مزدك بامداد نوشته: گاهی در اینجا، نکوهش فندآوری با نگوهش سرمایه داری نابجا گرفته شده و گناه یکی را به گردن دیگری
انداخته اند. برای نمونه، اینکه زنان دیرتر و کمتر بچه دار میشوند، از پیامد های سامانه ی سرمایه داری
است که زنان را ناچار میان گزینش پیشه و پیشرفت کاری از یکسو و بچه داری و خانه داری از سوی
دیگر میسازند و چون در سرمایه داری ناب، برای بچه نگه داشتن کسی به زنان پول نمیدهد و سامانه را
جوری چیده اند که زن و مرد هردو باید کار کنند که بتوانند هزینه های زندگی و آب و انرژی و آیفون
و ... را، که زنجیر های نوین برده داری مدرن میباشند، فراهم سازند، بچه داری است که در این میان
کم میاورد و اینگونه است که برای نخستین بار در کشور هایی مانند سوئد و آلمان و .. فروش پوشک
برای کهنسالان، از فروش پوشک برای نوزادان و کودکان، پیشی گرفته است ( پیر شدن همبود). در اینجا
فندآوری گناهکار نیست، نه ، بساکه کمک هم میکند که ناخوشی های پدید آمده از این گناه سرمایه داری
اندکی مرهم و دارو بیابند و درد آن اندکی کاسته گردد.
[ATTACH=CONFIG]4485[/ATTACH]
•
پارسیگر
سرمایهداری اینجا یک فاکتور است, ولی فاکتور اصلی که هتّا همین سرمایهداری را شدنی میسازد همان فندآوری میباشد.
در فرهود ولی, در پرسمان فندآوری ما به این میرسیم که هر چه که یک سامانه بهینهتر, بسامانتر و سیستماتیکتر باشد, از آزادی ِ و کنترل
فرد بر زندگیاش میکاهد. ازینرو اگر ما دیدگاه شما بپذَریم که کمونیسم سامانهای بسیار سامانمندتر و در گسارش بنمایهها سیستماتیکتر است,
آنگاه از سرمایهداری گزینهیِ بسیار بدتری خواهد بود و بجز این هم نیست. در سرمایهداری کنونی یک تن میتواند با بهرهکشی از دیگران
و در آوردن پول تا اندازهای (نه هرگز بسنده) آزادیهایِ گرفته شدهیِ خود را باز پس بگیرد, ولی در سامانهای که همه چیز دست
ابرسازوارهیِ مرکزی باشد (همچون کمونیسم) و ارزشهایی همچون "دادگری همبودین" (social justice)* فرمانروا شده باشند, آنگاه کس / individual این
اندک توان راستادهی بر سرنوشت اش را هم از دست داده است, زیرا رویارو با چنین سامانه و ابرسازوارهیِ بزرگ و توانمندی از خود هیچ ارادهای نخواهد داشت.
فندآوری در جایگاه سامانهای خودآماج روی بستری از همه بهتر کار میکند که همراستای آماج او پیش برود.
برخی از آماج فندآوری میباشند:
١- شتاب بخشیدن به نوآوری, گسترش دانش و فند
٢- افزایش فرآورش (production)
٣- افزایش گُسارش (consumption)
...
بوارون, هر چه سامانهای بی در و پیکرتر باشد, گزینههای بیشتری برای کس بجا میگذارد که سرنوشت خودش را بدست بگیرد.
روشنه ما اینجا از خوبی "آشوب" و هرج و مرج نمیگوییم, تنها میگوییم که این گزینه, در برابر گزینهیِ دیگر
که هنجارش (normalization) هر چه بیشتر و پیروی بیاراده از ابرسازوارهیِ مرکزی باشد, بهتر است.
--
١-
social justice یا دادگری همبودین در ستیز با آزادی کس بر سرنوشت خویشتن پیش میرود, زیرا
سرنوشت یک تن را از دستان او و نزدیکان او گرفته و به دیوانسالاران, فندسالاران و قانونریزان
ناشناسی میسپرد که او هیچ توان اثرگذاری ملموسی روی آنان ندارد.
گزینه دیگر نبود چنین ابرسازوارهایست که در این چهره, اگرچه کس شاید هرگز آن "امنیت" بالای
دیگر را نداشته باشد, ولی کنترلی بسیار بالاتر بر سرنوشت و زندگی خودش دارد, زیرا اینبار سرنوشت او
در دستان خود او, نزدیکان و دوستان او میباشد که باز او به آنان دسترسی نزدیک و فیزیکی, و پس توان اثرگذاری بالا دارد.
برای دریافت بهتر, در جهان امروز هیچ کس روی آنکه نمونهوار بمب اتم ساخته
شود یا نه کنترلی ندارد, و زمانیکه میگوییم هیچکس این دربرگیرندهیِ اوباما نیز میگردد.
در دست دیگر ولی, اگر جنگی اتمی دربر بگیرد زندگی همگان به خطر میافتد و در تیررس نابودی
میرود, پس در اینجا سرنوشت یک تن در دستان خود او نیست, او بسادگی
باید بپذیرد که
کسانی [ناشناس] آن بیرون میتوانند زندگی او را بآسانی به خطر بیاندازند و هیچ راهی برای پدافند از خود نیز
نداشته باشد. او میتواند دستبالا و چنانکه در جُستار دیگر گفتیم, در برابر همهیِ اینها یک "رای"
بدهد که من نمیخواهم بمب اتمی ساخته بشود, ولی این رای دربرابر ١٠٠ میلیون
رای دیگر اثری ناچیز, چشمپوشیدنی و پس بیاثر و بیهوده خواهد داشت (بماند که بجز
کشور او دهها و بسا سدها کشور دیگر نیز هستند).
این تنها یک نمونهیِ ملموس برای دریافت بهتر بود. ما میتوانیم از بیشمار نمونهیِ دیگر نام ببریم
که در آن کس وادار به پذیرش آن چیزیست که به او نشان داده میشود و
در کُنش, راهی بجز پذیرفتن ندارد.
٢-
ما از خوبی ِ سرمایهداری که خود فرآوردهیِ تکنولوژی میباشد اینجا نمیگوییم, تنها در همسنجی با
کمونیسم میگوییم که سرمایهداری گزینهیِ بهتری میباشد; ولی نه گزینهای که بتوان پذیرفت, زیرا فاکتور
سرنوشت ساز اینجا نه کمونیسم, نه سرمایهداری, بساکه فندآوری خودآماج میباشد و این فندآوری
میتواند روی بستر کمونیسم, سرمایهداری یا هر سامانهیِ همانندی سوار بشود, فرجام کار
که همان از میان رفتن آزادیهایِ کس و حل شدن در سیستم فندین میباشد, یکسان خواهد ماند.