دفترچه

نسخه‌ی کامل: بیخدا و ارزش های اخلاقی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34
sonixax نوشته: بهمنیار گرامی ، من اون فیلم رو دیدم - ولی میشه نابود کردن انسانها در اون فیلم رو با نابود کردن جمعیتی کوچک از انسانهای بیگناه برای حفظ جمعیتی بسیار بزرگتر از انسانهای بیگناه مقایسه کرد که در این صورت آن عمل اخلاقی است .


به نگر شما این فیلم جستار بسیار دشواری را پیش نکشیده است ؟
خوب این یک پیش فرض دارد و آن این است که نجات گروه بزرگتر چون در بر گیرنده شمار بیشتری است بهتر است. گمان کنیم که همه انسان ها یک دین را برگزیند همه بشوند مسلمان، برای نمونه، برای این که جنگ میان ملت ها و اقوام پایان بیابد. و براستی و در واقعیت هم جنگ پایان یابد. آن گاه اگر 100 نفر از 6 میلیارد دوباره بودایی بشوند، برای این که جنگ راه نیفتد می توانیم این 100 نفر را بکشیم؟ به نگر می رسد که تصمیم قطعی گرفتن بسیار دشوار باشد.
بهمنیار نوشته: به نگر شما این فیلم جستار بسیار دشواری را پیش نکشیده است ؟
خوب این یک پیش فرض دارد و آن این است که نجات گروه بزرگتر چون در بر گیرنده شمار بیشتری است بهتر است. گمان کنیم که همه انسان ها یک دین را برگزیند همه بشوند مسلمان، برای نمونه، برای این که جنگ میان ملت ها و اقوام پایان بیابد. و براستی و در واقعیت هم جنگ پایان یابد. آن گاه اگر 100 نفر از 6 میلیارد دوباره بودایی بشوند، برای این که جنگ راه نیفتد می توانیم این 100 نفر را بکشیم؟ به نگر می رسد که تصمیم قطعی گرفتن بسیار دشوار باشد.

فرض كنيد جنگي به راه افتاده
دسته اي در ميان غير نظاميان سنگر گرفته اند و حاضر نيستند اين جنگ را پايان دهند ، ادامه ي اين جنگ هم به جز كشت و كشتار چيزي ندارد ، در عين حال ميشود با بمباران كردن آن منطقه و نابودي همه چيز به اين جنگ پايان داد ، خوب به نظر شما اگر به فرض مثال آن ١٠٠٠٠ نفر غير نظامي به همراه كساني كه حاضر به پايان دادن جنگ نيستند كشته شوند و در قبالش امنيت و بقاي ميليونها نفر تضمين شود ، آيا كشتار آن جمعيت غير اخلاقي است ؟
از نظر من كه مطلقن اخلاقيست مشروط بر اينكه مانند هيروشيماي ژاپن تا ١٠ نسل بعد به خاطر آن حمله كشته نشوند ، يعني كشتار فقط مقطعي باشد .

در مورد پيروان يك دين هم همينگونه است ، يعني اگر رفتارشان باعث شود امنيت بقيه به خطر بيوفتد و رفتارشان در دراز مدت كشته هاي فراواني به جا گذارد ، كشتارشان براي نجات جان بقيه غير اخلاقي نيست .

فيلم هم دقيقن داشت همين رو نشون ميداد . يعني هدف نجات دادن زمين به عنوان يكي از ناياب نرين سياره ها با شرايطي خاص براي زندگي از دست انسانها بود . دست آخر هم وقتي كيانو ريوز به اين نتيجه رسيد كه انسانها اصلاح شدني هستند با قرباني كردن خودش جلوي نابودي نسل بشر رو گرفت .
sonixax نوشته: فرض كنيد جنگي به راه افتاده دسته اي در ميان غير نظاميان سنگر گرفته اند و حاضر نيستند اين جنگ را پايان دهند ، ادامه ي اين جنگ هم به جز كشت و كشتار چيزي ندارد ، در عين حال ميشود با بمباران كردن آن منطقه و نابودي همه چيز به اين جنگ پايان داد ، خوب به نظر شما اگر به فرض مثال آن ١٠٠٠٠ نفر غير نظامي به همراه كساني كه حاضر به پايان دادن جنگ نيستند كشته شوند و در قبالش امنيت و بقاي ميليونها نفر تضمين شود ، آيا كشتار آن جمعيت غير اخلاقي است ؟ از نظر من كه مطلقن اخلاقيست مشروط بر اينكه مانند هيروشيماي ژاپن تا ١٠ نسل بعد به خاطر آن حمله كشته نشوند ، يعني كشتار فقط مقطعي باشد .


خوب بپندارید من یا شما در این گروه کوچک برای هدف درستی و به عنوان تنها راه چاره پنهان شده ایم و آن سو نیز دار و دسته رهبری بخواهند ما را تکه پاره کنند. از این رو دشواری دو تا می شود. ما به طور اخلاقی پروانه این کار را داریم که میان مردم پنهان شویم یا آنان پروانه این کار را دارند که همه مردم را بکشند؟ به سخن دیگر به نگر می رسد که هدف باید به طور کامل روشن باشد وگرنه به هیچ رو نمی توان پاسخی قطعی به آن داد. در جنگ جهانی دوم نیز از نگر نظامی زدن بمب های اتمی مایه پایان یافتن زودتر جنگ گردید. در جنگ میان 50 تا 70 میلیون انسان کشته شدند اگر شاید چند سال بیشتر جنگ به دراز می کشید و آلمان نیز به بمب اتمی دست می یافت به احتمال بسیار زمین هنوز در زمستان اتمی بسر می برد یا دست کم برخی بخش های اروپا تا چند سد سال دیگر قابل سکونت نبود
بهمنیار نوشته: خوب بپندارید من یا شما در این گروه کوچک برای هدف درستی و به عنوان تنها راه چاره پنهان شده ایم و آن سو نیز دار و دسته رهبری بخواهند ما را تکه پاره کنند. از این رو دشواری دو تا می شود. ما به طور اخلاقی پروانه این کار را داریم که میان مردم پنهان شویم یا آنان پروانه این کار را دارند که همه مردم را بکشند؟ به سخن دیگر به نگر می رسد که هدف باید به طور کامل روشن باشد وگرنه به هیچ رو نمی توان پاسخی قطعی به آن داد. در جنگ جهانی دوم نیز از نگر نظامی زدن بمب های اتمی مایه پایان یافتن زودتر جنگ گردید. در جنگ میان 50 تا 70 میلیون انسان کشته شدند اگر شاید چند سال بیشتر جنگ به دراز می کشید و آلمان نیز به بمب اتمی دست می یافت به احتمال بسیار زمین هنوز در زمستان اتمی بسر می برد یا دست کم برخی بخش های اروپا تا چند سد سال دیگر قابل سکونت نبود

خوب این طوری که من فهمیدم پس شما هم با این موضوع موافقید که در برخی موارد مانند همان جنگ جهانی دوم عده ای را قربانی کنیم تا اکثریت در امان باشند ، کار غیر اخلاقی نکرده ایم .
بهمنیار نوشته: گرامی مهربد،
به طور کلی من در پی سرچشمه و منشا اخلاق نیستم در واقع یک گام پس از آن را می خواهیم بررسی کنیم. ارزش های اخلاقی. یعنی اگر هیچ انسانی نباشد آیا باز هم ارزش های اخلاقی هست یا نیست. به سرچشمه شاید پیوند داشته باشد ولی نا سر راست، مستقیم و بی واسطه پیوند ندارد.
هر آینه می خواهیم بررسی کنیم که چرا ما ناگزیر هستیم (برای نمونه) راستگو باشیم؟ اگر بنا نیست کیفری ببینیم اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست ؟ یا به سخن دیگر چرا راستگو در نگر هر کسی با ارزش تر از دروغگو است؟
سلام
من هم مدتهاست که بدنبال پاسخ این سئوال هستم و تا کنون پاسخی نیافتم .من تمام پستها را مطالعه کردم اما همچنان این سئوال که بهمنیار مطرح کرد بی پاسخ است . بالاخره کسی پاسخی به این سئوال واضح دارد یا نه ؟

"هر آینه می خواهیم بررسی کنیم که چرا ما ناگزیر هستیم (برای نمونه) راستگو باشیم؟ اگر بنا نیست کیفری ببینیم اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست ؟ یا به سخن دیگر چرا راستگو در نگر هر کسی با ارزش تر از دروغگو است؟"
توجه داشته باشید که من نه میخواهم در باره منشاء اخلاق صحبت کنم و نه اینکه معتقدم یک بیخدا لزوما بی اخلاق و یک مدعی خداباوری لزوما فردی اخلاقی هست بلکه صرفا پاسخ سئوال مطرح شده را میخواهم (اصلا به همین خاطر عضو این فاروم شدم )
حسین نوشته: سلام من هم مدتهاست که بدنبال پاسخ این سئوال هستم و تا کنون پاسخی نیافتم .من تمام پستها را مطالعه کردم اما همچنان این سئوال که بهمنیار مطرح کرد بی پاسخ است . بالاخره کسی پاسخی به این سئوال واضح دارد یا نه ؟

درود بر شما جناب حسین
همان گونه که خود بهتر می دانید، این پرسش، بسیار پیچیده است و پاسخ ساده ای به آن نمی توان داد. ولی بهر روی، شما هنگامی که در پی منشا و سرچشمه اخلاق نباشید پاسخ به این پرسش را آسان تر می یابید. در این باره می توان گفت، بسته به جهان بینی که دارید یکی از نگرهای موجود در باره سرچشمه ی اخلاق را پذیرفته اید. اگر کتاب را بخوانید در برگ 153 یک نمونه آورده

"بپنداريد ميليون ها هستي انساني با چتر بر زمين يك سياره بيگانه فضايي پايين مي آيند. چشم انداز و ساكنان سطح سياره بسيار گوناگون بوده، و بنابراين گستره ي محيطي كه هستي هاي انساني خودشان را در آن مي يابند، نيز به همين گونه، گوناگون مي باشد. برخي در شن هاي روان به زمين نشسته و براي زنده ماندن خويش را در مبارزه مي يابند؛ كسان ديگري خويش را در جنگل هاي پر باران كه با درياهاي بزرگ بسته شده و با ميوه هاي خوشمزه فراوان مي يابند. كسان ديگري نيز هم در بيابا نهاي خشن و بدون كشت به زمين نشسته، و تا آخر، ما مانند اين انسان ها هستيم با توجه به اين كه در به دقت بررسي شدند: آن چه كه زندگي ما، در مقياس گسترده به پيرامون ما - بخش 4-3 كه بيرون از مهار ما است، وابستگي بسياري دارد. مانند آنان ما هم مي توانيم برخي مهارها را بر مسير زندگي خويش داشته باشيم، ولي دامنه ي شدني ها و احتمالات براي ما به گستردگي بيرون از دست هاي ما است."


و از این به ناگزیر بودن به نیکوکاری می رسد. سپس بند آخر کتاب چنین است

"ولي هيچ كس ناچار نيست بدون شك خداپرست، يا حتا كمتر، ترسايي باشد تا دريابد كه گرايش به سوي خودپرستي هم زمان يكي از پا برجاترين و هم چنين زيان بارترين ويژگي سرشت انساني است. طبيعت گرا و خداپرست هم دو مانند هم، بايد آگاه باشند كه يك از بزرگ ترين چالش هايي كه با آن روبرو هستيم دل سياه درون
خودمان است. براي پيكار با اين دل سياه، ترسايي فرمان مي دهد به خدا تسليم شو؛ ميل پيشنهاد مي دهد حس يگانگي با هم نوع انساني را گسترش بده؛ كانت پيشنهاد مي دهد نيازهاي اخلاقي را در بالاترين برتري خودمان بگذاريم؛ سينگر مي گويد كسي خودش را براي كم كردن رنج فدا كند؛ من پيشنهاد مي كنم دانش را براي خواست افلاطوني در يافتن راهي مطمئن براي ساختن مردم پرهيزكار به كار گيريم. همه ي اين ها ريخت هايي
از كشمكش همگاني -كشمكشي بر پاد خودخواهي به ارث رسيده در سرشت انسان- است. شايد، بر همين پايه، اين كشمكشي باشد كه همه ي ما در يك سو هستيم. زنده باد انقلاب اخلاقي."

البته گمان نمی کنم که من با این پست کمک چندانی کرده باشم ولی کتاب کمابیش از پیچیدگی جستار می کاهد و مایه آن می شود که دیدگاه بسیار کلی در برابر همه ی گزاره ها و استدلال های بیابید.
بهمنیار نوشته: البته گمان نمی کنم که من با این پست کمک چندانی کرده باشم ولی کتاب کمابیش از پیچیدگی جستار می کاهد و مایه آن می شود که دیدگاه بسیار کلی در برابر همه ی گزاره ها و استدلال های بیابید.
ممنون بهمنیار گرامی
همانگونه که خود در پایان پست خود حدس زدید پاسخی واضح به سئوال خودتان "اگر بنا نیست کیفری ببینیم اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست"
داده نشد و ظاهرا کتاب هم اگر حتی از پیچیدگی موضوع بکاهد اما پاسخی به این سئوال ندارد و همچنان قضیه برادران کارامازوف قوت خود را نشان میدهد . من مدتهاست که بدنبال پاسخ این سئوال از دیدگاه بیخدایان هستم و بتدریج به اطمینان میرسم که پاسخی به جز "قیامت " به این سئوال وجود ندارد .
اما در مورد نقش "خودپرستی " حتما میدانید که از دیر باز در دیدگاه خداباوران این نقش شناخته شده مورد نکوهش قرار گرفته و بقول حافظ "هین سخن تازه بگو "
بهرحال از وقتی که گذاشتید بسیار سپاسگزارم
حسین نوشته: ممنون بهمنیار گرامی همانگونه که خود در پایان پست خود حدس زدید پاسخی واضح به سئوال خودتان "اگر بنا نیست کیفری ببینیم اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست" داده نشد و ظاهرا کتاب هم اگر حتی از پیچیدگی موضوع بکاهد اما پاسخی به این سئوال ندارد و همچنان قضیه برادران کارامازوف قوت خود را نشان میدهد . من مدتهاست که بدنبال پاسخ این سئوال از دیدگاه بیخدایان هستم و بتدریج به اطمینان میرسم که پاسخی به جز "قیامت " به این سئوال وجود ندارد . اما در مورد نقش "خودپرستی " حتما میدانید که از دیر باز در دیدگاه خداباوران این نقش شناخته شده مورد نکوهش قرار گرفته و بقول حافظ "هین سخن تازه بگو " بهرحال از وقتی که گذاشتید بسیار سپاسگزارم


خوب البته و صد البته آن اندازه که ساده می پندارید نیست، و حتا به سنگینی بار گفته من، آن جا که می گویم شما بر پایه جهان بینی برگزیده خویش، یکی را پذیرفته اید دقت نمی کنید.

دقت کنید که زمانی که پای اخلاق به میان کشیده می شود، خوبی ها یکسان هستند خداپرست و بیخدا ندارد، آخر سخن ما هم همین است. ما می توانیم بگویم خداپرست در هنگام بررسی فرنودهای بودن خدا منطقی فکر نمی کند و دلایل را درست بررسی نمی کند، ولی زمانی که از اخلاقی و یا ارزش های اخلاقی سخن گفته می شود، چون خود کنش در نگر گرفته شده است بدون این که نگاهی به این که چه چیزی کسی را ناچار ساخته چنین کند، آن گاه دیگر درک جهان تفاوتی میان مردم به وجود نمی آورد. به سخن دیگر میان من و شما در دریافت و درک جهان تفاوت است میان درک خوبی تفاوت نیست.
اکنون، بر پایه جهان بینی شما اگر خدا خواسته باشد که من را هیچ گاه ایمان نیاورم و به وی باور نداشته باشم آن گاه، گناه من چیست که خدا چنین خواسته؟ و سپس در جهنم انداخته می شوم. پاسخ شما روشن است چون یک قادر متعال دانا آفریدگار جهان این را خواسته، بی گمان دانش و حکمتی در آن است. جستار کمک رسانی به دیگران و ایمان آوردن شما نیز همین است اگر خدا خواسته باشد شما به وی باور داشته باشید، خوب باور دارید برای چه برای چیزی که خود اصلا نمی خواسته اید بهشت دریافت می کنید؟

برای انگاره کارامازوف نیز برگ 154 و 155 را بخوانید. ولی به طور کلی، اگر خدا باشد آن گاه ناگزیر هستیم برای نمونه نماز اول وقت بخوانیم که یکی در اندیشه شما یکی از بهترین خوبی هاست، اگر خدا نباشد ما دستوری برای انجام این خوبی نداریم ولی اگر برخی ناگزیرها فراتر از خدا باشند آن گاه این معنا پیدا نمی کند.
حسین نوشته: سلام
من هم مدتهاست که بدنبال پاسخ این سئوال هستم و تا کنون پاسخی نیافتم .من تمام پستها را مطالعه کردم اما همچنان این سئوال که بهمنیار مطرح کرد بی پاسخ است . بالاخره کسی پاسخی به این سئوال واضح دارد یا نه ؟

"هر آینه می خواهیم بررسی کنیم که چرا ما ناگزیر هستیم (برای نمونه) راستگو باشیم؟ اگر بنا نیست کیفری ببینیم اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست ؟ یا به سخن دیگر چرا راستگو در نگر هر کسی با ارزش تر از دروغگو است؟"
توجه داشته باشید که من نه میخواهم در باره منشاء اخلاق صحبت کنم و نه اینکه معتقدم یک بیخدا لزوما بی اخلاق و یک مدعی خداباوری لزوما فردی اخلاقی هست بلکه صرفا پاسخ سئوال مطرح شده را میخواهم (اصلا به همین خاطر عضو این فاروم شدم )

دنبال پاسخ برای پرسشی هستید که وجود ندارد. اخلاق مادی است و سراسر نسبی، و سد البته، اندازه‌پذیر.

یک نمونه ساده، دزدی اخلاقی نیست، چرا که اگر هر کس بخواهد دزدی کند، آنگاه
زندگی برای همه ما که در آن جامعه زندگی می‌کنیم، بسیار سخت و احمقانه می‌شود.

ولی، همان دزدی اگر شرایط ایجاب کند، برای نمونه دولت دزد باشد (مانند دولت کنونی خودمان) و یا حق مردم را یک
مشت آدم انگشت‌شماری در حال بالا کشیدن باشند، آنگاه دزدی (رابین‌هود گونه) کاری بسیار نیکو و اخلاقی خواهد بود.
بهمنیار نوشته: خوب البته و صد البته آن اندازه که ساده می پندارید نیست، و حتا به سنگینی بار گفته من، آن جا که می گویم شما بر پایه جهان بینی برگزیده خویش، یکی را پذیرفته اید دقت نمی کنید.

دقت کنید که زمانی که پای اخلاق به میان کشیده می شود، خوبی ها یکسان هستند خداپرست و بیخدا ندارد، آخر سخن ما هم همین است. ما می توانیم بگویم خداپرست در هنگام بررسی فرنودهای بودن خدا منطقی فکر نمی کند و دلایل را درست بررسی نمی کند، ولی زمانی که از اخلاقی و یا ارزش های اخلاقی سخن گفته می شود، چون خود کنش در نگر گرفته شده است بدون این که نگاهی به این که چه چیزی کسی را ناچار ساخته چنین کند، آن گاه دیگر درک جهان تفاوتی میان مردم به وجود نمی آورد. به سخن دیگر میان من و شما در دریافت و درک جهان تفاوت است میان درک خوبی تفاوت نیست.
اکنون، بر پایه جهان بینی شما اگر خدا خواسته باشد که من را هیچ گاه ایمان نیاورم و به وی باور نداشته باشم آن گاه، گناه من چیست که خدا چنین خواسته؟ و سپس در جهنم انداخته می شوم. پاسخ شما روشن است چون یک قادر متعال دانا آفریدگار جهان این را خواسته، بی گمان دانش و حکمتی در آن است. جستار کمک رسانی به دیگران و ایمان آوردن شما نیز همین است اگر خدا خواسته باشد شما به وی باور داشته باشید، خوب باور دارید برای چه برای چیزی که خود اصلا نمی خواسته اید بهشت دریافت می کنید؟

برای انگاره کارامازوف نیز برگ 154 و 155 را بخوانید. ولی به طور کلی، اگر خدا باشد آن گاه ناگزیر هستیم برای نمونه نماز اول وقت بخوانیم که یکی در اندیشه شما یکی از بهترین خوبی هاست، اگر خدا نباشد ما دستوری برای انجام این خوبی نداریم ولی اگر برخی ناگزیرها فراتر از خدا باشند آن گاه این معنا پیدا نمی کند.
[QUOTE
درود فراوان بهمنیار گرامی
ابتدا متذکر شوم که متاسفانه آن کتاب را در اختیار ندارم وگرنه مطالعه برگ 154 و 155 برای دیدن نوع برخورد با قضیه کارامازوف را حتما میخواندم .
حال در مورد این جمله شما که به گمانم در پست مورد نظر نقش اساسی دارد میگویم .

[HTML]آن جا که می گویم شما بر پایه جهان بینی برگزیده خویش، یکی را پذیرفته اید دقت نمی کنید[/HTML]بهمنیار گرامی اگرچه من جهان بینی خاصی را برگزیده ام اما خود را بی نیاز از مطالعه مداوم سایر انواع جهان بینی نیز مقایسه آنها و بررسی نقاط ضعف وقوت هریک نمیدانم (البته در حد فرصت !) و در اینجا فعلا بین دو جهان بینی اصلی مادیگری و الهی مقایسه ای در حال انجام است که با سئوال محوری شما انجام میگیرد که به واقع "اگر آگاهی ما در گور پایان می یابد ناچاری ما برای راستگویی و درستکاری برای چیست"
در اینجا بطور واضح و تاکنون نقصی در پاسخگویی مادیگرایی می بینیم . گفتم بطور واضح چرا که شما و مهربد در پست بعدی اینرا به وضوح گفته اند :
"دنبال پاسخ برای پرسشی هستید که وجود ندارد" بعبارتی در جهان بینی مادی پاسخی برای آن پرسش وجود ندارد .
البته شما هم مقایسه جالبی بین دو جهان بینی انجام داده اید و آن پیش کشیدن موضوع جبر و اختیار است ! هرچند این موضوع تا حدی حاشیه ای است و لذا نمیخواهم در اینجا به آن بپردازم اما فقط همینقدر میگویم که جهان بینی مادی هم نمیتواند جبر را نقض و اختیار را نشان دهد و هرگاه موشکافانه به جهان بینی مادی بنگریم میبینیم که انسانی مادی متشکل از مجموعه ای اتمها و تحت تاثیر مجموعه های دیگری مادی است ! در تاپیک دیگری این موضوع توسط سونیاکس از دیدگاه یک مادیگرا به خوبی شرح داده شده .او میگوید :
اگر ذهن چیزی غیر از ماده بود ، با چهار تا قرص و دستکاری سیستم عصبی نمیشد کارکردش رو مختل کرد یا تغییری درش ایجاد کرد .
و کاربر دیگری بنام "هواچه خوبه " جبری بودن رفتار آدمی را با این عبارات میاورند : [URL="http://www.daftarche.com/showthread.php/353-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B0%D9%87%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B3%D9%85-%D9%85%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F?p=5702&viewfull=1#post5702"]ﮔﻠﺪﺳﺘﯿﻦ
)Goldstein( ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﺨﺸﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﮑﺮﻩ ﭼﭙﯽ ﻣﻐﺰ، ﻣﻮﺟﺐ
ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺷﺨﺺ
ﻣﯿﺸﻮﺩ. ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ
ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﻐﺰﺷﺎﻥ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺮﻭﺩ
ﮐﻪ ﺭﺍﺑﺮﺕ ﻫﺎﺭ )19( ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺍﺳﺖ ﻣﻐﺰ
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻣﯿﻦ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻄﻮﺭ ﺁﺷﮑﺎﺭﯼ ﺗﻔﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ
ﺩﺍﺭﺩ، ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ
ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ
ﻣﻬﺎﺭﺗﻬﺎﯼ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻣﻐﺰ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﺎ ﻣﻐﺰ
ﺳﺎﯾﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻪ
ﺁﺳﺎﻧﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﻭ ﮐﻼﻓﻪ
ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺭﺍ
ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ) .20( ﺑﻨﺎﺑﺮ ﺍﯾﻦ
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺕ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ
ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﭽﻮﻥ
ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ
ﺑﺪﻧﯽ ﺍﻭ ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﺩﻗﯿﻘﺘﺮ ﻣﻐﺰ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ
ﺩﺭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺼﺒﯽ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﻐﺰ ﺍﻭ
ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ، ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎ
ﺷﺒﯿﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺑﺎﻋﺚ
ﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮﻭﺯ ﯾﺎﺑﺪ.
[/URL]
این همه گفتم تا نشان دهم اگر در جهان بینی الهی به جبر و اختیار بعنوان موردی نقص و ابهام نگریسته شود (که البته پاسخ خود را دارد ) همین نقص وابهام در جهان بینی مادی نیز وجود خواهد داشت .به راستی در جهان بینی مادی اختیار چگونه تفسیر میگردد ؟!
اما من فعلا در مقام مقایسه دو جهان بینی در باره "
ناچاری ما برای راستگویی " هستم و هرگاه این سئوال پاسخ داده شد و شما گرامی خواستید به موضوع دیگری خواهم پرداخت . بقولی step by step یا همان گاماس گاماس خودمان .!53
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34