دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
Theodor Herzl نوشته: در انقلاب ۱۹۱۸ آلمان که باعث تشکیل جمهوری وایمار شد ، اگر یک نیروی کمونیستی قوی مثل شوروی ایجاد میشد و سوسیالیست‌های آلمان با دست راستی‌‌ها همکاری نمی‌کردند اصلا حکومت نازی دیگر سر کار نمی‌‌آمد! کّل جنگ جهانی‌ دوم و مرگ میلیون‌ها انسان می‌توانست با مشارکت بیشتر بلشویک‌ها در آلمان پیشگیری شود!

در اگر نتوان نشست (زبانزد پارسی)

همه ی داستان در این اگر نهفته است.
نیروی کمونیست های شوروی جوان
(= روسیه تزاری شکست خورده)
در جایگاهی نبود که بتواند در کارهای
درونی آلمان دست ببرد. یاد مان نرود
که یکی از انگیزه هایی که کارگران و
مردم را بسوی لنین کشید، نوید او برای
برپایی آشتی و پایان دادن به جنگ ،
که زیان های جانی و ساختاری برای
روس ببار آورد، بود و لنین نمیتوانست
پس از در دست گرفتن فرمانروایی،
دست به چنین کارهایی بزند، بویژه
که هنوز درگیر با جنگ درونمرزی با
ارتش سفید ( بجای مانده ی ارتش
تزاری و پادواژگشت) بود.



پارسیگر
homayoun نوشته: شاید این پرسش دانشیک نباشد.

ولی چه اندازه جادو و مجوس باور دارید؟
ایا تاکنون چیزی پیرامون مجوس دیده اید؟

آیا جادوگری با تاس و نسک کهن را دیده اید؟

پارسیگر
هیچگونه باروی به اینها ندارم.
هیچ پدیده ای نیست که سرانجام
پاسخ و روشنگری دانشیک
نیافته باشد و هیچ چیزی که فرای
قانون ماده باشد، تا کنون دیده
نشده. آن پدیده هایی هم که در
باستان، گاه فرامادی شمرده
میشدند، از ناآگاهی مردم و جوانی
دانش بوده است. امروز خوشبختانه
دفتر جادو و افسون بسته شده است.



پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: هیچگونه باروی به اینها ندارم.
هیچ پدیده ای نیست که سرانجام
پاسخ و روشنگری دانشیک[١]
نیافته باشد و هیچ چیزی که فرای
قانون ماده باشد، تا کنون دیده
نشده. آن پدیده هایی هم که در
باستان، گاه فرامادی[٢] شمرده
میشدند، از ناآگاهی[٣] مردم و جوانی
دانش بوده است. امروز خوشبختانه
دفتر جادو و افسون بسته شده است

من هم همینگونه بودم..
ولی دیدن باورکردن است.
شما پیرامون کار مرتازان(مرتاض) در هند بجویید.
جادو هست.
راز را دیده اید؟ the secret
homayoun نوشته: من هم همینگونه بودم..
ولی دیدن باورکردن است.
شما پیرامون کار مرتازان(مرتاض) در هند بجویید.
جادو هست.
راز را دیده اید؟ the secret
نادرست است، دیدن باور کردن نیست، چرا که "دیدن" تنها، بی اینکه سامه های
آزمایشگاهی در میان باشند، همواره پاسخ درست به شما نمیدهد، گذشته از
ایرنگ در دیدن، اگر آگاهی همه سویه نباشد، میتوان به آسانی فریب خورد.
برای نمونه هزاران سال باور بر این بود که خورشید به گرد زمین میگردد.
چرا که " میدیدند" که خورشید از خاور بر میخیزد و در باختر فرو میرود
و ناگاه باز خاور بر میخیزد. پس به این باور میرسیدند که خورشید از
آن پشت میگردد و دوباره سر از خاور در میاورد!!. تا اینکه "دیدن" های
تازه و بیشتر، فربود راستین را به هومن نمایاند که نه، این زمین است
که به گرد خود میگردد و پیدایش شب و روز از آنجاست و نه از گردش
خورشید به گرد زمین. کارهای مرتاضان و جوکی ها هم تا زمانی که با
سامه های ازمایشگاهی و با بازرسی دانشمندان انجام نشده و نه
بررسیده باشد، ارزش باورین راستین ندارد و همتراز چشمبندی های
دیوید کاپرفیلد در لاس‌وگاس است و نه بیشتر. پس این را بیاد داشته
باشد که: " دیدن باور کردن نیست"! آگاهی همه سویه و پیروی از
شیوه ی دانشیک و آزمایشگاهی در " دیدن" ، میتواند شمارا به باور
درست و ١۰۰% نزدیک نماید. "راز" هم ژاژخایی برای کودن هاست:
[ATTACH=CONFIG]3344[/ATTACH]

ژاژخایی = حرف مفت زنی
پارسیگر
جناب مزدک در یک جامعه کاپیتالیستی که فعلا زور ما برای انقلاب نمیرسد ، چاره چیست؟ نظر شما در مورد قبول کردن شرایط و collective bargaining با سرمایه دار چیست؟
مزدك بامداد نوشته: در اگر نتوان نشست (زبانزد[١] پارسی)

همه ی داستان در این اگر نهفته[٢] است.
نیروی کمونیست های شوروی جوان
(= روسیه تزاری شکست خورده)
در جایگاهی نبود که بتواند در کارهای
درونی آلمان دست ببرد. یاد مان نرود
که یکی از انگیزه هایی که کارگران و
مردم را بسوی لنین کشید، نوید[٣] او برای
برپایی آشتی و پایان دادن به جنگ ،
که زیان های جانی و ساختاری برای
روس ببار آورد، بود و لنین نمیتوانست
پس از در دست گرفتن فرمانروایی،
دست به چنین کارهایی بزند، بویژه
که هنوز درگیر با جنگ درونمرزی با
ارتش سفید ( بجای مانده ی ارتش
تزاری و پادواژگشت[٤]) بود.
من با دیدگاه اکنون به قضیه می‌نگرم ، مسلما در آن زمان سوسیالیست‌ها در روسیه به این فکر بودند که اگر ما در آلمان درگیر بشویم روسیه را نیز از دست میدهیم ، ولی‌ اکنون که نگاه می‌کنیم من فکر می‌کنم که ارتش سرخ می‌توانست به راحتی‌ آلمان را بگیرد ، لئون تروتسکی که هم یهودی بود و بسیاری از یهودیان آلمان نیز سوسیالیست بودند و به راحتی‌ به دامان شوروی می‌رفتند!
Theodor Herzl نوشته: من با دیدگاه اکنون به قضیه می‌نگرم ، مسلما در آن زمان سوسیالیست‌ها در روسیه به این فکر بودند که اگر ما در آلمان درگیر بشویم روسیه را نیز از دست میدهیم ، ولی‌ اکنون که نگاه می‌کنیم من فکر می‌کنم که ارتش سرخ می‌توانست به راحتی‌ آلمان را بگیرد ، لئون تروتسکی که هم یهودی بود و بسیاری از یهودیان آلمان نیز سوسیالیست بودند و به راحتی‌ به دامان شوروی می‌رفتند!
[ATTACH=CONFIG]3345[/ATTACH]
هرآینه ، نگاه و داوری از اینده به گذشته آسان است،
اکنون میدانیم که ارتش سرخ بر ارتش سفید چیره شد.
در آنزمان اینرا نمیدانستند و هتا زمانی که ارتش سفید
پیشروی هایی بسوی شهری نمود که تزار و خانواده اش
در آن بازداشت بودند، لنین و واژگردان بیم آن داشتند
که برای همیشه شکست بخورند و کشور را ببازند، این
بود که به ناچار فرمان کشتار خانواده ی تزار را دادند
تا ارتش سفید از برپایی دوباره ی فرمانروایی تزاری ناامید
گردد. این نشان میدهد که گاهی نیز کار به استخوان
ارتش سرخ میرسیده است و انها نمیتوانستند با این
دل‌استواری که شما اکنون دارید، به پیروزی خود در
درون‌مرز باور داشته باشند، چه رسد به انیکه از بیلوروس
و لهستان گذشته و ارتش آلمان را, که درستسکه
شکست خورده، ولی هنوز سرپا و نیرومند ( intakt )
بود، در هم بشکنند و در این میان هم انگلیس و فرانسه
و .. هم دست روی دست نهاده، پیشروی بلشویکی را
بییندگان بیکار و بی کنش باشند.


پارسیگر
Theodor Herzl نوشته: جناب مزدک در یک جامعه کاپیتالیستی که فعلا زور ما برای انقلاب نمیرسد ، چاره چیست؟ نظر شما در مورد قبول کردن شرایط و collective bargaining با سرمایه دار چیست؟
اگر در آکواریم خود که دچار یورش لیسه (حلزون) شده است، یک
لیسه را هم زنده بگذارید، پس از زمانی که شما کمی تیمار نکنید،
انبوه شماری از لیسه ها آکواریوم شمارا فرو خواهند گرفت.
++++
کار کمونیست ها سختجانی و کوشش در راه گسترش آگاهی است،
ما باید زبانه ی آتش کوچکی pilot را روشن نگه داریم برای
[ATTACH=CONFIG]3346[/ATTACH]
زمانی که " سر بزنگاه" است. از آنجا که سرمایه داری به هرروی
گور خود را میکند و هر از چند سالی یا دهه ای، تب و تاب crisis
همبودین و سرایداشتی دامنگیر آن میشود، زمانی میرسد که
این تب و تاب و این فروریزی چندان سخت است که نیروهای
سرمایه داری که نیروهای فرمان به مزد هستند نیز دیگر پیروی
از این ها نخواهند کرد و در آن زمان است باید نان را به تنور
چسبانید. اگر تاریخ را بخوانیم میبینیم که چرا واژگشت فرانسه
روی داد، چرا واژگشت اکتبر در روسیه و در برخی کشور های
دیگر پس از جنگ جهانی یکم و فروپاشی و بی ارزش سدن
سامانه های پیشین فرمانروایی، روی داد؟ چرا ایده و کنش
کمونیسم پس از آروین های تلخ جنگ جهانی دوم که بدست
سرمایه داران و پس از تب و تاب های سرایداشتی و همبودین
روی داد، اینچنین در جهان گسترش یافت که از آمریکای
لاتین گرفته تا دل آفریکا و چین، میلیونها هوادار یافت و چرا
با اینهمه که " بلوک کمونیست" پس از هزینه میلیارد ها دلار
و سد ها کودتا و برنامه و ترفند و .. سرمایه داری از میان رفت،
هنوز سخن از دادگری همبودین چنان بالاست که هتّا پاپ
را هم جابجا کردند و پاپ کنونی از دادگری همبودین و
کنار نهادن هرزگساری و نکوهش دارندگی سخن میراند؟

پس، همانگونه که زبانزد پارسی میگوید، برپایی کمونیسم،
دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. هرچه سرمایه داران،
کارگران را سرکوب هم بکنند، چون نیاز به کار آنان دارند و
خودشان فراورنده نبوده و زندگی انگلی دارند، بازهم ناچارند
با آنهاراه بیایند و آنها را بپرورند ولی اگر کارگران و رنجبران
یکبار در جهان پیروز شوند، از انجایی که هیچ نیازی به انگلهای
خود ندارند، بار دیگر میدان فرازیست به آنها نخواهند داد.
درست مانند میکرب آبله که ریشه کن شد و دیگر بر نمیگردد.
ما باید برای انروز آماده باشیم که دیگر سرمایه داری در یپامد
کارهای و کنش های خودش. توان پدافند از خود را نداشته باشد.
[ATTACH=CONFIG]3347[/ATTACH]


پارسیگر
m@hdi نوشته: داشتم تاپیک:

http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8...8%9F-1100/

را میخواندم و دیدم شما به جبرگرایی رای دادید اما نظری ندادید. بنده خودم جبرگرا هستم اما بعضا به بودن اختیار مشکوک میشوم. میخواستم بدانم چرا شما به جبرگرایی اعتقاد دارید؟

انگیزه مندی، برترین قانون ماده است. هیچ پدیده و هیچ جنبشی در جهان ماده نیست
که پیرو قانون مادی و فیزیکی و کوانتومی " برهمکنش ریزگان" نباشد. هر جا که
نیروی گرانش هست، سیب بر روی زمین میافتد. هرگز دیده نشده که سیب از درخت
کنده شده و به راهی دیگر برود.، چرا؟ چون قانون برهمکشی گراویتون ها همواره
یکسان و همواره نیز پیامد آن یکسان است. برای همین شما میتوانید ١۰۰% بگویید
که آب نه تنها در شهر شما، بساکه در هر شهر دیگری در ١۰۰ درجه به جوش میاید
( با یک خورده دگرسانی به انگیزه ی فشار هوا و بلندا از تراز دریا و ..). به این
میگویند "قانونمندی ماده".هتّا برخی پدیده های کوانتومی و گرایندی که دلبخواهی
به نگر میایند، در واپسین نگاه ، پیرو قانون آماری و گرایندی هستند، مانند تاس
انداختن و یا آزمایش کوانتومی پرتاب الکترون به دو شکاف، که در نگاه نخست،
هربار شماره ی دیگری میاید و الکترون به جای دیگری میخورد ولی در نگاه کلان
به همه ی این چیزهای شانسی برروی هم، میتوان قانون گرایندی را در آن دید.
شایندگی و آزادی در گزینش، تنها آنگاه راستین میبود که مغز ما میتوانست از این
قانونمندی مادی بگریزد. تنها زمانی راستین میبود که گزینش و رفتار ما ، که به
دید خودمان آزادانه میاید، در پی واکنش به کنش های بیرون از ویر و فرمان های
ژنتیک بجای مانده از نیاکان ما در ویر ما، انجام نمیشد. ما ها، تنها اینگونه میسهیم
که آزادی گزینش راستین داریم، بویژه آنگاه که نیروهای بازدانده و نیروهای راننده،
با هم برابر میشوند. بگذارید با چند نمونه سخن خود را روشن تر کنم. بینگارید که
شما بسیار گرسنه هستید و تنها جاییکه در آن خوراک هست، نانوایی کوچه ی بهمان
است. پس شما اینجا گزینشی ندارید و از آنجا که دستور نامه ی ژنتیک به شما میگوید:
"باید بکوشید که زنده بمانید"، به ناچار میروید آن نانوایی و خود را با ان نان سیر میکنید.
در این نمونه که گفتیم، شما کمترین تراز آزادی خواست و کمترین زینه ی شایندگی را
می آروینید. در یک نمونه ی دیگر، شما در یک رستوران هستید و در فهرست خورشت
ها، میان چلوکباب چنجه و چلوکباب برگ و .. دودل هستید و سرانجام یکی را بر میگزینید.
در اینجا شما سهش آزدی گزینش بیشتری را دارید ولی درپایه و واده، بازهم مغز شما
در پی فرایندی مادی که در آن، کوچکترین پراسنج ها، مایه ی گزنیش شده اند
( مانند اینکه یادتان آمده که کباب چنجه ی بار پیش کمی بوی چربی میداد) ، گزینش خود
را انجام داده است. بزبان دیگر، مغز شما یک دستگاه داده پرداز ( مانند رایانه) بیش
نیست که در آن، داده های اندر میشوند (input ) و مغز که یک رایانه با سامانه ی
توره ی نورونی است، با دستور نامه های ویری ژنتیک که در درون آن جایگیر
هستند ( mental directives ) پس از داده پردازی، یک برونداد ( output ) بدست
میدهد که همان واکنش ها و گزینش های ما هستند. همه ی این کار داده پردازی
نورونی هم پیرو قانون کوانتومی و برهمکنشی ریزگان میباشد. پس چیزی به نام
"من" که رها از قانون برهمکنشی ریزگان، رها از دستور های ویری، رها از کنشهای
برون-ویری و رها از سامه های زیستبوم، رها از فرهنگ و آموزش و پرورش، ...
باشد ، هستی ندارد. "من" تنها در بستر "همه چیز" و همه ی جهان مادی پدید
آمده و از اینروپدیده ای مادی و پیرو قانون ماده است. ما و "من" تنها میتوانیم
چینش ریزگان مادی را دگرگون بکنیم ولی نمیتوانیم قانون ماده را دگرگون کنیم.
میتوانیم الکترون هارا از الف به ب بفرستیم، ولی نمیتوانیم کاری کنیم که الکترون
گاهی تنمایه ای دیگر و گاهی بار کهربایی دیگری داشته باشد. پس ما ناچار از
پیروی از این دگرگونی ناپذیری الکترون و قانون های برهمکنشی آن هستیم و هستی
و زندگی و گزینش های مان بر روی این پایه های ساده ( قانون های برهمکنشی
کوانتمی ریزگان ) ساخته شده و ما نمیتوانیم هرگز از این پایه و ستون های هستی
آزاد و رها باشیم، همچنان که کارد هرگز نمیتواند دسته ی خود را ببرد.
[ATTACH=CONFIG]3351[/ATTACH]

واده = اصل
پارسیگر
به نگر من راز برای این ساخته شده که گوش مدرم را با چرندیات پر کند.
چون آنچه در مغز ماست اینگونه بیرون نمیرود ...
شاید میخواهد کژفرنودی برای پولدار بودن سرمایه داران باشد.
به نگر شما چه کسی و برای چه این راز را ساخته؟

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23