chipollini نوشته: با عرض معذرت! من که متوجه نشدم شما چی میگید.
مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
Philo نوشته: مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
به نظر من درست نیست و پرسش همچنان پابرجاست!
مدلی از پارادایم نوین و ذرات بنیادین که مزدک مطرح کرد، به فرزامی قاعدهی علیت قدیم و تسلسل علل
را از ذهن خواننده میشوید و اشتباه فلاسفهی اسلامی را آشکار میکند! (هرچند، من معتقدم با مدل
سنتی هم نمیشود واجب الوجود را اثبات کرد) بهتر است خوانندگان را با آلبالو و زرشک و اینها گیج نکنیم.
Alice نوشته: به نظر من درست نیست و پرسش همچنان پابرجاست!
خوب شما باید پاسخی به توضیحات من بدهید و نشان دهید که "جهان علتی دارد" همچنان گزاره ای معنادار است.
Philo نوشته: نشان دهید که "جهان علتی دارد" همچنان گزاره ای معنادار است.
این گزاره با توجه به «پارادایم باستانی» کاملا معنادار است و سرانجام ما را به سلسلهای لایتناهی از علتها
هدایت میکند! برای همین میگویم خواننده را گیج نکنید، چون اینجا چندین پنداره و فلسفه بهمراه مقادیری از
زرشک و آلبالو با هم ممزوج شدهاند.
Alice نوشته: این گزاره با توجه به «پارادایم باستانی» کاملا معنادار است و سرانجام ما را به سلسلهای لایتناهی از علتها
هدایت میکند! برای همین میگویم خواننده را گیج نکنید، چون اینجا چندین پنداره و فلسفه بهمراه مقادیری از
زرشک و آلبالو با هم ممزوج شدهاند.
من مجبورم که به نسبیت و مقایسه ناپذیری پارادایم ها باور داشته باشم؟
سخن ایشان در هر پارادایمی بی معناست و من این را نشان دادم.
ایشان حتی کمی قبل تر نوشته اند جهان به عنوان "مجموعه اشیای مادی" خودش از ماده درست شده است، که این نشان می دهد من انگشت خود را روی نقطه درستی نهاده ام.
Philo نوشته: مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
نه. ببینید چه آنچه در جهان است و چه خود جهان که همه بازی چینش های ذرات هستند(فقط یکی جز است و دیگری کل) دارای علت باید باشد و این را منطق و فیزیک تایید می کنند. اگر علت مادی نداشته باشد پس باید علت غیر مادی داشته باشد که خارج از قانون پذیرفته شده علیت است. تا آنجا که من میدانم شما در کوانتوم هم علت و معلول دارید اما نه به شکل سنتی آن
پس تکلیف خود را روشن کنید>>> این جرثقیل عظیم ماده دارای چگونه علتی است؟؟؟ علتی مادی؟ یا علتی غیر مادی؟
در دید آقای مزدک علت ذراتی هستند که تنها چینش خود را تغییر میدهند و این یعنی ماده(چون کوارک ماده است نه فرا ماده یا غیر ماده)
من هم پرسشم روشن بود>>> علت وجود به این شکل چیست؟ شما با کل مجموعه طرف هستید که همه اش ماده است.
مجموعه آلبالو -آلبالو-آلبالو هم پرتقال نمی شود!!! و آلبالو هم خاصیتی دارد مثلا ترش است
میز و صندلی و.... هم همه ذرات ماده هستند>>> پس مجموعه ماده-ماده-ماده و.... است. پس کل آن هم چیزی غیر مادی نیست. و این پرسش باقی است(از نظر من) چرا به اینگونه ؟؟ مثلا بی نهایت بیگ بنگ پی در پی
Philo نوشته: مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
آفرین!
یکی از چیزهاییکه برتراند راسل دربارهیِ گردآیهها درآورد هم این بود که هر گردآیهای نمیتواند
خود اش را بازبرد دهد و گردآیههایِ خود-بازبُردین (self-referential) نیازمند ردهبندی میباشند.
از همینرو گرچه گردآیهیِ آلبالوهایِ سرخ خود اش بیگمان سرخ نخواهد بود, ولی جایِ دیگر هم اگر گردآیهای میتوانست هموند خود اش باشد, بباید
نخواهد بود.
این به ما میگوید که زابهایِ درون جهان را نمیتوان به خود جهان واگسترانید.
پارسیگر
Mehrbod نوشته: از همینرو گرچه گردآیهیِ آلبالوهایِ سرخ خود اش بیگمان سرخ نخواهد بود, ولی جایِ دیگر هم اگر گردآیهای میتوانست زیرگردآیهیِ خود اش باشد, بباید نخواهد بود.
من این جمله شما رو درست نفهمیدم اگه میشه توضیحش بدید. هر مجموعه ای زیرمجموعه خودشه لزوما، فکر می کنم شما حواستون نبوده که به جای "عضو" نوشته اید "زیرگردایه".
homayoun نوشته: مزدک گرامی درود
نگرتان پیرامون کارهایی مانند network marketing
چیست؟ یا کارهایی که بهره چندگانه میدهند.
پارسیگر
این یک روش پلید است که از آز مردم برای گول زدن خود آنها و ویژگی دادن
تسو های کار "داوخواهانه" آنها برای جیب خود کژ سود میبرند. در رخکرد،
این سامانه قمار بازی است که در آن، کسانی که "دیر جنبیده" اند و واپسین
شاخه ی خوشه ی بازاریابی و فروش هستند، همه بار "هرم " بالاتر را
بدوش میکشند، درست چیزی مانند هرم سرمایه داری که گنده سرمایه دار
آن بالاست ( مانند کارخانه ی خودرو سازی) و سرمایه داران شرکت های
وابسته ( مانند سازنده ی دینام یا لاستیک) در زیر آن، میکوشند جنس
هر چه ارزانتر برای باای فراهم کنند و به نوبه ی خود از شرکت های
کوچکتری که برای نمونه پیچ دینام را میسازند، کالای هر چه ارزانتر
چشم دارند یا خود بتوانند کمی در این میان بخورند. در واپسین نگاه
این یک هرم انگل ها و زالو هاست که در همپیشی سختی برای خوردن
خون پایینی ها هستند و خون خودشان هم از بالایی ها مکیده میشود و گاه
همه چیز مانند دوستی و آشنایی و خویشاوندی و همکاری پیشه وری را
به پای این سامانه ی دوزخی فروش و پورسانت میریزند.
•
پارسیگر
chipollini نوشته: خب مغز من میتواند مدلی از یک جعبه را فرض کند که این جهان در آن جعبه گیر افتاده است! مثلا شما وقتی با چکش بر روی چیزی بکوبید ممکن است تغییر شکل هندسی دهد( مثلا پس از بیگ بنگ گذشته که 3 بعد داشته، پس از این بیگ بنگ 5 بعدی شود) و با این تغییر شکل دیگر در آن جعبه جا نشود!!! مثل اینکه بخشی از آن که در اثر ضربه چکش فشرده شده، دیگر اجازه ورود این جهان به داخل آن جعبه را ندهد. پس اینکه این مکان و معنای آن چیزی درون جهانی هم باشد، با این پرسش روبرو است که در کجا در حال انبساط و رقیق شدن است. درست است که مکان و معنای آن توسط مشاهدات من و پردازش مغزی من از جهان در حال انبساط پدید آمده اما باز این پرسش را به همراه دارد که این رقیق شدن در کجا است؟ یا در چه چیز است؟
وقتی ذهن من میتواند این مجموعه را دز جعبه ای فرضی قرار دهد، از کجا معلوم که واقعا وجود چنین جعبه ای مردود باشد. اینکه خود مجموعه ی در حال انبساط مفهوم مکان را بوجود آورده مشکلی نیست. مشکل اینست که چرا برای کل این مجموعه نتوانیم مکانی فرض کنیم؟؟ ماده که ذراتش از هم فاصله گرفته قابل فهم است اما خود این ماده نیاز به تعیین جا و مکان دارد چون بی نهایت نیست و بالاخره محدود است(حتی اگر خیلی منبسط شده باشد)
جا (بستر هستی) ، یک ویژگی درونی این جهان است.
جا و اسپاش در جهان هست ولی جهان در جایی نیست.
***
ریزگان میتوانند دو جور از هم دور یا نزدیک بشوند
یکی با جنبش در اسپاس و یکی با جنبش با اسپاش.
نمونه برای بهتر هوشیدن:
چند مورچه روی یک بادکنک کنار هم ایستاده اند
یکبار خود این مورچه ها براه می افتند و از هم دور
میسوند و یکبارهم، نه، ما بادکنک را باد میکنیم
و این مورچه ها که به بادکنک چسبیده اند، از هم
دور میشوند.
اسپاش هم همینگونه است ولی سه گسترایی :
شما و همسرتان در روی دو سندلی با دورای دو متر از هم
نشسته اید و میبینید که دورای شما از همسرتان و از هر چیز
دیگر هی افزایش می یابد و برای نمونه دوبرابر میشود . در
اینجا به پهنه ی خانه تان ( که دیگر دیوار های ان از هم
شکافته اند) افزوده شده ولی این افزایش جای همسایه هارا
هم نگرفته این چرا که به همراه شما همه ی شهر و خانه های
همه همسایه ها هم از هم دور شده اند.
جا، دارای ویژگی سرشتین گسترش یا فروکش در خود است.
جا خودش در خودش باد میشود و نه در "جای" دیگر.
چیزها در جا، جابجا میشوند و جا، یک چیز نیست که
نیاز به جایی برای جنبش و دگرگونی داشته باشد-
درست مانند زمان که
شما از "گذر" آن پیر میشوید ولی
خود زمان از گذر خودش پیر نمیشود. چون زمان یک "چیز"
نیست که بتواند گذر زمان (خود) را سهش نماید.
•
پارسیگر