دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
سامان نوشته: دقیقا نكته همینجاست. میگوئیم جنبش ریزگان. نمیگوئیم جنبش. یعنی جنبش با مضاف الیهی كه نمود وجود خارجی برای ذهن ما داشته باشد معنی دار میشود.
خوب ، اینگونه سخن گفتن از کهن بجای مانده. ولی خود این ریزگان ماندمایه دار،
از جنبش ساخته شده اند (جنبش درونی = تنمایه هم ارز انرژی) و جنبش "بیرونی"
هم دارند در باره ی فوتون، جنبش درونی و بیرونی شان (چون فوتون ماندمایه ندارد )
یکی است و اندازه ی ان بسته به بسامد(فرکانس) این جنبش است :
( یا بهتر بگوییم، بسامد خیزه ی آهنکهربایی (frequency of electromagnetic wave).

برای نمونه برای دریافت بهتر، یک گلوله ی اورانیومی که که در هواپیما است،
دارای جنبش بیرونی است (با تندای برابر با تندای خود هواپیما) ولی اگر انرژی
و یا همان جنبش درونی ان ازادشود، میتواند هیروشیما را به آسمان پرتاب نماید.
ظاهرا من خنگ هستم که نمیتونم این قضیه رو درک کنم. آیا من تنها خنگ این جستارم؟
مزدك بامداد نوشته: روشنگری جایگاه زنان یا گوسپندان در زمینه ی فرگشتی،
نمیگوید که این جایگاه این جایگاه پسندیده و خوب و اخلاقی
است : این جایگاه میتواند بهبود یافته، بهزیستی بالاتری را
برای این باشندگان پدید اورد. برای نمونه سرمایه داری در
برابر فئودالیسم، به زنان جایگاه بالاتری داده، گرچه آماج او
بهره کشی بیشتر بوده ( عدو شود سبب خیر)
----

زیرساخت و روساخت فراورشی و سرایداشتی چنانکه
میدانیم باهم در پیوندی دیالکتیکی اند. ما نتوانستیم
مردم افغان را کمونیست بکنیم، چرا که پس از بخش
نمودن زمین های زمینداران بزرگ میان کشاورزان،
این کشاورزان میگفتند که نماز روی این زمین ها
حرام است چون زورگرفته (غصبی) است!
مردم چین هم گروهی واپسمانده ی روستایی
کشاورز بودند که همه دلنگرانی شان این بود که
چگونه پسران بیشتر داشته و زمین ها ی دیگران
بگیرند. این شیوه ی اندیشه ی نخستینی در نبرد
بهره‌وری، کمابیش همه ساله به بیخوراکی (قحطی)
و مرگ و میر برخاسته از آن میانجامید و بخور بخور و
بچاپ بچاپ و تباهی و گندیدگی ( فساد) کشورداری
را در پی داشت، بگونه ای که ارتش چین از پس یک
هنگ انگلیس هم بر نمیامد. داستان روس هم بهتر
از این نبود و فرهنگ واپسمانده ی سرفاژ(فئودالیسم
برده دار گونه) ، مغز هارا جوری پرورش داده بود که
یارو هتّا در دولت شوروی هم در کلخوز (نهاد کشاورزی
همگانی) کار نمیکرد و از زیر کار در میرفت ولی در
باغچه ی جلوی خانه اش کوشا بود. خوب، این چنین
مردمی باید پله های گوناگونی را بگذرانند و بدبختی های
بیشتری را آروین (تجربه) کنند تا "آدم" بشوند.
بیهوده نبود که مارکس میگفت که کمونیسم راستین
بایستی در پیشرفته ترین کشور سرمایه داری پدید بیاید.
( آنزمان نامزد او آلمان بود و نامزد من هم در اروپا همانجاست )

نام: red_star_icon14x14.gif نمایش: 0 اندازه: 239 بایت
من فقط این توضیح را بدهم که وقتی گفتم سرمایه‌داری پابرجاست و روبه سقوط نیست منظورم دفاع از اخلاقی بودن آن نبود، در همان چین ترکیب سرمایه‌داری و دیکتاتوری و ارتجاع (که همانطور که گفتید بسیاری از آن به مشکلات اساسی مردم چین برمیگردد) بسیار وحشتناک بنظر میرسد و میبینیم دولت چین امروز برای حفظ منافعش رسما از پایمال شده حقوق بشر دفاع میکند و پشت تمام دیکتاتورها از بشار اسد تا ج.ا و... میایستد.البته دانش من درباره‌یِ مارکسیسم بسیار محدود است و بودن شما باعث خوشحالی و همانطور که مهربد پیشتر گفت حقیقتا امیدواریم از مزدک گرامی دراینباره بیشتر بخوانیم و بیاموزیم.به میان آمدن بحث کمونیسم هم در این میان به همان عدالت طلبی برمیگشت وگرنه قصد منحرف کردن بحث را نداشتم که آن بحث بنظر مفصل میرسد و جستار خود را میطلبد. :e303:
مزدک گرامی فکر می کنم اولین نامزد مارکس انگلستان بود نه آلمان.
سامان نوشته: ظاهرا من خنگ هستم که نمیتونم این قضیه رو درک کنم. آیا من تنها خنگ این جستارم؟
بگمانم در مورد قابل تصور نبودن یکی بودن حرکت و جرم برای ذهن ما پرداختن به دوگانگی ذره-موج هم بد نباشد هر چند که آن به مکانیک کوانتوم برمیگردد.
سامان نوشته: ظاهرا من خنگ هستم که نمیتونم این قضیه رو درک کنم. آیا من تنها خنگ این جستارم؟
نه، مغز شما (+ما) در پی فرگشت در کلان‌جهان (macro cosmos) پدید امده..
جنبش برای ما از روزهای نخستیکه آدم شدیم، از آشکارگان (بدیهیات) بوده
و آنرا همواره بهمراه چیزی که میجنبد، با سنجش با چیزی که نمیجنبد، مانند
ماهی زنده در برابر ماهی مرده، در می یافتیم (میفهمیدیم) . این نگاه ما به
جهان یک نگاه درشت و کلان ( macro) است ولی در سده های نوین ، کم کم
نگاه ما به ریزجهان (micro cosmos) هم باز شد و دیدیم که خود این چیزها از
ریزگان درست شده اند و خود این ریزگان هم از مایه ای مهادین (essential substance)
درست شده اند که چهره های گونگون بخود میپذیرند، هم جنبنده (mass/"matter") است
و هم جنباننده (energy) ، گاه جنبده ای خود جنباننده میشود و به وارونه (mass<--> energy).
پس دریافتیم که گوهر همگی شان از جنبش میباشد. جهان کواتومی برای ما دریچه
دیگری که جدا از دریچه ی میلیونها ساله ی کلان-جهان بود باز کرد، ، برای نمونه ناچار
شدیم بپدیریم که چیزی میتواند در جایی هم باشد و هم نباشد، یا دو چیز میتوانند باهم
در یکجا باشند و یا اینکه همه ی جهان در ١۴ میلیارد سال پیش همه در یکجا فشرده بوده است.
اکنون هم انگاشتن اینکه یک پاره آجز از جنبش گرفتار ساخته شده، دشوار است،
دشوارمان است بپدیریم که انی پاره آجر آنچنان جنبشی در خود نهفته دارد که میتواند
کوه البرز را بترکاند!



energy (n.) Etymology: 1590s, "force of expression," from Middle French énergie (16c.), from Late Latin energia, from Greek energeia "activity, operation," from energos "active, working," from en "at" (see en- (2)) + ergon "work, that which is wrought; business; action" (see urge (v.)).
مزدك بامداد نوشته: نه، مغز شما (+ما) در پی فرگشت در کلان‌جهان (macro cosmos) پدید امده..
جنبش برای ما از روزهای نخستیکه آدم شدیم، از آشکارگان (بدیهیات) بوده
و آنرا همواره بهمراه چیزی که میجنبد، با سنجش با چیزی که نمیجنبد، مانند
ماهی زنده در برابر ماهی مرده، در می یافتیم (میفهمیدیم) . این نگاه ما به
جهان یک نگاه درشت و کلان ( macro) است ولی در سده های نوین ، کم کم
نگاه ما به ریزجهان (micro cosmos) هم باز شد و دیدیم که خود این چیزها از
ریزگان درست شده اند و خود این ریزگان هم از مایه ای مهادین (essential substance)
درست شده اند که چهره های گونگون بخود میپذیرند، هم جنبنده (mass/"matter") است
و هم جنباننده (energy) ، گاه جنبده ای خود جنباننده میشود و به وارونه (mass<--> energy).
پس دریافتیم که گوهر همگی شان از جنبش میباشد. جهان کواتومی برای ما دریچه
دیگری که جدا از دریچه ی میلیونها ساله ی کلان-جهان بود باز کرد، ، برای نمونه ناچار
شدیم بپدیریم که چیزی میتواند در جایی هم باشد و هم نباشد، یا دو چیز میتوانند باهم
در یکجا باشند و یا اینکه همه ی جهان در ١۴ میلیارد سال پیش همه در یکجا فشرده بوده است.
اکنون هم انگاشتن اینکه یک پاره آجز از جنبش گرفتار ساخته شده، دشوار است،
دشوارمان است بپدیریم که انی پاره آجر آنچنان جنبشی در خود نهفته دارد که میتواند
کوه البرز را بترکاند!



energy (n.) Etymology: 1590s, "force of expression," from Middle French énergie (16c.), from Late Latin energia, from Greek energeia "activity, operation," from energos "active, working," from en "at" (see en- (2)) + ergon "work, that which is wrought; business; action" (see urge (v.)).
جناب مزدک،
جنبش اسم مصدر هست. اسم مصدر کاربرد مشخصی در ادبیات داره و ما نمیتونیم اون رو به جای اسم یا یک شیئ به کار ببریم. جنبش به ما حالت جنبیدن رو نشون میده و حالت نمیتونه چیز باشه.
مثلا میگیم حاصل زایش مادر این پسر کاکل زری است. نمیتونیم بگیم پسر کاکل زری زایش است.
من مشکلی ندارم اگه بگیم انرژی جنباننده هست یا بگیم جنبنده هست. تازه در این حالت هست که میتونیم بحث کنیم اونچه که جنباننده هست خودش واقعیت عینی داره یا نه.
جناب مزدک چه لزومی دارد که خود را درگیر "مایه" کنیم و دنبال آن بگردیم؟ چرا باید مثل یونانیان باستان بیندیشیم که اصلا مسئله ای به نام مسئله "تعیین مایه جهان" وجود دارد؟
Russell نوشته: من فقط این توضیح را بدهم که وقتی گفتم سرمایه‌داری پابرجاست و روبه سقوط نیست منظورم دفاع از اخلاقی بودن آن نبود، در همان چین ترکیب سرمایه‌داری و دیکتاتوری و ارتجاع (که همانطور که گفتید بسیاری از آن به مشکلات اساسی مردم چین برمیگردد) بسیار وحشتناک بنظر میرسد و میبینیم دولت چین امروز برای حفظ منافعش رسما از پایمال شده حقوق بشر دفاع میکند و پشت تمام دیکتاتورها از بشار اسد تا ج.ا و... میایستد.البته دانش من درباره‌یِ مارکسیسم بسیار محدود است و بودن شما باعث خوشحالی و همانطور که مهربد پیشتر گفت حقیقتا امیدواریم از مزدک گرامی دراینباره بیشتر بخوانیم و بیاموزیم.به میان آمدن بحث کمونیسم هم در این میان به همان عدالت طلبی برمیگشت وگرنه قصد منحرف کردن بحث را نداشتم که آن بحث بنظر مفصل میرسد و جستار خود را میطلبد. :e303:
دوست گرامی، ما اینرا میدانیم و شما نیازی به روشنگری در راستای پدافند از خود ندارید.
سرمایه داری هم جوان است و کمابیش میتوان سرمایه داری نوین را از تاریخ واژگشت
بزرگ فرانسه دانست، واژگشت ساختآوری ( انقلاب صنعتی) در انگلستان و جز آن، ولی
در همین زمان کوتاه، (کوتاه از دید تاریخی)، جنبش های همبودگرایانه و چپ توانسته اند
کاپیتالیسم نخستینی و درشتخو را بسیار پس زده و چیزهایی مانند سندیکاها، بیمه های
بازنشستگی، بیکاری، پزشکی، ... ، روزهای آزاد، زمان کار مرزمند، انباز شدن کارگران در
سهام کارخانه ها، انجمن های کارگری، ... را با خون میلیونها رزمنده ی کارگری و چپ
بدست بیاورند. بزبان دیگر گرچه ما پیوسته تار و مار شدیم ولی سرمایه داران از ترس ما
تن به این واپس نشینی ها و این پیشرفت های در زندگی و بهزیستی کارگران دادند و
ما هم باز پس از هربار تار و مار شدن ، برگشتیم [ATTACH=CONFIG]2403[/ATTACH]. این نبردی تاریخی است که
بهره دهان، با بهره‌کشان دارند واز کوشش های نخستینی مانند جنبش مزدک بامداد
و دیرتر ، بابک خرمدین گرفته تا مارکس و چه‌گوارا ، چون رگه ی سرخی در سراسر
تاریخ روان است. کموبنیسم و سوسیالیسم با همه کژی و کوژی که هم از بیرون و
هم از درون بر دوش او نهادند، توانست نشان دهد که میتواند یک کشور سرفاژ
واپس مانده مانند روس را به یک اَبَرکشور جهانی واگرداند، یک کشور میلیاردی مانند
چین را که میلیونها تن همه ساله از بی خوراکی در ان میمردند، ساماندهی کند
و به گرسنگی یک میلیارد پایان داده و زادوزای شان را مرزمند (محدود) نماید، از
کشوری که روسپی خانه ی پولدار های امریکایی و کشت نیشکرشان بود(= کوبا)،
کشوری با بالاترین تراز دانش آموزی و پزشکی و دادگری همبودین(social justice)
بسازد، گرچه زیر فروبند (تحریم) های امریکا هم دهه ها له له زده باشد و انرا
همچو مدلی برای دیگر کشورهای آمریکای لاتین پیشکش نماید. گرچه سالوادور آلینده
را سازمان سیا برانداخت، ولی او برای ملت های لاتین گیراست و نه پینوشه، گرچه
چه گوارا را در گوشه ی جنگل تیرباران کردند ولی او نزد رنجبران مهر آفرین است و
نه نیکسون و ... ، گرچه نام حزب توده ی ایران را همچون دشنام نمودند، ولی همین
که توکلی نتوانست قانون کار اجاره ی اسلامی را پیاده کند، همین که هنوز انجمن های
کارگری و جنبش های کارگری و بیمه و ... در ایران است، از همان سرچشمه است.
پس تاریخ یک روند رجگون (linear process) ندارد و پر از فراز و نشیب هاست، ولی
باید در نگاه کلان و در بازه های (مقاطع) بزرگ تاریخی نگریست که آیا چه چیز در پیشرفت
و چه چیز در پسرفت است! چگونه در آمریکا، از ریگان به اوباما رسیدیم ، چگونه در آلمان،
گهواره ی سرمایه داری اروپا، حزب های مسیحی دم از سزامندی های کارگران و مرز
کمینه ی دستمزدها ( حداقل حقوق) میزنند، چگونه جهان سرمایه داری که تازه از پیروزی
پندارین (imaginary) خود بر کمونیسم سرمست بود، در بحران سرایداشتی و بانکی فرو رفت
و بار دیگر چهره ی زشت بهره‌کشی را نشان داد؟ چگونه جنبش وال استریت پدید امد و
چگونه هتّا اسلامیست ها، دم از دستان پینه بسته ی کارگران زدند ( گرچه به دروغ).


[SIZE=3][/SIZE]
سامان نوشته: جناب مزدک،
جنبش اسم مصدر هست. اسم مصدر کاربرد مشخصی در ادبیات داره و ما نمیتونیم اون رو به جای اسم یا یک شیئ به کار ببریم. جنبش به ما حالت جنبیدن رو نشون میده و حالت نمیتونه چیز باشه.
مثلا میگیم حاصل زایش مادر این پسر کاکل زری است. نمیتونیم بگیم پسر کاکل زری زایش است.
من مشکلی ندارم اگه بگیم انرژی جنباننده هست یا بگیم جنبنده هست. تازه در این حالت هست که میتونیم بحث کنیم اونچه که جنباننده هست خودش واقعیت عینی داره یا نه.

این از سرشت کارواژه (فعل) است که خودش انجام کار ویا جنبیدن چیزی را میرساند،
رفتن و آمدن و دویدن و اینها که بیخود نام کارواژه (فعل) را نگرفته اند، همه نمایانگر
یک جنبش هستند، ولی آروین و دانش به ما گفتند که جنبش یک جنس است و
افزوده بر چیزها نیست، مایه همه ی خود "چیز" هاست. ریزگان چیزی نیستند جز
خیره های(امواج) کمابیش باز و یا بسته ی جنبش و برای همین یک جنبش
میتواند به یک "چیز" افزوده شود (جنبش بیرونی)، چرا که از همان جنس است !
درست مانند دو خیزه که میتونند روی هم سوار شده و یک خیزه بسازند*
از آهن میتوانید مس و تلا بسازید چون همه از یک جنس هستند، یا تنمایه و کارمایه.


*
[ATTACH=CONFIG]2404[/ATTACH]

بیایید برای نمونه، به "فوتون" نگاه کنیم، این فوتون ماندمایه (جرم) ندارد،
آهنربا هم بر او کارگر نیست! هیچی ندارد جز اینکه زمانی که به چیزی
میخورد، به جنبش آن میفزاید، برای نمونه، نور آفتاب که پوست شمارا
گرم میکند، که چیزی جز افزایش جنبش اتمهای پوست شما نیست.
این فوتون خودش هم خیزه وار در اسپاش با تندای () گسترش می یابد.
"چیزی" هم نیست که جنبش بر آن روی داده باشد ( عرضی) . نشانه ی
هستی آن هم تنها همان جنبشی است که در برخورد پدید میاورد. پس
بیراه نیست که بگوییم که خودش از جنبش ساخته شده یا همان جنبش است


صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23