دفترچه

نسخه‌ی کامل: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44
Russell نوشته: این دیده شدن گرایش چپ به سلطه‌یِ روانی (بعضا به شکا سادیسیتی) درست است. مثلا اصرار به اینکه همجنسگرایان قصد ازدواج دارند و اینکه قنادی مسیحی باید در جشن ازدواجشان کیک ببرد، جز علاقه به تحقیر مسیحیون چیز دیگری نمیتواند باشد.

درست است, ولی انگیزه‌یِ همه‌یِ چپ‌ها همیشه بد نیست و بایستی مانند کسانی به ایشان نگاه کرد
که از یک راهی میخواهند کنترل از دست رفته روی زندگی‌اشان را بازبیابند. پیوستن به جنبش‌هایِ
گیاه‌خواری, آزاردادن و سختی دادن بالا به خود برای پیشگیری از خوردن بهمان و بیسار مادّه‌یِ خوراکی, راه‌پیمایی
کردن و امضاء گرفتن و یک‌شنبه‌ها از تعطیلی خود زدن و سر خیابان ایستادن و با این و آن گفتگو کردن
و رای گرفتن و ... اینها کوشش‌هایی [ناکارآمد] در راستای بازپس‌گرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن میباشند.

در نمونه‌هایی این کوشش‌ها به بهکرد سیستم می‌انجامند و برای نمونه نژادپرستی ورمیافتد, در نمونه‌هایی
هم زیاده‌روی میشوند و به ابراز قدرت ناب بدل میگردند, مانند زورچپاندن همجنس‌گرایی به کشیشان مسیحی.

نکوهش این رفتارها نه در برآیند آنها, بساکه در کژروی ِ بُنیادین آنها است:
سرپوشاندن نیاز, که بازپس‌گرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن باشد, با چیزی دیگر, که فعّالیت اجتماعی باشد.




Russell نوشته: در مورد فمینیسم، جدا از نظر ما درباره‌یِ نقش زنان در جامعه، بنظر میرسد که این جنبش از موج دوم به بعد سراسر ساختگی است. بنظر میرسد که سیستم حاکم از آشوب نفع میبرد، مخصوصا که آشوب به اتمیزه شدن جامعه کمک میکند اینرا سم فرانسیس Anarcho-Tyranny نامیده بود.
تا آنجا که CIA از هنر مدرن و فمینیسم حمایت مالی میکرده.

Gloria Steinem - WiKi

نکته مهمتر اینجا این است که چه فمینیسم باشد, چه نباشد, تغییر
آنچنانی در روندگی که سیستم تکنولوژیک می‌سپراند, نمیدهد.





Russell نوشته: بنظر میرسد اصل اثر کشور الگو امروزه فرهنگی باشد تا برتری نظامی و اقتصادی. اگر فرآیند در سرچشمه تغییر کند شاید امیدی به بقا باشد. امروزه با گسترش پزشکی مدرن و کشاورزی صنعتی شاید بشود روند را در جایی موقف کرد.
نظر من البته کلی و احتمالا همراه با خوشبآوری ست ولی چیزی شبیه به این شاید بتواند جلوی حل شدن فرهنگ‌های متنوع را بگیرد:

The Evolutionary Dominance of Ethnocentric Cooperation

فرهنگ بتنهایی اثرمندی ناچیزی دارد و کشوری که اقتصاد پیشرو و تکنولوژی پیشتاز نداشته
باشد خود‌به‌خود به سیه‌روزی یا روبرداری میافتد, گرچه بهترین فرهنگ را هم دارا باشد.

برای نمونه فرهنگ و شیوه‌یِ زندگی تیره‌های نخستینی سرخپوستان از بسیار دیدگاه‌ها, شیوه‌ای بسیار آسانگیر و بشردوستانه بوده
است و تراز شادی و خوشنودی از زندگی میان آنان میتوان به جرأت گفت بسیار بالاتر از یک آدم میانه‌یِ مدرن امروزین بوده است.
هر آینه این فرهنگ و شیوه‌یِ زیست در برابر فرهنگ چیره‌ای که از راه دریانوردان اروپایی راه خود را به آمریکا باز گرفت هرگز بختی
برای فرازیست نداشت زیرا فاکتورهای ابژه‌یِ بسیار مهمتر دیگری, که همانا رشد اقتصادی, برتری تکنولوژیک و جزآن باشند, بسادگی سرنوشت‌سازتر بودند.
Nilftrondheim نوشته: سیستم همین که زنده و سلامت بودن بشر را تضمین میکند خیلی لطف کرده است. اگر کسی از اینهمه تفریحات لذت نمیبرد و گوشه گیری میکند، یا اوتیست است یا افسرده. خیلی دوست دارم بدانم آلترناتیو شما چیست. در زمان انسان های شکارچی-میوه چین برای این آدم ها چه اتفاقی می افتاد؟ دوباره میخواهید بگویید آن زمان این مشکلات وجود نداشت و این ها زاده شده اند از سیستم؟ البته هم که نباید وجود میداشتند، به همان دلیل که آن زمان سرطان هم کم بود! کسی که در بیست سالگی از عفونت بمیرد دیگر به شصت سالگی نمیرسد که بخواهد دچار جهش و فرسودگی های منجر به سرطان شود!E412 بله، تکنولوژی اجازه داده ابعاد دیگری از طبیعت لوس انسان بیرون بزند، کسی که شب و روز برای خوراک و سر پناه سگ دو بزند دیگر افسرده و گوشه گیر نمیشود. راه حل هم بسیار ساده است، مغز گرسنه تان را به کاری مشغول کنید.:e408:

[ATTACH=CONFIG]4981[/ATTACH]



نگرستیزی پیرامون فندآوری و هومنی, در پرتویِ آن

* طول عمر آدمی براه فندآوری افزوده نشده است. آمارهایی که در این زمینه میآورند از این ترفند کهنه
بهره میگیرند که میانگین دو پراکندگی ناهمگون را همگون جا میزنند. برای نمونه, پراکندگی هوش یک پراکندگی
بهنجار (gaussian) میباشد, ولی پراکندگی دارایی از گونه‌یِ نابهنجار. در اینجا میانگین این دو پراکندگی یک
معنا را نمیدهد, زیرا ب.ن. اگر میانگین هوش هزار تن را بگیریم, هوش یک تن نمیتواند بیشتر از ٩٩٩ تن دیگر
روی هم باشد, ولی در پراکندگی دارایی, یک تن میتواند بیشتر از ٩٩٩ تن دیگر بر روی هم درآمد داشته باشد.

طول عمر آدمی در پیشاتمدّن نیز از گونه‌یِ دیگری پراکندگی است و میانگین آن باز
معنایی یکسان نمیدهد. در گذشته مرگ و میر بسیار بالایی در نوزادان بوده است, ولی آن
شماری که از این بازه‌یِ بازدارنده رد میشده‌اند طول عمر کمابیش یکسانی
با آدم امروزین داشته‌اند.



+

طول عمر

سخن شما درباره‌یِ اینکه مرگ و میر کودکان تفاوتی در آمار نمیدهد نادرست است.
بایستی بنگرید که در سنجش طول زندگانی ما دو فاکتور داریم:
١- maximum life-span
٢- average life-span

که آوردیم, فاکتور یکم کمابیش یکسان بوده است — این فاکتور از ده‌ها هزاران سال پیش تا امروز کمابیش یکسان بوده است— ولی
فاکتور دوم یکسان نیست, زیرا امروزه آمار مرگ و میر نوزادان بسیار پایین آمده است و هنگام میانگین‌یابی این به چشم میاید.

نمونه‌وار, اگر آمار ما به دو تن که هر دو ١٠٠ سال زندگی میکنند کوتاه شود, در گذشته یکی از ایندو در همان نوزادی میمرده (بگوییم
در ٢ سالگی) و میانگین آن ازینرو درمیاید ٥١ سال, ولی در دومی میانگین خواهد بود ١٠٠ سال (= ترفند تردستانه‌‌ای که زده‌اند).

در سوی دیگر, داشتن دیرای زندگانی بالاتر و امنیت فراوان هنگامیکه ما کنترلی بر روی زندگی و
سرنوشت امان نداریم و به تراز جانوران خانگی فروکاسته‌ایم از دیدگاه بسیاری (و خود من) بی‌ارزش است.
Mehrbod نوشته: درست است, ولی انگیزه‌یِ همه‌یِ چپ‌ها همیشه بد نیست و بایستی مانند کسانی به ایشان نگاه کرد
که از یک راهی میخواهند کنترل از دست رفته روی زندگی‌اشان را بازبیابند. پیوستن به جنبش‌هایِ
گیاه‌خواری, آزاردادن و سختی دادن بالا به خود برای پیشگیری از خوردن بهمان و بیسار مادّه‌یِ خوراکی, راه‌پیمایی
کردن و امضاء گرفتن و یک‌شنبه‌ها از تعطیلی خود زدن و سر خیابان ایستادن و با این و آن گفتگو کردن
و رای گرفتن و ... اینها کوشش‌هایی [ناکارآمد] در راستای بازپس‌گرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن میباشند.

در نمونه‌هایی این کوشش‌ها به بهکرد سیستم می‌انجامند و برای نمونه نژادپرستی ورمیافتد, در نمونه‌هایی
هم زیاده‌روی میشوند و به ابراز قدرت ناب بدل میگردند, مانند زورچپاندن همجنس‌گرایی به کشیشان مسیحی.

نکوهش این رفتارها نه در برآیند آنها, بساکه در کژروی ِ بُنیادین آنها است:
سرپوشاندن نیاز, که بازپس‌گرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن باشد, با چیزی دیگر, که فعّالیت اجتماعی باشد.


آری قطعا تمام چپ‌ها مریض یا بدخواه نیستند. اساسا اکثر مردم سیاسی نیستند، Status Signaling هم بخودی خود بد که نیست بلکه سیستمی کارا جهت تشویق و جهت دهی جامعه است.

منظور من از چپ، بخشی رادیکال از چپ است که ایده‌هایِ انقلابی جدید را به پیش میراند و کنترل نهادهای اجتماعی و روشنفکری را بدست گرفته، آکادمی، مطبوعات، سیستم آموزشی و مدارس و ...

مهم صورت این جنبش‌ها نیست، عدالت اجتماعی، اهمیت به محیط زیست و طبیعت، برابری و عدالت اجتماعی و... همه ارزش‌هایی مردمی هستند، بلکه مهم کارکرد آن هاست. من گمان نمیکنم حقیقتا کسی باشد که بطور جدی مدافع مثلا تجاوز باشد، یا معتقد باشد آلودگی خوب است و دود خوردن برای سلامت مفید است. ولی این مساله اینطور ترسیم و Frame میشود.

مثلا در مورد نژادپرستی: به هیچ وجه نژادپرستی کم نشده. امروز نژادپرستی تنها بعنوان اتهام به جمعیت بومی و همگن تعریف میشود. در غرب نژادپرستی تنها برای سفیدپوست تعریف میشود، در ایران برای ایرانی (در برابر مثلا مهاجر افغانی)و... و همانطور که اعلام میشود هدف Diversity هرچه بیشتر است، چرا که جامعه‌یِ ناهمگن انسجام و «سرمایه‌یِ اجتماعی» کمتری دارد، اتمیزه‌تر است و قابل مدیریت‌تر. در گذشته (و حتا همین امروز) انتقال توده‌ای جمعیت و بر همزدن هژمونی راه مطمئنی بوده برای جلوگیری از شکلگیری حرکت‌هایِ مردمی بوده. این حقیقت آنقدر روشن است که حتی معتقدین به مالتی کالچرالیسم هم نمیتوانند آنرا انکار کنند.





نقل قول:نکته مهمتر اینجا این است که چه فمینیسم باشد, چه نباشد, تغییر
آنچنانی در روندگی که سیستم تکنولوژیک می‌سپراند, نمیدهد.


فرهنگ بتنهایی اثرمندی ناچیزی دارد و کشوری که اقتصاد پیشرو و تکنولوژی پیشتاز نداشته
باشد خود‌به‌خود به سیه‌روزی یا روبرداری میافتد, گرچه بهترین فرهنگ را هم دارا باشد.

برای نمونه فرهنگ و شیوه‌یِ زندگی تیره‌های نخستینی سرخپوستان از بسیار دیدگاه‌ها, شیوه‌ای بسیار آسانگیر و بشردوستانه بوده
است و تراز شادی و خوشنودی از زندگی میان آنان میتوان به جرأت گفت بسیار بالاتر از یک آدم میانه‌یِ مدرن امروزین بوده است.
هر آینه این فرهنگ و شیوه‌یِ زیست در برابر فرهنگ چیره‌ای که از راه دریانوردان اروپایی راه خود را به آمریکا باز گرفت هرگز بختی
برای فرازیست نداشت زیرا فاکتورهای ابژه‌یِ بسیار مهمتر دیگری, که همانا رشد اقتصادی, برتری تکنولوژیک و جزآن باشند, بسادگی سرنوشت‌سازتر بودند.

من هم متقاعد شده‌ام که فکر و اندیشه مساله‌یِ اصلی نیست،سخن من اینست که پروپاگاندای دستگاه حاکم نشان از ستیز آن با جامعه دارد.

درباره‌یِ سرخپوستان، با وجود احترام به شیوه‌یِ زندگی شان و موافقت به شادی بیشتر آن‌ها نسبت به وضع فعلیشان؛ من بنظرم میرسد که درباره‌یِ آسانگیری و صلح دوستی آنها مبالغه شده باشد. بگمانم دلیلی داشته که انسان‌ها رنج سفر و زندگی در شرایط سختتر را بخود داده‌اند و اینچنین در طول چند هزار سال در سراسر زمین پراکنده شده‌اند. تله‌یِ مالتوزی باعث میشود تا همزیستی مسالمت آمیز امری گذرا باشد.
من گمان میکنم هنوز هم شیوه‌یِ زندگی و ارزش‌هایِ مردم مختلف متفاوت است. در سیستمی دیگر همچنان سرخپوست میتواند سبک زندگی خود را داشته باشد، حالا نه بشکل اولیه، ولی قطعا بهتر و ارگانیک تر از سیستم فعلی.
اگر در چندصد سال پیش درباره‌یِ اثر تکنولوژی و تفاوت‌هایِ بیولوژیک و فرهنگی نمیدانستیم، امروز میدانیم، ولو اینکه در زیر انبوهی از شبه علم مدفون شده باشند. بنظر من اینطور میرسد که هنوز قدری کنترل ممکن است، اگر بطور معجزه آسایی فردا کنترل سیستم به دست افراد صالح داده شود، آیا همچنان بنظرت تغییر مسیر آن غیرممکن بنظرت میرسد؟
Mehrbod نوشته: نگرستیزی پیرامون فندآوری و هومنی, در پرتویِ آن

* طول عمر آدمی براه فندآوری افزوده نشده است. آمارهایی که در این زمینه میآورند از این ترفند کهنه
بهره میگیرند که میانگین دو پراکندگی ناهمگون را همگون جا میزنند. برای نمونه, پراکندگی هوش یک پراکندگی
بهنجار (gaussian) میباشد, ولی پراکندگی دارایی از گونه‌یِ نابهنجار. در اینجا میانگین این دو پراکندگی یک
معنا را نمیدهد, زیرا ب.ن. اگر میانگین هوش هزار تن را بگیریم, هوش یک تن نمیتواند بیشتر از ٩٩٩ تن دیگر
روی هم باشد, ولی در پراکندگی دارایی, یک تن میتواند بیشتر از ٩٩٩ تن دیگر بر روی هم درآمد داشته باشد.

طول عمر آدمی در پیشاتمدّن نیز از گونه‌یِ دیگری پراکندگی است و میانگین آن باز
معنایی یکسان نمیدهد. در گذشته مرگ و میر بسیار بالایی در نوزادان بوده است, ولی آن
شماری که از این بازه‌یِ بازدارنده رد میشده‌اند طول عمر کمابیش یکسانی
با آدم امروزین داشته‌اند.



+

طول عمر

سخن شما درباره‌یِ اینکه مرگ و میر کودکان تفاوتی در آمار نمیدهد نادرست است.
بایستی بنگرید که در سنجش طول زندگانی ما دو فاکتور داریم:
١- maximum life-span
٢- average life-span

که آوردیم, فاکتور یکم کمابیش یکسان بوده است — این فاکتور از ده‌ها هزاران سال پیش تا امروز کمابیش یکسان بوده است— ولی
فاکتور دوم یکسان نیست, زیرا امروزه آمار مرگ و میر نوزادان بسیار پایین آمده است و هنگام میانگین‌یابی این به چشم میاید.

نمونه‌وار, اگر آمار ما به دو تن که هر دو ١٠٠ سال زندگی میکنند کوتاه شود, در گذشته یکی از ایندو در همان نوزادی میمرده (بگوییم
در ٢ سالگی) و میانگین آن ازینرو درمیاید ٥١ سال, ولی در دومی میانگین خواهد بود ١٠٠ سال (= ترفند تردستانه‌‌ای که زده‌اند).

در سوی دیگر, داشتن دیرای زندگانی بالاتر و امنیت فراوان هنگامیکه ما کنترلی بر روی زندگی و
سرنوشت امان نداریم و به تراز جانوران خانگی فروکاسته‌ایم از دیدگاه بسیاری (و خود من) بی‌ارزش است.

تشکر میکنم از علم و منطق شما که در حد منکران گرمایش جهانی است، این هم از امید به زندگی بر پایه سن برای شما:


Life Expectancy — Our World in Data


برای اطفال یک ساله، از 1845 تا 2011 از 47.5 تا 81 افزایش یافته است. حتی 1845 هم ناف انقلاب صنعتی است، برای امید به زندگی شکارچی-گردآورنده یک ساله به قدرت تخیل قویتان رجوع کنید.E412


قبلا بقیه ده ها بار گفته اند چرا کنترل بشر امروز بیشتر است، فکر نمیکنم گفتن من تاثیری بر شما داشته باشد. اما نکته جدید اینکه خواستن کنترل بیشتر بر زندگی از آرمان های انارکوسوسیالیستی شما سرچشمه میگیرد، نه فندستیزی. فرافکنی نکنید. من شما را به چپ-تر دعوت میکنم.E10c
Nilftrondheim نوشته: تشکر میکنم از علم و منطق شما که در حد منکران گرمایش جهانی است، این هم از امید به زندگی بر پایه سن برای شما:


Life Expectancy — Our World in Data


برای اطفال یک ساله، از 1845 تا 2011 از 47.5 تا 81 افزایش یافته است. حتی 1845 هم ناف انقلاب صنعتی است، برای امید به


درست است, ولی آیا نوشته را خواندید؟

چُنانکه گفته شد, میانگین چیزی سراسر جدا از بیشینه‌ (maximum) است, در پیشاتمدّن آمار مرگ و میر
میان نوزادان بسیار بالا است, ولی میانگین بیشینه‌یِ عمر (maximum life-span) کمابیش با آدم امروزین یکسان است.


نوزاد ≠ بچه (طفل)


در حقیقت, با پیشرفت فندآوری از کیفیت ژن‌ها نیز تاکنون تنها کاسته شده است, زیرا برای نمونه در پیشاتمّدن
نوزادی که با بیماری قند زاده میشده بختی برای فرازیست نداشته و پا به کودکی و بزرگسالی
نمیگذاشته (ازینرو میانگین عمر پایین), ولی امروز بسیاری از بیماری‌ها به روش‌هایِ درمان و کنترل شده, جوریکه
کس تا پایان زندگی خود وابسته به این دارو یا آن دارو باشد, راه خود را به استخر ژنی و پراکنش خود, میگشایند.
Russell نوشته: مثلا در مورد نژادپرستی: به هیچ وجه نژادپرستی کم نشده. امروز نژادپرستی تنها بعنوان اتهام به جمعیت بومی و همگن تعریف میشود. در غرب نژادپرستی تنها برای سفیدپوست تعریف میشود، در ایران برای ایرانی (در برابر مثلا مهاجر افغانی)و... و همانطور که اعلام میشود هدف Diversity هرچه بیشتر است، چرا که جامعه‌یِ ناهمگن انسجام و «سرمایه‌یِ اجتماعی» کمتری دارد، اتمیزه‌تر است و قابل مدیریت‌تر. در گذشته (و حتا همین امروز) انتقال توده‌ای جمعیت و بر همزدن هژمونی راه مطمئنی بوده برای جلوگیری از شکلگیری حرکت‌هایِ مردمی بوده. این حقیقت آنقدر روشن است که حتی معتقدین به مالتی کالچرالیسم هم نمیتوانند آنرا انکار کنند.
من هم متقاعد شده‌ام که فکر و اندیشه مساله‌یِ اصلی نیست،سخن من اینست که پروپاگاندای دستگاه حاکم نشان از ستیز آن با جامعه دارد.

این کنش‌ورزی‌ها را میتوان همان ماهی‌گیری از آب گل‌آلود دید, ولی در چهره‌یِ کلّی هیچکدام در روندی که تکنولوژی می‌پیماید
تفاوتی نمیدهند. اینکه نژادپرستی به خودی خود باشد یا نباشد برای سیستم تکنولوژیک در بدترین چهره یک بازدارنده‌یِ ناچیز و
در بهترین چهره‌, یک شتاب‌دهنده‌یِ ناچیز است. برای کشورگردانان و "یاخته‌های درونی سیستم" ولی گاهی این بهتر است, گاهی آن
بهتر و در دیرزمان نیز از راه گزینش طبیعی خود به خود آن راه‌ها و روش‌هایی بجا میمانند که برای «سیستم» خوب باشند, چه که
در نبود سیستم تکنولوژیک هیچ دیوانسالاری (بوروکراتی) برای نمونه پدید نمیاید یا اگر هم آمد, نمی‌پاید, و یا جاییکه نژادپرستی از مرز
گذشته باشد خود به خود به آشوب و فروپاشی میانجامد و آن "مولفه‌یِ (component) سیاسی/اقتصادی" از دیدگاه سیستم ناکارآمد دیده
میشود و دیگر کشورها و دولت‌ها به راهی دیگر — خواه ناخواه — روی میاورند: خورد و بازخورد —> پیشرفت و گسترش تکنولوژی.





نقل قول:درباره‌یِ سرخپوستان، با وجود احترام به شیوه‌یِ زندگی شان و موافقت به شادی بیشتر آن‌ها نسبت به وضع فعلیشان؛ من بنظرم میرسد که درباره‌یِ آسانگیری و صلح دوستی آنها مبالغه شده باشد. بگمانم دلیلی داشته که انسان‌ها رنج سفر و زندگی در شرایط سختتر را بخود داده‌اند و اینچنین در طول چند هزار سال در سراسر زمین پراکنده شده‌اند. تله‌یِ مالتوزی باعث میشود تا همزیستی مسالمت آمیز امری گذرا باشد.
من گمان میکنم هنوز هم شیوه‌یِ زندگی و ارزش‌هایِ مردم مختلف متفاوت است. در سیستمی دیگر همچنان سرخپوست میتواند سبک زندگی خود را داشته باشد، حالا نه بشکل اولیه، ولی قطعا بهتر و ارگانیک تر از سیستم فعلی.

درباره‌یِ چرایی پراکندگی گونه‌یِ آدمی جای گفتگوی فراوان میرود, ولی اگر شبیه‌سازی رایانه‌ای هم بشود, هتّا در بهترین و
بهشتی‌ترین شرایط هم دیر یا زود یک گونه خودش را به هر کجایی که پایش برسد می‌پراکند, اگر که به او زمان بسنده
داده شود. ازینرو به دید من پراکندگی آدم را به خودی خود نمیتوان نشانه‌ای کمبود و کاستی‌ای ژرف در زندگی پیشاتمدّنی او یافت.

هر آینه, در بخش دیگر سخن نیز اینجا هرگز این نبوده و نیست که زندگی پیشاتمدنی فرزام و بی عیب و نقص بوده است,
بوارونه بخشی از گیرایی زندگی پیشاتمدّنی از دید بسیاری, دربرگیرنده‌یِ کازینسکی, در همین کوشش و فراکوشش‌هایِ
آدم نخستینی در برآوردن نیازهای فیزیکی و راستین (در برابر جانشین و ساختگی) خود بوده که به زندگی او معنا میبخشیده است.





نقل قول: اگر در چندصد سال پیش درباره‌یِ اثر تکنولوژی و تفاوت‌هایِ بیولوژیک و فرهنگی نمیدانستیم، امروز میدانیم، ولو اینکه در زیر انبوهی از شبه علم مدفون شده باشند. بنظر من اینطور میرسد که هنوز قدری کنترل ممکن است، اگر بطور معجزه آسایی فردا کنترل سیستم به دست افراد صالح داده شود، آیا همچنان بنظرت تغییر مسیر آن غیرممکن بنظرت میرسد؟

خب این همان باوری است که برای نمونه تکینه‌گرایان (singularists) دارند و اینها خودشان را آدمهایی نیکخواه میبینند که
میخواهند با ساخت ابرهوشواره‌ همه‌یِ گرفتاری‌های خودساخته (فندآوری) و ناخودساخته‌یِ (طبیعت) آدمی را از میان بردارند.

گرفتاری این دسته در خوش‌باوری بی‌اندازه و خودفریبی بی‌پایانی است که در آنان یافت میشود, چنانکه هتّا در فرهوش‌ترین آنان
هم اینگونه خوش‌باوریها یافت میشود, که هر چند از دیدگاه فرگشت بی‌توضیح نیستند و این "خوشباوری ذاتی" انگیزه‌ها و
خاستگاه‌های فرگشتین بسیار روشنی در گونه‌یِ آدمی از خود داشته است, چنانکه در آزمایش‌هایِ گوناگونی همواره در میاید,
بیشتر آدمها به میانگین, خودشان را همواره خوش‌بیارتر و نیک‌بخت‌تر از دیگران میدانند و ریسک‌پرهیزی بسیار پایینی از خود نشان میدهند.


در سوی دیگر, افسارگریختگی فندآوری یک پرسمان گره‌ناگشای سترگ دیگر است و درست دربرگیرنده‌یِ این بخش از سخن میشود:
... اگر بطور معجزه آسایی فردا کنترل سیستم به دست افراد صالح داده شود ...

و این پرسش همیشگی که خب چه کس یا کسانی این کنترل را از پایه در دست دارند که بخواهند آنرا اکنون به کسی دیگر بدهند؟
@Mehrbod
من مردم از خنده lol lol

[عکس: attachment.php?attachmentid=4983&stc=1]
[عکس: attachment.php?attachmentid=4984&stc=1]


به هوش مصنوعی امید هست، تا زمانی که الگوریتم بی طرف بمونه !!
Russell نوشته: @Mehrbod
من مردم از خنده lol lol
...


کنترل ابرهوشواره و تکینگی فندین (technological singularity) خودفریبی ناب است.

این هم برای خنده خوب بوده, ولی چیز پیچیده‌ای نداشته جز اینکه یک فرمان "repeat after me" این هوشواره داشته و چند تایی
آدم یاد گرفته‌اند با دستکاری هوشواره را به بازگویی آنچه دوست داشته‌اند وادارند. بیشتر از همه به درد همان "جامعه‌شناسی" میخورده است تا
چیز دیگر; گرچه این نکته‌یِ نازک را هم بایستی برانگاشت که چه اندازه دوراندیشی و پیشبینی سخت است و برای نمونه این همه کارمند بگوییم هوشمند
در Microsoft به مغزشان نرسیده که خب یک مشت بیکار هم فردا پیدا میشوند که از این فرمان کژبهره بگیرند. همین‌ها هم میخواهند ابرهوشواره بسازند.
Russell نوشته: @Mehrbod
من مردم از خنده lol lol

[عکس: attachment.php?attachmentid=4983&stc=1]
[عکس: attachment.php?attachmentid=4984&stc=1]


به هوش مصنوعی امید هست، تا زمانی که الگوریتم بی طرف بمونه !!


درود راسل عزیزE032

مبرهن است که هوش مصنوعی پیروی منطق سازنده‌اش است و برای استدلال کاربردی نیازمند
گزاره‌های بنیادی‌ست ؛فکت‌ها، هر اندازه که گسترده باشند، تا گزاره‌های بنیادی تعریف‌شده
موجود نباشند، استدلالی که در آن یک تصمیم‌گیری نهایی موجود باشد هرگز بوجود نخواهد آمد.
مثال معروف و ساده‌ی همیشگی در مورد استدلال منطقی را درنظر بگیرید:

انسانها، دو پا دارند.
احمد انسان است.
بنابراین احمد دو پا دارد.

این استدلال منطقیِ در اینجا جز یک فکت دیگر، چیزی نیست. در هوش مصنوعی
این نوع از استدلال‌ها چندان به کار نمی‌آیند، چرا که در واقع نیاز ماشین این است
که تصمیم‌گیری کند. برای نمونه استدلال زیر را درنظر بگیرید:
اگر زمین نابود شود، انسان نیز نابود می‌شود.
انسان نباید نابود شود.
پس نباید گذاشت زمین نابود شود.

همانطور که در اینجا می‌بینید، استدلالی که ساخته می‌شود بر اساس
گزاره‌های بنیادی‌ست که از پیش برای ماشین تعریف شده‌اند. لازم به ذکر
است که منطق گزاره‌ها در هوش مصنوعی بطور عملی در حال استفاده شدن
است و آنچه اینجا گفته‌ام، نه تئوری که در عمل در شکل‌های گوناگون
در حال وقوع است. از آنجا که ماشین هوشمند، منطقی را پیروی می‌کند که
سازنده‌‌اش آن را تعریف کرده است، بنابراین غیرمحتمل‌ترین شکل تهدید
توسط ماشین هوشمند، طغیانِ آن علیه انسان است.

همچنین لازم به ذکر است که هوشمندی یک ماشین در واقع همین است
که بتواند گزاره‌ها و فکت‌ها را پردازش کرده و آنها را تبدیل به دانش و ابزارهای
تصمیم‌گیری کند؛ وگرنه سرعت محاسبات هرچقدر هم افزایش پیدا کند
باز هم صرفا یک بستر پردازشی بیش نیست؛ کار نهایی را الگوریتم‌ها
و برنامه‌ها می‌کنند. بنابراین برای دست یافتن به ابرهوشواره‌ای که بتواند
داده‌های جهانی را پردازش کرده و آنها را تبدیل به دانش کند، دو راه داریم:

1- ساختن سخت‌افزارهایی که توانایی پردازش داده‌هایی بسیار بسیار
عظیم، در مقیاس میلیاردها برابر کل داده‌هایی که تاکنون بشر تولید کرده را
داشته باشند؛ فاصله‌ی ما با چنین سخت‌افزارهایی کم نیست، هرچند که
زیاد هم نیست! برای نمونه، کافی‌ست بدانید که گوگل تنها برای پردازش
ایندکس‌هایی که از صفحات وب برای جست‌وجو ساخته، صدها هزار سرور
قدرتمند در سراسر جهان دارد.

2- ساخت الگوریتم‌ها و برنامه‌های بهینه‌ای که با سخت‌افزارهای کنونی
توانایی پردازش داده‌های عظیم را داشته باشند؛ این همان کاری‌ست
که با شتابی بی‌مانند در حالِ پیگیری‌ست؛ ولی این بهینه‌سازی تا جایی
قابل دستیابی‌ست. ماهیت بسیاری از مسائل، آنچنان است که می‌توان
ثابت نمود که هیچ الگوریتم بهینه‌ای برای آن وجود ندارد([URL="https://en.wikipedia.org/wiki/P_versus_NP_problem"]اینجا را می‌توانید
در این مورد مطالعه کنید[/URL]).

بنابراین لازم است تفاوتی که میان هوشمندی و Performance هست را
متوجه باشیم. اینکه ما اکنون می‌توانیم ماشین‌هایی بسیار سریع
بسازیم، تفاوت زیادی با این دارد که بگوییم می‌توانیم ماشین‌هایی
بسازیم که بسیار هوشمند هستند.

با این تفاسیر، به گمان من یاغی شدنِ ابرهوشواره‌ها به گمان
تا حد زیادی توهم است. آنچه خطر واقعی‌تری‌ست، سوءاستفاده
از آنهاست. در این مورد من تا حد زیادی با مهربد هم‌نظر هستم.
با اینحال نباید فراموش کنیم که ابرهوشواره‌ها، که هنوز بدان دست
نیافته‌ایم، بسیار Hi Tech هستند و براحتی قابل وصول نیستند.
ساختن و بهره‌برداری از آنها توسط تبهکاران ِ تروریست، تقریبا
غیرممکن است، همانطور که دیدیم و می‌بینیم که بمب‌های هسته‌ای
که تکنولوژی بسیار ساده‌تری نسبت به ابرهوشواره‌های هستند
طی 70 سال اخیر، کسی نتوانسته است هنوز از آن استفاده‌ی
تبهکارانه بکند.

با اینحال، خطر تحت کنترل گرفتن شهروندان توسط دولت‌های مجهز
به این ابرهوشواره‌ها خطری بالقوه است. اما به نظر شما آیا این
خطری‌ست که از طرف تکنولوژی متوجه ماست یا اینکه مساله‌ای
سیاسی‌ست؟ به نظر من دومی و البته کمی هم اولی. :e408:
Dariush نوشته: این استدلال منطقیِ در اینجا جز یک فکت دیگر، چیزی نیست. در هوش مصنوعی
این نوع از استدلال‌ها چندان به کار نمی‌آیند، چرا که در واقع نیاز ماشین این است
که تصمیم‌گیری کند. برای نمونه استدلال زیر را درنظر بگیرید:
اگر زمین نابود شود، انسان نیز نابود می‌شود.
انسان نباید نابود شود.
پس نباید گذاشت زمین نابود شود.

همانطور که در اینجا می‌بینید، استدلالی که ساخته می‌شود بر اساس
گزاره‌های بنیادی‌ست که از پیش برای ماشین تعریف شده‌اند. لازم به ذکر
است که منطق گزاره‌ها در هوش مصنوعی بطور عملی در حال استفاده شدن
است و آنچه اینجا گفته‌ام، نه تئوری که در عمل در شکل‌های گوناگون
در حال وقوع است. از آنجا که ماشین هوشمند، منطقی را پیروی می‌کند که
سازنده‌‌اش آن را تعریف کرده است، بنابراین غیرمحتمل‌ترین شکل تهدید
توسط ماشین هوشمند، طغیانِ آن علیه انسان است.

داریوش جان کافیست اندکی این تعریف را دستکاری کرد :

اگر زمین نابود شود، انسان نیز نابود میشود.
انسان نباید نابود شود.
پس نباید گذاشت زمین نابود شود
+
باید عوامل نابود کننده زمین را نابود یا مهار کرد تا زمین نابود نشود!

با یک شرط اضافی به راحتی میشود اکثریت مطلق انسانهای زمین را به دست ماشین کُشت باقی را هم تا سر حد بردگی تحت کنترل درآورد!!!!!

ولی هوش مصنوعی بسیار بسیار پیچیده تر از این تعریف ساده هستش! همین الان ما به انواعی از هوش مصنوعی دسترسی داریم که میتونه تصمیمهایی بر خلاف برنامه هایی که پیش برایش تعریف شده بگیرد. یا بهتر است بگویم میتواند بسته به شرایط از خود واکنش مناسب نشان دهد. منتها همه چیز به هدفی که تعریف شده بستگی دارد و خیلی وقت از مرحله ی برنامه از پیش تعریف شده گذشته ایم.
به طور مثال در جدید ترین تکنولوژی نظامی انگلیس، هدف انجام عملیات و سالم بازگشتن به پایگاه است! در این بین سعی میشود هیچ برنامه از پیش تعریف شده ای وجود نداشته باشد و تصمیمهای ماشین همگی بسته به شرایط خواهد بود.

حالا فرض کنید روزی هوش مصنوعی ساخته شود که هدفش! بقای خودش و پیشرفته تر شدن و مجهز تر شدنش به هر قیمتی باشد.

البته من مثل مهربد به داستان ترمیناتور و اینکه ماشین میزنه دخل بشر رو میاره عقیده ای ندارم و فقط خواستم این نکات رو یاد آوری کنم. چون ماشین هر چه قدر هم که باهوش باشد و هر چه قدر هم که سریع پردازش کند باز هم ساخته دست بشر است! همین عامل ساده باعث میشود ماشین همیشه یک قدم از انسان عقب تر باشد.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44