دفترچه

نسخه‌ی کامل: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44
Transcendence نوشته: مردم عادی کوچه و بازار که مشغول زندگی و کار و زن و بچه هستند و اصلا نه به این مسایل علاقه مند هستند و نه شاید در صورت مطرح کردن متوجه بشوند.
دانشگاهیان ،مشغول پیشبرد اهداف علمی هستند و اینده و رفاه و اسایش و امنیت وازادی ادم رو در هرچه پیشبرد بیشتر علم و فناوری می بینند .
سیاست مداران هم چنان مشغول جنگ قدرت هستند که بعید می دانم در این گیرو دار اهمیتی به این مسایل بدهندو بدتر هم اینکه شاید بوجه های میلیاردی رو برای پیشرفت و توسعه سلاح های پیشرفته صرف کنند.
دین مداران مشغول مذهب و جدیدا همگی عارف و مشغول سیرو سلوک و دقدقه هایشان تکرار و توجیه مکررات بی حاصل .
فعالان اجتماعی و فعلان حقوق مرد و زن .....همگی مشغول ،سرگرم و نهایتا همه تلاش هایشان هیچ نیست جز هرچه هماهنگ تر شدن وسازگارتر شدن باسیستم.
بلاخره هرکسی در هرجایی به مسایلی سرگرم هست .
....

بدرستی و باریکی همین است که گفتید.

یک شماری صداهای ناهمساز هم اینجا و آنجا شنیده میشوند اگر به دنبالشان باشید, برای
نمونه Stephen Hawking سخنان گیرایی درباره‌ی پیشرفت هوشواره‌ها (artificial intelligence) دارد, یکی از بهترین آنها:

“Success in creating Artificial Intelligence would be the biggest event in human history. Unfortunately, it might also be the last.”

کامیابی در ساخت هوشواره‌ها بزرگترین رویداد در تاریخ بشریت میتواند باشد. بدبختانه ولی, واپسین آنها نیز میتواند باشد.

تنها ترفند در دریافت و پیشبینی همه‌ی اینها دانش به این است که آنچه یک اجتماع میخواهد,
همان چیزی نیست که تک تک هموندان آن اجتماع میخواهند. از بهم پیوستن یاخته‌ها,
در اینجا آدم‌ها, ابرسازواره‌ها پدید میایند و ابرسازواره‌ها شیوه‌ی اندیشه و رفتار خودشان را دارند.

هتّا خود من هم که اینجا مینویسم بیرون از اینجا درگیری‌ها و کارهای خودم را دارم و گویاست تا زمانیکه راه روشنی
برای ستیز با همه‌ی اینها در دست نباشد, کار و کنشی هم از دست بر نمیاید, ولی کمترینه‌ی آن, این گفتمان‌ها
دستکم میتواند دریافت درستی از شرایط به ما بدهد و نگذارد بازیچه‌ی و برده‌ی آماج سیستم بشویم.
یه نفر نوشته: :-)

سلام به دوستان. امیدوارم حالتون خوب باشه..
چندی پیش تنها لودم و با خودم فکر میکردم آینده چگونه خواهد بود? این همه پیشرفت و سرعت به کجا می رسد
بنظرم پیشرغت تکنولوژی و علم و افزایش سرعت دیتا و .. به حدی می رسد که دیگر اندام های بدن ما مناسب این سرعت نخواهند بود.
علم و تکنولوژی به حدی پیشرفت میکنه که انسان برای آپدیت بودن با آن, نیازمند اندام های حدیدی خواهد بود...
مثلا یک انگشت اضافه برای سرعت بخشیدن در تایپ کردن 😃
یا یک چشم اضافه برای پشت سر...
یا یک مغز با حافظه بالاتر
نظر شما چیه؟
Thanks نوشته: علاقه داشتم تا درباره زبان گفت‌وگو کنم، اما جسارتاً از این بی‌موضوع بودن «پاتوق شب‌نشینی» سؤاستفاده کرده و کمانک باز می‌کنم، که شاید یادآور کابوس‌های گذشته باشه: درباره‌ی تکنولوژی.

قبل از این‌که پست‌های شما رو درباره تکنولوژی و کزینسکی و ژاک الول مطالعه کنم (که تفسیر سنجیده‌ای از اون‌ها داشتید و بابتش تشکر می‌کنم :e303:)، مانیفست کزینسکی و یک سری متعلقات دیگه رو اخیراً و از قبل مطالعه کرده بودم، و طبیعتاً هنوز هم در حال جست‌وجو و خوندن آثار بقیه هستم. در پست‌های اخیر و در واکنش به اون‌چه خوندید، احساس ناتوانی و ناامیدی دیده می‌شد. با این احساس بسیار همذات‌پنداری می‌کنم، و می‌شه گفت حکم نوحی رو پیدا کردم که برای «اکملت لکم دینکم» توان ساخت کشتی نداره.

توییتر فارسی (با حضور کم‌وبیش خارجی‌ها، اپوزوسیون‌نماها، رهبران لندن‌نشین ارزشی‌ها، ژورمالیست‌ها، بزک‌کاران ج.ا، منور الفکرها، انقلابیون، براندازها و...)، نماینده طبقه نخبه ایران هست. اون‌چه در این فضا من می‌بینم، یادآور داستان «کشتی احمق‌ها» از کزینسکی هست؛‌ عده‌ای درگیر دعوای بین جناح چپ و راست و برپایی سرمایه‌داری مبتنی بر اقتصاد آزاد (یا رسیدن به ایران فدرال و اعطای حق انتخاب به ایالات)، عده‌ای به‌دنبال ملغای حجاب اجباری، عده‌ای به دنبال ستیز با همجنسگرایی‌ستیزی، عده‌ای هم ثبت احوال‌چی و... که به‌ نظرم هر سیستم‌ستیزی رو از طبقه نخبه که هیچ، بلکه از مردم عادی یا دانشجوی کافه‌نشینِ عینک ته‌گرد و پیپ‌به‌دهان هم ناامید می‌کنه. دغدغه‌های این طبقه نخبه (چه در ایران و جهان) اخلاقی و خیر هست،‌ اما انگار همه «فیل در اتاق» رو نادیده می‌گیرند، که البته بی‌تقصیرند.

سراسر درسته. نژاد آدم در زیستبومی فرگشته که گرفتاری‌ها بسیار ساده‌تر بوده و اجتما‌ع‌ بسیار کوچکتر.
چنانکه نسیم نیکولاس طالب در این زمینه بخوبی روشنگری کرده, کوچکی و بزرگی روندی نارژگین (nonlinear) دربر دارند, بدین
معنی که یک سیستم میتواند تا یک آستانه‌ای بزرگ و بزرگتر شود, ولی از یک نقطه‌ی معمولا ناروشنی به آنور, ویژگی‌های کیفی
آن سیستم تغییر پیدا میکنند. نمونه‌ی فیزیکی این پدیده را نمونه‌وار در تغییر ایستار (حالت) آب از گرمی به جوشش
میتوان دید: مولکول‌های آب گرم میشوند گرم میشوند, ولی درست از یک آستانه‌ای به آنور از ایستار گرمی به ایستار
جوشش میپّرند. در فیزیکی به این quantum leap یا جهش کوانتومی میگویند, چرا که از این ایستار به
آن ایستار درجه‌ بندی‌ای در کار نیست و سیستم حقیقتا از یک ایستار به ایستاری دیگر میپّرد.

اجتماع نیز, در جایگاه یک سیستم یا ابرسازواره (superorganism) همین ویژگی‌ را دارد. نسیم طالب به نمونه‌های
پیش پا افتاده‌ای همچون فروشگاه‌ها اشاره میکند. یک خواربارفروشی کوچک در کوچه‌ی خانه‌ی شما رفتاری - کیفتی
- با شما دارد و هتّا میتواند دوست شما باشد, نسیه بدهد, به سلیقه شخصی شما اهمیت بدهد, با شما نشست
و برخواست داشته باشد. ولی زمانیکه شما به یک ابرخواربارفروشی (supermarket) بزرگ میروید که ۳۰ تن در آن
کار میکنند و هر بار که آنجایید کسی دیگر را پشت صندوق میبینید, بهمان فراخور نیز شیوه‌ی رفتار و برخورد و برهم‌کنش شما دگرگون میشود.

ازینرو, امروز آدمی کشش و توان رویارویی با گرفتاری‌های ابراجتماع‌های امروزین را در خود نهادینه ندارد. اگر آدمی
را به یک تیره‌ی نخستینی بیفکنید, سازوکار‌های فرگشتین نهادینه در او بخوبی او را آماده‌ی رویارویی و زندگی در
آن اجتماع میکنند, زیرا اندازه‌ی آن اندازه‌ای است که نژاد آدمی بیشترین زمان فرگشت خود را در آن سپری کرده است.

کازینسکی بخوبی به این نکته پی برده و رفتارهایی که نامبردید, همان واکنش آدم و کوشش‌های بیفرجام
او برای کنترل زندگی خود در سیستمی‌ست که بسیار بسیار بزرگتر و پیچیده‌تر از توان او در رویارویی است.

دریافت همه‌ی اینها زمانی شدنی میشود که آدم بخوبی به این نکته پی ببرد که رفتار یک ابرسازواره (superorganism)
متفاوت از رفتار تک تک سازواره‌‌های همانش است. درست همانجور که تک تک یاخته‌های آدمی رفتاری بسیار جداگانه
از رفتار همه‌ی آنها با هم در جایگاه ابرسازواره‌ای به نام آدم پیدا میکنند, ابرسازواره‌ی اجتماع نیز رفتار و نیازهای
بسیار متفاوتی از رفتار و نیاز تک تک سازواره‌های خود که آدمها باشند میتواند و پُرگاه, پیدا میکند.

نیازهای یک اجتماع برابر با جمع نیازهای تک تک آدمهای آن اجتماع نیست,
بساکه چیزی فراتر و متفاوت‌تر است, و آدمی در زیستبومی فرگشته که اجتماع آن
بسیار کوچکتر و نیازها و خواسته‌های آن اجتما‌ع بسیار نزدیک‌تر به اوی شخصی بوده است.



Thanks نوشته: در این شرایط که به نقل از شما ما تک یاخته‌هایی بی‌تأثیر روی این سوپرارگانیسم هستیم، احساس ناامیدی طبیعی هست (گرچه من از جهاتی هم امیدوارم که اینجا فعلاً جای گفتن نیست). سیستم شرایطی رو ایجاد کرده که نمی‌شه از اون جدا شد و کزینسکی‌وار زندگی کرد؛ چون همون‌طور که کزینسکی در مونتانا بود و دید که چطور جاده‌سازی در حال نابودی زیست‌بومش هست، تصمیم گرفت که دوباره به سیستم برگرده -- برای انتقام. این‌طور نیست که خودخواهانه شخصی به طبیعت فرار کنه و تصور داشته باشه که دست سیستم بیرونی از مداخله‌جویی قطع شده.

آماج کازینسکی در کنار کینه‌جویی, پدید آوردن یک جنبش سیستم‌ستیز و فندستیز بوده است. رفتارهای او
از روی کینه‌جویی و خونگرفتی‌ جلوی چشمانش نبوده‌اند. او نخست میکوشد زندگی خودش را از سیستم جدا کرده و برای
خودش از این زمانی که در جهان دارد بیشترینه‌ی بهره را برده و در طبیعت سبز و به شیوه‌ی نخستینی, که بیشترین آرامش
و خوشنودی از زندگی را به آدمی طبیعتا میدهند, سپری کند. ولی در این راستا بارها پی میبرد که چنین چیزی
در حقیقت شدنی نیست و به دید من, در کنار آن همچون هر کس دیگری, وژدان‌درد و «گور بابای دیگران» برای
او بخوبی کار نمیکنند و به این اندیشه میافتد که آیا راهی برای دگرگونی اوضاع براستی در دست میباشد یا نه.

راهکار او سودجویی از شکنندگی سیستم و بدل شدن به «یاخته‌ی سرطانی» است. یاخته‌ها بوارونه‌ی آنچه
شما گفتید توان بسیار بالایی برای نابودی و شکستن سیستم دارند, ناتوانی آنها تنها در «راستادهی» و
کنترل سیستم است. یک یاخته بتنهایی میتواند ۴۰ تریلیون یاخته‌ی سیستم را با سرطانی شدن خود از پا درآورد.

کازینسکی با بمبگذاری‌ها و واداشتن سیستم به چاپ آرمان‌نامه‌ی خود از این شکنندگی سودجسته و ریسک
گیر افتادن خود را میپذیرد و همینکه خود ما امروز اینجا گفتمانی در این زمینه داریم را میتوان برآمده‌ی این تصمیم دانست.




Thanks نوشته: این مقدمه‌چینی از اونجا بود که بپرسم راهی برای کنار اومدن یا حل این تناقضات (بیانیه‌های ضدسیستم پشت سیستم) پیدا کردید، و به‌طورکلی دیدگاهتون در این چند سال نسبت به این ماجرا عوض نشده؟‌


راهکاری که کازینسکی در پیش مینهد, نابود کردن تکنولوژی‌های نوین و بازگشت به طبیعت سبز از دید من هم
شدنی, هم اخلاقی و هم منطقی است. ولی برای خود من, کوچکترین گیراییای ندارد.

بدید من, این خودآگاهی که من و شما داریم بختی نزدیک به ۰ برای پیدایش داشته, با این همه امروز پیدا شده است.
آنچه از دید من منطقی‌تر میاید, گرچه شاید کمتر اخلاقی, ریسک کردن همه‌ی آنچه هست و نیست برای رسیدن به
نامیرایی میباشد. بخت بسیار اندکی در دست است, که ما بتوانیم بجای پدید آوردن هوشواره‌های باهوشتر از خودمان,
هوش خودمان را از گذر تکنولوژی افزایش بدهیم, و یکی از ویژگی‌های ابرسازواره‌‌ی اجتماع که نایکسنجی (asymmetry)
آن باشد این را شدنی میکند; به این بیاندیشید که کمتر از ۱% مردم بیش از ۸۰% بنمایه‌ها را در دست دارند و پراکندگی
دارایی و ثروت در اجتماع با مِهاد Pareto - معمولا هشتاد به بیست - سازگاری دارند.

از این دیدگاه, هر کس, بسنده باهوش و تُندهوش (smart), میتواند خودش را به جایگاه آن ۱% بالا برده و از
آنجا بیشترین کنترل و اثرگذاری را روی سیستم داشته باشد. به این بیاندیشید که تنها
یک Elon Musk بتنهایی چه اندازه توان راستادهی دارد و چه اندازه میتواند در فرجام سرنوشت آدمی اثرگذار باشد.

ازینرو, راهکاری که من برای خود یافتم همین بوده که جایگاه خودم را به بالاترین جایگاه شدنی رسانده
و بیشترین اثرگذاری + و فربودین (real) خودم را داشته باشم. هیچگونه پایندانی (guarantee) نیست که من
کامیاب باشم, ولی این شایندی (possibility) آنجاست و بستگی به خود من و هوش من دارد که بتوانم به آن دست یابم.

شناخت ابرسازواره‌ها و واکاوی آنها یک پیش‌نیاز میباشد. زمانیکه کس پی‌میبرد یک ابرسازواره چگونه کار میکند
و سازوکار درونی آن چیست, آنگاه بجای هرز دادن انرژی خود در چیزهایی که بی‌هوده و بی‌اثر اند, آن را در زمینه‌ای
بکار میبندد که با کمترین کوشش بیشترین بهره را به او بدهند. نمونه‌وار بجای پرداختن به جنبش نمیدانم برابری
جنسیتی یا بهمان و بیسار, به جنبش‌هایی میپیوندد و خود را درگیر فعالیت‌هایی میکند که به او توان
راستین و فربودین برای راستادهی به سرنوشت خود و در اینجا, آدمی را میبخشند.

نبایستی فراموشید, که آماج بزرگ و والا بخودی خود «انگیزه» نمیدهند و اگر هم بدهند, انگیزه‌ای زودگذر میدهند.
کسیکه بخواهد جایگاه خودش را بالا ببرید نیاز به هوش و توش و کوش بسیار و سنجیده دارد. شما بایستی در زندگی
خود خوشنودی‌ای پایه‌ای داشته باشید تا انگیزه برای رسیدن به چیزی والاتر پیدا کنید. بایستی تندرستی‌ای خوب
و ماندگار داشته باشید اگر میخواهید به چیزی والا دست پیدا کنید. و سرانجام روز, بایستی رویکرد, رفتار و
ذهنیتی نرمش‌پذیر, آشتی‌جو و سازوارپذیر در خود بپرورید تا گرفتاری‌های پیش رویتان را یک به یک از میان بردارید.

راه بسیار ناهموار, با این همه راهی پیمودنی‌ست.
Thanks نوشته: از جواب کاملی که دادید خیلی ممنونم، امـــا...



همون‌طور که قبلاً هم اشاره کرده بودید، نابودی یک ابرسازواره از راستادهی و کنترل اون بسیار ساده‌تره. ابرسازواره‌ای مثل انسان هم تنها با ضربه‌ای به مغز نابود می‌شه. اما من به این خوانش مشکوک شدم، که این ابرسازواره‌ای که به اسم تکنولوژی داریم، برخلاف انسان، نابودیش به‌سادگی فشردن یک دکمه قرمز یا ضربه به یک سرور (در مقام مغز) نیست.

خصوصاً این‌که تکنولوژی باعث ازدحام در جمعیت و باعث همون چیزی شده که کزینسکی اون رو «اصول دوم تاریخ» نام‌گذاری کرد؛ یعنی تغیری بزرگ که یک ترند تاریخی رو برای همیشه عوض می‌کنه. با این تغییر، از اونجایی که تمام اجزای سیستم بهم وابستگی دارند، عوض می‌شه. تغییر سیستم هم گرچه در ابتدا با مزایا همراه‌ست، اما مدتی بعد به بهای تغییر جامعه، قرادادهای اجتماعی و تمام مناسبات جهانی به معایب تبدیل می‌شه؛‌ برای نمونه، ازدحام جمعیت:

1. ازدحام جمعیت و افزایش امید به زندگی (با انواع‌واقسام داروها، واکسن‌ها و تکنیک‌های روان‌شناسی یا حتی بی‌هدفی ناشی از اختلال در «فرآیند قدرت»)
2. نادیده‌گیری پایه اصلی اقتصاد، یعنی کمیابی (Scarcity) منابع جهان که جواب‌گوی این همه جمعیت نیست
3. پیشرفت بیشتر تکنولوژی برای انتقال و تولید غذای افزون‌تر؛‌ مثل میوه‌های تراریخته، گوشت گیاهی و صنعتی
4. شیوع بیماری‌های سرطانی گسترده، اما سیستم برای روغن‌کاری به زنده ماندن انسان‌ها وابسته است و باید چاره‌ای برای درمان سرطان پیدا کرد
5. درمان سرطان مستلزم پیشرفت ابزارهای پزشکی است، و این پیشرفت وابسته به پیشرفت بیشتر انسان در شیمی و سایر علوم
6. پیشرفت دوباره تکنولوژی، یعنی بازگشت به مورد اول: تکرار اصول دوم تاریخ

برعکس، باید از الآن برای بعد از نابودی یک آلترناتیو داشت؛‌ چون طبق عقیده کزینسکی، نابودی سیستم به شکل کورکورانه، به این معناست که خیلی‌ها از قحطی، گرسنگی، از دست رفتن وابستگی‌های تکنولوژیک، عدم آشنایی با تکنیک‌های بقا و... می‌میرند. سیستم جهان، ابتدا شبیه یک نوزاد متولدشده‌ای بود که ما از اون مراقبت می‌کردیم، اما رفته‌رفته نقشش معکوس شد و ما به اون وابسته شدیم. نابودی این سیستم؟ بسیار ساده‌ست، اما سودش تا زمانی که در گروی نابودی خود ما باشه بی‌مفهومه.

می‌دونید که کزینسکی برای براندازی سیستم به‌دنبال یک انقلاب جهانی هست: زمانی که سیستم به یک مرحله بحرانی رسیده و 99 ضربه تبر به تنه‌اش برخورد کرده و نیازمند یک ضربه نهایی هست تا از حالتی به حالت دیگه تغییر کنه (همون Quantum Leap که شما به‌درستی اشاره کردید). دستگیری خود کزینسکی به نظرم تجربه‌ای هست برای این‌که ما چند «یاخته سرطانی» با توسل به ترور نمی‌تونیم این ابرسازواره رو از بین ببریم.

به عبارتی، تمام جهان در مقابل سیستم باید از یاخته‌های تسبیح‌گو و مطیع، به یاخته‌های سرطانی و ابلیس‌منش تبدیل بشن؛ چون یک پروسه ملیتی نیست. بر فرض اگر 99 درصد کشورها (یاخته‌های سرطانی) سراغ انعقاد پیمان‌نامه‌ی SALT III برند برای از بین بردن تمام زرادخانه‌های هسته‌ای و اتمی و کم‌کم به بدوی‌گرایی برسن، اون یک کشور باقی‌مونده (یاخته مطیع) که بمب اتم و سیستم پیشرفته‌تر داره، بعید نیست که به تمام جهان حمله و وضعیت به‌شدت بدتری رو به‌وجود بیاره (تصور کنید که اون یک کشور باقی مونده که بمب اتم داره، جمهوری اسلامی باشه). نمونه‌ی واضح اون رو در استثمار دُوَل غرب در بهره‌کشی از قبایل بدوی آفریقا یا قتل عام سرخ‌پوست‌ها دیدیم.

برای همین امروز در دنیای سیاست، نظریه‌ای داریم به نام «اضمحلال حتمی طرفین» که معتقده بمب اتم یگانه ابزار ایجاد «صلح پایدار» بعد از جنگ سرد بوده. رئالیست‌هایی را در سیاست بین‌الملل داریم که باور دارند کشورها قائم به ذات، موجوداتی حاضر-به-طغیان‌اند. پس باید پیوسته در حال رشد قوای نظامی و اتمی باشند تا جنگ برای همیشه پایان بگیره. بر فرض، اگر هم کشوری سرکشی کنه، کشور مورد حمله با بمب اتم تلافی می‌کنه و هر دو طرف نابود می‌شن. چه کسی ریسک نابودی دو طرف رو می‌پذیره؟ فرض می‌گیریم که هیچ‌کس، با این‌که واقعاً چنین تضمینی نیست.

حتی نهادها و سازمان‌های تکنولوژیکی که غیرمستقیم یا مستقیم به این تکنولوژی‌ها وابسته هستند، با همین دید مشابه رئالیست‌های بین‌المللی به معضل نگاه می‌کنند؛ نگاهی که قبلاً هایدگر اون رو به بوته نقد گذاشته بود. به این معنا که تکنولوژی، حداقل اون‌طور که تمدن یونان به اون نگاه داشت، دیگه درباره هنر یا واکاوی پتانسیل‌های جهان نیست، بلکه درباره‌ی Enfarming هست. تمام اون‌چه در جهان می‌بینیم، در اولویت صرفاً یک «شیء قابل مصرف» هستند و نه بیشتر. مشکل اینجاست که این «شیء قابل مصرف» لزوماً برای بهروزی انسان استخراج نشده و خرج سلاح‌های کشتار جمعی و نهایتاً آلودگی بیشتر محیط زیست شده. برای من و شما هم لازم به تکرار نیست که خرجشون در صنایع مربوط به اینترنت، تلفن همراه و وسایل نقلیه بیشتر زیان‌آور بوده تا سودآور.

با حاکمیت Enfarming، دید اخلاقی نسبت به تکنولوژی و این‌که نتایج اون چه خواهد شد هم از بین رفته. تکنوفیل زمانه تنها به سود کوتاه‌مدتی که عایدش شده فکر می‌کنه و همون‌طور که کزینسکی به‌درستی اشاره کرد، این دسته از افراد نه برای سعادت‌مندی بشر و کشف حقیقت، که برای ارضای فرآیند قدرت به این کار ادامه می‌دند. تریستن هریس (Tristan Harris)، در مصاحبه با سم هریس، از تجربه خودش در آزمایشگاه‌های دانشگاه استنفورد می‌گفت که چطور اونجا به‌دنبال متقاعدکننده‌تر جلوه دادن تکنولوژی‌ها و شبکه‌های اجتماعی بودند تا از پایداری مخاطب نسبت به اون‌ها اطمینان حاصل کنند. تریستن هریس توضیح داد که برای من عجیب بود که چطور هیچ‌کس در اون آزمایشگاه، درباره اخلاقیات این عمل صحبت نمی‌کرد. در همین زمینه هم یک مقاله‌ی جنجالی نوشتند:

How Technology Hijacking Your Mind

How Technology is Hijacking Your Mind — from a Former Insider

حالا در دنیایی که چنین سیاستی برقراره و تنها یک بمب اتمی برای تلافی و نابودی کل حیات کفایت می‌کنه، و با چند ترفند ساده‌ی یاخته‌های محدودی می‌شه دوباره مردم رو به شکل انسان‌های نَسَخ به آغوش سیستم برگردوند، بعید می‌دونم یک یاخته سرطانی توانایی یک انقلاب جهانی داشته باشه.



قبل از آشنایی با کزینسکی، تقریباً همین دیدگاه رو داشتم؛ این‌که به‌زودی ما به بک Pro-Government می‌رسیم، و وارد ابررایانه‌ها و جهانی مجازی می‌شیم که همه‌چیز در اون همزمان اخلاقی و غیراخلاقی هست (نااخلاقی)؛ درست مثل یک بازی ویدئویی که ما در اون نامیرا هستیم و در عین حال هم وظیفه اخلاقی به دوش نداریم که آیا NPCها (شخصیت‌های غیرقابل بازی) رو باید زنده نگه داشت یا سلاخی کرد. حتی شاید روزگاری هم برسه که زنده کردن انسان‌های مُرده به‌سادگی بازیابی اطلاعات-از-دست-رفته-روی-هارد باشه و با کمی رادیکال‌تر کردن نظریه یوهان هایزینگا، از «انسان خردمند» (Homo Sapiens) به «انسان بازی‌کننده/پِلِیِر» (Homo Ludens) برسیم.

بااین‌حال، دیوید اسکرینا (David Skrbina)،‌ یکی از مأثوران کزینسکی، این دیدگاه رو زمانی موجه می‌دونه چندین شرط برقرار باشه:

1. باید مشکلات حاصل از ساخت این تکنولوژی جدید قابل پیش‌بینی، محدود و قابل مدیریت باشند
2. به صورت عادلانه توزیغ شوند
3. دستاوردهای حاصله، به معنای ارتقای وضعیت بشر باشند

شما مقابل تز کزینسکی این آنتی‌تز رو قرار دادید و به دنبال ساخت یک تکنولوژی جدید هستید برای حل مشکلات و رسیدن به نامیرایی، اما آیا این شروط برای رسیدن به اون برقراره؟ و از همه مهم‌تر، آیا تضمینی هست که برای ابداع اون، دوباره در چرخه باطل و بی‌نهایت «اصول دوم تاریخ» محصور نشیم؟ من اون‌طور که از تجربه‌های تریستن شنیدم، بعید می‌دونم که هیچ‌یک از تکنوفیل‌ها صادقانه برای این موارد زحمت بکشند، و البته نمی‌شه یک طرف نشست و همه کاسه و کوزه‌ها رو سر اون انسان‌ها خراب کرد. به‌هرحال، اون‌ها هم فرزند زمان و مکان (سیستم) هستند و هر شخص دیگه‌ای هم در جایگاه اون‌ها احتمالاً همین کار رو انجام می‌داد.



سراسر درسته, ولی یک نکته را نفراموشید که بایستی پیش از چگونگی به چرایی پرداخت. دورنمایی که کازینسکی میدهد, بازگشت
به زندگی نخستینی و پیوستگی دادن به نژاد آدمی برای میلیون‌ها چه بسا میلیاردها سال دیگر روی زمین است, که اگر این برای
شما گیرایی دارد, یا از دیگر گزینه‌ها بهتر میزند چرا که نه. چنانکه من در پیک پیش نوشتم, گزینه‌ی اخلاقی‌تر آنی‌ست که با سرنوشت
دیگران بازی نمیکند و "امن"‌تر است, که همین گزینه میزند.

هر آینه, آنچه در پیک پیش سخن را آغاز کردیم این بود: «ریسک کردن همه‌ی آنچه هست و نیست» در راستای رسیدن به والاترین
جایگاه, یا نابودی کامل.

از دید شخصی, این گزینه برای من خواستنی‌تر است. به دید من زندگی در نهاد یک پرسمان ژرف میباشد از اینکه «چرا ما اینجاییم؟»
و آماج آدمی, یا بهتر بگوییم, خودآگاهی پی بردن به این چرایی‌ست. در این رهگذر, ما بخت اندک, ولی گرایندی, برای پاسخ به این
پرسمان هستی‌شناسانه داریم و ایستار بغرنج کنونی را میتوان چرخشگاهی (turning point) در این راستا دید, که یا آدمی, با یاری
بخت و کوش و هوش اندک شماری, از آن ترا میگذرد یا اینکه به دست آفریده‌های خود خود را نیست و نابود میکند. از آنجاییکه ما
چه تکنولوژی بجا بماند چه نه, محکوم به مرگ میباشیم, ولی از گذر فندآوری و با کوش و هوش آماجیده, بختی برای نامیرایی و واگشایی
این پرسمان و دیگرها داریم, پس خود‌به‌خود, گزینه‌ی «کوشیدن در راستادهی», دستکم برای من مهربد, گیراتر و خواستنی‌تر و فرنودین‌تر خواهد بود.

کازینسکی هر آینه یک پراپاسخ خوب برای کسانیکه میخواهند راستابدهند نیز دارد و آنهم اینکه, فندسالاری زمانیکه "یک تیپا خورد"
از راه نادرست به درست برمیگردد و من با این همسو و همنگرم. به دید من یک "بیم" از تکنولوژی و پیامدهای ویرانگر
آن اگر نهادینه شود, سودمند خواهد بود چرا که آدمی, بویژه امروزه, فرا‌اندازه خوشبین و خوشباور شده است, بدبینی
اگر چه ناخوشایند, ولی کارآمدتر از خوشبینی بیجاست. بدبینی درباره‌ی گرمایش زمین, اگرچه براستی در کار نباشد, بی اندازه
سودمندتر از خوشبینی بیجا و گفتن اینکه «طبیعت خودش خودش را درست میکند» است. فربودبینی با گرایش به بدبینی در
بسیاری از این زمینه‌ها, بویژه آنهاییکه جهانی‌اند, خواستنی‌ست. برداشت نادرست نشود, به دید من "بدبینی" تا زمانی خواستنی‌ست
که درباره‌ی گرایش کلی یک سیستم سخن میگوییم, ولی بدبینی در اینکه نمونه‌وار بگوییم آدمها بدسرشت و دژنهاد اند به هیچ روی
خواستنی‌ نیست. من باور سختی به این دارم که دیگران تا اندازه‌ی بالایی هر آنگونه که شما می‌بَیوسید, رفتار میکنند. اگر در جایی
زندگی کنید که می‌بیوسید امن است و کسی به کار کسی ندارد, این خود به خود رفتاری نهادینه در فرهنگ آن اجتماع میشود و
بسختی دگرگون خواهد شد. بدبینی بیجا ازینرو خواستنی نیست و فردید از بدبینی به فندآوری و پیامدهای آن اینجا یک «نگرش محافظه‌کارانه و محتاطانه cautiously» است.




نقل قول:این‌ها دو تا سؤالاتی هست که در مواجهه با هر تکنولوژی پیشنهادی تکنوفیل‌ها در ذهن شکل‌ می‌گیره. کم‌وبیش این قماش گیک مدعی شده که تکنولوژی تازه‌ای/فرعی این تکنولوژی اصلی رو قراره «قابل پیش‌بینی، محدود و قابل مدیریت» کنه، اما تا زمانی که قرار باشه برای برقراری این شروط به تکنولوژی‌های فرعی دست پیدا کنیم، دوباره باید بپرسیم که آیا این تکنولوژی‌های «فرعی» که برای مدیریت، محدود کردن و قابل پیش‌بینی کردن تکنولوژی‌های «اصلی» ساخته شده، واقعاً تضمینی هست که به این شرایط برسند؟ از کجا تضمین شده که همین تکنولوژی فرعی به نتایج بدتری ختم نشه؟ یعنی دوباره در مقابل باید این تثلیث شروط رو روی میز گذاشت، و هر بار دوباره یک جواب تکراری (تکنولوژی فرعی) گرفت تا... فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم...

در این جهان هیچ تضمینی رویهمرفته در هیچ چیز نیست, پس چشمداشت تضمین نابخردانه است. اینکه یک زیرشاخه
بتواند به شاخه‌ها کنترل پیدا کند نیز نافرنودین نیست, خودآگاهی آدمی خود یک فرگشت زیرشاخه بوده که این توانایی
را به آدمی, در جایگاه یک ابرسازواره, بخشیده تا بتوانید دیگر بخش‌ها را کنترل کند.

فرنایش چرخه‌ای (circular reasoning) بسیاری زمانها سطحی‌ست و پیوندی به واقعیت ندارد. مرغ و تخم مرغ هم چرخه‌ای
میزند ولی در واقعیت نیستند.

Who Watches the Watchmen نیز راهکار دارد: سه نیرو که هر یک دیگری را می‌پایند.
[MENTION=1448]Thanks[/MENTION]

شما هنوز درباره‌ی «چگونگی» سخن میگویید ولی آنچه من گفتم درباره‌ی «چرایی» بود. به دیگر زبان, کازینسکی میگوید:
وضعیت کنونی بد است.
آینده بدتر خواهد شد.
گذشته خوب بود.

پس, انقلاب.


آنچه من گفتم این بود:
وضعیت کنونی بد نیست.
آینده بستگی به ما هم دارد.
گذشته خوب بوده, ولی آینده میتواند بی‌اندازه - بیشتر از همه‌ی تاریخ آدمی - بهتر باشد.

اگر نیک بنگرید, من نگفتم آینده بباید بهتر خواهد بود, یا نگفته‌ام وضعیت کنونی برای همگان گل و سنبل است, یا نگفته‌ام بیگمان
اینها میشود, تنها گفته‌ام این شایندی (possibility) یا بهتر بگوییم, گرایندی (probability) آنجاست که ما بتوانیم به نامیرایی دست
بیابییم و اگر بیابیم و خوش‌بیاری هم بیآوریم آینده میتواند بیکران خوب باشد, زیرا همه‌ی گرفتاری‌ها با در دست بودن زمان بسنده راهکارپذیر اند.

در گفتار بالا «اگر»های فراوان و ریسک‌های رنگارنگ میبینید که بخشی از سخن پیشین من بود: ریسک با آینده‌ی آدمی به بهای
دست یابی به بالاترین تراز از هوش و خوشی.
Thanks نوشته: پ.ن 2: این رویکرد اخیرتان هم برای من جای تعجب دارد مهربد عزیز. در واقع، انگار اصلاً نیازی نیست تا من این جواب‌های ناقص را به شما بدهم. شما همین استدلال‌ها را در همین تاپیک به‌خوبی نقد کردید.

چرایی و چگونگی دو چیز جداگانه‌اند. تکنولوژی یک ابزار است, گیر کار اینجاست که ابزاری بسیار مهیب و سیجناک میباشد
و با رویکرد کنونی امیدواری بسیار اندکی به کامیابی آدمی‌ست. ولی خب, اندک <> 0.
قبلا زمان طاغوت کسی شمال میرفت همه جا کلبه های چوبی بود.
الان رفتیم دیدیم سپاه درختان جنگل را قطع کرده جایش ساختمانهای شیکی ساخته که دستکمی از بناهای اروپا ندارد. این یعنی با پیشرفت فناوری بر زیبایی شمال افزوده و از فقر به غنا داریم میرویم.
Thanks نوشته: مقالۀ An Introduction to Complex Systems Science and Its Application که امسال منتشر شد، تقریباً عصاره‌ای از تمام گفتمان‌های کازینسکی و طالب را دارد (بیشتر دومی را)؛ چه آنجایی که دربارۀ موفقیت بازار آزاد نسبت به کمونیسم می‌گوید، چه آنجایی که دربارۀ عدم قطعیت سیستم‌ها، چه آنجایی که اعتقاد دارد سیستم‌ها باید روند فرگشتی را الگوی بقا قرار دهند (Antifragile)، و چه آنجایی که تلویحی با گلوبایسم و متمرکز کردن سیستم در یک‌جا مخالفت می‌کند (Localism). فرقش این است که مقالات آکادمیک همان مسائل را گرچه خلاصه، اما مثل همیشه ملال‌آور توضیح می‌دهند.

@Mehrbod نظر شما چیست؟ Localism را آلترناتیو بهتری نمی‌دانید؟ خصوصاً این‌که دامنۀ آسیب‌رسانی تکنولوژی را از «جهان» به «محل» محدود می‌کند، سیستمی می‌سازد که آن‌چه نکشتش قوی‌ترش خواهد کرد، و یک هدف واحد و واضح است که در صورت موفقیت هم به نظر نمی‌رسد نیاز داشته باشد تا حزبی قدرت‌مند آن را کنترل کند (با در نظر گرفتن ارجاعات فصل‌های آخر کتاب متأخر کازینسکی دربارۀ چگونگی موفقیت انقلاب‌ها).


نوشتار نغز و گیرایی بود. پیوند آن به گفتمان فن‌آوری آنچنان یکراست نبود.


اگر از گفتمان فنداوری یک چیز را گرفته باشید آن است که رویهمرفته این سیستم است که راه را می‌گزیند نه "یک کسانی آن بیرون".
پس گفتن اینکه چگونه فنداوری را مهار کنیم تا اندازه‌ی بالایی بیهوده است، مانند این می‌ماند که بخواهید سرماخوردگی را ریشه‌کن کنید،
نمی‌توانید چون آمایش (ترکیب) های ویروسی که فرگشت بیابند بیکران اند. درست همانجور که نمی‌توانید رایانه ای بدارید که ۱۰۰%
هک‌ناپذیر باشد، چه که در این راستا فربینهای ریاضی ای هستند که می‌گویند چرا شدنی نیست!

به دیگر زبان، در روند پیشرفت فند‌آوری اگر چیزی ممکن شود، پدید نیز خواه ناخواه خواهد آمد.

در این راستا تنها کاری که شاید بتوان کرد کاهش احتمال این رویداد از دمی که "ممکن" شد به "پدیدار" است.


این چکیده ی گفتمان فنداوری‌ست. از دیدگاه کازینسکی سخن درباره‌ی راستادهی به فنداوری‌ از بیخ بیهوده است،
از دیدگاه من تا اندازه ی بالایی بیهوده است، ولی ۰ نیست و بخت بسیار اندکی آنجا هست که از این گذر رد شویم و خودمان را نیست نکنیم.
Thanks نوشته: نظریه‌ی سیستم‌ها و پیچیدگی‌شان همیشه در درک تکنولوژی می‌تواند مؤثر باشد.



لوکالیسم دربارۀ مهار تکنولوژی نیست، دربارۀ محدود کردن دامنۀ آسیب‌رسانی است -- چه از طرف دولت و چه از طرف تکنولوژی. مگر نه این‌که تمام بدوی‌گرایی کازینسکی به‌نوعی انقلابی برای محدودسازی (و نه از بین بردن، که این‌گونه یک ایدۀ آرمان‌گرایانۀ دیگر می‌شد) آسیب‌هاست؟ مثلاً این آسیب که ویروس کرونا امروز به‌دلیل متمرکز بودن سیستم می‌تواند هر بخشی از زمین را آلوده و برای کل بشریت تهدید باشد (بالا بودن میزان آسیب‌رسانی)، اما همین مشکل در پیشاتمدن نهایتاً باعث انقراض بخش کوچکی از جمعیت خواهد بود (پایین بودن میزان آسیب‌رسانی). این فرق ظریف میان این روش با سایر روش‌های مدعی اصلاحات است. لوکایسم ذاتاً تمرکززداست تا اگر مشکلی آن‌ور دنیا پیش آمد روی محل این‌ور دنیا تأثیرگذار نباشد. به این صورت:

On August 6, 1806, the Holy Roman Empire was abolished. Goethe noted that day that the people staying in the same inn as him were far more interested in the quarrel between their coachman and the innkeeper than in its demise.


In digar mishavad soxan az dir ya zud budan, ya hamaan keshdadaane "goriznaapazir" ke nistih va nabudih beraahe tech baashad.
dar in rastaa aari dorost ast, baa localization aasib be hamaan bum (local) marzmand mishavad va xob berowshani bartar az jahaanisaazih ast.

Baa Jahaanihsaazih tanha chizaye xub nistand ke jahanih mishavad, chizhaye bad niz be hamaan andaze jahaani mishavand va, va nokteye HAMISHEGIH in ast ke aasib va viraani hamishe aasaantar az saaxtosaaz o negahdaari and. Azinru, manteqan, jahaanisaazih xatar va aasibe bishtari az sudi ke darbardaraad, miaafarinad.

Har pishraafto tamarkzzayih darbargirandeye noktehaye manfiye xod mibashad. Baraye nemune xode adam ye jaandaare fargashteye tamarkoz yaafte ast va besiyar aasibpazirtar az beguyim bacteria ast. Aadami besyar asaantara az bacteria nist mitanavanad beshavad, che ke na be shomaare bacteria miresim va ham inke ziste adaami pishniyazhaye besyari darad va yek xode jandaar ham ba yek zarbe be sar ash knockout mishavad.

Nokteyi ke Nasim bedan eshare mikonad hamin ast ke dar tabiyat yek marze rowshani baraye bozorgihe va tamarkoze chizha hast. Baraye nemune daynasorha xodesan yeki az jandaarani budand ke in marz raa rad karde budand va az haminru niz emruz az anha tanha raddi beja mande ast. Ya hamaanjur ke Taleb miguyad bozorgtarin jaandaarye xoshki fil ast va bozorgtar dige nadarim!

Bozorgtar dar inja chist? tamarkoze yaaxtehaa.



سلام... چگونه می توان انسان را توسعه داد بی انکه بر انسان چیره شده باشیم و بر انسان زمانی چیره می شویم که دانشی ابجکتیو نسبت به ان داشته باشیم و چنین دانشی نمی توانیم داشته باشیم..ناچارا چیزی به اسم توسعه انسان و رساندن ان به مقام خدایگونگی شدنی نیست.....به زبان ساده تر هر گونه توسعه بیولوژیکی انسان نیاز به شناختی جامع از انسان دارد چیزی که فراتر از تئوری پردازی های علمی، ادعای شناخت عین واقع را داشته باشد..چنین چیزی خارج از توانایی های دستگاه شناختی انسان است و ناچارا تبدیل انسان به موجودی خدایگونه انچنان که ادعا می کنند نسخه ای برای فاجعه است.. ..توسعه تکنولوژی حد نهایتی دارد و ان فرسایش بشری در برابر تغییر است...جامعه بزرگ انسانی ،ازمایشگاه های علمی نیست ،وبه سادگی تن به هر تغییری ان هم از نوع رادیکال نمی دهد،به زبان دیگر پیاده سازی فانتزیهای علمی در واقعیت اجتماعی به همین سادگی ها امکان پذیر نیست.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44