دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
m@hdi نوشته: من از یک نظر خاص که به جبرگرایی نگاه میکنم میبینم که این دیدگاه میلنگد! مثلا فرض کنید یک فردی از شما میپرسد من در جواب شما جمله a را خواهم گفت یا جمله b را سپس طرف مقابل هرچه شما بگویید در عمل برعکسش را میگوید مثلا اگر شما بگویید a او b را میگوید!

در چنین حالتی جبرگرایی چگونه معنا پیدا میکند؟!
در اینجا رفتار ایشان دارای قانون خودش است و اگر شما میخواهید که او الف را بگوید، باید ب را به او
بگویید ولی روی الف سرمایه گذاری نمایید. این همان داستان "دیو وارونه کار" در شاهنامه است که رستم،
در پاسخ پرسش او که تو را به دریا یا به کوه بیفکنم، از آنجا که ترس داشت به کوه بخورد و لورده شود،
به دیو گفت که من از دریا و نهنگ میترسم، مرا به کوه بیفکن، و دیو او را به دریا افکند. پس شما اینجا
باید فاکتور "آگاهی" یارو را هم باید به گردآیه ی قانون های تان بیفزایید تا از او رفتاری را میخواهید
دریافت کنید!

پارسیگر
Aydin نوشته: why should we preserve our language ?
Whats the Most important reason ?
Pls Answer me in english , Bcz im gonna report about this question :D
All and every value derives itself from the value of life. In simple words, the good things, are those which help the humans in the way to a better life.If you have a good car that facilitates your life, which is reliable and need only the basic service, you are rather to keep it, to mend it, if it takes damages from environment and from the erosive hand of time. But else, if your car, although expensive, is not reliable, ( a breakdown in mid of Arizona Desert is no fun) you have to think about a new one, a more efficient, more durable, more useful and thus, more valuable for your life!
A language is in this aspect, the same as a car, only that it belongs to a group of people, to an special culture etc. If Vatican preserves the Latin language, this is for the sake of its usefulness for the communication between all these priests from all these countries , which each one has another language.
A language is a living, dynamic thing, entangled in evolution, which can lead it to higher degrees of perfection, or, it can decline, be attacked and fall down to lower degrees. If the expense of its restoration or preservation is estimated to be too high, it is not still worth the preservation. It is better to adopt an other existing and more efficient language. For example, the Celtic languages perished and its speakers, changed to roman language , creating the recent French.
A language, similar to a religion, is a long lasting matter, and thus, it is very expensive to replace it with a new better one ( translating all these books ...) . It is less costly, if we spend a continuous effort to protect it from harm and decline. And even it is better to try to restore a highly damaged language, as to let it die, because a language has a cultural value too: It is a heritage of our ancestors, with which, they were once so successful over millenniums. which shows that we can still be so. It makes us to what we are. If we ever had something to be proud of it, lets keep it.
آقای مزدک گرامی. اول از پاسخ پست قبلی تشکر میکنم و جالب است که در زمان نوشتن کت آبی رنگ برای انتخاب بین حسن و حسین!! شک کردم اما آخر از اسم جمشید استفاده کردم و در یک مورد کت اصغر آقا!!! اما جالب بود که شما دقیقا از همان کت آبی حسن یا کت سیاه حسین استفاده کردید!! E415 احتمالا فیلمی سریالی چیزی در حافظه هر دوی ما پنهان بوده که در آن فیلم حسن آقا کت آبی داشته!!!!!!! اما نمیدانم چرا آخر سر به جای این دو اسم از جمشید استفاده کردم!!

3 پرسش کوتاه دارم
1- درست است که اینکه جهان دردها و غم هایی به همراه دارد نمیتواند دلیل این باشد که به خدایی باور پیدا کنیم!(این خنده دار است) اما جدا از وجود داشتن یا نداشتن خدا، آیا قبول دارید که دنیای ما کمابیش غم انگیز است و اینکه بسیار دردآور است که مثلا در این جهان کودکی زندگی میکند که مثلا بخاطر یک بیماری درد می کشد و یا انسانی در اثر گرسنگی میمیرد و.......... آیا قبول دارید که غم ها و درد های دنیا حداقل در ظاهر بیش از خوشی و شادی آن به نظر میرسد؟
2- شما جایی گفته بودید سالهاست نه شاد شده اید نه غمگین! اما علتش چیست؟؟ چرا با اینها مبارزه کرده اید؟؟ مگر شادی چه اشکالی داشته؟ مغز را نابود می کرده؟؟؟؟ یا توان آنرا پایین می آورده؟؟؟ البته احساساتی که شده اید!!! نمونه اش هم همین چند وقت پیش در حین دیدن فیلم هندی در کنار نوه هایتان
3- علت فاصله و یا عدم علاقه(بعضی مواقع) میان گیلانی ها و مازندرانی ها چیست؟؟؟
chipollini نوشته: آقای مزدک گرامی. اول از پاسخ پست قبلی تشکر میکنم و جالب است که در زمان نوشتن کت آبی رنگ برای انتخاب بین حسن و حسین!! شک کردم اما آخر از اسم جمشید استفاده کردم و در یک مورد کت اصغر آقا!!! اما جالب بود که شما دقیقا از همان کت آبی حسن یا کت سیاه حسین استفاده کردید!! E415 احتمالا فیلمی سریالی چیزی در حافظه هر دوی ما پنهان بوده که در آن فیلم حسن آقا کت آبی داشته!!!!!!! اما نمیدانم چرا آخر سر به جای این دو اسم از جمشید استفاده کردم!!

3 پرسش کوتاه دارم
1- درست است که اینکه جهان دردها و غم هایی به همراه دارد نمیتواند دلیل این باشد که به خدایی باور پیدا کنیم!(این خنده دار است) اما جدا از وجود داشتن یا نداشتن خدا، آیا قبول دارید که دنیای ما کمابیش غم انگیز است و اینکه بسیار دردآور است که مثلا در این جهان کودکی زندگی میکند که مثلا بخاطر یک بیماری درد می کشد و یا انسانی در اثر گرسنگی میمیرد و.......... آیا قبول دارید که غم ها و درد های دنیا حداقل در ظاهر بیش از خوشی و شادی آن به نظر میرسد؟
2- شما جایی گفته بودید سالهاست نه شاد شده اید نه غمگین! اما علتش چیست؟؟ چرا با اینها مبارزه کرده اید؟؟ مگر شادی چه اشکالی داشته؟ مغز را نابود می کرده؟؟؟؟ یا توان آنرا پایین می آورده؟؟؟ البته احساساتی که شده اید!!! نمونه اش هم همین چند وقت پیش در حین دیدن فیلم هندی در کنار نوه هایتان
3- علت فاصله و یا عدم علاقه(بعضی مواقع) میان گیلانی ها و مازندرانی ها چیست؟؟؟
٢-
درست است من دچار سهش ها میشوم ولی شادی و اندوه در دیدن فیلم ها،
شادی و اندوه راستین نمیباشد. اندوه راستین زمانی است که برای نمونه
مادر یا پدر شما روی در خاک پنهان کنند و شادی راستین اینکه به یک
آرمان و کامیابی راستین برسید، برای نمونه در آیین پایان دانش اموختگی
فرزندتان، در پیروزی نیرو های سیاسی آزادی خواه و داد خواه در کشوری ...
ولی آدمی که پیر میشود و در زندگی اندوه های بزرگ راستین و شادی های
بزرگ راستین هم می بیند، از چیزهای کوچک دیگر که در زندگی اش روی
میدهند، دیگر سهس راستین شادی و اندوه ندارد. درست مانند یکی که
سالها در رینگ بوکس بازی کرده و اگر زمانی در خیابان یکی دو تامشت
بهش بزند، برایش مانند رنجه ی مگس است و از آن براستی دردش نمیآید.
پس من بدست خود این سهش هارا در روان خود نکشته ام ، بساکه :
" کتک خور من ملس شده است". وگرنه این سهش ها از زیبا ترین آورین-
های زندگی هستند که دستکم به یاد شما میاورند که زنده هستید!
---
١-
درست است، در این جهان اندوه بیش از شادی دیده میشود و هومن همواره
در آرزوی بهشت گمشده و باغ عدن است که نشان میدهد که زمانی در
گذشته، مردم روزگار شادتری داشته اند. یکی از برترین و آشناترین
نیایش های آریاییان که در سنگنبشته ها بجای مانده، در باره ی ستایش
شادی است و اینکه اهورا مزدا ، هومن را در بیخ برای شادی و شاد بودن
آفریده است و این اهریمن است که شادی را از او گرفته و به جهان اندوه
فرو فکند . مزدک بامداد که خود یک موبد دانشمند بود، از نوشته های
زرتشتی و مغان، چنین سفرنگ نمود که آن دیو اهریمنی که شادی را از
هومن گرفت، همانا دیو "آز" است که این نام به همان "حرص خوردن"
ویژگی داده شد. ( در باستان، رفتار های بد را به رخنه ی دیوان در
روان آدمی بر میبستند و واژه ی "دیوانه" هم از همین باور آمده است)
بزبان دیگر، مزدک بامداد نخستین کسی بود که ریشه ی پیدایش اندوه
و بدبختی هومنی را دریافت که همان آز و فزاده خواهی و کوشش در
گرفتن بهره ی کار و رنج دیگری برای خود میباشد. پس هومن ایراخته
به بدبختی است تا زمانی که دادگری همبودین پدید بیاید و "دیو آز"
شکست داده شود و شادی دوباره بسوی هومنی بازگردد.
روشن است که اگر برای نمونه، هزینه هایی که برای ساخت ناورهای
هواپیمابر و موشک ها و بمب های نوترونی و .. میشود، در راه
دانش پزشکی، زمین شناسی و ژنتیک، فیزیک و .. بکار رود، بیماری
و ویرانی و هتّا مرگ از جهان ریشه کن خواهد شد.
-----------------------
۳- کمتر همسایگانی را دیده ام که باهم بسازند. در باختر زمین هم
که بودم، میدیدم که همسایه ها بر سر اینکه شاخه ی درخت ان یکی
دو سانت در زمین این یکی سایه انداخته است، روی هم هفت تیر
میکشند و در بهترین ایستار، پیش دادگاه میروند ! اینها هم چنین
ناهمسازی هایی داشته اند که یکی از انگیزه های آن، این است
که تبریان، بسیار دینزده تر از گیلان هستند، چون تبرستان پیشتر
از گیلان به چنگار اسلام آلوده گشت و علویان که گروهی سختگیر
در دین بودند، در تبرستان ( مازندران) فرمانروایی آهنینی داشتند
و همواره میخواستند که قلمرو خود را به گیلان نیز گسترش دهند
ولی خب، از پس دیلم بر نمی امدند!
-----------------------
۰-
در اینگونه گفتگو ها که گزینش میان آدمهای الف و ب هست،
از نام های حسن و حسین به انگیزه ی نزدیکی آهنگ، سود بسیار
برده میشود و اینکه دو تن یکسان را نشان دهند. در گفتگو های
دادیک، از نامهای عمرو زید بجای آن سود جسته میشود.


پارسیگر
آقای مزدک
تحصیلات من در رشته فیزیک نیست و همیشه وقتی با پرسش عوامانه مردم در مورد اینکه بیگ بنگ کجا بوده؟ و مکان چیست و در حال حاضر جهان در کجا در حال گسترش است، روبرو می شدم پاسخ درستی نداشتم.
مکان واقعا چیست؟ جهان در لحظه بیگ بنگ کجا بوده؟ و در کجا در حال انبساط است؟
chipollini نوشته: آقای مزدک
تحصیلات من در رشته فیزیک نیست و همیشه وقتی با پرسش عوامانه مردم در مورد اینکه بیگ بنگ کجا بوده؟ و مکان چیست و در حال حاضر جهان در کجا در حال گسترش است، روبرو می شدم پاسخ درستی نداشتم.
مکان واقعا چیست؟ جهان در لحظه بیگ بنگ کجا بوده؟ و در کجا در حال انبساط است؟
هر جاییکه شما و ما هستیم، همان جایگاه مهابنگ است ، چرا که
این خود "جا" بوده که واگسترده شده است و ماده را به همراه
خود کشیده و میکشد. برای انگاشت این رویداد، نمونه ی گیرایی
هست، اگر جهان را یک بادکنک ۴ گسترایی بینگارید، پوسته ی
بادکنک همان اسپاش سراسر جهان است و این بادکنک هی دارد
بزرگتر میشود. همه چیزهایی که یک زمان، نزدیک هم و بساکه
روی هم بودند، ناگاه دورای بزرگ و بزرگتری از هم پیدا میکنند.
جایگاه همان ریخت هندسی ماده است که دارای چنیدین گستراست
(١١ گسترا) که از آن اینبار ۳ تایش باز شده است و دیگر گستراها
همچنان ریز مانده اند. در یک جهان دیگر میتواند ٢ یا ١۰ تای
آنها باز شده باشد و باشندگان سراسر دیگری را پدید آورده .
هم اکنون هم جهان در خود در گسترش است و چیزی بنام جا،
در "بیرون" از این جهان را نمیتوان انگاشت و یا پذیرفت چرا
که یک پدیده ی درون جهانی است.


پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: هر جاییکه شما و ما هستیم، همان جایگاه مهابنگ است ، چرا که
این خود "جا" بوده که واگسترده شده است و ماده را به همراه
خود کشیده و میکشد. برای انگاشت این رویداد، نمونه ی گیرایی
هست، اگر جهان را یک بادکنک ۴ گسترایی بینگارید، پوسته ی
بادکنک همان اسپاش سراسر جهان است و این بادکنک هی دارد
بزرگتر میشود. همه چیزهایی که یک زمان، نزدیک هم و بساکه
روی هم بودند، ناگاه دورای بزرگ و بزرگتری از هم پیدا میکنند.
جایگاه همان ریخت هندسی ماده است که دارای چنیدین گستراست
(١١ گسترا) که از آن اینبار ۳ تایش باز شده است و دیگر گستراها
همچنان ریز مانده اند. در یک جهان دیگر میتواند ٢ یا ١۰ تای
آنها باز شده باشد و باشندگان سراسر دیگری را پدید آورده .
هم اکنون هم جهان در خود در گسترش است و چیزی بنام جا،
در "بیرون" از این جهان را نمیتوان انگاشت و یا پذیرفت چرا
که یک پدیده ی درون جهانی است.


پارسیگر

فهمش کمی مشکل است(حداقل برای من)

نقل قول:هر جاییکه شما و ما هستیم، همان جایگاه مهابنگ[SUP][١][/SUP] است ، چرا که
این خود "جا" بوده که واگسترده شده است و ماده را به همراه
خود کشیده و میکشد.

مشکلی با این ندارم. چیزی مثل رقیق شدن. تنها فاصله گرفتن ذرات

نقل قول:اگر جهان را یک بادکنک ۴ گسترایی[SUP][٢][/SUP] بینگارید، پوسته ی
بادکنک همان اسپاش[SUP][٣][/SUP] سراسر جهان است و این بادکنک هی دارد
بزرگتر میشود. همه چیزهایی که یک زمان، نزدیک هم و بساکه[SUP][٤][/SUP]
روی هم بودند، ناگاه دورای[SUP][٥][/SUP] بزرگ و بزرگتری از هم پیدا میکنند.
جایگاه همان ریخت هندسی ماده است که دارای چنیدین گستراست
(١١ گسترا[SUP][٦][/SUP]) که از آن اینبار ۳ تایش باز شده است و دیگر گستراها[SUP][٦][/SUP]
همچنان ریز مانده اند. در یک جهان دیگر میتواند ٢ یا ١۰ تای
آنها باز شده باشد و باشندگان[SUP][٧][/SUP] سراسر دیگری را پدید آورده .

خب مغز من میتواند مدلی از یک جعبه را فرض کند که این جهان در آن جعبه گیر افتاده است! مثلا شما وقتی با چکش بر روی چیزی بکوبید ممکن است تغییر شکل هندسی دهد( مثلا پس از بیگ بنگ گذشته که 3 بعد داشته، پس از این بیگ بنگ 5 بعدی شود) و با این تغییر شکل دیگر در آن جعبه جا نشود!!! مثل اینکه بخشی از آن که در اثر ضربه چکش فشرده شده، دیگر اجازه ورود این جهان به داخل آن جعبه را ندهد. پس اینکه این مکان و معنای آن چیزی درون جهانی هم باشد، با این پرسش روبرو است که در کجا در حال انبساط و رقیق شدن است. درست است که مکان و معنای آن توسط مشاهدات من و پردازش مغزی من از جهان در حال انبساط پدید آمده اما باز این پرسش را به همراه دارد که این رقیق شدن در کجا است؟ یا در چه چیز است؟
وقتی ذهن من میتواند این مجموعه را دز جعبه ای فرضی قرار دهد، از کجا معلوم که واقعا وجود چنین جعبه ای مردود باشد. اینکه خود مجموعه ی در حال انبساط مفهوم مکان را بوجود آورده مشکلی نیست. مشکل اینست که چرا برای کل این مجموعه نتوانیم مکانی فرض کنیم؟؟ ماده که ذراتش از هم فاصله گرفته قابل فهم است اما خود این ماده نیاز به تعیین جا و مکان دارد چون بی نهایت نیست و بالاخره محدود است(حتی اگر خیلی منبسط شده باشد)
مزدک گرامی درود

نگرتان پیرامون کارهایی مانند network marketing
چیست؟ یا کارهایی که بهره چندگانه میدهند.

پارسیگر
chipollini نوشته: خب حالا علت این مجموعه ی بی نهایت مادی به نام x چیست؟ آیا نباید علت x هم مادی باشد؟؟؟
"جهان مجموعه وضع های واقع است"، از دیدگاه علمی این وضع های واقع در جهانِ مادیِ ما همگی معلول علتی مادی اند، ولی خود جهانِ مادی یک فکت یا یک وضع واقع نیست و فرض کردن علت برای آن معنی ندارد.
Philo نوشته: "جهان مجموعه وضع های واقع است"، از دیدگاه علمی این وضع های واقع در جهانِ مادیِ ما همگی معلول علتی مادی اند، ولی خود جهانِ مادی یک فکت یا یک وضع واقع نیست و فرض کردن علت برای آن معنی ندارد.

با عرض معذرت! من که متوجه نشدم شما چی میگید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23