دفترچه

نسخه‌ی کامل: برابر پارسی واژگان بیگانه
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30
Aria Farbud نوشته: اگوارترین آسیب واژگان عربی در زبان پارسی نازاکردن دستگاه کارواژه‌های ساده (فعل‌های ساده) زبان پارسی بوده‌است. برای نمونه به جای آموزاندن، تعلیـم دادن؛ به جای خوراندن، تغذیـه کردن؛ به جای کوشیـدن، سعی کردن؛ به جای گردیـدن، تغیـیـر کردن؛ به جای برآمدن، طلوع کردن، بکار رفت. با جایگزین شدن واژگان عربی با کارواژه‌های پارسی، برای رساندن پویایی و کنش در آن واژه، به ناچار این واژگان عربی با کارواژه‌های کردن، شدن، گردیـدن، و نمودن همراه شده‌اند.

بدبختانه کارواژه ها را نیز از فرم اکوزاتیو به داتیو برد!
کسی را فراخواندن = از کسی دعوت به عمل اوردن!

زبان پارسی باید دوباره از ریشه پهلویک آن بازرسی شود و پارسیک نوین پدید آید!
هنوز در دانشگاه خیلی استادان به است میگویند میباشد!
کشور هم هیچ کاری نمیکند! به زبانی سخن میگوییم بس ناتوان و بهم ریخته!
آیا کسی از شما باور دارد که زبانی تواناتر یا آهنگینتر از پارسیک راستین هست؟
چون به راستی نیست. چه اندازه نادان اند که نمیآغازند همچین کاری را!
کاش کسی بود که دست به آغاز این کار میزد و چند گفتوگوی ساده از پارسیک نوین میآفرید و ما میدیدیم.
من خودم در پی آغاختن چنین کاری ام!

پارسیگر
homayoun نوشته: بدبختانه کارواژه ها را نیز از فرم اکوزاتیو به داتیو برد!
کسی را فراخواندن = از کسی دعوت به عمل اوردن!

زبان پارسی باید دوباره از ریشه پهلویک آن بازرسی شود و پارسیک نوین پدید آید!
هنوز در دانشگاه خیلی استادان به است میگویند میباشد!
کشور هم هیچ کاری نمیکند! به زبانی سخن میگوییم بس ناتوان و بهم ریخته!
آیا کسی از شما باور دارد که زبانی تواناتر یا آهنگینتر از پارسیک راستین هست؟
چون به راستی نیست. چه اندازه نادان اند که نمیآغازند همچین کاری را!
کاش کسی بود که دست به آغاز این کار میزد و چند گفتوگوی ساده از پارسیک نوین میآفرید و ما میدیدیم.
من خودم در پی آغاختن چنین کاری ام!

آری، زبانمان مانند روزگارمان در آشوب است، بر دوش خود ماست کار هر چند خُرد و به نگر برخی کِهَند باشد ولی ستودنی است، چون پیرایش زبان همراه است با پیرایش فرهنگ و اندیشه.

پارسیگر
Aria Farbud نوشته: آری، زبانمان مانند روزگارمان در آشوب است، بر دوش خود ماست کاری هر چند خُرد و به نگر برخی کِهَند باشد ولی ستودنی است، چون پیرایش زبان همراه است با پیرایش فرهنگ و اندیشه.

اری باید دست به آغاز این کار بزنیم. میتوانم جداگانه با شما گفت و گو کنم؟ باهاتان کاری دارم
homayoun نوشته: هنوز در دانشگاه خیلی استادان به است میگویند میباشد!
کشور هم هیچ کاری نمیکند!

می‌توانید به من بگویید چرا "می‌باشد" نادرست است؟! من همیشه برای افزودن به آهنگ سخنوری از آن بهره می‌برم.
چندی از دوستانم هم که دستی بر قلم دارند به من می‌گویند "می‌باشد" نادرست است، به جای آن باید بگوییم "است"!


پارسیگر
آلیس نوشته: می‌توانید به من بگویید چرا "می‌باشد" نادرست است؟! من همیشه برای افزودن به آهنگ سخنوری از آن بهره می‌برم.
چندی از دوستانم هم که دستی بر قلم دارند به من می‌گویند "می‌باشد" نادرست است، به جای آن باید بگوییم "است"!

از دیگران اینگونه شنیده ام.
باشیدن
از این بنواژه تنها در زمان کنون (=مضارع): «باشم، باشی، باشد، باشیم، باشید، باشند» دستوری: «باش، باشید» و بنواژه نام (=اسم مصدر) : «باشش» می بَهرند.
«می باشد» هم به جای "هست" روایی دارد در دیگر زمان ها از بنواژه یِ "بودن" آیند.


پارسیگر
Aria Farbud نوشته: باشیدن

باشیدن که نداریم! در زبان پارسی ا فرم گدشته میگوییم . که میشود بودن!
homayoun نوشته: باشیدن که نداریم! در زبان پارسی ا فرم گدشته میگوییم . که میشود بودن!

از بنواژه ی باشیدن، می باشد را داریم

بودن در زمان کنون (می باشد) = چیزی که هست (داریمش)

که در زمانِ کنون که بیشتر نوشتارهای دانشیک با این زمان است به چمِ "هست" به کار می رود،
ب.ن. از نگرِ وسته یِ هومن، مگس دیرزیو نمی باشد (نیست) ولی لاکپشت دیرزیو می باشد (هست).

پارسیگر
Aria Farbud نوشته: که در زمانِ کنون که بیشتر نوشتارهای دانشیک[2] به این زبان است به چمِ[3] "هست" به کار می رود،
ب.ن.[4] از نگرِ وسته[5] یِ هومن[6]، مگس دیرزیو نمی باشد (نیست) ولی لاکپشت دیرزیو می باشد (هست).

اره ولی خیلی ها میگویند به جای میباشد بگویید است :D بن هم میشه باش . باشیدن نداریم :D بودن درسته
homayoun نوشته: اره ولی خیلی ها میگویند به جای میباشد بگویید است :D بن هم میشه باش . باشیدن نداریم :D بودن درسته



[TABLE]
[TR]
[TD][TABLE]
[TR]
[TD]از واژه نامه یِ دهخدا:
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD][/TD]
[/TR]
[TR]
[TD="class: dictionaryfootnote justifytext"]باشیدن . [ دَ ] (مص ) بودن . (ناظم الاطباء) : در تنها باشیدن وسواس غلبه کند. (کیمیای سعادت ). با چنین امانت مغفل زیستن و بیکار باشیدن ظلومی باشد و جهولی . (کتاب المعارف ). و این مصلح باشیدن اهل ایمان و سلامت باشیدن اهل ایمان از غفلت و معصیت بوی آن آب ایمان است . (کتاب المعارف ). || ایستادن . توقف کردن . ماندن . (آنندراج ). منزل کردن . اقامت داشتن . اقامت کردن . مقیم شدن . زیستن . (ناظم الاطباء) (شعوری ) : و علی بن الحسین بغرب رفت و سیزده ماه آنجا باشید. (تاریخ بخارای نرشخی ص 102). و آن را کوشک مغان [ به بخارا ] میخوانند و آنجا مغان باشیده اند. (تاریخ بخارای نرشخی ). و از بعد آن یکسال عمرولیث بنیشابور باشید غمناک و اندوهگین و پشیمان . (تاریخ بخارای نرشخی ص 105). و امیراسماعیل سه روز آنجا باشید. (تاریخ بخارای نرشخی ص 106). گفتند جوانی است صاحب وجد، و حالتی دارد و ریاضتی شگرف میکند، ابراهیم گفت مرا آنجا برید تا او را ببینم . ببردند. جوان گفت مهمان من باش ، تا سه روز آنجا باشید و مراقبت حال آن جوان کرد. (تذکرة الاولیاء عطار).
مرا تا بود امیدی که داری شاد باشیدم
چو دانستم که با خوی تو کار افتاد من رفتم .
سیف اسفرنگ .

و اکثر اوقات که حضرت خواجه در قصر عارفان میبودند در آن حجره می باشیدند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 45). خواجه فرمودند که اینجا مصلحت باشیدن نیست زود عزیمت راه حج کردند. (انیس الطالبین ص 107). چند روز در بخارا باشیدم و بضرورت بطرف نسف با اندوه و بار و قبض عظیم متوجه شدم . (انیس الطالبین ص 130). آنگاه سلطان اشارت کرد که این مرد را بخانه ٔخود گسیل کنند که من بعد باشیدن او در اینجا مصلحت نیست . (دولتشاه در شرح حال ذوالفقار شیروانی ). || شدن . صیرورة. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180). || در فرهنگ ناظم الاطباء بمعنی پایمال کردن و پاسپردن نیز آمده است اما این معنی مخصوص آن فرهنگ است .
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD]
[/TD]
[/TR]
[TR]
[TD][/TD]
[/TR]
[/TABLE]
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30