sonixax نوشته: 1 - نژادپرستی چه ربطی به متدین بودن داره ؟
2 - شما مدعی بودید که اخلاقیات در دین ضمانت اجرایی دارد یعنی فرد دیندار آدم کش و دزد و جانی و متجاوز و ... نمیشود!
3 - کلن داستان چه ربطی به تبلیغ دین داشت ؟ :))
توضیح لازم داده شد.
نقل قول:در صدر اسلام تنها در یک کشتار علی 700 نفر از یهودیان بنی قریظه را که اسیر هم بودند گردن میزند !
هفتصد منهای میلیاردها نفر می شود !!!
لطفا بقیه آمار فراموش نشود.
Mehrbod نوشته: چند تن به یکی!؟
من دیگر حال و حوصله ی پاسخ دادن به ایشان را ندارم! نوشتن «یکسری» چیزها که کنتور نمی اندازد و میتواند تا ابد ادامه داشته باشد، وانگهی انرژی و حال و حوصله ما هم بینهایت نیست!
Dariush نوشته:
من دیگر حال و حوصله ی پاسخ دادن به ایشان را ندارم! نوشتن «یکسری» چیزها که کنتور نمی اندازد و میتواند تا ابد ادامه داشته باشد، وانگهی انرژی و حال و حوصله ما هم بینهایت نیست!
خودفریبی خودفریبی است; ایشان هم میبیند و بروشنی گفته برایش هیچ سود و انگیزهای ندارد امید و باور اش به جهان پس از مرگ و زندگی
جاودان را دربرابر این چیزهاییکه اینجا پیشمینهند (خرد, فرنود, ...) ببازند; کورسو امید هر چند ناچیز اینور, به از پذیرش حقیقت تلخ و بُرّندهیِ آنور.
در جای دیگر هم بسیاری نمیخواهند خودفریبی اشان را دربرابر دورنمای فندآوری و نابودی هومنی بپذیرند, اینجا
هم هر چه بگویید سودی ندارد; خواننده چه میتواند بکند؟ فرهودِ تلخ را بپذیرد چه از دید روانی بدست میاورد؟ هیچ.
پارسیگر
Mehrbod نوشته: در جای دیگر هم بسیاری نمیخواهند خودفریبی اشان را دربرابر دورنمای فندآوری[٤] و نابودی هومنی[٥] بپذیرند, اینجا
هم هر چه بگویید سودی ندارد; خواننده چه میتواند بکند؟ فرهودِ[٦] تلخ را بپذیرد چه از دید روانی بدست میاورد؟ هیچ.
احتمالا این را در مورد من گفته اید. من از زمانی که در مورد تکنولوژی از خودتان خوانده ام و پی اش را گرفته ام، نسبت بدان هرگز بی تفاوت نبوده و نیستم و بر آن خوشبینی گذشته را هرگز ندارم. در این مورد کارهایی هم کرده ام( در حدی که از دستم برآمده) که نمیتوانم آنها را اینجا بازگو کنم، اما خلاصه این است که محیط دانشی ای که من در آن هستم حداقل چند تنی را در این مورد آگاه ساخته ام و با چند استاد دانشگاه نیز گفتگو کرده ام و با یک استاد ایرانی الاصل در یکی از دانشگاههای معروف آمریکا از سریق ایمیل نیز گفتگویی جالب و ارزنده داشته ام که در وقتی مناسب پس از ویرایش آن را در همان جستار نقل خواهم کرد. خلاصه همانقدر که توانسته ام از ابزارها و فرصتهایی که داشتم برای آگاه کردن افرادی که در این حوزه فعال هستند بهره برده ام و کوشیده ام که آنها را به اندیشیدن در این مورد وادارم. من در برابر آنچه درست است ساکت نخواهم ماند چرا که همانطور که پیش از این گفتم، دانستن را فارغ از مسئولیت نمیدانم.
Dariush نوشته: احتمالا این را در مورد من گفته اید. من از زمانی که در مورد تکنولوژی از خودتان خوانده ام و پی اش را گرفته ام، نسبت بدان هرگز بی تفاوت نبوده و نیستم و بر آن خوشبینی گذشته را هرگز ندارم. در این مورد کارهایی هم کرده ام( در حدی که از دستم برآمده) که نمیتوانم آنها را اینجا بازگو کنم، اما خلاصه این است که محیط دانشی ای که من در آن هستم حداقل چند تنی را در این مورد آگاه ساخته ام و با چند استاد دانشگاه نیز گفتگو کرده ام و با یک استاد ایرانی الاصل در یکی از دانشگاههای معروف آمریکا از سریق ایمیل نیز گفتگویی جالب و ارزنده داشته ام که در وقتی مناسب پس از ویرایش آن را در همان جستار نقل خواهم کرد. خلاصه همانقدر که توانسته ام از ابزارها و فرصتهایی که داشتم برای آگاه کردن افرادی که در این حوزه فعال هستند بهره برده ام و کوشیده ام که آنها را به اندیشیدن در این مورد وادارم. من در برابر آنچه درست است ساکت نخواهم ماند چرا که همانطور که پیش از این گفتم، دانستن را فارغ از مسئولیت نمیدانم.
نیوشندهیِ من شما نبودید داریوش جان, تنها این بود که باید همدردیِ بسیار بالاتری با این دسته داشت.
بدید من دشواری این نیست کسی براستی نمیداند ب.ن. چه خدا باشد چه نباشد هرکس در این جهان میتواند آدم کشته و تبه کند و در زندگی بد باشد: خدا
تنها
پس از مرگ پادافره میدهد, همانجور که در نبود خدا هم تنها
پس از تَبه گوشمالی میدهند و به زندان میاندازند = دو آتوریته و فرایندی یکسان.
هر مسلمانی بیگمان این را میداند, ولی اگر در این پدافند ذهنی فرورفته باشد که اگر خدا نباشد جهان آشوب میشود و همه آدمخوار
و درّنده و اهریمن, اینجا دیگر هر چه بگوییم با اینکه مسلمان خود بخوبی درست اش را
میداند, ولی همچنان روی نگر اش پاخواهدفشرد.
همهیِ ما هم که اینجا هستیم در بازهای از زمان به خداناباوری رویآوردهایم چون آنرا جدا از تلخیِ درونی اش (خدا و زندگی جاودان نیست, همهیِ ما
یکروزی نیست میشویم), آنرا ایدون در زندگی
سودمند یافتهایم. اگر خداناباور باشیم بجای نیایش به پروردگار ناهستومند, ناچار ایم خود امان
بدنبال دَرمان چنگار باشیم و بجای افتادن به خاک افتادنِ درگاه خدا و بخشایش خواهی خود امان خانههایِ پادلرزه بسازیم و سونامیها را مهار کنیم.
پارسیگر
کوشا نوشته: هفتصد منهای میلیاردها نفر می شود !!!
لطفا بقیه آمار فراموش نشود.
عزیزم نوشته ها رو با دقت بخون !
در ضمن شما فعلن ثابت بفرمایید همش 1500 نفر در صدر اسلام به دست محمد و علی کشته شدند ! 700 تایش را که ما فقط در رابطه با یک ماجرا به شما نشان دادیم !
800 تای بقیه پای شما :)))
Mehrbod نوشته: نیوشندهیِ من شما نبودید داریوش جان, تنها این بود که باید همدردیِ بسیار بالاتری با این دسته داشت.
بدید من دشواری این نیست کسی براستی نمیداند ب.ن. چه خدا باشد چه نباشد هرکس در این جهان میتواند آدم کشته و تبه کند و در زندگی بد باشد: خدا
تنها پس از مرگ پادافره میدهد, همانجور که در نبود خدا هم تنها پس از تَبه گوشمالی میدهند و به زندان میاندازند = دو آتوریته و فرایندی یکسان.
هر مسلمانی بیگمان این را میداند, ولی اگر در این پدافند ذهنی فرورفته باشد که اگر خدا نباشد جهان آشوب میشود و همه آدمخوار
و درّنده و اهریمن, اینجا دیگر هر چه بگوییم با اینکه مسلمان خود بخوبی درست اش را میداند, ولی همچنان روی نگر اش پاخواهدفشرد.
همهیِ ما هم که اینجا هستیم در بازهای از زمان به خداناباوری رویآوردهایم چون آنرا جدا از تلخیِ درونی اش (خدا و زندگی جاودان نیست, همهیِ ما
یکروزی نیست میشویم), آنرا ایدون در زندگیسودمند یافتهایم. اگر خداناباور باشیم بجای نیایش به پروردگار ناهستومند, ناچار ایم خود امان
بدنبال دَرمان چنگار باشیم و بجای افتادن به خاک افتادنِ درگاه خدا و بخشایش خواهی خود امان خانههایِ پادلرزه بسازیم و سونامیها را مهار کنیم.
پارسیگر
متوجه منظور شما هستم. من نیز معمولا میکوشم آدمها را با پیش زمینه های ذهنی و فرهنگی شان قضاوت کنم. با اینحال همه تلاش انسانها در این است(یا به نظرم باید باشد) که زبانی مشترک و همگانی برای گفتگو پیرامون آنچه که نمیتوان تنها با احساسات و گرایشات روانی در موردشان آگاهی یافت و استنباط کرد، ساخته شود و این زبان یکجا میتواند علم باشد، یکجا منطق و یکجا هم اخلاق. سعی ما باید این باشد که اینها آنقدر جهانشمول باشد که بحث کردن در مورد نتایج ثانویه آنها ، نیازی به بحث در مورد درستی خود منطق یا اخلاق نداشته باشد. در اینحالت وقتی کسی تمام اینها را نمیپذیرد یا توان دریافتنشان را ندارد، بحث قدری کسل کننده و خستگی زا است و آدم نمیتواند کاری کند جز اینکه آرزوی موفقیت و رستگاری برای طرف مقابل کند!
من چندی پیش با کسی پیرامون آنارشیسم گفتگو میکردم. با اینکه انسان باسوادی بود، هرچه کوشیدم نتوانستم مفهوم آتوریته و سازوکار آن (به ویژه آنگاه که با سرمایه داری درمی آمیزد) را به او بفهمانم. یعنی او انسانها را شایسته سرکوب میدانست و ذهنش آنچنان در حدود پیشینه زندگی اش گیر کرده بود که هرگز شرایطی جز آن را نمیتوانست تصور کند. همدردی در این مواقع آخرین راهکاری است که برای تسکین خود میتوانیم بیابیم وقتی که تمام تیرهای ما به سنگ میخورند.