11-12-2012, 10:37 PM
Mehrbod نوشته: چرا که یک همجنسگرا میتواند کون ندهد ولی همجنسگرا باشد
سپاسگذار از پاسخ کامل شما
یک سوال دیگر هم داشتم اگر یک همجنسگرا *ون میداد میشه بهش گفت *ونی؟
Mehrbod نوشته: چرا که یک همجنسگرا میتواند کون ندهد ولی همجنسگرا باشد
Reactor نوشته: سپاسگذار از پاسخ کامل شما
یک سوال دیگر هم داشتم اگر یک همجنسگرا *ون میداد میشه بهش گفت *ونی؟
Ouroboros نوشته: قیاس معالفارق است، مثال بهتر میتواند تفنگ باشد، زیرا نفرت همچون «کارد» کارکردی برای بریدن غذا ندارد و مثل تفنگ تنها استفادهی آن در آسیب رساندن به دیگران است، و پاسخ من منفی خواهد بود. تفنگ و نفرت هیچ جایی در یک جامعهی سالم و اخلاقی ندارند، و باید بروند پی کارشان، مگر آنکه دلیل بسیار خوبی برای آن پیدا بکنیم، برای مثال مورد هجوم گونهای تکاملیافتهتر از حیات قرار بگیریم که میخواهد ما را نابود بکند، یا توان دامداری را از دست بدهیم و ناچار به شکار کردن بشویم، یا از فضا به ما حمله بکنند و... آنوقت است که داشتن تفنگ را میتوان توجیه کرد، زیرا کارکردی به جز کشتار انسانها برای آن متصور شده است. نفرت نیز چنین است، اگر بتوانید دلیل یا فرنود موجهی برای نفرت داشتن از دیگران ارائه بکنید، شاید بتوان جایی در کتاب استثنایی برای آن قائل شد، اما در باقی موارد بصورت پیشفرض نفرتاندوزی و نفرتپراکنی برپاد دیگران کاریست قبیح و غیراخلاقی.بنظر منکه موضوع جالبیست.
Ouroboros نوشته: البته که اگر درحال گسترش نفرت نسبت به آدمهای دیگر باشم باید بپرسند «چرا»، این دیگر چه اعتراض مهملیست؟
شما آمدهاید در مقام مثال گفتهاید «من از سکس با دختر سیاهپوست بیزارم، آیا این مرا نژادپرست میکند؟»، پاسخ اینست که اگر دلیل نژادی برای این «سلیقه» دارید بله، اگر دلیل غیرنژادی دارید خیر. انکار شما برای توضیح دلیلتان و انگ موهن تفتیش عقاید به من زدن و تلاش برای گریختن از دادن پاسخی مستقیم بخاطر چیست؟ خودتان قیاس چرندی طرح کردهاید و حال در مصداقیابی برای آن درماندهاید یا چه؟ به همین ترتیب، اگر شما از «همجنسگرایان» بیزارید و این بیزاری بخاطر «همجنسگرا» بودن آنهاست، میشود هموفوبیا، و نفرتپراکنی ِ نامشروع و غیراخلاقی نسبت به انسانهای دیگر.
Ouroboros نوشته: بستگی دارد چه چیز را «عینی» بدانید؟ من گمان نمیکنم ما در حال بکار بردن واژهای یکسان هستیم، من «عینی» را در مفهوم فلسفی آن بکار میبرم، که یعنی مستقل از ذهنیت. با داشتن این تعریف در یاد، برای من توضیح بدهید سیاهپوستی یک دختر در جهانی کور-رنگ چه تاثیری در روابط اجتماعی، فردی و «غیره»ی او میتواند داشته باشد؟ «وجه تمایزی» که برای عینی شدن تفاوتهای میان اشخاص لازم است، چگونه میتواند با دیگران مشترک باشد، و اگر ما در اشتراک از هم «میدگریم»، دیگر تفاوت در کجاست و ...
Ouroboros نوشته: کسی برای کسی تکلیف مشخص نکرده، داریم پیرامون جایگاه اخلاقی و مرزمندی ِ احتمالی آن در اخلاقیات صحبت میکنیم. اگر مخالفتی با گزارههای مطروحه دارید آنها را ارائه بکنید تا بدانیم چه هستند و در صورت امکان پاسخی برایشان بگذاریم، این هوچیگریها و شلوغبازیها که «تو به چه حقی در حال درس اخلاق دادن به دیگرانی» چیزی بجز آلودن فضای گفتگو نیست.
Ouroboros نوشته: قیاس معالفارق است، مثال بهتر میتواند تفنگ باشد، زیرا نفرت همچون «کارد» کارکردی برای بریدن غذا ندارد و مثل تفنگ تنها استفادهی آن در آسیب رساندن به دیگران است، و پاسخ من منفی خواهد بود. تفنگ و نفرت هیچ جایی در یک جامعهی سالم و اخلاقی ندارند، و باید بروند پی کارشان، مگر آنکه دلیل بسیار خوبی برای آن پیدا بکنیم، برای مثال مورد هجوم گونهای تکاملیافتهتر از حیات قرار بگیریم که میخواهد ما را نابود بکند، یا توان دامداری را از دست بدهیم و ناچار به شکار کردن بشویم، یا از فضا به ما حمله بکنند و... آنوقت است که داشتن تفنگ را میتوان توجیه کرد، زیرا کارکردی به جز کشتار انسانها برای آن متصور شده است. نفرت نیز چنین است، اگر بتوانید دلیل یا فرنود موجهی برای نفرت داشتن از دیگران ارائه بکنید، شاید بتوان جایی در کتاب استثنایی برای آن قائل شد، اما در باقی موارد بصورت پیشفرض نفرتاندوزی و نفرتپراکنی برپاد دیگران کاریست قبیح و غیراخلاقی.
Ouroboros نوشته: درست بودن مهمتر از عملی بودن یا نتیجه محور بودن است و بیآن ما چیزی نخواهیم داشت!
اما جدا از این، از کمدی به تراژدی میزند که طرفدار و مروج ِ «آزادی نفرت» در این بحث، که دو خط بالاتر به امکانناپذیری هرگونه تضمینی جهت منجر نشدن نفرت بالقوه به خشونت بالفعل اذعان داشته از «نتیجهبخش» بودن رویکرد شگفتانگیز خود صحبت میکند.
نقل قول:The worst slave owners were those that were kind to their slaves
بدترین بردهداران کسانی بودند که با بردههایشان مهربان بودند.
Russell نوشته: بنظر منکه موضوع جالبیست.
البته از دید ابزاری که نفرت کارکرد بیولوژیکی هم دارد در قبال نابودی دشمن و اینها.در قبال افکار هم مثلا نفرت از فاشیسم چیز خوبی بنظر میرسد یا نفرت از یک فرد رزل که به آنچه ما دوست داریم صدمه میزند یا در خودش نفرت انگیز است.
اما از دیدی فضیلت یا ارزش درونی خود خصلت بنگریم دفاع از نفرت کار دشواری (اگز نه ناممکنی) مینماید.
Mehrbod نوشته: ایشان گرایش خودشان را آزادانه میگویند. همجنسگرایان و پشتیبانان آنها (مانند من) میکوشند به ایشان نشان دهند که چیزی برای بیزاری نیست
Reactor نوشته:
ولی من واقعا از این جماعت بیزار نیستم و حتی از این ها بدم هم نمیاد. به دید من فقط یک سلیقه ی جنسی هست یک عده دوست دارند یک عده که من هم جزوشون هستم دوست ندارند.
اما معتقدم حتی اگر بیزار هم بودم باز هم حق داشتم تا زمانیکه این بیزاری به کسی آسیبی نمیرسوند. ذهن خودمه دوست داشتم بیزار یا متنفر باشم. هرچند بیزار یا متنفر نیستم چون معتقدم تنفر اول به خود شخص ضربه میزنه.
اما در این بِین بعضی دوستان اسلام ورژن شماره ی 2 رو منتشر کردند و در این ورژن علاقه دارند که حتی برای ذهن افراد هم چهارچوب و خط و مرز تعیین کنند!
Mehrbod نوشته: من میگویم که نباید در هر چیزی دنبال نژادپرستی یا سرکوب گشت. دلبستگی و گرایشیک فرم جدید از نژادپرستی، انکار نژادپرستیست. چیزی که آنجا هست، و من میدانم که آنجا هست، اما نمیتوانم آنرا بگیرم و به شما نشان بدهم. این درگیری ذهنی وسواسآمیخته با چیزی شاید واقعی شاید واهی نیست، خیلی آسانتر از اینهاست: سطح راسیستی بودن چیز را قربانی آن مشخص میکند.
آدمها جورواجور است، یکی خیار دوست دارد، یکی خربزه. یکی دختر سیاهپوست میپسندد، یکی سپیدپوست.
Mehrbod نوشته: بیزاری هم سودمندی دارد، چرا ندارد. من از مسلمین بیزارم، پس از آنها دوری میگزینم، پس سودی نمیرسانم (کمگرایند سودی هم نمیگیرم).نه بیزاری هیچ سودمندی ندارد، ممکن است برای «شما» سودمند باشد اما برای جامعهای که در آن زندگی میکنید اگر بنا را در آن بر همزیستی مسالمتآمیز گذاشته باشند در نهایت زیانبار خواهد بود.
اگر از آنها بیزار نباشم و با آنها زندگی کنم و به ایشان سود بازرگانی و .. برسانم که با همان پولها دوباره فردا بمب ساخته مرا میکشند؟
Mehrbod نوشته: آری همه اینها درست است، ولی رویکرد ما نیز واگذاری این فرگزینی (تصمیمگیری) به خرد همگانی است. نخست اینکه ما پذیرفتهایم:این همه پاسخ به ایرادیست که من طرح نکردهام، بدیهیست که هرکس از منظری اجتماعی-قانونی «حق» داشتن هر احساسی و بیان آنرا دارد، کسی در این چه بحثی کرده که برای فواید آن دلیل میآورید؟ مشکل بر سر اخلاقی بودن چنان شرایطیست، آیا به راسی اخلاقیست که شما از کسی برای آنچه در آن نقشی نداشته(=نژاد، رنگ پوست، ملیت، گرایش جنسی، مشخصات ظاهری و ... = منظور من از انتزاعی)بیزار باشید؟ اینرا ما در دو سطح میتوانیم برسی بکنیم، یکی «اخلاقی» در جایگاه چیزی عینی که به زندگی ِ آسوده و مبتنی بر آزادی ِ حداکثری ِ اعضای یک جامعه میانجامد، و بدیهیست چنانکه بالاتر هم گفتم در چنان جامعهای هرگز، یا دستکم تقریبا هرگز، نفرت چیزی سازنده یا مفید نمیتواند باشد، حتی در برخورد با مازاد آن جامعهی فرضی هم، فایدهگرایی نگرش و رویکردی به مراتب درجات «بهتر» و برخوردار از احتمالی به مراتب درجات کمتر از نفرت برای کشیده شدن به بیراهههای ناجور است. نگرش دوم از منظری آنارشیستی-ایندیویجوالیستی خواهد بود، همان بحث پلیس درون ... که اگر ما بپذیریم نفرت در ذات خود اخلاقی نیست، آیا به نوعی خودسانسوری شاید بیمورد و حتی مخرب نخواهد انجامید؟ از دست آن چیزی که در اروپا میبینیم: نه یک «درستنمایی سیاسی» چنانکه در آمریکا هست و از سطح و پوسته فراتر نمیرود(«آفریقایی-آمریکایی بجای «سیاه»، یا «مردم کوچک» بجای گورزاد!)، بلکه گونهای از خودفریبی ِ بسیار پیچیده و نظاممند که در آن شخص هرگز در مواجهه با واقعیت عینی حاضر به پذیرفتن آن نیست چراکه «نمیباید اینطور باشد». نقد دوم جای بحث و گفتگویی فراوان دارد و شاید حتی وزنی ثقیل در خود داشته باشد، اما اینها در نهایت هیچ پیوندی با مدل دمدستی و سیاسیشدهی آزادی اندیشه(که آزادی بیان باشد)ندارند و کسی از کسی نخواسته، و نمیباید هم بخواهد که آنچه احساس میکند را بیان نکند، من میگویم نباید بطور خودانگیخته و بیهیچ دلیل مشخصی دچار این توهم باشید که بیزار بودن از آدمهای دیگر به دلایل انتزاعی «حق» شماست، چراکه نیست! شما موجودی مستحق سرزنش هستید که باید به دنبال یافتن دلایل این حالت بیجا باشید.
1. هیچکس را زدایش فیزیکی نکنیم.
2. آزادیهای هیچکس را تا زمانیکه به دیگران آسیب نرساند مرزمندی نکنیم.
3. در چشم قانون همه برابر باشیم.
پس این ایدئولوژیستها زمان و شانس نشان دادن خودشان را دارند. کسی آنها را خفه نکرده، ولی به آنها ارج و امتیازی هم نمیدهند؛ هر آینه، از روی سه
بند بالا ایشان همیشه شانس بازسازی خودشان را دارند. بیزاری من از مسلمین میتواند جای خودش را به دوستی بدهد، زمانیکه ببینم براستی بیآزار شدهاند.
بیزاری دیگری از همجنسگرایان میتواند جای خودش را به پذیرش و دوستی بدهد، زمانیکه دریابد همجنسگرایی سرشتین است و یا آدمهای خوبی هستند.
Mehrbod نوشته: نمونه برمیشمارم: کاربر reactor همجنسگرایی دوست ندارند.نخست آنکه این بحث فراتر از کاربر reactor رفته، او به اذعان خود گفت که اساسا از همجنسگرایان بیزار نیست و گویا مشکلی با همجنسگرایی دارد و میان فعل و فاعل همیشه تفاوت هست، منهم از رانندگی متنفرم اما مشکلی با رانندگان اتوبوس ندارم. دیگر آنکه، بنویسید کجا من چنان رویکردی در اینباره اتخاذ کردهام؟! این دیگر چه تحریف خندهآوریست؟ موضع من : ایشان اگر دوست ندارند هیچ ایرادی ندارد! اما اگر نسبت به شماری انسان دیگر بخاطر همجنسگرا بودن احساس شدیدی از بیزاری دارند(=نفرت)و این نفرت را طرح میکنند، در حال ارتکاب عملی غیراخلاقی هستند. این به معنای آن نیست که «متنفر باش اما نگو»، به چم آنست که «متنفر نباش». اما و اگر هم ندارد، در بدترین شرایط متصور نفرت وضعیتیست موقتی که شخص بدلیل ناتوانیها/دشواریها/سرکوبها/کمبودها/نادانیهای شخصی یا جمعی به آن دچار شده و باید برای برطرف کردن آن کوشید.
روی رویکرد شما:
ایشان اگر دوست ندارند - که در وهله نخست باید از روی اخلاق داشته باشند - میباید خاموش مانده و چیزی نگویند.
رویکرد من:
ایشان گرایش خودشان را آزادانه میگویند. همجنسگرایان و پشتیبانان آنها (مانند من) میکوشند به ایشان نشان دهند که چیزی برای بیزاری نیست.
چیزی را هم زیر فرش نمیپنهانیم.
Mehrbod نوشته: زمانیکه دریابد همجنسگرایی سرشتین است و یا آدمهای خوبی هستند.