دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
homayoun نوشته: درود مزدک ارجمند

اندیشه شما پیرامون موزیک پاپ و رپ امروزی که 60% زمان برخی از کانال های دورنما از آن پر شده چیست؟
مانند خواننده های (جاستین بیبر , سلنا گمز , کیتی پری , امینم , فیفتی سنت و ...)
ایا به نگر شما ایشان یک مشت چرت و پرت برای پول میخوانند و کسی نباید به موزیک ایشان گوش کند؟
سبب پرآوازه شدن ایشان چیست؟
سپاس فراوان

پارسیگر
[ATTACH=CONFIG]3250[/ATTACH]
بهره هوشی مردم پیرو خمش "گاوس" است. تنها اندکی از مردم دارای بهره ی هوشی بالاتر از ١١۰ میباشند
و بهره هوشی ١۴۰ و بالاتر هم دیگر هیچ به آسانی یافت نمیشود. برای همین ، دیدیم که بر سر گور "مهوش"
بانوی خواننده اران در چه میدانم هفتاد سال پیش، گروه بسیار بزرگی از مردم گردآمده بودند تا بر سر گورسپاری
استاد بنان ! پس هر کس بسته به جایگاه فرهنگی و همبودین خود یک رشته پسند هایی دارد که ما نه میتوانیم
و نه باید بکوشیم که با آنها جنگ کنیم، بساکه اگر کشور در دست گروهی فرهنگ پرور ( و نه امامزاده ساز)
بود، میتوان با فرهنگسازی آهسته‌گام، در والایش فرهنگ و پسند مردم هم کوشید تا همزمان با سرگرمی،
به پستی فرهنگی و کم‌اندیشی و تنبلی روان هم خو نگیرند.


پارسیگر
پرسش من بیشتر پیرامون خود موزیک بود که آیا موزیک این خوانندگان ارزش دارد یا نه و چرا
که به نگرم شما میاندیشید ارزش زیادی ندارد.

مزدك بامداد نوشته: میتوان با فرهنگسازی آهسته‌گام، در والایش فرهنگ و پسند مردم هم کوشید تا همزمان با سرگرمی،
به پستی فرهنگی و کم‌اندیشی و تنبلی روان هم خو نگیرند.

من میاندیشیم با فرهنگسازی چیزی درست نمیشود چون سرمایه دارانی که از این راه پول های گنده بدست
میآورند . به آسانی کنار نمیکشند. بسیار هستند کسانی که با یه مشت چرت و پرت خواندن چه پولی که
به جیب زده اند!! از زمانی که این موزیک پاپ و رپ و اینها آمد بیشینه مردم به این سو رفته اند.
10 سال پیش توی همین ایران یه آهنگ الکی بنام میشد چون توش به یه رپر دیگر 4 تا ناسزا میگفتند
خواننده هم همش فالش میخوند. همین داستان توی آلمان و آمریکا هم هست! نیست؟
زمانی که بتهون زنده بود ارزش زیادی نداشت. اکنون هم خیلی ندارد. چون بیشینه مردم
موزیک را هوش نمیکنند. ولی یه خواننده در پیت چه پولش از پارو بالا میرود.
این هم از دست گلهای سرمایه داری!


مزدك بامداد نوشته: پس هر کس بسته به جایگاه فرهنگی و همبودین[٢] خود یک رشته پسند هایی دارد که ما نه میتوانیم
و نه باید بکوشیم که با آنها جنگ کنیم

درست,ولی پول مفتی که ایشان درمی آورند چی؟

پارسیگر
homayoun نوشته: پرسش من بیشتر پیرامون خود موزیک بود که آیا موزیک این خوانندگان ارزش دارد یا نه و چرا
که به نگرم شما میاندیشید ارزش زیادی ندارد.



من میاندیشیم با فرهنگسازی چیزی درست نمیشود چون سرمایه دارانی که از این راه پول های گنده بدست
میآورند . به آسانی کنار نمیکشند. بسیار هستند کسانی که با یه مشت چرت و پرت خواندن چه پولی که
به جیب زده اند!! از زمانی که این موزیک پاپ و رپ و اینها آمد بیشینه مردم به این سو رفته اند.
10 سال پیش توی همین ایران یه آهنگ الکی بنام میشد چون توش به یه رپر دیگر 4 تا ناسزا میگفتند
خواننده هم همش فالش میخوند. همین داستان توی آلمان و آمریکا هم هست! نیست؟
زمانی که بتهون زنده بود ارزش زیادی نداشت. اکنون هم خیلی ندارد. چون بیشینه مردم
موزیک را هوش نمیکنند. ولی یه خواننده در پیت چه پولش از پارو بالا میرود.
این هم از دست گلهای سرمایه داری!




درست,ولی پول مفتی که ایشان درمی آورند چی؟

پارسیگر
من درست برای همین گفتم که اگر کشوردارانی درست و درمان سرکار بیایند...
بیجا نبود که گفتیم که در سرمایه داری ، سود، بسیار بالاتر از هومنی جای دارد.
ارزش بسیاری از چیزها هم ارزش راستین انها نیستند بساکه همان ارزشی را دارند
که ما آماده ایم برای انها بپردازیم. برای نمونه اگر از فردا کسی الماس نخرد،با
سنگریزه هم ارزش میشوند. اگر هم کسانی گمان کنند و یا شستشوی مغزی شده
باشند که برای نمونه مـُهر نماز از "تربت" کربلا ارزش بالاتری از خاک درگاه خانه خودشان
دارد، برای ان پول بیشتری میپردازند. درست برای همین، شتشوی مغزی و فرهنگسازی
سرمایه داری ، در راستای ارزشمند نشان دادن چیزهای بی ارزش هم، اگر سودی در
آن ببینند، میکوشند و برای همین هست که همبود های سرمایه داری همواره با لایه ای
از ارزش های دروغین پوشیده شده اند که درست مانند هوای الوده ، همان بدان خوی
گرفته اند!

جناب مزدک فکر می‌کنید اگر بجای استالین، تروتسکی در شوروی به قدرت می‌رسید مسیر دنیا و کلا حکومت شوروی چگونه میشد؟ آیا شوروی در جنگ با نازی‌ها پیروز میشد؟ آیا بلوک شرقی‌ اصلا شکل می‌گرفت؟ آیا جنگ سرد به وجود می‌‌آمد؟
Theodor Herzl نوشته: جناب مزدک فکر می‌کنید اگر بجای استالین، تروتسکی در شوروی به قدرت می‌رسید مسیر دنیا و کلا حکومت شوروی چگونه میشد؟ آیا شوروی در جنگ با نازی‌ها پیروز میشد؟ آیا بلوک شرقی‌ اصلا شکل می‌گرفت؟ آیا جنگ سرد به وجود می‌‌آمد؟
World revolution - WiKi
Socialism in One Country - WiKi

برای رویارویی با دشمن، طبیعت دو راه را نهاده،
١- رویا رویی از بیرون
٢- رویارویی از درون
برای نمونه اسلام به کشور ها میتاخت و میگرفت، ولی کلیسا راهبه و کشیش و پزشک میفرستاد و
از درون، مردم را بسوی خود کشیده و کشور هارا از راه میسیونری میگرفت.
گاهی هم این دو راهکار را میتوان با هم بکار برد.
اینکه کدام راه بهتر است، بسته به سامه ها و پراسنج های هر زیستبوم و هر زمان و جایگاه است.
روشن است که اگر از پشت سر خود استوار باشید، پول و ابزار داشته باشید، میتوانید روی جنگ
درونی سرمایه گذاری کنید ولی زمانی که این توانگری در دست نیست، بهتر این است که نخست
سامانه ی خود را نیرومند و کیسه تان را پر پول و پدافند خود را استوار سازید.

اگر تروتسکی به فرمانروایی میرسید، از انجا که بیشتر پایبند راه انداختن واژگشت جهانی بود(٢
کارمایه و سرمایه ی روس (دیرتر شوروی) را برای یاری رساندن به واژگشتیان جهان ویژگی
میداد و از انجا که سرمایه و کارمایه ی روس چیزی مرزمند بود، دستاورد آن این میشد که خود
روس(شوروی) در تراز پایینتری از ساختاوری و پیشرفت در جا میزد.
برای همین بخت پیروزی آن بر نازی ها و دشمنان ریز و درشت دیگر کاسته میشد.
شاید بگویید که آنگاه، از انجا که نیروهای واژگشتی در کشور های "دشمن" نیرو گرفته بودند،
این کشور ها از جنگ با شوروی ناتوان میشدند. برای نمونه اگر کمونیست های المان بیشتر و
نیرومند تر میبودند. ولی این یک پراسنج ناشناخته و کنترل نشده است. نمی توان از پیش
گفت که سرمایه گذاری روی کمونیست های آلمان از سوی روس، تا چه اندازه کامیاب میبود.
پس اینجا یک ریسک با "زمان " و زمانداری (timing) داشتیم: آیا کمونیست های آلمان، میتوانند
بهنگام، از پیدایش نازیسم پیشگیری کنند و یا اینکه نه، واپسگرایان و سرمایه داران آلمان زودتر جنبیده
و کودتا میکردند ( همان چیزی که کمابیش هیتلر و هیندنبورگ با یاری هم انجام دادند). ما میدانیم
که سرکار امدن هیتلر خود از ترس سرمایه داران آلمانی از بلشویسم (= نام کمونیسم در آنزمان)
سرچشمه میگرفت، چرا که کمونیستها توانسته بودند در استان آزاد بایرن آلمان، فرمانروایی
شوروی بایرن را برپا سازند ( که پس چند ماه سرکوب شد).
همین داستان ر ایتالیا هم بود، آیا کمونیستهای ایتالیا، میتوانستند با یاری بلشویک های روس،
جلوی پدید آمدن فاشیسم را بگیرند؟
یا روس هیچ شانسی برای راه اندازی یک باهماد و جنبش کمونیست در امپراتوری بریتانیا داشت؟
یاری و راه اندازی این جنبش ها در کمابیش سراسر اروپا نیاز به بودجه ی هنگفتی داشت که روس
از پرداخت آن ناتوان بود. تنها نیروی هومنی برای راه اندازی چنین جنبش هایی بسنده نیست.
از سوی دیگر چون روس پولها را نه برای خود بساکه برای برون مرز هزینه کرده بود، از چنان
ساختاوری و فراوری بالایی برخوردار نمیشد که بتواند همواره این هزینه را بپردازد و در یک
چرخه ی اهریمنی گیر میافتاد.
برای جنبش های برون مرزی پول و کارمایه نیاز است ---> برای بدست اوردن این پول و کارمایه،
نیاز به ساختاوری سنگین و فراورش تراز بالاست --> برای رسیدن به این ساختاوری و فراوری بالا،
نیاز به پول و کار است --> پول و کارمایه برای کارهای برون مرزی میرود ....
پراسنج های دیگر:
* از سوی دیگر، پیشرفت و یا واپسماندگی شوروی خود میتوانست یک کارساز تبلیغاتی بسود و
یا به زیان جنبش های کمونیستی دیگر باشد. یک شوروی واپسمانده نمیتوانست نمونه ی خوبی باشد.
* یاری بیش از اندازه ی بلشویک ها به دیگر کمونیست ها، انهارا در تیررس انگ نوکری روس مینهاد
ولی اگر جنبش های کمونیستی خودگردان و بومی میبودند، گرچه شاید در بازه ای از زمان سرکوب میشدند
ولی با داشتن نام نیک، همواره شانس بازگشت پیروزمندانه را میداشتند. برای همین ب.ن. باهماد های
کمونیستی فرانسه و ایتالیا و یونان و .. از پشتیبانی و پسند بالایی از مردم برخوردارندولی باهماد کمونیست
لیتوانی ب.ن. ، چنین نیست چون از دید تاریخی چندان از درون خود مردم نجوشیده و بیشتر ساخته ی استالین
(پس از جنگ جهانی دوم) بود.

----
به هروی به دید من، اگر تروتسکی روی کارآمده و براستی راهبرد خود را انجام میداد، کمونیسم در جهان کمتر
از آنچه امروز گسترده و شناخته شده هست، گسترش می یافت، شوروی بزودی بدست دشمنان خود از میان
میرفت و جنگ سرد هم نمیشد ( که اینهم چیز خوبی نیست، چرا که جنگ سرد به سستی و بدنامی کاپیتالیسم
و امپریالیسم کشور های امپریالیستی به رهبری استانهای همازور آمریکا و جهان بینی سرمایه داری انجامید
گرچه شوروی شکست خورد). همچنین کشور نمونه ی پیشرفت به خوبی و دیرپایی شوروی یا چین و کوبا نداشتیم
و یک شوروی سست تر و کوتاه زمان تر در تاریخ آگاشته شده میبود. آمریکا در ویتنام شکست نمیخورد و این رویداد
به آگاهی و بیداری جوانان و زادمان نوین آمریکایی و سخت شدن راه انداختن جنگ از سوی امپریالیست ها نمی انجامید.
( همواره با کمتر شدن رنگ اندیشه ی چپی و آگاهی سیاسی کارگری، بیم جنگ افروزی امپریالیستی بالاتر میرود)

پس گرچه شوروی در هر دو رهگذر و در هردو گزینه از میان میرفت، ولی دستاورد کمونیسم در گزینه نخست
(استالینی) بالاتر از دستاورد ان در گزینه ی دوم ( راه تروتسکی) میبود. از این گذشته براستی دانسته نیست
که اگر تروتسکی سر کار میامد، فربود های کشور و جهان، او را وادار نمیکردند که همان راه استالین را
برگزیند. نبرد ایندو گرچه رویه ای "ایدئولوژیک" داشت ولی بیشتر بر سر رسیدن و ماندن در فرمانروایی
بود و فشارهای فربود و پراگماتیسم بر هر دوی اینها کارگر بوده و استالین هم همواره در یک راه نماند.





On the question of socialist construction in a single country, Engels wrote:
"Will it be possible for this revolution to take place in one country alone? No. By creating the world market, big industry has already brought all the peoples of the Earth, and especially the civilized peoples, into such close relation with one another that none is independent of what happens to the others. Further, it has co-ordinated the social development of the civilized countries to such an extent that, in all of them, bourgeoisie and proletariat have become the decisive classes, and the struggle between them the great struggle of the day. It follows that the communist revolution will not merely be a national phenomenon but must take place simultaneously in all civilized countries—that is to say, at least in England, America, France, and Germany. It will develop in each of the these countries more or less rapidly, according as one country or the other has a more developed industry, greater wealth, a more significant mass of productive forces. Hence, it will go slowest and will meet most obstacles in Germany, most rapidly and with the fewest difficulties in England. It will have a powerful impact on the other countries of the world, and will radically alter the course of development which they have followed up to now, while greatly stepping up its pace. It is a universal revolution and will, accordingly, have a universal range." – Friedrich Engels, The Principles of Communism, 1847
To this day, the debate over "Socialism in One Country" vs "Permanent Revolution" rages within the Communist movemen

پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: شاید بگویید که آنگاه، از انجا که نیروهای واژگشتی[٦] در کشور های "دشمن" نیرو گرفته بودند،
این کشور ها از جنگ با شوروی ناتوان میشدند. برای نمونه اگر کمونیست های المان بیشتر و
نیرومند تر میبودند. ولی این یک پراسنج ناشناخته و کنترل نشده است.
یک انقلاب سوسیالیستی در آلمان می‌توانست جلوی به کار آمدن نازی‌ها را بگیرد و اصلا جنگ جهانی‌ دومی‌ پیش نیاید ، ولی‌ مشکل این بود که روزا لوکزامبورگ و دیگر سوسیالیست‌های آلمانی زیاد با لنین و بلشویک‌ها میانه خوبی نداشتند و شاید بخاطر این بود که شوروی برای انقلاب در آلمان زیاد تلاشی نکرد؟
Theodor Herzl نوشته: یک انقلاب سوسیالیستی در آلمان می‌توانست جلوی به کار آمدن نازی‌ها را بگیرد و اصلا جنگ جهانی‌ دومی‌ پیش نیاید ، ولی‌ مشکل این بود که روزا لوکزامبورگ و دیگر سوسیالیست‌های آلمانی زیاد با لنین و بلشویک‌ها میانه خوبی نداشتند و شاید بخاطر این بود که شوروی برای انقلاب در آلمان زیاد تلاشی نکرد؟
روزا لوکزامبورگ لنین و تروتسکی را می ستایید و سالها او و لنین همدیگر را میشناختند
و بهم ارج مینهادند. برخی از باهماد های کمونیست هم هتا مانند باهماد کموینست لهستان
از سوی اندیشه های روزا لوکزامبورگ و تروتسکی بیشتر رهبری میشدند تا از سوی
مغز لنین. خود روزا لوکزامبورگ هم گفته بود که نباید در کشوری شکست خورده ( روس
از آلمان در جنگ جهانی نخست شکست خورده بود) فئودال زده و واپس مانده، چشمداشت
فرجاد ( معجزه) را از بلشویک ها داشت.

"Die Bolschewiki," schrieb sie, "haben gezeigt, dass sie alles können, was eine echte revolutionäre Partei in den Grenzen der historischen Möglichkeiten zu leisten imstande ist. Sie sollen nicht Wunder wirken wollen. Denn eine mustergültige und fehlerfreie proletarische Revolution in einem isolierten, vom Weltkrieg erschöpften, vom Imperialismus erdrosselten, vom internationalen Proletariat verratenen Lande wäre ein Wunder.


دگرسانی آنها پس از کامیابی واژگشت اکتبر روس (1917.Nov.) در یکی دو سالی که از زندگانی لوکزامبورگ
مانده بود این بود که لنین دیگر در جایگاه فرمانروایی بود و بایستی"امپراتوری تزاری" را یک جوری
سر هم نگه می داشت و در پرسمان آزادی ملت هایی که زیر یوغ روس بودند، ناچار از واپسنشینی
و تن دادن به فربود آن زمان بود ولی لوکزامبورگ که در اپوزیسیون بود، میتوانست دیدگاه فرامنشانه تری
را به خود پروانه دهد ( به ویژه که آلمان چند ملتی نبود) این که لنین نتوانست چندان به واژگشتیان آلمان
یاری کند بسادگی در همین نهفته بود که خودش هزار پرسمان و گرفتاری سنگین و دوخت و دوز امپراتوری
از هم پاشیده و جنگ با گارد سفید واژگشت ستیز تزاری و نیرو های کشور های بیگانه (آنتانت) را که
به گارد سفید واپس گرایان یاری میکردند، و ... را بر دوش داشت(تا 1922). بازهم یادمان نرود که روس در آن
زمان یک کشور شکست خورده بود که یک پیمان نامه ی آشتی با آلمان را بسته و بسیار تاوان داده بود.

میدانید که جنبش کمونیستی آلمان در همان بایرن بدست نیرو های راست که همچنان پس از جنگ جهانی نخست
نیرومند بودند ( فئودالهای کهن که همه ارتش را در دست داشتند [ همان ها که نامشان "فون" را یدک میکشید])
و سرمایه داران کلان نوین تر ( مانند "کروپ" که از پشتیبانان بزرگ هیتلر شد) ، سرکوب شد(1919). آلمان در جنگ
جهانی نخست، مانند جنگ جهانی دوم، از بیخ تارو مار نشده بود و پیشتر روس را شکست داده و به دوش آنها
پیمان آشتی را انداخته بود ولی دیرتر خودش در پیشرفت در جنگ با فرانسه و انگلیس و آمریکا بازماند و
کایزر ( قیصر ویلهلم) پیمان شکست را پذیرفت. نیروهای درونی بهره کشان هموز نیرومند بودند و شوربختانه،
سوسیال دمکرات ها هم خنجری از پشت به کمونیست ها زدند و گوشه ی چشمی به نگهداشت سامانه ی
بهره کشی داشتند. ( تاریخ سوسیال دمکراسی پر از این نارو زدن ها به جنبش کمونیستی در بزنگاه های
مهند تاریخی است) .

کوتاه سخن: نمیتوان گفت که لنین نمیخواسته به واژگران آلمان و .. یاری نماید، بیشتر ین بوده که نمیتوانسته
بیشتر از آن که کرد، انجام دهد و فزون بر این، اگر هتّا بیش از آن هم میکرد، توان نیروهای راست در آلمان،
که آنزمان ( مانند هم اینک) موتور سرمایه داری اروپا بود، بیش از این بود که کمونیستها بتوانند شانس بزرگی
در کامیابی داشته باشند.


پارسیگر
روزا لوکزامبورگ و لنین به همدیگر احترام میگذاشتند و هدف مشترک آنها نیز ایجاد جنبش کارگری انقلابی برای بر انداختن کاپیتالیسم بود ولی‌ راه‌ها و روش‌های آنها زمین تا آسمان با هم فرق میکرد! در انترناسیونال ۳ هم که لنین درست کرد هرکه صدای مخالف لنین را داشت را ضّد انقلاب طرفدار لوکزامبورگ لقب می‌دادند!

پیشنهاد می‌کنم این کتاب " شهدای انترناسیونال ۳ ، روزا لوکزامبورگ و کارل لبینکنشت " نوشته لئون تروتسکی را بخوانید

Martyrs of the Third International: Karl Liebknicht, Rosa Luxemburg: Leon Trotsky: Amazon.com: Books
در انقلاب ۱۹۱۸ آلمان که باعث تشکیل جمهوری وایمار شد ، اگر یک نیروی کمونیستی قوی مثل شوروی ایجاد میشد و سوسیالیست‌های آلمان با دست راستی‌‌ها همکاری نمی‌کردند اصلا حکومت نازی دیگر سر کار نمی‌‌آمد! کّل جنگ جهانی‌ دوم و مرگ میلیون‌ها انسان می‌توانست با مشارکت بیشتر بلشویک‌ها در آلمان پیشگیری شود!

German Revolution of 1918–19 - WiKi
شاید این پرسش دانشیک نباشد.

ولی چه اندازه جادو و مجوس باور دارید؟
ایا تاکنون چیزی پیرامون مجوس دیده اید؟

آیا جادوگری با تاس و نسک کهن را دیده اید؟

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23