دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
پیش رفت این جستار با هماهنگی و حضور مزدک دانشمند انجام می شود.
و من بسی خرسندم از اینکه اکنون؛ این امکان فراهم شده، که به نقد و بررسی دیدگاه های این دانشمند ارجمند بپردازم.
همچنین بر خود لازم می دانم که از مهربد نیز، به خاطر جمع آوری این مطالب سودمند سپاس گزاری نمایم.
ضمن اینکه پیشنهاد می کنم مدیر مربوطه؛ فرنام جستار را به روز نماید.





نقل قول: وجود خدا ثابت نشده و نمیشود و نخواهد شد.
برایم قابل درک نیست که چگونه با جزمیت، از آینده نیز سخن می رانید!!!
اگر برخی از صفات مطلق و عالی[SUP]۱[/SUP] را که در مورد خدایان دینی، موجب گرفتاریشان در تناقض منطقی می شود را کنار بگذاریم؛ و واژه خدا[SUP]۲[/SUP] را به مفهوم عام تری به کار ببریم؛
آیا ممکن نیست که در آینده وجود چنین آفریدگار(هایی)؛ برایمان ثابت شود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. همچون صفات الله، شامل کامل ترین،بزرگترین،داناترین و...
۲. موجود(هایی) که با خرد، هوش و نظم(هدف و برنامه)؛ به آفریدن ما پرداخته( اند) و لزومی هم ندارد تا همیشه از ما هوشمند تر و خردمند تر باشند.
Rationalist نوشته: اگر برخی از صفات مطلق و عالی۱ را که در مورد خدایان دینی، موجب گرفتاریشان در تناقض منطقی می شود را کنار بگذاریم؛ و واژه خدا۲ را به مفهوم عام تری به کار ببریم؛
آیا ممکن نیست که در آینده وجود چنین آفریدگار(هایی)؛ برایمان ثابت شود؟
"اگر" خاله ی من چیز داشت، میشد دایی من !

شما اگر ویژگی های فرامادی و اَوَست ( مطلق)
خدا را از او بگیرید چه می ماند جز همان انرژی
و ماده که در فیزیک هست؟ مگر اینکه بخواهیم
چیزی را به زور زیر نام خدا داشته باشیم که
بتوانیم با یاری این فریب مغزی ، از کودن ها
بهره‌کشی نماییم !


مزدك بامداد نوشته: شما اگر ویژگی های فرامادی و اَوَست ( مطلق)
خدا را از او بگیرید چه می ماند جز همان انرژی
و ماده که در فیزیک هست؟
کاملا برایم محتمل بود که چنین پاسخی می نگارید؛ از این رو بود که خود نیز در ابتدا، به بیان مردود بودن خدایان دینی اشاره نمودم و چنین چیزی را برای روشن تر نمودن مقصودم
بیان کردم:
نقل قول:موجود(هایی) که با خرد، هوش و نظم(هدف و برنامه)؛ به آفریدن ما پرداخته( اند) و لزومی هم ندارد تا همیشه از ما هوشمند تر و خردمند تر باشند.
چونان که آگاهی دارید؛ در ماتریالیسم دیالکتیک؛ "تکامل" از اصول اساسی آن به شمار می رود. پس اگر در گرو جهان مادی(با فرض شناخت درست کنونی ما از جهان) موجوداتی
هوشمندتر و تکامل یافته تر از ما دست به آفرینش زده باشند؛ چه مشکل منطقی در این امکان وجود دارد؟
Rationalist نوشته: کاملا برایم محتمل بود که چنین پاسخی می نگارید؛ از این رو بود که خود نیز در ابتدا، به بیان مردود بودن خدایان دینی اشاره نمودم و چنین چیزی را برای روشن تر نمودن مقصودم
بیان کردم:

چونان که آگاهی دارید؛ در ماتریالیسم دیالکتیک؛ "تکامل" از اصول اساسی آن به شمار می رود. پس اگر در گرو جهان مادی(با فرض شناخت درست کنونی ما از جهان) موجوداتی
هوشمندتر و تکامل یافته تر از ما دست به آفرینش زده باشند؛ چه مشکل منطقی در این امکان وجود دارد؟
ما با پذیرش گرایندِ هستیِ اینگونه جانداران و سامانه های مادی
که فراتر و هوشمند تر از ما هستند، ناسازگار نیستیم. ولی باز هم
پای میفشاریم که این زیندگان، سراسر مادی و تهی از هرگونه زاب
فرامادی باید باشند و همچنین، از انجا که آفرینش (= پدید آوردن
چیزی از هیچ) در جهان ماده شدنی نیست و هرگز در این میلیاردها
سال ، آروین نشده ، پس چنین زیندگان فرازمینی و کیهانی نیز،
نخواهند توانست دارای چنین توش و توانی باشند. بزبان دیگر ,
هر چیز مادی میتواند تنها چینش های مادی را دگرگون نماید ولی
نمیتواند سرشت ماده را دگرگون نماید: کارد، دسته اش را نمی برد!


پذیرش= قبول کردن
گرایند= احتمال
هستی = وجود
سامانه = سیستم
فراتر = متعالی تر
زاب = صفت
فرامادی = ورای ماده و ورای طبیعت
آروین = تجربه و مشاهده
توش = استعداد-طاقت
توان = قدرت
سرشت = جوهر و ذات


[SIZE=3][/SIZE]
من با معیار خردگرایی؛ و بر اساس تجربیاتی که در پیوند با زنان داشته ام؛ چنین دیدگاهی نسبت به بیشینه آنها دارم:
نقل قول:[SIZE=2]متاسفانه زن ها را موجوداتی احمق و پست می دانم که دروغ زیبا را به حقیقت ترجیح می دهند و بهترین فایده شان را برای سکس می دانم. تنها در مورد ۵٪ از زنان به عنوان استثنا چنین دیدگاهی ندارم![/SIZE]

و در اینجا به طور دقیق تر لیست کرده ام چه ویژگی هایی در آنها؛ موجب شکل گیری این باور در من شده است.
نگر شما در این باره و در مورد دیدگاه من چیست؟
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار، خس
Rationalist نوشته: من با معیار خردگرایی؛ و بر اساس تجربیاتی که در پیوند با زنان داشته ام؛ چنین دیدگاهی نسبت به بیشینه آنها دارم:


و در اینجا به طور دقیق تر لیست کرده ام چه ویژگی هایی در آنها؛ موجب شکل گیری این باور در من شده است.
نگر شما در این باره و در مورد دیدگاه من چیست؟

[ATTACH=CONFIG]2398[/ATTACH]

فربود گرایی (realism) و خردگرایی (rationalism)، یکی نیستند،
خردگرایی نیاز به فربودگرایی برای رسیدن به همه ی آگاهی های درست،
برای گزیرش (Goziresh = decision) خردمندانه درست دارد. به زبان ساده،
شما باید به رایانه ی خود، آگاهی و داده های (data) درست بدهید (input)
تا برآورد (/outputresult) درست را از او بگیرید، ( اگر رایانه تان درست کار کند).
در این فهرست (list) هم شما، داده هایی از زنان را گردآورده اید که در
کشور یا فرهنگ شما و یا بخشی از جهان، در این سده ی کنونی ما
دیده میشود، ولی برآورد شما از این داده ها ، خردمندانه نیست.
برای نمونه شما باید این پراسنج (parameter) هارا هم در نگر بیاورید
که بسیاری از رفتار ها، واکنشی در برابر خواسته ها و زورگویی های
مردانه ، یا واکنش به فرهنگ واپسمانده ی مردسالاری است.
زمانی که مردان، خواسته های دختران ناز و کرشمه گر را زودتر
برآورده میکنند، زمانی که مردان، از اینکه زنی در گفتگویی دانشیک
و فلسفیک بر آنها چیره شود, ناخرسند شده و آن زن را میرانند،
زمانی که قانون ها از زنان کتک خورده ؤپشتیبانی نمیکنند و ...
ناچار زنان بسوی این رفتار ها گرایانده میشوند.
این قانونِ پیشاورد و درخواست ( عرضه و تقاضا) است، که نه
تنها در بازار، بساکه در زندگی اندرهومنی ( بین بشری) نیز کارگرند.
بیگمان در روزنامه های ایران خوانده اید که اکنون شمار دانشجویان
دختر که در دانش آموختگی کامیاب هم هستند، از پسران پیشی
گرفته است. پس درست است که شما رهگذر هایی را که در
فهرست شما آمده، آروین کرده اید، ولی دو لغزش نابخردانه نیز
در برآورد گیری تان انجام داده اید: یکی اینکه این دیده هارا به
سراسر زمان و جهان واگسترانده اید ( تعمیم داده اید) که کاری
نابجا در بستر فرنودسار (logic) است (false generalization).
و دیگر اینکه در شمارگری ( محاسبه) انگیزه این رفتار ها راه
نادرست رفته و آنرا از کودنی زنان دانسته اید. من به وارونه،
با دیدن زنانی مانند ماری کوری، کلارا زتکین، روزا لوکزامبورگ،
آنگلا مرکل، هیلاری کلینتون و ... و با در نگر گرفتن سامه های
(شرایط) زیستبوم و فشارهایی که مردان و سرایداشت ( اقتصاد)
کشور های واپس مانده به زنان آورده و کردار و رفتار آنهارا به
چنین روز درآورده اند، آنهارا جاندارانی زیرک و نرمش پذیر (flexible)
و استادان فرازیست (masters of survival) میدانم ، آنها در هیچ
جنگی بخواست (عمدا ً) کشته نمیشوند، بساکه مردان برای آنها
همدیگر را لت و پار میکنند، آنها رگ خواب بیشتر مردان را در دست
دارند و اگر بنگر میاید که تن به بردگی داده اند، در فربود (in reality)،
مردان را هم برده ی جنسی خود نموده اند و اگر در بستر با "اخم"
بخوابند، مردان چنانکه باید خوشی جنسی دریافت نمیکنند و ناچارند
که دل آنان را بدست بیاورند. ابزار بهره وری انها از شمشیر تیز تر است،
چرا که ابزار ایزدی (devine instrument) مهر و زندگی و زایش را
در دست دارند، در همان زمان که مردان، ابزار اهریمنی (evil)
مرگ و جنگ و رنج را از آنِ خود کرده اند. از دید ژنتیک هم بزودی
زمانی خواهد رسید که زنان برای زادآوری (تولید مثل)، نیاز به
مردان نخواهند داشت و هم اکنون هم ۹۰% مردان فزوده بر نیازند،
چرا که ١۰% مردان میتوانند زادمان هومنی (human generation)
را به پیش ببرند، برای همین هم کشته شدن مردان در جنگها،
هرگز شمار هومن را نکاسته است و چند سال پس از ان بازهم
زادو زای جهش نموده....
پس اگر سامه های زیستی زنان به آنان در راستای رفتاری که
بدید شما نکوهیده است، فشار نیاورد، آنها هم از روی قانون
آهنین داروینی، رفتار خود را همساز با آن، بسوی والایی هایی
که شما چشم دارید، می دگرند.


باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار، خس


[SIZE=3]

[/SIZE]
دوستان شوربختانه فربودگرایی را پُـرگاه[sup][aname=rpa7a01][[/aname][anchor=pa7a01]1][/anchor][/sup] با خردگرایی جابه‌جا میگیرند.

فربود[sup][aname=rpab2ae][[/aname][anchor=pab2ae]2][/anchor][/sup] این است که زنان جایگاه برتری از مردان دارند, اینکه ما مردان ابزارهای هوش
و دانش و نیرومندی را در دست داریم در برابر ابزار جنسی زنان به کار چندانی[sup][aname=rpaa16a][[/aname][anchor=paa16a]3][/anchor][/sup] نمیایند و
خود زنان هم از ابزارهای هوش و دانش و نیرومندی بی بهره نیستند. در پایانِ روز هم این زن
است که مرد را میگزیند و همه‌یِ اینها برای اوست, زیرا گذرگاه[sup][aname=rpaaecb][[/aname][anchor=paaecb]4][/anchor][/sup] فرازیست[sup][aname=rpaa896][[/aname][anchor=paa896]5][/anchor][/sup] (=زادآوری[sup][aname=rpa3646][[/aname][anchor=pa3646]6][/anchor][/sup]) را زن دارد.


اگر مردان میخواهند چیزی هرگز بدگرد[sup][aname=rpad538][[/aname][anchor=pad538]7][/anchor][/sup], باید از راهِ درست و با نگرش به فربودِ بیرونی پیش بروند, نه با این پنداره‌هایِ[sup][aname=rpa728d][[/aname][anchor=pa728d]8][/anchor][/sup] نادرست از ارزشمندیِ خودآماجِ[sup][aname=rpa7bd1][[/aname][anchor=pa7bd1]9][/anchor][/sup] خرد و دانش و etc.







----
[aname=pa7a01]1[/aname]. [anchor=rpa7a01]^[/anchor] por+gâh::Porgâh || پرگاه: اغلب Ϣiki-En often
[aname=pab2ae]2[/aname]. [anchor=rpab2ae]^[/anchor] far+bud::Farbud || فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Ϣiki-En reality
[aname=paa16a]3[/aname]. [anchor=rpaa16a]^[/anchor] candân+idan::Candânidan || چندانیدن: ضرب کردن Ϣiki-En, Ϣiki-De to multiply multiplizieren
[aname=paaecb]4[/aname]. [anchor=rpaaecb]^[/anchor] gozar+gâh::Gozargâh || گذرگاه: معبر; پاساژ Ϣiki-En, Ϣiki-De, ϢDict-Pâ, Dehxodâ passage Durchgang
[aname=paa896]5[/aname]. [anchor=rpaa896]^[/anchor] farâ+zist::Farâzist || فرازیست: بقاء; بجا ماندگی; Ϣiki-En survival
[aname=pa3646]6[/aname]. [anchor=rpa3646]^[/anchor] zâd+âvardan::Zâdâvardan || زاداوردن: بچه دار شدن; زادمان آوردن to bear offspring
[aname=pad538]7[/aname]. [anchor=rpad538]^[/anchor] Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
[aname=pa728d]8[/aname]. [anchor=rpa728d]^[/anchor] pendâr+e::Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En concept
[aname=pa7bd1]9[/aname]. [anchor=rpa7bd1]^[/anchor] xod+âmâj::Xodâmâj || خودآماج: Ϣiki-De self-purpose Selbstzweck
جناب مزدك،
من توضیحات قبلی شما را مطالعه نمودم و به نظرم رسید درباره ی این جمله:

"انرژی همان جنبش است."

نیاز به توضیحات روشنگرانه تری میباشد. جنبش یك صفت یا یك حالت برای بیان وقوع حركت ماده است. چگونه یك حالت یا صفت میتواند با گیر افتادن تبدیل به ماده ی قابل لمس و قابل اندازه گیری شود؟
سامان نوشته: جناب مزدك،
من توضیحات قبلی شما را مطالعه نمودم و به نظرم رسید درباره ی این جمله:

"انرژی همان جنبش است."

نیاز به توضیحات روشنگرانه تری میباشد. جنبش یك صفت یا یك حالت برای بیان وقوع حركت ماده است. چگونه یك حالت یا صفت میتواند با گیر افتادن تبدیل به ماده ی قابل لمس و قابل اندازه گیری شود؟
نه، این تا کنون در ویر آدمی این بوده ولی اکنون میدانیم که جنبش خودش
یک "چیز" است و اگر بخواهیم درست تر بگوییم، همه چیز است. جنبش
همان انرژی است ( که کران‌نمایی اش در فیزیک تا کنون این بود: توانایی
انجام کار!!) که این کران‌نمایی پس از انشتین و گالیله دیگر کهنه است.
در باستان میدیدند که اگر خر گاری را نکشد، گاری می ایستد، ولی نویتون
و .. دریافتند که جنبش جاودانی است و جنبش گاری در پی مالش به زمین
میرود و از میان نمیرود. منی که توانایی انجام کار دارم، یا انرژی دارم،
برای این است که میتوانم فوتون هایی را که در میان مولکول های
هیدروکربور ( مانند نان و نشاسته و ..) گیر افتاده اند، در سوخت و ساز
یاخته ای خود آزاد کنم، تنم را با ان 37° گرم نگه دارم و توپ را شوت کنم.
زمانی که من توپ را شوت میکنم، تندای ان و تراز جنبش آنرا دگرگون میکنم،
یا = انرژی خود را به او میدهم. تنمایه (جرم total mass) توپی که تندای بالا
دارد، از تنمایه ی توپی که تندای کمتر دارد، بیشتر است ، همچنان که
تنمایه ی یک باتری پـُـر اندک ریزه ای از یک باتری تـُـهی بیشتر است،
چرا که تنمایه، چیزی جز انرژی گرفتار یا همان جنبش گرفتار در یک جای
کوچک نیست. برای نمونه بیش از ۹۰% تنمایه ی پروتون، از گلوئون های ان
که ریزگانی از انرژی ناب و بی ماند مایه (=rest mass جرم سکون) هستند درست
شده است و از کوارک ها که تنها درسد ناچیزی از تنمایه ی پروتون را میسازند.
[ATTACH=CONFIG]2399[/ATTACH]
همچنین آزمایش ها نشان داده اند که فوتون ها که دارای ماندمایه نیستند،
میتوانند به ریزگان ماندمایه دار مانند الکترون و پوزیترون ( که همان پاد الکترون)
هست، واگون (تبدیل) شوند که مارا به این براورد(result) می رساند که همه ی
ریزگان جهان، بگونه ای از مایه ای (substance) که ما اکنون نام آنرا انرژی
مینهیم، ساخته شده اند و این که انرژی هم چیزی نیست جز همان جنبش که
تا کنون، زابی افزوده ( صفت عارض) بر چیزها شمرده میشد. به زبان ساده،
زمانی که توپ بیلیاردی به توپ دیگر میخورد و جنبش خود را به او میسپارد،
همانا انرژی خود و یا همان ریزگان انرژی یا نیرو بر را به آن توپ دیگر میدهد
و تنمایه این جنبش را میتوان هتّا اندازه گرفت و آن همان انرژی جنبشی آن
است که هم ارز تنمایه هم هست. E=mC²


[SIZE=3][/SIZE]
مزدك بامداد نوشته: نه، این تا کنون در ویر آدمی این بوده ولی اکنون میدانیم که جنبش خودش
یک "چیز" است و اگر بخواهیم درست تر بگوییم، همه چیز است. جنبش
همان انرژی است ( که کران‌نمایی اش در فیزیک تا کنون این بود: توانایی
انجام کار!!) که این کران‌نمایی پس از انشتین و گالیله دیگر کهنه است.
در باستان میدیدند که اگر خر گاری را نکشد، گاری می ایستد، ولی نویتون
و .. دریافتند که جنبش جاودانی است و جنبش گاری در پی مالش به زمین
میرود و از میان نمیرود. منی که توانایی انجام کار دارم، یا انرژی دارم،
برای این است که میتوانم فوتون هایی را که در میان مولکول های
هیدروکربور ( مانند نان و نشاسته و ..) گیر افتاده اند، در سوخت و ساز
یاخته ای خود آزاد کنم، تنم را با ان 37° گرم نگه دارم و توپ را شوت کنم.
زمانی که من توپ را شوت میکنم، تندای ان و تراز جنبش آنرا دگرگون میکنم،
یا = انرژی خود را به او میدهم. تنمایه (جرم total mass) توپی که تندای بالا
دارد، از تنمایه ی توپی که تندای کمتر دارد، بیشتر است ، همچنان که
تنمایه ی یک باتری پـُـر اندک ریزه ای از یک باتری تـُـهی بیشتر است،
چرا که تنمایه، چیزی جز انرژی گرفتار یا همان جنبش گرفتار در یک جای
کوچک نیست. برای نمونه بیش از ۹۰% تنمایه ی پروتون، از گلوئون های ان
که ریزگانی از انرژی ناب و بی ماند مایه (=rest mass جرم سکون) هستند درست
شده است و از کوارک ها که تنها درسد ناچیزی از تنمایه ی پروتون را میسازند.
[ATTACH=CONFIG]2399[/ATTACH]
همچنین آزمایش ها نشان داده اند که فوتون ها که دارای ماندمایه نیستند،
میتوانند به ریزگان ماندمایه دار مانند الکترون و پوزیترون ( که همان پاد الکترون)
هست، واگون (تبدیل) شوند که مارا به این براورد(result) می رساند که همه ی
ریزگان جهان، بگونه ای از مایه ای (substance) که ما اکنون نام آنرا انرژی
مینهیم، ساخته شده اند و این که انرژی هم چیزی نیست جز همان جنبش که
تا کنون، زابی افزوده ( صفت عارض) بر چیزها شمرده میشد. به زبان ساده،
زمانی که توپ بیلیاردی به توپ دیگر میخورد و جنبش خود را به او میسپارد،
همانا انرژی خود و یا همان ریزگان انرژی یا نیرو بر را به آن توپ دیگر میدهد
و تنمایه این جنبش را میتوان هتّا اندازه گرفت و آن همان انرژی جنبشی آن
است که هم ارز تنمایه هم هست. E=mC²


[SIZE=3][/SIZE]

خوب من با این قضایا مشکل دارم و درست متوجه نمیشوم.
نخست بفرمایید از این دیدگاه آیا جنبش همان حرکت است؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23