دفترچه

نسخه‌ی کامل: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44
مهربد اول به همه پست ها پاسخ بده تا ادامه بدمE011
سارا نوشته: راستی این امضایتان به زبان آلمانی است؟ معنی اش چه می شود ؟ در حقیقت انگیزه هایتان ناپدید می شوند ؟؟

In der Tat, verschwindet sich meine zwielichtige Triebfeder.


این یک گفته‌ای است از خود من که از چندجا ریشه گرفته. کلیدواژه اینجا Triebfeder است
که آنرا از بافتار فلسفه‌یِ کانت‌ین (kantian) وام‌گرفته‌ام با آنچه برداشت من از واژه بوده,
که کانت این واژه که معنی واژه‌یِ به واژه‌یِ آن میشود فنر+رانه (Trieb+Feder) {که در ساخت
ساعت‌ به کار میرود} را در جایگاه نیرویی بکار برده که خود سرچشمه‌یِ دیگر رانه‌هاست; در باور او این رانه
نه یک انگیخته (معلول) بساکه خود انگیختار (علّت) کنش‌ها است و از یک خواست درونی و رها سرچشمه و نیرو میگیرد.


واژه‌یِ دوم zwielichtig است که در انگلیسی همان twilight (دو-شید) میباشد, ولی در آلمانی
بسختی معنی "گرگ‌ومیش" را میدهد و بیشتر معنای "دورو", "تاریک و روشن" و "گنگ" را دارد.

In der Tat نیز همان In Fact است (در رُخکرد) و verschwinden همان ناپید شدن, با:
sich = خودش
meine = من

اکنون اگر همه‌یِ اینها کنار هم چیده شود:
در رُخکرد, فنر‌رانه‌یِ گنگ و تاریک من ناپدید میشود (در آلمانی: خودش را ناپدید میکند {گم و دور میکند}).


که معنی دریافتنی‌ترش میشود:
[تنها] در عمل است که انگیزه‌هایِ دورو و ناروشن من به کنش‌ روشن و پیدا میانجامند.


و اینجاست که یکبار دیگر شما سخن را درست گرفته‌اید, ولی همان sonixax نمونه‌وار هنوز نگرفته است,
آنهم اینکه من همانجور که شما دریافتید, بسیار خوب به جامعه‌یِ مدرن سازواری یافته‌ام و اگر با سنجه‌هایِ
"تئودور کازینسکی" (اندیشمندی که گفتمان تکنولوژی ما از او بسیار ریشه گرفته) نیز مرا بسنجند, من
خود یک فندگرا و هتّا شاید فندسالار (technocrat) به شمار بروم. به دیگر زبان, شرایط خود من بهتر از
آن اند که بخواهم از بدی‌هایِ تکنولوژی بنالم, چه بسا وارونه, من از این شرایط ویژه بهره میبرم و همین
امروز با ابزارهای در دسترسم که میوه‌یِ تکنولوژی باشند, بخوبی از دیگران بهره‌میکشم (exploit) و پول
آسان و یامفتی هم به جیب میزنم; کمتر کسی میتواند به اندازه‌یِ من از پیاده‌روی در شهر, خندیدن به ریش
مردم کارگر که سگدو میزنند, گپ زدن با چند تا از دوستان انگشت‌شمار خود در کافی‌شاپ‌هایِ گران و
خوش چشم‌انداز یا لم دادن تنها در یکی از آنها با چایی و کیک خوب و کتابی خواندنی در دست, لذت ببرد.

و جدای همه‌یِ اینها, خیره‌سری بالایی (= sonixax) میخواهد که کس نتواند ببیند برای من که بیشتر
زندگی‌ام با رایانه و سر و کله زدن‌‌هایِ خوشی‌آور با آن سپری شده (که این یکی را هم کسی اینجا بسختی
سر در میآورد, برای شما نرم‌افزار شاید یک چیز پیش پاافتاده باشد, برای من ولی برزش اندیشه و چیستان‌هایِ
خوشایند و ور رفتن با چیزهای انتزاعی و کنجکاوی‌هایِ حرفه‌ای و همه‌یِ اینهاست), چگونه میتواند "تکنولوژی" چیزی "اخی" باشد.


هرآینه, با مغز دوراندیش و خردین (rational) میتوان بخوبی دید که این
شرایط هم ناپایدار اند هم گذرا,‌ و هم برای همه به اندازه‌یِ یک شخص من خوب نیستند.


--
پس, در اینجا من در جایگاهی بودم که دو انگیزه‌ دارم:
١- از سویی نمیخواهم از زندگی خوشایند خودم دست بکشم, اگرچه من به بسیاری بدی‌هایِ پنهان و ناپنهان
زندگی‌ مدرن پی‌برده‌ام, ولی توانسته‌ام دستکم برای خودم هم که شده, بسیاری از آنها را از میان بردارم.

٢- از سویی نمیخواهم بگذارم خودخواهی و کوته‌اندیشی و سودجویی خود
من به راه بروشن نادرست بیانجامد: در برابر تکنولوژی افسارگریخته باید ایستاد.


ازینرو, پس از دیری درماندگی در این وضعیت ندانم‌گرایی و دوراهی بی‌فرجام به این فرجام رسیدم
که تنها در عمل است که کسی میتواند از این یا آن راه برود و این رفتن خود به خود,
همچون همان فنررانه, به کنش‌هایِ پسین و روشنگرانه خواهد انجامید (جـَست); از این یا آن راه میروید, کمی با
واقعیت‌ها دست و پنجه نرم میکنید, طعم تلخ ناتوانی و ناکامی را میچشید و میکوشید گام پسین را بهتر و سنجیده‌تر بردارید.
در این رفتن پس راه روشنتر و روشنتر میشود, در ایستادن و درجا زدن و جلق زدن بیهوده با "خردگرایی" و "فلسفه‌ورزی", نه.

ازهمینرو نیز پیشنهاد من به خوانندگان این جستار این است که سخن را به چکیده‌ترین و خردپذیرترین
بخش خود کوتاه کنند و بکوشند رفتار و کنشی را بیابند که در راستای سخن پیش‌برنده باشد.

به دیگر زبان و برای شما که چامه‌ دوست دارید:
دو سد گفته چون نیم‌ کردار نیست.
Mehrbod نوشته: رای من که بیشتر
زندگی‌ام با رایانه و سر و کله زدن‌‌هایِ خوشی‌آور با آن سپری شده (که این یکی را هم کسی اینجا بسختی
سر در میآورد, برای شما نرم‌افزار شاید یک چیز پیش پاافتاده باشد, برای من ولی برزش اندیشه و چیستان‌هایِ
خوشایند و ور رفتن با چیزهای انتزاعی و کنجکاوی‌هایِ حرفه‌ای و همه‌یِ اینهاست), چگونه میتواند "تکنولوژی" چیزی "اخی" باشد.

راستش جناب مهربد، بنده ام با وجود عشق به ادبیات و سادگی و طبیعت ، به رایانه و نرم افزار و کدنویسی و هرچه که مربوط به اینها می شود نیز علاقه دارم. البته خب بنده مثل شما برنامه نویس حرفه ای نیستم اما در سطح خودم و رشته ام مجبورم کدهایی بنویسم و با نرم افزارهای مختلف کارکنم. وقتی شما مثلا برای بررسی رفتار یک پدیده ، کدی می نویسید و یا نرم افزاری را بکار می برید و در پایان نتایجی که بدست می آیند و نمودارها و کانتورها ....انگار حقایق جدیدی برای شما آشکار می گردد. برای بنده که خیلی لذت بخش است یکجور شبیه سازی (simulation ) از رمزگشایی کائنات می باشد!
بنده که قبلا هم عرض کردم شما نسبت به بنده که خیلی مدرن هستید!! شبانه روز کارتان با رایانه و تکنولوژی است و از همه ی ما هم بیشتر از آنها سر در می آورید. پس نباید از نظرات دیگران نسبت بخود بهراسید که شما را متهم می کنند به ضد تکنولوژی بودن و سنت گرا بودن و ضد مدرنیته و....
پیاپی بکَش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها

Nilftrondheim نوشته: Equally effective countermeasures
هر فناوری مخربی دفاعی متناسب با خود دارد. برای اینکه پیش از حادثه آمادگی ایجاد شود باید احتمال خطر و توجیه اقتصادی داشته باشد. شکل های زیر به ترتیب: زندانبان. پلیس. اشغالگران آمریکایی در عراق!!!

...

اینها در این رده میافتند که هر کنشی, یک بازکنشی (reaction) دربر دارد و این سخن نادرستی نیست, ولی کارآمدی ندارد.
برای نمونه, شما آنجا دامنه‌یِ آسیب به میان آمده را با یک ابزار دفاعی پاسخ داده بودید, برای نمونه در سخن آمده بود
که چاقو میتواند آسیب‌رسان هم باشد, ولی دامنه‌یِ آسیب مرزمند دارد, و در همین راستا, تفنگ هم میتواند آسیبرسان باشد (اگر
چیز دیگری از بیخ بتواند باشد!)
ولی همزمان دامنه آسیبرسانی باز بزرگتری را دارد; به دیگر زبان:

Lao Tzu: the sharper the tools, the darker the times.



هر آینه, شما تنها آوردید که برای هر کدام از اینها یک ابزار واکنشی هم پدید آمده, ولی پرسش این است که این ابزار
واکنشی به چه درد میخورند؟ نمونه‌وار, در برابر تفنگ شما جلیقه‌یِ ضد گلوله را آورده و بسیار هم خوب, تا یک اندازه‌یِ بالایی
این کار میکند, ولی اکنون باید چه کنیم, در خیابان با جلیقه‌یِ ضد گلوله راه برویم تا قربانی تیر اندازی‌ها نشویم؟ این شمار
کسانیکه در آمریکا کشته میشوند هم اگر جلیقه‌یِ ضد گلوله به تن داشتند خب نمیمردند, ولی این بروشنی یک راهکار
به درد نخور است و در اینجا, هر دو, چه ابزار (تفنگ), چه پادافزار (جلیقه) مایه‌یِ رنج آدمی بوده‌اند و در نبود هر دو آسوده‌تر است.

نمونه‌یِ بزرگتر هم بروشنی کار نمیکند, در یک جنگ اتمی چه شمار کسانی
دسترسی به این سوت (suit)‌هایِ پاد-رادیواکتیو دارند؟ و آن شماری هم که دارند چه,
بایستی شباروز به تن کنند یا خودشان را در زیرزمین‌هایِ حفاظت شده زندانی؟

یکبار دیگر, اینجا هر دو ابزار و پادافزار به رنج آدمی افزوده‌اند و این روند تنها رو به بدتر شدن است, با پیدایش
جنگ‌افزارهای بیولوژیکی تیغها باز هم از این تیزتر خواهند شد و آینده‌یِ و سرنوشت کس بیشتر از همیشه از کنترل او بیرون.
Nilftrondheim نوشته: جایی دیدم میگویید آپلود کردن مغز به ماشین کاری بیهوده است. خیر نیست! با انواع آن آشنا شویم:

:Destructive mind uploading-

خلاصه آن میشود منجمد کردن مغز بریدن آن به لایه های میکرونی و اسکن کردن آنها با میکروسکوپ الکترونی. با استفاده از این اطلاعات میتوان مغز را در کامپیوتر شبیه سازی کرد بدون آنکه نیازی باشد از عملکرد کلی آن خبر داشت: whole brain emulation. مشکل آن از بین رفتن continuity شخص است. چگونه آگاهی یک مغز مرده به emulation منتقل میشود؟ مشکل دیگر فساد و نابودی اطلاعات در طی این پروسه وحشیانه!!! است. اگر در این مورد توضیح میخواهید به سطر اول برگردید و دوباره بخوانید.

:Non-destructive mind uploading-
[SIZE=2]این کار با اسکن کردن مغز زنده با MRI, EEG, PET, Nanomachine و ... انجام میشود. این کار از بیخ و بن با continuity مشکل دارد! چون در واقع مغز را کپی میکند و چیزی منتقل نمیشود. در صحت اطلاعات هم شک میتوان کرد. مغز دایم در حال تغییر است و اگر پروسه به سرعت گرفتن یک عکس نباشد ارزش آن به سرعت افت میکند و outdated میشود.

[SIZE=4]:Gradual mind uploading-
[SIZE=2]در این روش که مو لای درزش نمیرود نانوماشین ها به بدن وارد میشوند و در مغز به تدریج جای تک تک نورون ها را میگیرند. ممکن است یک ساعت طول بکشد یا یک سال اما در پایان مغز کاملا با معادل الکترونیکی اش جایگزین میشود. حالا پیدا کنید عیب را.E418
[/SIZE][/SIZE]
[/SIZE]

درسته در نوشته‌یِ شما لغزشی نیست و این روش کار میکند, ولی این پیوندی به این جُستار ندارد و بایستی
در جُستار کیستی هویت شخصی: مسئله بقای شخص در گذر زمان میآوردید.

ایده‌یِ ترابردن آهسته و پیوسته‌یِ مغز یک ایده‌یِ بسیار کهن است و نمونه‌وار نویسنده‌یِ داستانها‌یِ دانش-پندارین الکساندر لازارویچ دهه‌ها پیش
آنرا به میان آورده بود. او هتّا با دانش آن زمان یک راهکار عملی هم برای آن پیش نهاده بود که اینجا میتوانید
درباره‌یِ آن بخوانید: The technology of immortality

ایده همین رویاندن یک نیمکره‌یِ مغزی و جابجایی آن است, جوریکه کس همواره‌ یک نیمکره‌یِ
خودش را داشته و داده‌ها و خاطره‌هایش را کم کم از نیمکره‌یِ اصلی به هر دو نیمکره وابگستراند.


--
در راستای جُستار, سخن هرگز این نبوده که نامیرایی ناشدنی‌ست, یا گرمایش زمین ناراهکارپذیر, بساکه
سخن این بوده که تکنولوژی یک نیروی افسارگریخته است و در کنار اینها, هزاران چیز دیگر
هم دارند نوآوری میشوند که اینها همدیگر را می‌پوچانند (they cancel out one another).

من این را در جُستار دیگر هم در پاسخ به شما از «ژاک
الول» آوردم ولی به درونمایه‌یِ سخن او پُرننگریستید:

something that we cannot do, for example, cure cancer or create life ex nihilo. But this brings us
under the radical judgment that if everything is possible then nothing is
possible.
Nothing is possible for the self because it is the object that is
possible. As Castoriadis put it, absolute power is impotence.




به نوشته‌یِ آمده درباره‌یِ بلوف‌هایِ تکنولوژی بازنگرید.

Mehrbod نوشته: اینها همان بلوف‌هایِ تکنولوژی هستند.

آیا تکنولوژی میتواند شما را نامیرا کند؟ بی هیچ گمانی.
آیا تکنولوژی میتواند شما را به اسپاش ببرد؟ میتواند و هماکنون تا ماه برده.

...
Nilftrondheim نوشته: ببینیم چگونه تکنولوژی هایی میتوانند خطر انقراض در پی داشته باشند:

:Artificial General Intelligence-
اسکای نت و امثال آن که قصه های عامه پسند هستند را فراموش کنید. هوش مصنوعی که توان خود بهینه سازی داشته باشد میتواند به سرعت پله های ترقی در هوش و کنترل را طی کند و هر بلای ممکن را سر بشر بیاورد. نیک بوستروم در Superintelligence میگوید که یک هوش مصنوعی پیشرونده بسیار غیر قابل پیشبینی تر و خطرناک تر از حیات هوشمند فرا زمینی خواهد بود زیرا که حیات در کرات دیگر هم (تا جای که دانش اجازه پیشگویی میدهد) طی فرایند فرگشت تولید شده است و انگیزه ها و نیاز های مشابه ما خواهند داشت. در حالی که منطق هوش مصنوعی هر چیزی میتواند باشد. به این سناریو توجه کنید

این سخن شما در همراهی دیگر سخنان آورده‌ شده‌یِ این جُستار‌اند, ولی نکته‌ای که بایستی بپذیرید این است که از توان
آدمی بیرون است که هوشواره‌ای که صد‌ها, چه بسا میلیون‌ها اگر نه میلیارد‌ها بار هوشمندتر از خودش میباشد را پیشبینی کند.

نمونه‌ای که زدید را کسانیکه در زمینه‌یِ ابرهوشواره (superintelligence) میپژوهند به چهره‌هایِ گوناگون همواره میآورند
که این دلگرمی کاذب را ببخشند که آری, میدانند دارند چه کار میکنند. برای نمونه یکی از سرشناسترین چهره‌ها در این زمینه,
Eliezer Yudkowsky ¹ این نمونه را سالها پیش نام برده و به این پرسمانی که شما به
میان آوردید, نام The Value Loading Problem را نیز داده است (= پرسمان آموزاندن ارزش‌ها [ی آدمی]):

For example, an AGI whose terminal value is to increase the number of smiles, as a proxy for human happiness, could work towards that goal by reconfiguring all human faces to produce smiles, or tiling the solar system with smiley faces (Yudkowsky 2008).









--
¹
الیزر بخوبی میداند — از روی هوش بسیار بالایش — که چه اندازه بخت اندکی برای راستادهی به
ابرهوشواره در دست است, ولی با این دستآویز که "اگر ما نکنیم دیگران میکنند و پس چه بهتر که ما
بکنیم که یک خرده شانس را بالاتر برده باشیم" همچنان به قمار با سرنوشت بشریت, همچون بسیاری دیگر, دنباله میدهد.
Nilftrondheim نوشته: https://www.foresight.org/nano/Ecophagie.rtf

:Nanotechnology-
تصور کنید هر آنچه رد سطح کره زمین وجود دارد یعنی سطح دریا های آزاد 50km-/+ لاشه و مدفوع و چوب است و نانوماشین ها باکتری و قارچ هستند! نانوماشین هایی که قابل تولید مثل داشته باشند میتوانند به سرعت و تصاعدی مواد را تجزیه کنند و به کار گیرند. حیات در صدر خوراکی های خوشمزه قرار دارد زیرا که سرشار از عناصر مفید (کربن) بافر دمایی (آب) و انرزی (چربی/کربوهیدرات) هستند! رابرت فریتاس در سند فوق مختصر و مفید این فرایند را تحلیل میکند. در آخر تنها چیزی که میماند توده ای عظیم از نانوماشین است که به عنوان سناریوی grey goo شناخته میشود.

باز هم سخن شما همراستای دیگر سخنان آورده‌یِ این جُستار بود و درست هم گفتید. من تنها به یادآوری
این نکته بسنده میکنم که سخن در اینجا این نیست که کار از بیخ ناشدنی ست, بساکه سخن بیشتر این میباشد:
در عمل کمابیش ناشدنی است: زیرا پیشرفت تکنولوژی نه همگون (تنها شما نانوتکنولوژی نمیسازید, ده‌ها
هزاران پژوهشگاه دیگر هم دارند میسازند) است و نه راستا‌پذیر (ب.ن. بجز نانوتکنولوژی, ابرهوشواره هم آنور دارد ساخته میشود).

نانوتکنولوژی در حقیقت شانس کنترل‌پذیری بسیار بالاتری از ابرهوشواره دارد, زیرا در خود طبیعت اگر بنگریم هماکنون
بیشمار گونه و باکتری می‌زیند که اینها هیچکدام از کنترل بیرون نرفته‌اند. ما پشه‌ای نمیبینیم که پیوسته زاد و زای کند و
همه‌یِ بُنمایه‌ها را تا ته بگسارد (بوارونه‌یِ سناریوش آورده), و ازینرو در اینجا میتوان با واکاوی ِ این نمونه‌هایِ از پیش
فرگشته (evolved), ریسک را تا یک اندازه‌یِ خوبی پایین آورد, ولی همچنان, دو اصل دیگر پابرجا میمانند:
١- شما تنها کسی نیستید که در این زمینه می‌پژوهید.
٢- بجز نانوتکنولوژی, بیشمار تکنولوژی دیگر نیز دارند نوآوری میشوند که اینها همدیگر را میپوچانند (they cancel out one another).
Nilftrondheim نوشته: در آخر باید بگویم که اشتباه شما کجا بوده است مهربد. برخلاف دیگر فناوری های پرزور هوش مصنوعی و نانوتک میتوانند هم در جهت تخریب استفاده شوند و هم در جهت ساخت. این جدای استفاده درست و غلط از فناوری است. بمب اتمی میتواند هم در جنگ (نادرست) استفاده شود هم برای دفاع در برابر سیارک ها (درست). همچنین سلاح شیمیایی میتواند در جنگ استفاده شود (نادرست) و هم به عنوان آنتی بیوتیک! (درست).
اما همه این موارد با تخریب کار میکنند و یک بمب اتمی هیچ گاه نمیتواند اثر بمب دیگری را خنثی کند!

با شما در این که نتیجه اولین اقدام اشتباه/سو استفاده از AI و Nanotech باشد آخرین اشتباه است موافق هستم. اما خطای شما در این است که میپندارید "همواره" اولین اشتباه آخرین اشتباه خواهد بود!
به شرط این که اولین نتیجه اشتباه/سو استفاده نباشد, میتوان هوش مصنوعی ای سازگار با بقا و رفاه حیات را ناظر و حاکم کرد که هرگونه خطایی در زمینه ساخت و به کار گیری فناوری را به سر عت کنترل و سرکوب کند. در مورد نانو تک هم چنین است و میتوان زودتر از هر چیز نانو ماشین های حافظ صلح!!! (Blue Goo) را پخش و فعال کرد که سیستم ایمنی زمین شوند و هر نوع نانوماشین بدخیمی را در نطفه خفه کنند.




Nilftrondheim نوشته: به زبان هیونداییک:
شما میگویید: 0=Sn
که در آن S امکان خطا نکردن در خلق و استفاده از فناوری است (Survival) و n تعداد اقدام به خلق و استفاده. روشن است که حتی اگر S بسیار به یک نزدیک باشد مادامی که n محدودیت نداشته باشد حاصل نزدیک به صفر خواهد بود. مثال:
0.000045173=0.99910000
مشکل اینجاست که فرض شده S ثابت است و به تعداد دفعات قبلی بستگی ندارد. احتمال بقای کل در اینجا عملا صفر است.

من میگویم: S≠0
کافی است که بار اول خطا صورت نگیرد تا خطا های بعدی سرکوب شوند. تفاوت ماجرا این میشود که نتیجه شما, یقینا انقراض بدون توجه به اقدامات پیشگیرانه, تبدیل میشود به قماری که میتوان با تلاش و دقت شانس پیروزی در آن را بالا برد.


سخن شما هوشمندانه, ولی در خود پادستیز دارد. سه چیز:
١- نخست آنکه یا سرانجام 0=Sn است یا S≠0

٢- n را ما نه بیکران, بساکه بزرگ گرفته‌ایم (روشنگری).

٣- در برخی جاها S ایستا (ثابت) است, در برخی جاها نه: ابرهوشواره ایستا است (یکبار بختی بیشتر نیست), نانوتکنولوژی شاید سه بار گندی بالا بتواند بیاید و آدمی جان سالم به در ببرد.

اکنون, نکته‌یِ یکم, در اینجا نمیتوان بدلخواه S را ایستا (static) یا ناایستا انگاشت,
بساکه بایستی به دورنما و زمینه‌یِ تکنولوژی نامبرده نگریست و دید که یک لغزش چه بهایی در بر دارد.

سپس, نکته‌یِ دوم:
نقل قول:کافی است که بار اول خطا صورت نگیرد تا خطا های بعدی سرکوب شوند.

این نیز یک پیش‌انگاشت نادرست است که اگر خطا انجام نگرفت پس دیگر هرگز خطایی رخ نخواهد داد. در یک نمونه, بگوییم
ابرهوشواره, با بختی نزدیک به ∞, اگر بار یکم خطایی انجام نپذیرد آنگاه برایند کار برای آدمی براستی خواستنی خواهد بود,
ولی نکته روشن اینجا همین است که ما نه همچو بختی نزدیک به بیکران داریم و نه توان انجام دادن و کوشیدن چندباره.

این پیش‌انگاشت در زمینه‌های دیگر دیگر نیز نادرست است. اگر در ساخت نانوتکنولوژی پژوهشگر یا برنامه‌نویس یک روتین را
آنجور که باید درست و دوراندیشانه پیاده نکرد, نیمی از بشریت میرود که نابود بشود ولی همچنان با نبوغ بالا و کمی بخت میتوان
آنرا درست نمود, ولی این درست شدن به این معنی نیست که بار دوم دیگر همه چیز بخوبی و خوشی انجام خواهد پذیرفت.

--
از زمانیکه هواپیماها ساخته شدند و ایده‌یِ "جعبه‌یِ سیاه" مطرح شد, با هر بار سقوط یک هواپیما
شانس اینکه هرگز هواپیمایی دوباره بیافتد کم شده است, زیرا در هر سقوط با بررسی و واکاوی جعبه‌یِ سیاه
لغزش‌ را دریافته و آنرا در ساخت هواپیمای پسین از میان برمیدارند. این روند ولی پیروی قانون آنتروپی است
که راه‌هایی که یک چیز میتواند کار نکند همواره بیشتر — بسیار بیشتر — از راههایی هستند که میتواند کار کند و
ازینرو در اینجا, در این تکنولوژی بسیار ساده‌تر هم آدمی هنوز نتوانسته با چند بار لغزش به فرزامش (perfection) دست یابد, زیرا راه‌هایِ به خطا رفتن بسیار‌اند (از روی قانون‌هایِ آنتروپی + آمایشیکان {combinatorics})


ازهمینرو, جاییکه آدمی پس از دهه‌ها کوشش هنوز نمیتواند هواپیمایی بسازد که ریسک افتادنش 0 باشد, این چندان مایه‌یِ "دلگرمی" نیست که بخواهد بیاید در این میان به یکبار و بی هیچگونه لغزشی ابرهوشواره‌ای میلیارد‌ها بار!
هوشمندتر از خودش را بسازد که بخوبی در کنترل و دامنه‌یِ پیشبینی‌پذیری او باشد و همانی را بکند که او میخواهد.


--
هر آینه و یکبار دیگر, دانشمندان و پژوهشگران بسیاری گرچه بخوبی به این نکته آگاه‌اند — چه این دسته
خود بهره‌یِ هوشی بسیار بالایی دارند — ولی همچنان در این زمینه‌ها می‌پژوهند و پیش میروند با این بهانه و
دستآویز مدرن که «اگر ما نکنیم دیگران میکنند, پس چه بهتر ما کنیم» => قمار هرروزه با سرنوشت هر آدم و آدمیت.
dr.mcclown نوشته:
دورود, وقت بخیر



لذّت جویی در حد افراط, اولین نشانگان افسردگی.. البته هر گونه افراطی می‌تونه از علائم مورد مذکور باشه.
افسردگی اما..

درسته, لذت‌جویی بیش از اندازه از پایه یک بیماری‌ست, ولی از نشانگان افسردگی نیست,
از انگیختارهای (علت‌های) افسردگی‌ست. خوشی‌گرایی (hedonism) بجایی نمیرسد, آنچه با
سرشت آدمی و هر جاندار دیگری ولی کار میکند, آرامی (tranquility) و همنوازی (harmony) با طبیعت است.




dr.mcclown نوشته: فروید گفته که زمانی که انسان از معنا و مفهوم زندگی می‌پرسه, لحظه‌ی آغاز افسردگی اوست. از اینجا به بعد جوابی که به این سوال می‌ده تنها نوع واکنش دفاعی اون آدمو معلوم می‌کنه.


من به این نمیباورم, برای خود من نمونه‌وار پرداختن به چیستی و چرایی هستی همیشه یک چیز خوشی‌آور است. اینکه
چرا ما اینجاییم, چرا زنده‌ایم یک چیستان بزرگ است و پاسخ‌هایِ بسیار گوناگون میتواند بدارد. هتّا پاسخ‌هایِ هوشمندانه‌ای
داریم همچون اینکه این پرسش از بیخ ناارز (invalid) است, چون آماج (هدف) تنها در بستر زندگی تعریف میشود, نه برای خود زندگی.
درست همانجور که نمونه‌وار مفهوم‌هایِ آغاز و پایان با زمان تعریف میشوند ولی نمیشود از زمانی که خود زمان آغازیده سخن گفت,
زیرا در نبود زمان آغازی در کار نخواهد بود, بهمین شیوه میتوان برنگریست که چیستی و چرایی زندگی هم
میتواند تنها در بستر زیستن پدید بیایند که برای جاندار زنده هر چیزی او یک آماجی دارد
ولی خود زندگی بی‌آماج (گرچه مغز او اینرا در بررسی و نگاه نخست نگیرد).




--
هموندان اینجا همیشه از دیرباز گفته‌اند که این گفتگوها را تنها در بستر مجای میشود انجامید و بیرون
از اینجاشما کسی را پیدا نمیکنید که درباره‌یِ این چیزها با وی سخن بگویید. من میگویم این یک از همان
بیهوده‌گویی‌ها است که درباره‌یِ خوبی‌هایِ این اسپاش‌های زهرآلود مجازی درآورنده‌اد و اگر کس بجای دورریختن
زمان در اینجور جاها برود بیرون با چند تا آدم راستین و درخور آشنا بشود (بجای آنکه بیرون هم یکبند با گوشی‌ش ور برود),
آنگاه با آدمهای بسیار گیرا و خوش‌سخنی هم آشنا خواهد شد; خنده‌آور اینکه من یک سال و خرده‌ای میشود نه تنها با
یکی, بساکه با ٤ تن همانند خودم آشنا شده‌ام (یکی هتّا دختر!) که هر کدام در زمینه‌هایِ نزدیکی علاقه نشان میدهند
و با یکی از آنان بویژه همین یکی دو هفته پیش چند ساعتی گفتگوی داغی که چند ساعت به درازا کشید درباره‌یِ همین
چیستی و چرایی زندگی داشتیم و نه او آدمی افسرده است, نه من. بوارونه او یکی از تندرست‌ترین کسانی‌ست که میشناسم و
بسیار خوب به خوراک و ورزش و تندرستی‌اش میرسد (بوارونه‌یِ بیشتر مردم اینجا) و هتّا نکته‌هایِ آموزنده‌ای هم به من آموخته است.


--
لپ سخن اینکه, زندگی نه چیزی افسرده کننده است, نه هستی, بساکه سراسر وارونه, زندگی یک خوش‌بختی‌ست
که ارزشی بس والا دارد و بخش بخش آن خوشی‌آور است. آنچه ولی امروزه دیده میشود وارونه
این است, ازینرو زندگی ما زندگی طبیعی نیست و فشارهای گوناگون و انقلابی‌ای که روند گسترش تکنولوژی در
سرتاسر پهنه‌یِ جهان پدید آورده و میآورد, زندگی‌ها را هر چه بیشتر یکدست و بیمایه و بیهدف ساخته است. آنچه آدم دیروزین
را برای هزاران سال شاد و خوشنود نگه داشته بود, آدم امروزین دارد بدان کم کم کرخت و زده میشود و آدم فردائین دلزده خواهد بود.

در این رهگذر, پروپاگاندیست‌های تکنولوژی بسختی میکوشند این باور دروغین را بپذیرانند که "زندگی" به خودی خود
یک چیز افسُرنده است و نمیدانم پرسمان‌هایِ نیستی و هستی چیزهای دلگیر و افسرنده‌اند و ازینرو افسردگی
فراگیری که در جهان مدرن میبینیم و برآمده‌یِ زندگی ساختگی و فندزده باشد را اینگونه توجیه و درست‌نمایی میکنند.

من از زمانیکه سالها پیش با نوشته‌های «تئودور کازینسکی» آشنا شدم و با زندگی نخستینی, بسیاری از آنها را
در زندگی خودم پیاده کرده‌ام و این «آرامی» که او نیز از آن سخن گفته را دوباره تا اندازه‌یِ بالایی بدست آورده‌ام.
Reactor نوشته: احترام به طبیعت از دیدگاه انسانی ربط مستقیم با پذیرش احترام به "اخلاق" داره.
بیشتر به شعور و درک افراد و تربیت خانوادگی بر میگرده. خانواده های موفق و دارای تحصیلات بالا و پولدار مشخصا با اخلاق ترند.
همینطور انسان های موفق با محیط اطرافشون قابل تعامل ترند که یکی از این تعاملات, تعامل با طبیعته.
انسان های ناموفق هیچوقت رابطه ی خوبی با محیط اطرافشون از جمله طبیعت ندارند.
چیز عجیبی که در طبیعت ایران دیده بودم, آدم های فقیر و بیسواد طبیعت رو کثیف میکنند و آدم های تحصیل کرده و پولدار اون رو تمیز میکنند!
این نشان دهنده ی شعور و حس مسئولیت پذیری و ارزش شناسی این افراد رو میرسونه.
به همین خاطر در همان ایران هم از قدیم آدم های با تحصیلات بالا و پولدار, حیواندوست و طبیعت دوست بودند و در خانه حیوان نگه میداشتند.
مشخصا کسی که جسم یا روانش گرسنه باشه به فکر طبیعت یا حیوانات هم نیست.

هرم مازلو هم این رو تایید میکنه

نگاه کنید جایگاه اخلاق, احترام متقابل, دوستی و علاقه به دیگران کجاست...

[عکس: attachment.php?attachmentid=4856&stc=1]





Reactor نوشته: فکر کردن به عاقبت فن آوری و نتیجه ی ساخت ربات های هوشمند و تاثیرشان بر انسان هایی که سال 3000 روی سیاره ی زمین زندگی میکنند از نظر شما با ارزش حساب میشه؟


دورنمای آورده شده, روبات‌هایِ هوشمند یا تکینگی تکنولوژیک ( Technological singularity - WiKi ) هم به کمتر از صد سال آینده‌ برمیگردد, نه هزار سال, و هم تنها یکی از دورنماهای آورده شده است,
هنگامیکه‌یِ همه‌یِ دورنماها و پیش‌بینی‌ها به راه‌هایِ همانند میانجامند و در هیچکدام, از آزادی آدمی بر سرنوشت خویشتن, چیزی بجا نمیماند.





Reactor نوشته: فکر نمیکنید که شما گرفتار همان نوشته ی خودتان "ازینرو, این ناتوانی در کنترل زندگی و بر روی سرنوشت خویشتن" شده اید؟

اینجور فکر نمیکنم, همینجور است. چرا پنداشتید خود من بیرون از الگوی آورده شده میتوانم باشم؟
من پیشتر هم در اینباره روشنگری کرده بودم, از همان آغاز انگیزه و انگیختار (سبب و علّت) فعّالیت‌های
من بگوییم در همین دفترچه و گسترش خردگرایی و ... در راستای برآوردن همین کمبودی
بوده‌اند که روی زندگی و سرنوشت خودم در یک ترازی ناخودآگاه, احساس میکرده‌ام, اینکه براستی کنترلی ندارم.
و ازینرو نومیدانه و ناخودآگاهانه میکوشیده‌ام با پیوستاندن¹ خود به گروهی بزرگتر, در اینجا خردگرایان و دینستیزان, این کمبود را جبران کنم.







Reactor نوشته: چه چیزی برای شما باارزشه؟
پول؟ خانواده؟ دوست؟ ارتباطات انسانی؟ طبیعت؟ حیوانات؟

تا جایی که نظرات شما رو خواندم شما با همه ی این ها مشکل دارید.

در «گفتمان تکنولوژی» سخن هرگز این نبوده که درختکاری بد است, یا پالایش و نگرانی
برای زیستبوم نکوهیده است یا پرداختن به نابرابر‌ی‌هایِ اجتماعی گوناگون به خودی خود ناپسند و
بیهوده میباشند, یا جانوردوستی از بیخ نادرست است, بساکه سخن این بوده که در برابر گرفتاری
بزرگتر
که همان از دست رفتنی همیشگی آزادی‌ها و دونرمای بیمناک تکنولوژی, اینها ارزش پرداختن و زمانگُساری ندارند.

به دیگر زبان, در برابر بیماری که دارد از سرطان جان میدهد, پرداختن به سردرد
و پادرد و کمردرد وی بجای درمان سرطان, کاری همزمان بیهوده و هم خردستیزانه است.

از همینرو آنچه شما مشکل داده‌اید تنها همین ستیز با "هرز‌ دادن انرژی" بوده است, نه با سرشت آن کارها:


Mehrbod نوشته: میگویند روزی رهگذری ملانصرالدین را شبانه میبیند که دارد زیر تیر چراغ برق دنبال چیزی میگردد, از او میپرسد
«ملا دنبال چی میگردی؟» میگوید «دسته‌کلیدم». رهگذر میپرسد «آنرا اینجا گم‌کرده ای؟» میگوید «نه در خانه». رهگذر
شگفتزده میپرسد: «پس چرا اینجا دنبالش میگردی!؟؟» که در برابر این ملا در میاید که «چون اینجا روشنتر است» ..!


--
ازینرو هم این احساس بسیار بهتری² میبخشد که یکی بنشیند از حقوق
فلسطینی‌ها دفاع کند, یکی دیگر هم بنشیند از حقوق از دست رفته‌یِ یهودهای آشویتز-دیده,
گرچه هر دو در چهره‌یِ کلان بیهوده باشند; ولی خب هر چه باشد این گفتگو "روشنتر" است.




----
¹
این الگو و فعّالیت‌هایِ دینستیزانه و خردگرایانه در حقیقت یکی از هوشمندانه‌ترین ترفندهای سیستم تکنولوژیک
است که در برابر کسانی همچون من, کسانیکه از روی نداشتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن دچار آشوب
و آشفتگی‌ای درونی‌اند ولی همزمان نمیتوانند خاستگاه این احساسات را در خود پیدا کنند, پیش میگذارد تا به
بهترین و هوشمندانه‌ترین شیوه این انرژی را در راستای بهکرد خود سیستم بهره‌برداری کرده باشد. برای نمونه
جوانیکه نمیداند چرا ولی دچار حس یاغی‌جویی است را یافته و در برابر او یک مشت گزینه‌هایِ فّعالیت‌هایِ اجتماعی
پیش میگذارد تا این انرژی را بتواند در راستایی سازنده خالی کرده باشد و گیرایی و ترفند هوشمندانه‌یِ سیستم در
این است که کس, در انجام این فعّالیت‌ها دچار این احساس است که دارد با سیستم میستیزد
هنگامیکه در واقعیت دارد به بهکرد و پایداری سیستم کمک میکند! و این, در دیرزمان باز به پایداری و
بهکرد هر چه بیشتر سیستم و به دنبال, کاهش هر چه بیشتر آزادی‌هایِ خود او خواهد انجامید.




²
این احساس در بسیاری جاها بازنمود دارد. برای نمونه نبایستی از این نکته چشم پوشید که بسیاری از مردم کار
میکنند نه ازینرو که کار کردن را چیزی خوشایند دارند, بساکه چون جامعه‌یِ تکنولوژیک آنها را شرطی نموده که با کار
کردن احساس "سودمند بودن / being productive" پیدا کنند, ولی این روش بهینه و فرزام (perfect) نیست و
ازینرو پُرگاه میتواند دید که کارکن بجای انجام خود کار, [i]وانمود به انجام کار[i] میکند و این وانمود در ترازی نیمه‌خودآگاه انجام میپذیرد.
این وانمود به کار بجای خود کار, درست همین اثر را دارد که "احساس خوبی" میبخشد, ولی در دیرزمان به افسردگی
بیشتر میانجامد زیرا کس درمیابد که دارد بگونه‌ای از زیر مسئولیت‌هایِ خود میگریزد و خودش را بگونه‌ای دیگر تنبیه
میکند (جدا از این نکته که همین "نیاز به کار کردن" و "مسئولیت‌پذیری" خود برخاسته از شستشوی مغزی باشند).
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44