دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
m@hdi نوشته: چگونه ممکن است که رفتارهای سلول های بدن بصورت جزء قابل پیش بینی نیست اما بصورت کل هست؟
ما میدانیم که زمستان ها سرد و تابستانها گرم است ولی نمیدانیم روز سوم ژانویه
سال ٢۰١۵ چند درجه دما دارد و باد از کدام ور وزیدن خواهد گرفت. در باره ی
یاخته و پیکر هم همین است، چرا که هرچه در جهان ریز تر فرو برویم، ریزگان
بیشتر و پراسنج ها بیشتر خواهند شد. درست مانند انداختن تاس در هر بار که
نیمتوانیم درست بدانیم که یک یا شش یا ۴ خواهیم داشت ولی در شش میلیون
تاس اندازی، من هم به آسانی پیش بینی میکنم که نزدیک یک میلیون ان،
شماره ی ۵ خواهد بود! پس رفتار های ریزگان، همدیگر را بگونه ای ناکار
میکنند که سرانجام یک رفتار قانون مند از انبوه آنان در نگاه کلان دیده میشود



پارسیگر
جبر ضعیف و جبر قوی چیست و شما به کدامیک باور دارید؟
m@hdi نوشته: جبر ضعیف و جبر قوی چیست و شما به کدامیک باور دارید؟
من اینهارا بازنمیشناسم و بدید من، مرده، مرده است و نیم مرده و نیم زنده نداریم.
اگر رفتار ماده دارای قانون است، ناچار، ایستار بایندگی در جهان فرزام است.
اگر گاهی دو سوی ترازو چنان یکسان هستند که سهش آزادی داریم، آنهم خود
از قانون های ماده سرچشمه میگیرد و آزادی راستین زمانی پذیرفته میبود که
قانون ماده دگرگونی پذیر میبود. یک سیب باید روی زمین بیفتد و در هر پدیده ی
دیگر هم چنین است، گرچه پرشماری پراسنج ها گاه مارا سردرگم میسازد.



پارسیگر
Mehrbod نوشته: با سپاس,
پرسشی دیگر; میشود درباره‌یِ جایگاهِ نپاهشگر[١] (observer) در این آزمایش روشنگرید؟
آیا نپاهش[٢] الکترون پیش از گذشتن از دو شکاف نباید فرجامِ[٣] آزمایش را نادگرسان[٤] بگذراند؟

در کلیپی که آوردید ساده‌‌انگارانه یک چشم پیش از رد شدن الکترون آنرا دارد مینگرد, ولی خب در این بازه[٥] از زمان الکترون هنوز
"نگُزیریده[٦]" که از کدام شکاف رد شود (یا جهان برایش نگُزیریده), پس نباید الگویِ رج-سان و نه آژنگ‌وار[٧] (wave-like) را نیز در فرجام آزمایش همچنان ببینیم؟

آیا دگرسانی‌ای[٨] ندارد در کدام بخش از آزمایش فرایند نپاهشِ الکترون انجام شود که فروریزیِ آژنگ[٧] (wave collapse) و پس الگویِ رج-سان را بدنبال, داشته باشیم؟
چنین بنگر میرسد که نپاهیدن، پیش از شکاف یا در آستانه ی
ان به دگرگونی بارآورد آزمایش می انجامد،. پرده ای که در پس
شکاف هاست، خودش هم یک نپاهش است و نه چیزی دیگر.

برای نپاهش هر چیز، ناچاریم که با آن، داد و ستد آگاهی داشته
باشیم و این، تنها با یک برهمکنشی با ان چیز یا با آن ریزک
شدنی است. اگر شما دست به تخته کلید نزنید، ما از بودن شما
آگاه نمیشویم. اگر فوتون از سیب به ما نرسد، از بودن و جای
و هشتار سیب ناآگاهیم. یک الکترون هم، ب.ن. با برهمکنشی
با الکترون یا پروتون های دیگر ( که نیروی رانش یا ربایش را
پدید میاورد) و یا با برخورد و تکانه ی آن آشکارسازی میشود.
پس یکبار که شما بخواهید الکترون را ببینید، باید او خود را
برای یک برهمکنشی گردآوری نماید. این مرا به یاد زمانی
می انداخت که در ایران، شاه میخواست از جایی بازدید نماید.
همه خود را راست و ریست میکردند، در باغچه های پژمرده،
گل میکاشتند، همه جارا جاروب و پاکیزه میکردند و .. تا شاه
بیاید ببیند و برود ! ولی ایستار هموارگی شان چیز دیگر بود!

پارسیگر
ببخشید آقای مزدک. نوشته های شما را در سایت های دیگر و هر کجا گیر آوردن تا حد امکان خواندم. اما سوالاتی برای من پیش آمد
1- تصور می کنم شما معتقد هستید جهان مادی معلول هایی دارد و علت آنها نیز مادی است. و درواقع همان چینش ذرات مثل کوارک ها و لپتون ها و بوزون ها و... هست.
پس علت و معلول در نگاه شما ماده ای است که از همیشه وجود داشته و یا شاید تا همیشه هم باقی بماند. چیزی مثل تپش قلب و بی نهایت بیگ بنگ پی در پی و...
اما پرسش من این است اگر مجموعه ای دارای عضو هایی است که همه آنها علتی مادی دارند و در واقع با مجموعه ای 100 درصد مادی طرف هستیم بیاییم نام این سیستم مادی(علت و معلولی) را x بگذاریم. آیا خود این مجموعه از جنس ماده نیست؟ طبق فرض ما هست.
خب حالا علت این مجموعه ی بی نهایت مادی به نام x چیست؟ آیا نباید علت x هم مادی باشد؟؟؟ آیا اگر علت این مجموعه مادی در خودش هم یافت می شود آیا پرسیدن اینکه علت این x که به نظر می رسد باید مادی هم باشد جایز نیست؟ به بیان ساده تر : علت این بی نهایت جنبش چیست؟
اگر ذرات بنیادین ذاتا دارای خصوصیاتی هستند که تنها چون قطعات پازل جابجا می شوند تا من و شما و کهکشان ما و جهان پس از بیگ بنگ ما را بسازند ، چه علت مادی ،دلیل انتخاب این ذات برای مثال کوارک یا آنتی کوارک شده است؟
منظورم در کل این است>>>>>> اگر هر چیز در این جهان مادی علتی مادی دارد(حتی از درون خودش) ، پس علت این مجموعه x ، چه ماده یا چه چیزی است؟ در واقع چه چیز مادی خواسته این جنگل از ذرات(که همه ذاتا کاری خاص می کنند و شاید در جهان های پس از بیگ بنگ های متوالی متفاوت رفتار کنند یا اصلا بوجود نیایند) از منهای بی نهایت تا ابد اینگونه رفتار کنند و در واقع علت مادی این قلب تپنده چیست؟
دین دار ها شاید به موجودی فرا مادی آن را نسبت دهند اما میخواهم از دید شما که تک تک این عضو های مادی را لباس عوض کردن این خانوم خوشگله!!(گاهی لباس انرژی و گاهی لباس ماده) میدانید!! بپرسم>>> علت مادی این خانوم خوشگله چی هست. چه چیز خواسته یا سبب شده که این خانوم خوشگله اینجا باشد آن هم با این خصوصیت>>> قلب تپنده از منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت احتمالا!!
وقتی هر کدام از اعضا علتی مادی دارند (مثل کوارک ها) ، چرا کل این سیستم(ازلی -ابدی) علتی مادی نداشته باشد؟
why should we preserve our language ?
Whats the Most important reason ?
Pls Answer me in english , Bcz im gonna report about this question :D
chipollini نوشته: ببخشید آقای مزدک. نوشته های شما را در سایت های دیگر و هر کجا گیر آوردن تا حد امکان خواندم. اما سوالاتی برای من پیش آمد
1- تصور می کنم شما معتقد هستید جهان مادی معلول هایی دارد و علت آنها نیز مادی است. و درواقع همان چینش ذرات مثل کوارک ها و لپتون ها و بوزون ها و... هست.
پس علت و معلول در نگاه شما ماده ای است که از همیشه وجود داشته و یا شاید تا همیشه هم باقی بماند. چیزی مثل تپش قلب و بی نهایت بیگ بنگ پی در پی و...
اما پرسش من این است اگر مجموعه ای دارای عضو هایی است که همه آنها علتی مادی دارند و در واقع با مجموعه ای 100 درصد مادی طرف هستیم بیاییم نام این سیستم مادی(علت و معلولی) را x بگذاریم. آیا خود این مجموعه از جنس ماده نیست؟ طبق فرض ما هست.
خب حالا علت این مجموعه ی بی نهایت مادی به نام x چیست؟ آیا نباید علت x هم مادی باشد؟؟؟ آیا اگر علت این مجموعه مادی در خودش هم یافت می شود آیا پرسیدن اینکه علت این x که به نظر می رسد باید مادی هم باشد جایز نیست؟ به بیان ساده تر : علت این بی نهایت جنبش چیست؟
اگر ذرات بنیادین ذاتا دارای خصوصیاتی هستند که تنها چون قطعات پازل جابجا می شوند تا من و شما و کهکشان ما و جهان پس از بیگ بنگ ما را بسازند ، چه علت مادی ،دلیل انتخاب این ذات برای مثال کوارک یا آنتی کوارک شده است؟
منظورم در کل این است>>>>>> اگر هر چیز در این جهان مادی علتی مادی دارد(حتی از درون خودش) ، پس علت این مجموعه x ، چه ماده یا چه چیزی است؟ در واقع چه چیز مادی خواسته این جنگل از ذرات(که همه ذاتا کاری خاص می کنند و شاید در جهان های پس از بیگ بنگ های متوالی متفاوت رفتار کنند یا اصلا بوجود نیایند) از منهای بی نهایت تا ابد اینگونه رفتار کنند و در واقع علت مادی این قلب تپنده چیست؟
دین دار ها شاید به موجودی فرا مادی آن را نسبت دهند اما میخواهم از دید شما که تک تک این عضو های مادی را لباس عوض کردن این خانوم خوشگله!!(گاهی لباس انرژی و گاهی لباس ماده) میدانید!! بپرسم>>> علت مادی این خانوم خوشگله چی هست. چه چیز خواسته یا سبب شده که این خانوم خوشگله اینجا باشد آن هم با این خصوصیت>>> قلب تپنده از منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت احتمالا!!
وقتی هر کدام از اعضا علتی مادی دارند (مثل کوارک ها) ، چرا کل این سیستم(ازلی -ابدی) علتی مادی نداشته باشد؟
پرسشگر گرامی،
داستان انگیزه و انگیخته را باید از نو نگریست، باید انچه را در فلسفه ی کهن آمده
است، مانند علت فاعلی و تامه و ... اینها را باید از ویر خود بدور بریزید. بجای آن
باید بدانیم که جهان ما از دو رده و دو کاتگوری ریزگان ساخته شده است:
١- ریزگان جنبش
٢- ریزگان جنبش پذیر

هر رویدادی که در این جهان روی میدهد، ازپی داد و ستد ریزگان جنبش است که
آشناترین آن، فوتون ها هستند. زمانی که برای نمونه، یک توپ بیلیارد به یک
توپ دیگر بیلیارد میخورد، ریزگان جنبش خود را به آن یکی میسپارد و جنبش
خودش کاهش میپذیرد. از این ریزگان جنبش این توپ ، هتّا میتوانیم یک لامپ
را روشن کنیم و این ریزگان جنبش، بدینگونه رها شوند.
اگر یک آذرخش روی میدهد یا باد میوزد یا اسب گاری را میکشد، در بیخ همه
رویداد های یکسان هستند که در آن ریزگان جنبش، ریزگان جنبش‌پذیر را جابجا
میکنند. به تندای آنها میافزایند و تندای ریزگان دیگری را که از آنها رها میشوند
را میکاهند. همه جنبش های شما و ما هم از سوی این ریزگان جنبشی است
که در مولکول های خوراکی ( هیدروکربورها) گرفتار هستند و با سوخت و
ساز یاخته های ما آزاد میشوند. آنها پیشتر از خورشید رها شده و در زمین،
بدست گیاهان، در فرایند فوتوسنتز گیر افتاده بودند.
پس در واپسین آناکاوی، رده ی نخست ریزگان جهان، همان انگیزه و مایه ی
هرگونه جنبش و همه ی رویداد هاست و رده ی دوم ریزگان جهان که به انها
فرمیون ها هم میگویند، همان چیزهایی هستند که میجنبند و ما میبینیم ، مانند
تن خود ما. از آنجایی که در کهن، این دانش ها در دست نبود، و همه چیز
با سنجش های هومن از زیستبوم خود دریافته میشد، برای نمونه با دیدن
اینکه اگر اسب گاری را نکشد، گاری می ایستد، انگیزه ی جنبش گاری را
در هستی و گزیر اسب میدیدند. اگر اسب نخواهد، گاری نمیرود، پس
"علت" جنبش گاری خود اسب است. ولی خود اسب نیز در پی گرفتن
سیگنال های آگاهی که همگی از ریزگان جنبش هستند، مانند تازیانه ی
اسب سوار، به آن سیگنال پاسخ میدهند و خود اسب سوار هم در پی
سیگنالی دیگر و نیازی دیگر که از ان پدید آمده، برای نمونه رسیدن
زودتر به خانه برای خوردن ناهار ، یا پیروزی در جنگ و پیشگیری از
مرگ و ... که همگی از داد وستد ریزگان جنبش پدید میایند، این
سیگنال را به اسب میدهد . ما و اسب و گویال زمین و چمنزار و همه
و همه ، چیزی نیستیم جز سامانه های داد و ستد ریزگان جنبش که
در روندی بنام " افزایش آنتروپی" گرفتار و در گیر هستند. اگر ریزگان
در سراسر جهان به گونه ی همگون و یکدست پراکنده بودند، دیگر
هیچ رویداد نشانمند ( سیگنیفیکانت) در جهان روی نمیداد و همه چیز
مانند یک آسمان خاکستری در زمستانی سرد یکدست و یکنواخت
جاودانه بی دگرگونی میبود. در چنین ایستاری که به آن مرگ جهان و
پایان تیر زمان نیز میگوند، همه ریزگان جنبش از زندان های خود
آزاد شده اند و هیچ گره جنبشی در جهان بجای نمانده است.
خورشید ما برای ما یک گره جنبشی است، مانند ستارگان دیگر.
در آن، به وارونه اسپاس تهی، ریزگان انبوهی در یکجا در هم
فشرده اند که همه خواهان آزادی از این گره و رهایی و آزادی
در پهنه ی کیهان هستند، این ریزگان از خورشید به سراسر کیهان
میتابند و چون زمین ، که خود یک گره جنبشی ( ولی کوچکتر)
است، برخی از این ریزگان را گرفته و زندانی میکند، برای نمونه
در وزش بادها و گرم شدن اَبَردریا ها و اب شدن برفها و مهند
تر از همه در یاخته های گیاهان و سپس جانورانی که آنهارا
میخورندما زنده ایم!. در فربود، گویال زمین، باردیگر انبوهی از
ریزگان را که راهی اسپاش بودند، بار دیگر " میخورد". خوردن،
چیزی نیست جز گرفتار کردن جنبش در یک سامانه، برای اینکه
خود این سامانه بتواند با آزاد کردن کنترل شده ی آنها، توان جنبش
داشته باشد. ما اگر نخوریم نمیتوانیم بدویم و برویم و بزیویم.

پس ، مایه هر جنبش در این جهان، از خود آن و از ماده است
که دارای این دو چهره میباشد، جنبانندگان و جنبندگان و جنبش
همگی بخشی از یک جهان و از یک گوهره هستند، به گونه ای
که ریزگان جنبش میتوانند به ریزگان جنبش‌پذیر هم دگرگون شوند
و به وارونه، ریزگان جنبش‌پذیر ( در در بیخ گره های ریز جنبش
گرفتار هستند) میتوانند با آزاد شدن جنبشی که در درون آنها
گرفتار بود، به ریزگان جنبش فرارویند. برای نمونه یک الکترون
میتواند یک فوتون گاما بشود و یک فوتون گاما ( پر انرژی)
میتواند به یک الکترون دگریسته گردد. ( با فورمول هم ارزی
E=mC²) .
بر این پایه، در این جهان، نیازی به جنباننده ای که بیرون یا
فرای این جهان باشد نیست و همه چیز از یک گوهره است که
در زمان مهابنگ، یکجا و درهمفشرده و یگانه بود و پس از
آن، در یک روند گستردگی اسپاش، ریزگان گوناگونی پدید آمدند
که دانش فیزیک اینهارا بخوبی و باریکی روشنگری نموده
است. این ریزگان همگی دچار این ناچاری هستند که به همراه
اسپاش، گسترده و پخش گردند و در جایی که این گستردگی
همگون نیست، مانند ستاره ها که در آنها انبوهی از ماده گرفتار
است، خواست گریز نیز نیز که به آن مکش تهیگی هم میگویند،
سخت تر است، درست مانند باد لاستیک که در پی روزنه ای
است که در برود، یا باتری پر که میخواهد تهی بشود ( هیچ
باتری تهی, خودبخود تهی نمیشود ولی وارونه اش میشود!)

خود ما هم یک "لوله ی آنتروپیک" بیش نیستیم که از یک سو،
(دهان و کام )، انرژی را با خوردن هیدروکربود ها در چربی
و قند خون و پیکر خود گرفتار میکنیم و از سوی دیگر،
مولکولهای چلانده شده را از آنسوی لوله پس می اندازیم.
بزبان دیگر ما تنها یک کرم فرگشت یافته هستیم که راه
های زیرکانه تری برای بهره مندی از گوهر انرژی یافته ایم
و هتّا دیگر، جنبش های گرفتار در هسته را هم کم کم داریم
میخوریم و آزاد میکنیم. جنبش و هستی و زندگی ما، پاداشی
است که روند آنتروپی و آزادی و گسترش انرژی به ما میدهد.


----
مهاد انگیزش ( انگیزه و انگیخته) را آدمی همچنان که گفتیم،
از رویداد های مادی پیرامون خود بدست آورده است، این
رویداد ها همگی جابجایی چینش ریزگان مادی بوده اند و
نه پدید امدن آنها از هیچ. به زبان دیگر ، انگیزه مندی تنها
برای جابجایی ریزگان درست است و نه برای هیچ "رویداد"
دیگر مانند "آفرینش" (= پدید اوردن از هیچ). در این جهان
هرگز ریزکی از میان نمیرود و هرگز از هیچ چیزی زاده نمیشود
که اکنون بتوان مهاد انگیزه مندی را به این رویداد های "ویری"
و "انگارشی" نیز واگیر داد . این یک لغزش ویر آدمی بود که
او را به باور به چیزی پندارین ، بنام آفریننده به کژراهه رهنمون
گردید و مانند هر ایرنگ و لغزش دیگر، مایه زیان ها و ویرانیها
و بدبختی های فراوانی برای زادمان های هومنی گردیده است و
یکی از نمود های دیرنده ی آزمون و ایرنگ، در گزینش طبیعی است.

فرجام یابی به دو زبان:
١- مهاد انگیزمندی از آروین جهان مادی بدست امده است
١- اصل علیت از مشاهده ی جهان مادی حاصل شده است
٢- انگیزه و انگیخته تنهادر پدیده های جنبشی و دگرش چینشی آروین شده
٢- علت و معلول فقط در حوادث و اتفاقات حرکتی و تغییر مکان ذرات مشاهده شده
۳- در این جهان هرگز پدیده ی آفرینشی و کاهشی دیده نشده و نمیشود
۳- در این جهان هیچوقت حادثه ی خلق و وقوع عدم مشاهده نشده و نمیشود
۴- پس نمیتوان این مهاد را به آفرینس و کاهش هم واگیر داد
۴- پس نمیشود این اصل را به خلق و عدم هم تعمیم داد.
۵- انگیختگان و انگیزگان ، هردو از یک گوهره و مادی اند
۵- معلول ها و علل، هردو از یک وجود و مادی هستند
۶- پس نمیشود این مهاد را به فرای ماده نیز واگیر داد
۶- پس نمیتوان این اصل را به مارواء ماده یا غیر ماده تعمیم داد.
۷- مهاد انگیزش از دیدگاه دانش ( فیزیک ..) تنها همان برهمکنشی دوگروه ریزگان است
۷- اصل علیت از منظر علم ( فیزیک )، فقط همان تعامل دو گروه از ذرات است .
۸- این مهاد، یک ویژگی درونی جهان است و نمیتوان آنرا به بیرون از این جهان یا به خود این جهان نیز واگیر داد
همچنان که برای نمونه واژه های آغاز و پایان ، از گسترایان زمان و اسپاس پدید امده اند و نمیتوانند به خود
آنها هم واگیر داده شوند و ما نیمتوانیم بگوییم، زمانی بود که زمان آغاز شد، جایی هست که اسپاش نیست ..
۸- این اصل، یک خاصیت داخلی جهان است و نتوان آنرا به خارج از این جهان یا خود این جهان نیر تعمیم داد
همچنانکه برای مثال، ، لغات شروع و پایان، از ابعاد زمان و مکان به وجود آمده اند و نمیتوانند در باره ی
خود این ابعاد استعمال شوند و ما نیتوانبیم بگوییم که زمانی بود که زمان شروع شد! جایی هست که مکان تمام میشود!..



پارسیگر
آقای مزدک از پاسخ خوبتان تشکر میکنم اما خجالت می کشم که بگویم اینها را قبلا از نوشته های خود شما آموخته بودم اما پرسش خود را بد بیان کردم
این آخرین پست در مورد این پرسش خاص است! و حتی اگر پاسخ را متوجه نشدم بیش از این زمان شما را در مورد این پرسش نمی گیرم.
بهتر بود پرسش نمی کردم علت مادی جهان مادی چیست. ای کاش پرسش می کردم علت مادی آن بنیادی ترین ذره چیست>> به بیان دیگر>> فرض کنیم جهان پیرامون ما به جای بیشمار ذره و یا آجر سازنده از 10 یا اصلا 3 ذره بنیادین ساخته شده باشد. هر کدام از این ذرات موجوداتی مادی هستند که بالاخره ویژگی یا ویژگی هایی(حداقل یکی) دارند. پرسش من این است که علت مادی این ویژگی یا ویژگی ها چیست>> مثلا میگوییم کوارک هیچ گاه نابود نمی شود یا مثلا جنبش دارد یا از صورتی به صورت دیگر تغییر شکل میدهد>>>>>>>
فرض کنید تنها و تنها دارای یک ویژگی باشند(کمتر که نمی شود) >>پرسش این است علت مادی وجود چنین ویژگی چیست؟
پرسش می کنند علت این جهان چیست>> پاسخ میگیرند آقا جمشید است و کت آبی رنگش!!!!!!!
پرسش میکنند آقا جمشید با کت آبی رنگش چه فرقی دارد؟؟؟ پاسخ میدهند آقا جمشید همان کت آبی رنگ است!!!!
اما نمیتوانیم پرسش کنیم چرا این کت آبی از همیشه تا همیشه میخواهد اینگونه باشد؟
اگر بپرسند این ذره چرا نیست>> پاسخ این است که عدم و وجود نداشتن نتیجه پردازش مغزی انسان است و چیزی نمیتوانسته نباشد و نبودن ساخته و پرداخته ذهن ماست .

اگر بپرسند قبل از آن چه بوده > پاسخ این است که همیشه بوده
اما آیا این همیشه بودن و این نابود نشدن و یا مثلا جنبیدن یا هر ویژگی که دوست دارید به آن نسبت دهید گرفتار یک باید نیست؟
این باید از کجا آمده است؟ چرا جهان بگونه ای نباشد که کت آبی اصغر آقا!(کوارک ها مثلا) از ازلی و ابدی بودن دربیاید؟

چرا این ذره خصوصیتی غیر از این نداشته باشد؟
اگر از ما پرسش کنند آنچه در جهان پیرامون مییابیم چه علتی دارد یا بپرسند علت جهان چیست ، قطعا پاسخ شما کاملترین پاسخ است.
اما اگر بپرسند چرا این آجرها(کوارک ها) که این بنای عظیم از انسان و حیوان و دریاها و کوه ها را بوجود آورده اند(با جا عوض کردن!!) خود گرفتار ویژگی خود هستند(همیشه بودن و ذاتی بودن حصوصیت یا خصوصیاتشان) پاسخ چیست؟

هر چیز مادی ویژگی خاصی دارد حتی اگر آن چیز آنقدر بنیادین(مثل کوارک ها) باشد که تنها یک خصوصیت داشته باشد(که قابل تفکیک از موجودی دیگر شود) باز تصور میکنم این پرسش باقی است که چرا به این شکل و نه به شکل دیگر؟
می گویند جهان بی نهایت بار تپش کرده و هر بار و در هر تپش موجودی خاص(مثلا یک سوپر نیرو!) حاضر شده که جهان هایی متفاوت ساخته و این یکی اتفاقا من و شما را ساخته است!!!!!!!!
پرسش من این است که چرا این کت آبی(کوارک ها) که گاهی آقا جمشید که آن را به تن کرده می شود و گاهی همین کت باقی می ماند!!!!!! گاهی انرژی می شود و گاهی ماده، با چنین خصوصیت ازلی و ابدی وجود دارد؟
خب چه اشکالی داشت خصوصیت این ذرات به گونه ای بود که هیچ تپشی صورت نمی گرفت و از بی نهایت بیگ بنگ هم خبری نبود!
چه اشکالی داشت این ذرات خصوصیتی مثل نابود شدنی بودن داشتند و چرا گرفتار خاصیت نابود نشدنی بودن هستند و در جهانی بسته گرفتارند؟
پس با این نگاه اگر کسی بگوید جهان ازلی و ابدی است می پرسیم چرا این آجرها(کوارک ها یا همان کت آبی آقا جمشید!) اینگونه اند ؟
و اگر کسی بپرسد چرا جهان شروع و اتمام دارد باز میتوانیم بپرسیم چرا کوارک ها این ویژگی را دارند؟؟؟؟؟ چرا ازلی و ابدی نباشند؟!!!
من علت مادی این ذرات و حفظ خصوصیتشان را میخواهم و چون از ماده هستند جزئی از قانون علت و معلولی ما به حساب می آیند نه خارج از آن ، پس به دنبال علتی فرا مادی نیستم.
پرسش من اینست>>> کوارک ها چرا شما این خصوصیت و ویژگی را دارید و چرا شکل دیگری نیستید؟(مثلا نابود شدنی) تا با این روش بتوانید جهانی با موجودات مختلف بسازید؟
من تصور میکنم هر موجود مادی علتی مادی دارد. علت مادی جهان کوارک و ها و این آجرها هستند! اما علت این رفتار ذاتی کوارک ها کدام علت مادی است؟؟
:e303:
من از یک نظر خاص که به جبرگرایی نگاه میکنم میبینم که این دیدگاه میلنگد! مثلا فرض کنید یک فردی از شما میپرسد من در جواب شما جمله a را خواهم گفت یا جمله b را سپس طرف مقابل هرچه شما بگویید در عمل برعکسش را میگوید مثلا اگر شما بگویید a او b را میگوید!

در چنین حالتی جبرگرایی چگونه معنا پیدا میکند؟!
chipollini نوشته: آقای مزدک از پاسخ خوبتان تشکر میکنم اما خجالت می کشم که بگویم اینها را قبلا از نوشته های خود شما آموخته بودم اما پرسش خود را بد بیان کردم
این آخرین پست در مورد این پرسش خاص است! و حتی اگر پاسخ را متوجه نشدم بیش از این زمان شما را در مورد این پرسش نمی گیرم.
بهتر بود پرسش نمی کردم علت مادی جهان مادی چیست. ای کاش پرسش می کردم علت مادی آن بنیادی ترین ذره چیست>> به بیان دیگر>> فرض کنیم جهان پیرامون ما به جای بیشمار ذره و یا آجر سازنده از 10 یا اصلا 3 ذره بنیادین ساخته شده باشد. هر کدام از این ذرات موجوداتی مادی هستند که بالاخره ویژگی یا ویژگی هایی(حداقل یکی) دارند. پرسش من این است که علت مادی این ویژگی یا ویژگی ها چیست>> مثلا میگوییم کوارک هیچ گاه نابود نمی شود یا مثلا جنبش دارد یا از صورتی به صورت دیگر تغییر شکل میدهد>>>>>>>
فرض کنید تنها و تنها دارای یک ویژگی باشند(کمتر که نمی شود) >>پرسش این است علت مادی وجود چنین ویژگی چیست؟
پرسش می کنند علت این جهان چیست>> پاسخ میگیرند آقا جمشید است و کت آبی رنگش!!!!!!!
پرسش میکنند آقا جمشید با کت آبی رنگش چه فرقی دارد؟؟؟ پاسخ میدهند آقا جمشید همان کت آبی رنگ است!!!!
اما نمیتوانیم پرسش کنیم چرا این کت آبی از همیشه تا همیشه میخواهد اینگونه باشد؟
اگر بپرسند این ذره چرا نیست>> پاسخ این است که عدم و وجود نداشتن نتیجه پردازش مغزی انسان است و چیزی نمیتوانسته نباشد و نبودن ساخته و پرداخته ذهن ماست .

اگر بپرسند قبل از آن چه بوده > پاسخ این است که همیشه بوده
اما آیا این همیشه بودن و این نابود نشدن و یا مثلا جنبیدن یا هر ویژگی که دوست دارید به آن نسبت دهید گرفتار یک باید نیست؟
این باید از کجا آمده است؟ چرا جهان بگونه ای نباشد که کت آبی اصغر آقا!(کوارک ها مثلا) از ازلی و ابدی بودن دربیاید؟

چرا این ذره خصوصیتی غیر از این نداشته باشد؟
اگر از ما پرسش کنند آنچه در جهان پیرامون مییابیم چه علتی دارد یا بپرسند علت جهان چیست ، قطعا پاسخ شما کاملترین پاسخ است.
اما اگر بپرسند چرا این آجرها(کوارک ها) که این بنای عظیم از انسان و حیوان و دریاها و کوه ها را بوجود آورده اند(با جا عوض کردن!!) خود گرفتار ویژگی خود هستند(همیشه بودن و ذاتی بودن حصوصیت یا خصوصیاتشان) پاسخ چیست؟

هر چیز مادی ویژگی خاصی دارد حتی اگر آن چیز آنقدر بنیادین(مثل کوارک ها) باشد که تنها یک خصوصیت داشته باشد(که قابل تفکیک از موجودی دیگر شود) باز تصور میکنم این پرسش باقی است که چرا به این شکل و نه به شکل دیگر؟
می گویند جهان بی نهایت بار تپش کرده و هر بار و در هر تپش موجودی خاص(مثلا یک سوپر نیرو!) حاضر شده که جهان هایی متفاوت ساخته و این یکی اتفاقا من و شما را ساخته است!!!!!!!!
پرسش من این است که چرا این کت آبی(کوارک ها) که گاهی آقا جمشید که آن را به تن کرده می شود و گاهی همین کت باقی می ماند!!!!!! گاهی انرژی می شود و گاهی ماده، با چنین خصوصیت ازلی و ابدی وجود دارد؟
خب چه اشکالی داشت خصوصیت این ذرات به گونه ای بود که هیچ تپشی صورت نمی گرفت و از بی نهایت بیگ بنگ هم خبری نبود!
چه اشکالی داشت این ذرات خصوصیتی مثل نابود شدنی بودن داشتند و چرا گرفتار خاصیت نابود نشدنی بودن هستند و در جهانی بسته گرفتارند؟
پس با این نگاه اگر کسی بگوید جهان ازلی و ابدی است می پرسیم چرا این آجرها(کوارک ها یا همان کت آبی آقا جمشید!) اینگونه اند ؟
و اگر کسی بپرسد چرا جهان شروع و اتمام دارد باز میتوانیم بپرسیم چرا کوارک ها این ویژگی را دارند؟؟؟؟؟ چرا ازلی و ابدی نباشند؟!!!
من علت مادی این ذرات و حفظ خصوصیتشان را میخواهم و چون از ماده هستند جزئی از قانون علت و معلولی ما به حساب می آیند نه خارج از آن ، پس به دنبال علتی فرا مادی نیستم.
پرسش من اینست>>> کوارک ها چرا شما این خصوصیت و ویژگی را دارید و چرا شکل دیگری نیستید؟(مثلا نابود شدنی) تا با این روش بتوانید جهانی با موجودات مختلف بسازید؟
من تصور میکنم هر موجود مادی علتی مادی دارد. علت مادی جهان کوارک و ها و این آجرها هستند! اما علت این رفتار ذاتی کوارک ها کدام علت مادی است؟؟
:e303:
:e303:
گمان میکنم همه ی گرفتاری بما بر سر فرایافت واژه ی "علت" است.
ما دو جور انگیزه میتوانیم بپنداریم:
١ - انگیزه ی هستی (علت وجود)
٢- انگیزه ی پدیده ها (علت حوادث)

بر این پایه، پرسش شما به انگیزه ی گونه ی دوم برنمیگردد که همان دگرگونی های
چینشی را روشن میکند، پرسش شما به انگیزه ی هستی و روشن تر بگوییم، به چرایی
هستی بر میگردد: ما چرا هستیم، چرا جهان اینگونه که هست، میباشد و نه جور دیگر.
پاسخ در این جا این است که جهان هر جوری که میبود، باشندگان آن ( اگر آن جهان
باشندگانی هوشمند و خودآگاه میپرورد)، نیز همینن پرسش را از خود میکردند.
اگر ما بجای دو چشم سه چشم هم داشتیم میگفتیم چرا سه چشم داریم و دو تا نداریم.

بر این پایه ، اینکه ما هستیم و کت حسن اقا ابی است، هیچ ارزش ویژه و بالاتری
از یک ورتش دیگر ، برای نمونه سیاه بودن کت حسین اقا ، ندارد و همه ی اینها
در بیخ هم ارز و یکسان هستند. روشن است که از آنجا که ما هومن ها خود را برترین
و تافتهی جدا بافته میدانیم، برای هستی خود در پی روشنگری بزرگوارانه تری !
میگردیم که ارزش بودن ما را با ارزش بودن مورچه یا ارزش جهان های "جوردیگر"
یکسان نشمارد و می پنداریم مکه نیروی برتر بوده که خواهان پدید امدن و سروری
ما بوده است . همین پندار را دایناسورها هم میلیون ها سال لابد داشتند ولی ناگهان
یک سنگ سرگردان آسمانی به کژپندار ایشان پایانی برّنده و بی آمرزش داد.
( جدا از اینکه، این پرسش چرا، به خود همان نیروی پندارین برتر هم بر میگردد )

پس پرسشی که به سرشت ماده بر میگردد، پاسخ ندارد، ماده همین است که هست و
اگر جور دیگری هم بود ( که شاید در جهان های مولتی ورزوم جور دیگر باشد) بازهم
در بیخ یکسان بود چون سرانجام همه چرا ها به ویژگی های سرشتین و جدایی ناپذیر
گوهره ی مهادین جهان برمیگردند که برای آن، دیگر چرایی پنداشته نیست.

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23