینجا هم که مسلمانان بسیار بسیار اندکند و نادر! حال که یکی از گونه های نادر این فروم را دیده اید آمده اید تا هم انتقام از اسلام بگیرید و هم از هم میهن! اینطور نیست ؟ ولی یک سوال اینهمه مدت جناب mbk اینجا بودند چرا با ایشان بحث نمی کردید؟ یا مسلمانان دیگری هم بودند چرا با آنها چندان کاری نداشتید؟ حقیقتا چرا ؟ برای اینکه فکر می کنید من موجودی خوار و خفیف هستم و در مقابلِ شما بنده ای بیش نیستم ؟ واقعا همان قلدر محله هم شمایید !
در عالم معنا ، بین دونفر هرکس را که مهربانتر باشد مولا (خداوندگار) می نامند و آن دیگری را که مهربانیش کمتر است بنده (عبد) . بعبارت دیگر از بین دو نفر آنکس که دیگری را بیشتر از آنچه که خودِ شخص دوست می دارد دوست بدارد همانا او مولا و سرور خواهد بود .........


نکته دیگر اینکه, پیک من این است:

Mehrbod نوشته: این جهان پندار پیوندی به بود و نبود خدا هم ندارد, چه رسد اسلام.

بخش یکم آن (بود و نبود آفریدگار) که بروشنی به دیدگاه شما پیوند داشت, بخش دومش هم به
شما پیوند داشت ولی نایکراست, زیرا دانسته است شما مسلمان ِ خداپرست‌ میباشید = inference.






سارا نوشته: چرا مغلطه می کنید؟ بازهم خود را زدید به کوچه ی چپ! بنده منظورم این نبود که! بنده خودم را جای مهرداد گذاشتم و شما را هم بجای ساناز! و این چرت می گویی هم در جمله اولیه ی ساناز بود!

هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!! بی خردم احساساتی ام منطق=0 خب برآیند اینهمه چه می شود؟! می شود هرچه تو بگویی چرت است!

پس روشن شد همچون پیکی از من یافت نمیشود.


اینکه شما نزد خودتان چه برداشتی کرده‌اید با اینکه منطقا چه فرجامی میتوان گرفت, دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

برای اینکه بهتر گرفته شود, یک یارویی در کافی‌نتی در زمینه‌هایِ pedophilia گوگل میکند. کسی چند روز دیرتر
پشت این رایانه نشسته و فهرستی از این جستجو‌ها را میبیند, او اکنون آزاد است نزد خود اینگونه بردارد
که کسیکه پیش از او با این رایانه کار میکرده یک بچه‌باز کثیف بوده است, هنگامیکه ولی در واقعیت کاربر
پیشین میتواند تنها یک دانشجوی روانشناسی بوده باشد که درباره‌یِ بچه‌بازی میپژوهیده است:
assumption ≠ inference

بهمینسان, اینکه شما نزد خودتان از نوشته‌هایِ من چه برداشت‌هایی کرده‌اید ارزشی ندارند, مگر زمانیکه به
پشتوانه‌یِ منطق بنمایاند که آری, نمونه‌وار من جایی گفته‌ام «سرکار/بانو X سخن شما چرت است, چون شما مسلمانید».
سارا نوشته: هر چند هزار بار به خود ِ بنده گفته اید که هر چه بگویم پذیرفتنی نیست!!


سخن بیرون از بافتار نیاورید. این گفته را مهر نموده و همینجا quote کنید.
Mehrbod نوشته: یک وجب بالاترش نامی از اسلام آورده‌اید:

نمی دانم باید چه بگویم؟! می شود زبان رسمی جامعه اتان یعنی همان فراتنان را به بنده هم بیاموزید بلکه از این الکنی بدر آیم!

واقعا سخن شما مثل اینست که بنده بیایم و "سیال" را تعریف کنم بعد شما بیایید بگویید سیال ربطی به اسلام ندارد ها!! یا بیایم از فلسفه بگویم بعد شما دوباره بفرمایید فلسفه ربطی به اسلام ندارد ها!!
اینکه شما و دوستانتان فلسفه ی اسلامی را برگرفته از اسلام میدانید آنهم کاملا! همین است دیگر!! اینکه فلسفه مشایی فلسفه ارسطو است که ابن سینا و فارابی آن را ادامه دادند پس در اثبات وجود خدا و معانی فلسفی وامدار فلسفه ی یونانی است و بس.
حال این عالم معنا هم همین حکایت را دارد حکایت عالم معنا بسی مفصلتر از فلسفه است چرا که همه ی فلاسفه ی بزرگ هم برای خلق اندیشه های فلسفیشان در همین عالم سیر کرده اند. حتی فلاسفه ی بی خدا حتی همان نیچه که در چنین گفت زرتشتش بارها و بارها به این عالم معنا گریز زده است! و عجیب آنکه تمام اصلاحات عارفانه ای که عرفا آنهم از نوع اسلامیش در عرفان نظری خود دارند را شما می توانید در همان کتاب نیچه هم ببینید! ولی تنها تفاوتی که در خروجی (output) بین کسی چون نیچه و کسی چون شیخ اشراق هست در دستگاهی است که آن دو در آن به بررسی و تحلیل دریافته هایشان از عالم معنا پرداخته اند!

بدیهی است وقتی ما نقاط مختلفی را برای سیستم مختصاتی امان در نظر می گیریم و در آن به بررسی شتاب و حرکت و سرعت ذره می پردازیم جواب های گوناگونی بدست خواهیم آورد اما مسئله آنجاست که همه ی این جوابها نسبی اند و با هم متفاوت و آنکه دستگاهش به دستگاه مطلق نزدیکتر باشد بدیهی است که پاسخ هایش هم نزدیکتر به مطلق خواهد بود!











Mehrbod نوشته: پس روشن شد همچون پیکی از من یافت نمیشود.


اینکه شما نزد خودتان چه برداشتی کرده‌اید با اینکه منطقا چه فرجامی میتوان گرفت, دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

برای اینکه بهتر گرفته شود, یک یارویی در کافی‌نتی در زمینه‌هایِ pedophilia گوگل میکند. کسی چند روز دیرتر
پشت این رایانه نشسته و فهرستی از این جستجو‌ها را میبیند, او اکنون آزاد است نزد خود اینگونه بردارد
که کسیکه پیش از او با این رایانه کار میکرده یک بچه‌باز کثیف بوده است, هنگامیکه ولی در واقعیت کاربر
پیشین میتواند تنها یک دانشجوی روانشناسی بوده باشد که درباره‌یِ بچه‌بازی میپژوهیده است:
assumption ≠ inference

بهمینسان, اینکه شما نزد خودتان از نوشته‌هایِ من چه برداشت‌هایی کرده‌اید ارزشی ندارند, مگر زمانیکه به
پشتوانه‌یِ منطق بنمایاند که آری, نمونه‌وار من جایی گفته‌ام «سرکار/بانو X سخن شما چرت است, چون شما مسلمانید».


Mehrbod نوشته: انگیختار (علّت) اینکه زبان پارسیک آلوده به عربیک شده همین اسلام است و این گندکاری‌ها که اسلامگراهای بیسواد از دیرباز
کرده‌اند, مانند همین "عمله" که بجای "کارگر" جازده‌اند دو چیزی‌اند که با هم میایند (اسلام و عربیک), ازینرو ما به آنها
همین «عمله‌یِ جهل» میگوییم ولی به چم درست آن (= کارگزاران نادانی) است, ولی گندکاری و عشق اسلام‌ ریشه‌مندانه‌یِ
آنها به زبان عربیک مایه‌یِ این میشود که چیز دیگری برداشت کنند و نزد خودشان بشود دشنام (= یک تیر و دو نشان).

Mehrbod نوشته: شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹

در جای دیگری در همین فروم هم فرموده بودید هر چه تو بگویی برایم پذیرفتنی نیست که نتوانستم آن را بیابم یعنی انگیزه اش را ندارمSad دلم می گیرد که اینهمه بی دلیل در این فروم حرف شنیدم! شما که فرموده بودید که بحث کردن با بنده بیهوده است و سرتان هم درد می گیرد البته در جای دیگری! حال چه شد که در اینجا سردردتان خوب شد؟ چون اینجا خب برای شماست و هر رفتاری که دلتان بخواهد می توانید با بنده داشته باشید و کسی هم جلو دارتان نیست!
کاش اینقدر با دیگران فقط بخاطر آنکه شبیه شما فکر نمی کنند دشمنی نمی کردید!
سارا نوشته: نمی دانم باید چه بگویم؟! می شود زبان رسمی جامعه اتان یعنی همان فراتنان را به بنده هم بیاموزید بلکه از این الکنی بدر آیم!

واقعا سخن شما مثل اینست که بنده بیایم و "سیال" را تعریف کنم بعد شما بیایید بگویید سیال ربطی به اسلام ندارد ها!! یا بیایم از فلسفه بگویم بعد شما دوباره بفرمایید فلسفه ربطی به اسلام ندارد ها!!
اینکه شما و دوستانتان فلسفه ی اسلامی را برگرفته از اسلام میدانید آنهم کاملا! همین است دیگر!! اینکه فلسفه مشایی فلسفه ارسطو است که ابن سینا و فارابی آن را ادامه دادند پس در اثبات وجود خدا و معانی فلسفی وامدار فلسفه ی یونانی است و بس.
حال این عالم معنا هم همین حکایت را دارد حکایت عالم معنا بسی مفصلتر از فلسفه است چرا که همه ی فلاسفه ی بزرگ هم برای خلق اندیشه های فلسفیشان در همین عالم سیر کرده اند. حتی فلاسفه ی بی خدا حتی همان نیچه که در چنین گفت زرتشتش بارها و بارها به این عالم معنا گریز زده است! و عجیب آنکه تمام اصلاحات عارفانه ای که عرفا آنهم از نوع اسلامیش در عرفان نظری خود دارند را شما می توانید در همان کتاب نیچه هم ببینید! ولی تنها تفاوتی که در خروجی (output) بین کسی چون نیچه و کسی چون شیخ اشراق هست در دستگاهی است که آن دو در آن به بررسی و تحلیل دریافته هایشان از عالم معنا پرداخته اند!

نکته‌یِ سخن بسیار ساده‌تر از اینها بود:
١- گفتید "عالم معنا" هست.
٢- از "عالم معنا" پی به هستی خدا برده‌اید.
٣- هستی خدا را از گونه‌یِ اسلام پنداشته‌اید.

هر سه‌یِ اینها را در دیگر گفتگوها با شما, در اندرباره‌یِ همین پُرسمان "عالم معنا", پیشتر روشن
شده‌اند و بوارونه‌یِ برداشت نادرست پیشین شما در اینجا, کوچکترین پیوندی به "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" نداشته‌اند.

برای اینکه آسانتر گرفته شود, سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن اینجا این میشد که نمونه‌وار¹ گفته شود: «شما آدم
مسلمان و کینه‌توزی هستید و این را بارها در دیگر گفتگوها نشان داده‌اید و ما دستتان را دیگر خوانده‌ایم و بهمان و بیسار».






سارا نوشته: بدیهی است وقتی ما نقاط مختلفی را برای سیستم مختصاتی امان در نظر می گیریم و در آن به بررسی شتاب و حرکت و سرعت ذره می پردازیم جواب های گوناگونی بدست خواهیم آورد اما مسئله آنجاست که همه ی این جوابها نسبی اند و با هم متفاوت و آنکه دستگاهش به دستگاه مطلق نزدیکتر باشد بدیهی است که پاسخ هایش هم نزدیکتر به مطلق خواهد بود!

و پیوند به اینکه "عالم معنا" به "هستی خدا" میرسد؟








سارا نوشته: در جای دیگری در همین فروم هم فرموده بودید هر چه تو بگویی برایم پذیرفتنی نیست که نتوانستم آن را بیابم یعنی انگیزه اش را ندارمSad

پس اینهم ادعایی پوچ بیشتر نبود و روشن است, هر چه بگردید هم همچون گفته‌ای از من یافت نمیشود.





سارا نوشته: دلم می گیرد که اینهمه بی دلیل در این فروم حرف شنیدم! شما که فرموده بودید که بحث کردن با بنده بیهوده است و سرتان هم درد می گیرد البته در جای دیگری! حال چه شد که در اینجا سردردتان خوب شد؟ چون اینجا خب برای شماست و هر رفتاری که دلتان بخواهد می توانید با بنده داشته باشید و کسی هم جلو دارتان نیست!
کاش اینقدر با دیگران فقط بخاطر آنکه شبیه شما فکر نمی کنند دشمنی نمی کردید!

= سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو, بجای سخن:

¹ شما (مهربد) آدم بد و بیسار و بهمانی هستید و با همه بد تا میکنید و دوستتان ندارند و ... —> بی اینکه نمایانده شود "عالم معنا" چه پیوندی به "هستی آفریدگار" دارد.
سارا نوشته: در جای دیگری در همین فروم هم فرموده بودید هر چه تو بگویی برایم پذیرفتنی نیست که نتوانستم آن را بیابم یعنی انگیزه اش را ندارمSad

اینهم بیگمان همان نوشته‌ای‌ست که من بجایش برایتان پیدا کردم و باز بخوبی نشان میدهد نوشته‌ها را درست نمیخوانید:

Not Acceptable!

Mehrbod نوشته: اگر این اندازه براستی کنجکاوید که چرا چیزهاییکه میگویید برای من پذیرفته نیست, بسادگی برای این که چیزهاییکه میگویید
در خود اندیشه و باریکبینی بسنده را پُرگاه ندارند و این پیوندی به مسلمان بودن و نبودن شما ندارد.

هر آینه, همبستگی (correlationship) میان مسلمانی و کم‌توجهی به چشم میخورد.
Mehrbod نوشته: نکته‌یِ سخن بسیار ساده‌تر از اینها بود:
١- گفتید "عالم معنا" هست.
٢- از "عالم معنا" پی به هستی خدا برده‌اید.
٣- هستی خدا را از گونه‌یِ اسلام پنداشته‌اید.
قربان بنده گفتم که عالم معنا هست اما از اینکه بگویم بنده خودم پی به هستی خدا برده ام نه!خوب است که مدام از عرفا گفته ام که دم از این عالم زده اند و خدا را از این عالم بازشناخته اند. بنده اگر در این عالم به خدا می رسیدم که اکنون به خموشی رسیده بودم!
بنده کجا هستی او را گونه ای از اسلام دانسته ام؟ خواهش می کنم اگر جایی گفته ام چه اینجا چه هر جای دیگری نوشته ام را بیاورید!

آن کاربر محترم mmns2001 نیامده چه خوب گرفته بودند که بنده پیرو اهل طریقت هستم تا شریعت اما شما هنوز که هنوز است ... بگذریم. آخر شریعت اسلام که تعریف چندانی از خدا نکرده است جز آنکه او را خالق و مالک بهشت و جهنم خوانده است همین! در شریعت اسلام و ظاهر قرآن به خدایی که عرفا از آن دم میزنند و عشق می روزند نمی توان رسید!
پس بنده در هیچ کجا نگفته ام که خدایی که هم اکنون می شناسم خدای شریعت ِ اسلام است!

Mehrbod نوشته: هر سه‌یِ اینها را در دیگر گفتگوها با شما, در اندرباره‌یِ همین پُرسمان "عالم معنا", پیشتر روشن
شده‌اند و بوارونه‌یِ برداشت نادرست پیشین شما در اینجا, کوچکترین پیوندی به "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" نداشته‌اند.

برای اینکه آسانتر گرفته شود, سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن اینجا این میشد که نمونه‌وار¹ گفته شود: «شما آدم
مسلمان و کینه‌توزی هستید و این را بارها در دیگر گفتگوها نشان داده‌اید و ما دستتان را دیگر خوانده‌ایم و بهمان و بیسار».

خودتان هم می دانید که چه گفتم و منظورم را متوجه شدید ولی خب ... چه کنم سرم را می اندازم پایین و سکوت می کنم!






Mehrbod نوشته: و پیوند به اینکه "عالم معنا" به "هستی خدا" میرسد؟

خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!

برای صدمین بار می گویم عالم معنا ربطی به دین و آیین و خدا و پیامبر ندارد! برای نمونه شهاب الدین سهروردی از کودکی به دنبال مغان می رفته با اینکه مسلمان بوده! و فلسفه ی ایرانی که پیش از اسلام ایرانیان آن را مجزا از یونانیان داشته اند را از همان علما و حکمای زرتشتی فرا می گیرد و در حقیقت فلسفه ی شیخ اشراق یک فلسفه ی ایرانی است و می توان گفت تنها فلسفه ای هم هست در دنیا که بر پایه ی فلسفه ی یونان نیست!
تعریفی که شهاب الدین از خدا کرده است و اینکه خدا را نور نامیده است بسیار مورد نقد دیگر فلاسفه ی اسلامی چون ملاصدرا قرار گرفته است و آن را مغایر با دین و شریعت دانسته اند... می دانم که دوست ندارید در این باب حرف بزنم پس سخنم را به همینجا ختم می کنم!








Mehrbod نوشته: پس اینهم ادعایی پوچ بیشتر نبود و روشن است, هر چه بگردید هم همچون گفته‌ای از من یافت نمیشود.

Mehrbod نوشته: اینهم بیگمان همان نوشته‌ای‌ست که من بجایش برایتان پیدا کردم و باز بخوبی نشان میدهد نوشته‌ها را درست نمیخوانید:

Not Acceptable!

نمی دانم بخدا یک چنین جمله ای در ذهنم بود که شما جایی به بنده فرموده بودید که هرچه بگویی برایم پذیرفتنی نیست. در ضمن قربان آن "چرت می گویی" هم از سخن سانازِ نمونه ی شما که به مهرداد می گفت برداشته بودم و منظورم این نبود که شما به ما مسلمانان بطور کلی گفته اید چرت می گویید!

در هر صورت بنده فروتنی را به فراتنی ترجیح می دهم و از اینرو باکی ندارم که عذر بخواهم به مانند دفعات پیشین که حتی برای کارهای نکرده ام جسارت های نکرده ام عذر خواهی کرده ام! اینبار هم خاضعانه عذر می خواهم هرچند بر خلاف آنچه که شما در مورد بنده می گویید و بنده را کینه توز می دانید این شمایید که هیچوقت قادر به بخشیدن نیستید! حتی اگر به شما التماس شود و به دست و پایتان افتاده شود بازهم شما نخواهید بخشید .

Mehrbod نوشته: = سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو, بجای سخن:
¹ شما (مهربد) آدم بد و بیسار و بهمانی هستید و با همه بد تا میکنید و دوستتان ندارند و ... —> بی اینکه نمایانده شود "عالم معنا" چه پیوندی به "هستی آفریدگار" دارد.

ببخشید قرار بود که دیگر تکرار نکنم حتی اگر طرف مقابلم مدام این سفسطه را انجام دهد ! شرمنده دیگر تکرار نمی شود.
سارا نوشته:
قربان بنده گفتم که عالم معنا هست اما از اینکه بگویم بنده خودم پی به هستی خدا برده ام نه!خوب است که مدام از عرفا گفته ام که دم از این عالم زده اند و خدا را از این عالم بازشناخته اند. بنده اگر در این عالم به خدا می رسیدم که اکنون به خموشی رسیده بودم!

سرانجام شما به بودن خدا باور دارید یا نه؟



سارا نوشته: بنده کجا هستی او را گونه ای از اسلام دانسته ام؟ خواهش می کنم اگر جایی گفته ام چه اینجا چه هر جای دیگری نوشته ام را بیاورید!

سرانجام شما به اسلام باور دارید یا نه؟





سارا نوشته: آن کاربر محترم mmns2001 نیامده چه خوب گرفته بودند که بنده پیرو اهل طریقت هستم تا شریعت اما شما هنوز که هنوز است ... بگذریم. آخر شریعت اسلام که تعریف چندانی از خدا نکرده است جز آنکه او را خالق و مالک بهشت و جهنم خوانده است همین! در شریعت اسلام و ظاهر قرآن به خدایی که عرفا از آن دم میزنند و عشق می روزند نمی توان رسید!
پس بنده در هیچ کجا نگفته ام که خدایی که هم اکنون می شناسم خدای شریعت ِ اسلام است!

اگر سرانجام یک خدایی میشناسید, پس چرا میگویید به بودن خدا باور ندارید؟



سارا نوشته: خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!

جایی گفته نشود بایندگی‌ای (= الزامی) هست, بساکه گفته شد این پُل از سوی شما زده شده است:
[INDENT]
بایندگی ≠ شایندگی = گرایندی
possibility ≠ necessity ≠ probability




سارا نوشته: برای صدمین بار می گویم عالم معنا ربطی به دین و آیین و خدا و پیامبر ندارد! برای نمونه شهاب الدین سهروردی از کودکی به دنبال مغان می رفته با اینکه مسلمان بوده! و فلسفه ی ایرانی که پیش از اسلام ایرانیان آن را مجزا از یونانیان داشته اند را از همان علما و حکمای زرتشتی فرا می گیرد و در حقیقت فلسفه ی شیخ اشراق یک فلسفه ی ایرانی است و می توان گفت تنها فلسفه ای هم هست در دنیا که بر پایه ی فلسفه ی یونان نیست!
تعریفی که شهاب الدین از خدا کرده است و اینکه خدا را نور نامیده است بسیار مورد نقد دیگر فلاسفه ی اسلامی چون ملاصدرا قرار گرفته است و آن را مغایر با دین و شریعت دانسته اند... می دانم که دوست ندارید در این باب حرف بزنم پس سخنم را به همینجا ختم می کنم!

اگر این "عالم معنا" هیچ پیوندی به آفریدگار ندارد که پس دیگر گفتگویی نمیماند, گیر کار این بود
که از این "عالم معنا" به آن «عالم معنوی (= هپروتسان)» گویا پُل زده شده بود, اگرنه که هیچ.






سارا نوشته: نمی دانم بخدا یک چنین جمله ای در ذهنم بود که شما جایی به بنده فرموده بودید که هرچه بگویی برایم پذیرفتنی نیست.

لغزش از دریافت شما بوده, من روی کاربرد واژه‌ها بسنده باریک ام.



سارا نوشته: در ضمن قربان آن "چرت می گویی" هم از سخن سانازِ نمونه ی شما که به مهرداد می گفت برداشته بودم و منظورم این نبود که شما به ما مسلمانان بطور کلی گفته اید چرت می گویید!

آنچه اینجا مهم است, همچو سخنی از سوی من هرگز به زبان آورده نشده است.




سارا نوشته: بر خلاف آنچه که شما در مورد بنده می گویید و بنده را کینه توز می دانید این شمایید که هیچوقت قادر به بخشیدن نیستید!

آنها تنها یک نمونه از "سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو" بود, نه سخنی درباره‌یِ شما.

همین نوشته‌یِ بالا نیز خود دو سفسته دربر دارد, «سفسته‌یِ پهلوان پنبه» + «پرداختن به سخنگو بجای سخن»:
چیزیکه در جایگاه نمونه برای "سفسته‌یِ سخنگو" آورده شده را برداشته و به خود سخنگو برگردانده و بگوییم: دیدی تو خودت آدم بدی هستی که اینها را درباره‌یِ من گفتی (!!)
سارا نوشته: خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!

چُنانکه پایینتر آمد, «جهان پندار = نرم‌افزار» آنچُنان شگفت‌انگیز‌تر از «جهان ناپندار = سخت‌افزار» نیست.

از جایگاه درست شناختشناسانه, هرکس یک خودآگاهی بیشتر نیست که چشم گشوده و خود را خودآگاه میابد. اکنون اینکه از این
تیل به آنسو چه میتوان برداشت نیاز به بُندارش (axiomatization), نمونه‌وار یکی از نخستین بُنداشت‌ها این است که ما هستی داریم,
یکی از بُنداشت‌هایِ ترازبالاتر این است که فرنودسار / منطق راهگشا است — دریافت پسآیه / posteriori و بویژه پیشآیه / a priority و همانند.

ازینرو, در این میان اینکه نمونه‌وار پیکرتراش میتواند تندیس را پیش از تراشیدن در ذهن خود ببیند همان اندازه جادوئین است که زنده بودن.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41