دفترچه

نسخه‌ی کامل: پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23
درود,

مزدک گرامی درباره‌یِ دیسیپلین داشتن و چرا آنرا خوب میدانید مینویسید؟
من در اینباره آموزه‌هایِ بسیار پادستیزی دیده‌ام, برخی با نگرش به راهکار فرگشت و سرشت هومنی میگویند
که نباید هرگز فرااندازه بر چیزی پافشرد, چنانکه یک هومن شکارچی-گردآورنده هم بیشتر زمان
خود را به آسودگی و بیکاری میگذراند, بجز بازه‌هایِ کوتاهی که سرشار از انرژی و تکاپو میگردد.
این را هر کس در زندگی خودش بیگمان دیده, که برخی روزها میتوان چندین کار را بآسانی
سروسامان داد, برخی روزها کاری که نیم تسو بیشتر نیست همه‌یِ روز را میتواند بگیرد.

دوراندیشانه و هوشمندانه‌تر نیست که‌ ما بر پایه‌یِ این روال «تند و گسسته», در این بازه‌هایِ کوتاه کار ١٠ روز را انجامیده و ٩ روز را بیاساییم؟

پارسیگر
مزدک گرامی،
نگرتان درباره ی سوسیال دموکراسی چیست؟
به نگرتان راه حل اصلاحی بهتر از انقلابی نیست و اصولا چه اختلافات ایدئولوژیکی میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها وجود دارد؟
به طور مثال همین سوسیال دموکرات ها امروز در فرانسه قدرت را در دست دارند و همین دیروز بود که خواندم قرار است مالیات 75 درسدی برای فوتبالیست هایی بگذارند که در سال بیش از 1 میلیون یورو در آمد دارند.خب این سیستم مالیاتی و اقتصادی بسیار به رفاه کارگران کمک می کند و حداقل در جهانی که سرمایه داران به این راحتی ها از موضع شان عقب نمی نشینند به مردی و نامردی در نگاه داشت این وضعیت می کوشند،راه حل خوبی به نگر می رسد.


سپاس.
Nevermore نوشته: مزدک گرامی،
نگرتان درباره ی سوسیال دموکراسی چیست؟
به نگرتان راه حل اصلاحی بهتر از انقلابی نیست و اصولا چه اختلافات ایدئولوژیکی میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها وجود دارد؟
به طور مثال همین سوسیال دموکرات ها امروز در فرانسه قدرت را در دست دارند و همین دیروز بود که خواندم قرار است مالیات 75 درسدی برای فوتبالیست هایی بگذارند که در سال بیش از 1 میلیون یورو در آمد دارند.خب این سیستم مالیاتی و اقتصادی بسیار به رفاه کارگران کمک می کند و حداقل در جهانی که سرمایه داران به این راحتی ها از موضع شان عقب نمی نشینند به مردی و نامردی در نگاه داشت این وضعیت می کوشند،راه حل خوبی به نگر می رسد.


سپاس.
E032
روشن است که دادخواهان همواره دوست داشتند که داد آنان با آشتی و آرام و بادواری خردمندانه ی
بهره کشان، پاسخ داده شود و هتّا گاه این خوشباوری به بهای جان انان پایان گرفت. برای نمونه مزدک
بامداد، شاه را با خردورزی خرسند کرد که به روزگار مردم بدبخت رسیدگی کند و دارایی ها و گندم ها و
زنانی را که خاوندان در شبستان های خود گروه گروه گرد آورده بودند و بری مردم زنی بجای نمانده بود،
میان انها پخش و بخش نماید ولی سرانجام بزرگان که نمیخواستند این بهره مندی های مفت خود را
از دست بدهند، به آوای خرد گوش ندادند و در یک ترفند زشت، مزدک و مزدکیان را به میهمانی نگرستیزی
با موبدان فراخوانده و پس از انکه موبدان مفت خور (آخوندسیم زمان ساسانی) به وی دشنامی چند دادند،
در تالار و باغی در آن کاخ همه مزدکیان را سربریده و وارونه در خاک فرو کردند و مزدک را به آن باغ آورده
و گفتند، این درختانی هستند که از آموزه های تو روییده اند که مزدک بیهوش شده و او راهم سربریده و
نام او را که خود موبد موبدان در شهر استخر بود، از دفتر ها پاک کردند و کسی پروانه ی به زبان آوردن
نام اورا نیافت و اگر چیزی از او در تاریخ مانده، از "ردیه" ها و دشنام هایی بود که به او دادند. خب
این آموزه ای بود برای ما که بار دیگر به نیکخواهی و خرد دشمن انگل, پشت استوان نشویم و این بود
که اینبار بابک خرمدین که زادمان نوینی از مزدکیان را فرماندهی می نمود از همان آغاز به جنگ با زورگویان
پرداخت و خب، بدست همان زورگویان هم نابود شد ولی روان جنبش او که از ستم بر میخیزد، تا به امروز زنده
مان. در باره ی تزار و شوروی هم همین بود. 1905کارگران و بدبخت ها که از گرسنگی و بیچارگی بی هیچ جنگ افزار
و چماغی به دادخواهی نزد تزار رفتند، به فرمان او با گارد امپراتوری به خاک و خون کشیده شدند و این
تخم واژگشت و کشتار خود تزار و خاندان رومانوف را بارور ساخت و ریشه ی کینه را به خون آبیاری نمود.
(در فیلم سرگی ایزناشتاین "رزمناو پوت‌یِمکین" این رویداد تلخ که پایان تزاریسم را کلید زد، با درخششی
کم همتا نشان داده شده )
[ATTACH=CONFIG]2764[/ATTACH]
در چین هم زمینداران و امپراتور همگی در تریاک کشیدن خود خوش بوده و به تخمشان هم نبود که هر سال
چند میلیون چینی بمیرند، تنها آنگاه که باژ و نان شان بهنگام نمیرسید یک ژنرالی را میفرستادند که مردم را
کشتار نماید، مرگ و میر از گرسنگی چیزی بهنجار شده و اگر یک سالی کسی نمیمرد، ماندارین ها شگفت زده
میشدند! . کوتاه سخن، در هیچ زمان و هیچ جای تاریخ دیده نشد ( جز همان یکبار که "کواد شاهنشاه ساسانی"
فرنود مزدک را نخست پذیرفت ولی رده ی بهره کش هم او را برکنار نموده و هم مزدک را نبود کرد) که رده ی
بهره کش از برتری های نادادوند و ناروای خود دست برداشته و بخشایش و آمرزشی را در سزای رنجبران
و فراورندگان که ستون زندگی همبودین بوده و هستند، روا دارند. کمی دوراندیشی هزینه نکردند که دستکم
فرزندانشان از خشم توده ها در زینهار بمانند. این بود که شاه ها گریختند، تزار ها کشتار شدند ، لویی
شانزدهم و هفدهم و .. به زیر تیغ و مرگ رفتند و دودمان دیرنده شان برچیده شدند، امپراتوران چین که
دودمان شان به آسمان و خدایان میرسید در گمنامی و دورافتادگی و فراموشی جان سپردند. دریغ که از
اینهمه درد و مرگ تاریخ، بازهم بهره کشان آموزه نگرفتند و داوخواهانه، هرگز سزای فراورندگان را
بجای نیاورده و همواره از انان قربانی گرفتند و اکنون هم تا زمانی که میکرب سرمایه داری در پیکر
همبود ها لانه کرده است، همواره بیم بازگشت بدبختی در هنگامی که کارگران اندکی سست شوند
میباشد و این آروین های تلخ ما و دادخواهان جهان اینگونه بود که به این زبانزد خونین انجامید که :
" آزادی گرفتنی است، دادنی نیست"!

پارسیگر
Mehrbod نوشته: درود,

مزدک گرامی درباره‌یِ دیسیپلین داشتن و چرا آنرا خوب میدانید مینویسید؟
من در اینباره آموزه‌هایِ بسیار پادستیزی دیده‌ام, برخی با نگرش به راهکار فرگشت و سرشت هومنی میگویند
که نباید هرگز فرااندازه بر چیزی پافشرد, چنانکه یک هومن شکارچی-گردآورنده هم بیشتر زمان
خود را به آسودگی و بیکاری میگذراند, بجز بازه‌هایِ کوتاهی که سرشار از انرژی و تکاپو میگردد.
این را هر کس در زندگی خودش بیگمان دیده, که برخی روزها میتوان چندین کار را بآسانی
سروسامان داد, برخی روزها کاری که نیم تسو بیشتر نیست همه‌یِ روز را میتواند بگیرد.

دوراندیشانه و هوشمندانه‌تر نیست که‌ ما بر پایه‌یِ این روال «تند و گسسته», در این بازه‌هایِ کوتاه کار ١٠ روز را انجامیده و ٩ روز را بیاساییم؟

پارسیگر
همیشه یک زمانی برای کار و یک زمانی برای اسایش هست.
ولی در زمانی که باید کار کرد، باید با دیسپلین کار کرد. اگر
برای نمونه میخواهید زبان یاد بگیرید، باید با برزش روزانه یا
هفتگی یا هر ریتمی که دارید، همان را تا زمانی نگه دارید که
در آن کار بجایی برسید و سپس که به یک تراز استوار رسیدید
و دل آسوده شدید، میتوانید گاز کمتری بدهید و یا یک درنگ
بخود روا دارید. ولی وارونه اش را میشود در میان بچه های
امروزی دید. یک آشنایی دارم که بچه اش نخست رفت کاراته،
گمان میکرد دوروزه بروس لی میشود، پس از اینکه دید نه،
هرهفته چند تسو باید همان جنبش بازو و دست را انجام بدهد
تا تازه برسد به جنبش شماره دو، دیگر تابش را نیاورد. یکی
دیگر هم از پیانو زدن آغازید ولی "نکشید" چون باید هی
یک Tonleiter/scale را بارها می برزید، باز تاب نیاورد
چون میخواست یک هفته دیرترش آهنگ تولد تولد تولدت
مبارک را بزند، تازه بسی هم پول پیانو داده بودند که روی
دستشان باد کرد. دیگر گفت میخواهم گیتار بزنم چون موند
بالاتر است و دختر هارا بسوی گیتار زن میکشاند! ولی
انهم به سرنوشت پیانو دچار شد. یک نمونه دیگر در ورزش
برای لاغز شدن است که یکی یک دستگاه گرانبهای برزش
راه رفتن ! را گرفته بود که در ماه نخست در اتاق نشیمنش
بود در دو سه ماه پسینتر، در اتاق خوابش بود و اکنون در
زیرزمینش گذاشته و همچنان شکمش هم گنده مانده است!

[ATTACH=CONFIG]2772[/ATTACH]
پیامد های بی دیسیپلینی !

پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: خب دوست گرامی، چیزی که در نگر شما کودنانه است، رفتاری[1] است
که تا کنون بهره‌مندی زنان را گارانتی کرده است. کودنانه بودن یک رفتار
از کجا روشن میشود؟ از داوری طبیعت که چیزی نیست جز پدید آمدن
ناکامی و شکست و مرگ برای آن کودن.
پس زمانی که میبینیم که زنان
جایگاهی کمابیش زینهار[2] و زندگی گاه بی نگرانی تری از مردان دارند و
یا نیاز به لت وپار کردن همدیگر و کشته شدن در جنگ ندارند، پس طبیعت
رفتار آنهارا چندان هم کودنانه برآورد[3] نمیکند. دوست گرامی باید بدانید که
در این جهان، سزامندی[4] ها همواره همراه خویشکاری[5] ها هستند*.
سزامندی رها و آزاد از پاسخگویی نداریم. پس زمانی که طبیعت به مردان
از دید شما رفتار بهتری داده، برای این است که کار و پاسخگویی بیشتری
از انها درخواست مینماید ولی طبیعت به گوسپند هیچ ستزامندی و "ازادی"
نداده و در برابر آن چیچ خویشکاری و پاسخگویی هم از انها نمیخواهد، هتّا
نیاز به شاخ زدن و جنگ با گرگ هم ندارند، چون ما اینکار را برایشان میکنیم،
مایی که دارای آزادی و توان بیشتر هستیم و مایی که از همینرو، پاسخگویی
بالاتر ی را بردوش داریم.
گویا تفاوت دیدگاه شما با من؛ به جستاری اساسی تر ریشه دارد!
من کودن بودن را از دیدگاه خردگرایی خود بیان نموده ام؛ ولی شما از دیدگاهی دیگر آن را بیان می فرمایید.
پیرامون اساس خردگرایی و مهند ترین ارزش، با مهربد در کافه دومگو گفتگو داشته ایم؛ اگر شما در رد آنچه من از خردگرایی تبیین می نمایم؛
مطالب قابل پذیرش تری نسبت به مهربد در نگر دارید؛ آگاهی و خردورزی در آنها می تواند برایم مفید باشد. :e303:



همچنین اینکه بخواهیم در طبیعت سزامندی ها را با خویش کاری ها همراه بدانیم؛ به زاویه دیدگاهمان در تعریفی بازمی گردد که برای "سزامندی" و "خویش کاری" در نگر گرفته ایم؛
از دیدگاه فرگشت، "سزامندی" قابلیت های موجود زنده در گرو خویش کاری هایی جهت فرازیست ژن می باشد؛
اما در سیستم فکری من، چنین چیزی بایسته نیست. آنچه در فرگشت موجودی چون مرد یا زن را به وجود آورده با ظهور خردگرایی و قدرت یافتن
نیروهای خودآگاه(همچون خودآگاهی،خرد و اراده) قابل دگرگونی و اصلاح می باشد. و این هنگامیست که بردگی از فرگشت و غرایز ناخودآگاه
می تواند به وقوع بپیوندد و شاهد موجودی چون ابر انسان باشیم.

[ATTACH=CONFIG]2775[/ATTACH]
Rationalist نوشته: و این هنگامیست که بردگی از فرگشت و غرایز ناخودآگاه
می تواند به وقوع بپیوندد و...
این بخش از نوشتارم ممکن است به اشتباه برداشت شود؛ و البته خطا از نگارش من بوده است که شوربختانه امکان ویرایش آن نبود!
مقصودم از آن بخش؛
پایان بردگی از فرگشت و غرایز ناخودآگاه بوده است.
undead_knight نوشته: اصولا بقای فرد برای ژن ها فقط تا زمانی مهم هست که به تولید مثل بیانجامه ولی ما انسان ها هویتی مستقل از زن هامون داریم،
نه دوست گرامی، کار مهادین ما در این جهان، گسارش انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز
یکم،
و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند, جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.

پارسیگر
جناب استاد مزدک گرامی ممنونم که انرژی و حوصله میگذارید و به سوالات پاسخ میدهید . عمرتان پاینده .
بنظر شما زورمندی غریزه جنسی از کجاست ؟ چرا این غریزه تا بدین حد نیرومند است ؟ راستش برای من تبیین بیولوژیک قانع کننده نیست . بنظر من عامل روانشناختی واجد نقش اصلی است ( و نمیدانم اسم ان میل روانشناختی را چه بگذارم؟ ) . بنظر من هورمونهای جنسی ( نرینه یا مادینه ) فقط در شکلدهی ( نوع کنش ) عمل جنسی دخیل هستند ( احتمالا) که مثلا فاعلانه یاشد یا منفعلانه و اصل قضیه از جای دیگری از اب میخورد . البته اینها را صرفا بعنوان فرضیه بیان کردم تا رای احتمالی شما را ( در صورت تمایل ) جویا شوم . باز هم ممنون :e303:
Capitalism: A Love Story - WiKi
Michael Moore Net Worth | Get Net Worth
نقل قول:Michael Moore is a documentary filmmaker and author who has a net worth of $50 million
کسی مثل مایکل مور که امثال این فیلم رو میسازه چطور میتونه با داشتن 50 میلیون دلار سرشو روی بالش بزاره؟!:)))
manooch نوشته: جناب استاد مزدک گرامی ممنونم که انرژی و حوصله میگذارید و به سوالات پاسخ میدهید . عمرتان پاینده .
بنظر شما زورمندی غریزه جنسی از کجاست ؟ چرا این غریزه تا بدین حد نیرومند است ؟ راستش برای من تبیین بیولوژیک قانع کننده نیست . بنظر من عامل روانشناختی واجد نقش اصلی است ( و نمیدانم اسم ان میل روانشناختی را چه بگذارم؟ ) . بنظر من هورمونهای جنسی ( نرینه یا مادینه ) فقط در شکلدهی ( نوع کنش ) عمل جنسی دخیل هستند ( احتمالا) که مثلا فاعلانه یاشد یا منفعلانه و اصل قضیه از جای دیگری از اب میخورد . البته اینها را صرفا بعنوان فرضیه بیان کردم تا رای احتمالی شما را ( در صورت تمایل ) جویا شوم . باز هم ممنون
در اینکه همه ی پیکر و فزون برآن همه روان و فرهنگ ما (در واپسین نگاه) از بیخ، از کـُد ژنتیک سرچشمه
گرفته است، گمانی نیست. خود هورمون ها هم به فرمان ژن ها میتراوند و پیکر مانند یک تایمر، بهنگام انها
را بکار انداخته یا از کار می اندازد، برای نمونه در گاه پیری، فرمان تایمر ژنتیک است که میگوید که
پیکر را بازسازی نکنید و بگدارید بمیرد، گاه انسولین تراویده نمیشود و گاه تستسترون و استروژن ...
دو نیروی مهادین رانه ای، یکم، نیروی شکست ناپذیر پدافند از جان، و دوم، نیروی سترگ زادآوری
هر دو از مهاد فرازیست "ژن" که پیکر ها تنها بارکش و گنجه ی آن هستند سرچشمه میگیرد چرا
که ژنی که این کد را نداشته یا از دست داده، گرایش به زادآوری نداشته و فرانزیسته است.
هیچ چیز هم مانند این دو رهگذر در فرهنگ ها سامانمند و دربند نشده است:
دولت ها و ارتش ها و جنگ ها در همین راستاست و آیین های سخت زناشویی و همسریابی
و مد پوشاک و قر دادن ها و بوق زدن ها و آرایش موها و دین ها و امام زمان و ولایت سفیه و
و کنکور دادن ها و هتّا همین گفتگو ها و ستیز ها در همین سخنگاه، از آنجا ریشه میگیرد
که چه کسی فرابزید و چه کسی سروری و چه کسی بندگی نماید و کدام شیوه برای
فرازیست ژن بهینه است و ژنهای بیشتری را خوشبخت تر و بهزیست تر می سازد.

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23