دفترچه

نسخه‌ی کامل: ازدواج
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24
یکی از مسایل اصلی که بحث سرش زیاد هم هست مساله ی ازدواجه .
منتها در بیشتر جاهایی که من خوندم روانشناسها این مساله رو از دید روانشناسی بررسی کردند و تقریبن همشون یک چیز میگند و البته بیشترشون به پرسشهای ملتی که در ازدواجشون شکست خوردند جواب دادند تا ماهیت خود ازدواج و مسایل دیگه اش ! در کمتر انجمنی هم دیدم که سر این مساله بحثی درست و حسابی صورت گرفته شده باشه .
به عبارت ساده تر حداقل به زبان فارسی من خودم تا حالا بحث درست و حسابی ندیدم با اینکه فت و فراوان مقاله در بارش وجود داره و نمیشه منکر این داستان شد که ازدواج یکی از مهم ترین روابط بین انسانهاست ، حالا میخواد ازدواج در شکل مذهبی باشه ، میخواد ازدواج در شکل قانونی باشه ، میخواد به هر شکل دیگه ای باشه از جمله ازدواج همجنسگرایان با همدیگه و ... حتا من در خبری خوندم که درش نوشته بود شخصی با جسد نامزدش ازدواج کرده .
برای همین فکر کردم جای یک بحث این شکلی در دفترچه مان خالی است و به نظرم بهتره که در رابطه با ازدواج از دید ادیان مختلف و یا قوانین و یا روابط افراد و عشق و مسایل سنی و جنسی و ... یک بحثی داشته باشیم و یک کمی با هم دعوا کنیم بلکه هم اطلاعات و تجربیات خودمان را با یکدیگر به اشتراک گذاشته باشیم و هم به بانک اطلاعاتی مباحثی که تا کنون با هم داشتیم یک بحث جدید اضافه کرده باشیم .
خوب دوستان شروع کنید ببینیم به کجا میرسه - به نظر من برای شروع میتونیم ابتدا ماهیت عشق و ازدواج رو بررسی کنیم و بعدش به نقش تفاوت سنی ، فرهنگ طرفین ، دخالت دین و موارد قانونی و ... بپردازیم .
اصلن شاید در آینده یک بنگاه همسریابی برای بیخدایان هم راه انداختیم 71
میگم،میتونیم درباره روشهای مخ زدن و تفاوت اون در ادیان و ملتهای مختلف هم بحث کنیم 4
میلاد جان اول از همه تبریک میگم بهت44,به پای هم پیر شین5353!!!
خب دقیقا در مورد چه چیزیش صحبت کنیم؟!
Havadar_e_Democracy نوشته: میلاد جان اول از همه تبریک میگم بهت44,به پای هم پیر شین5353!!!
خب دقیقا در مورد چه چیزیش صحبت کنیم؟!
هنوز که موردش جور نشده 4 ولی بدمان هم نمی آید که جور بشود 53 (از آسیای شرقی باشد بهتر است 21)
sonixax نوشته: هنوز که موردش جور نشده 4 ولی بدمان هم نمی آید که جور بشود 53 (از آسیای شرقی باشد بهتر است 21)
اونجا که شما هستین که همه چی دم دسته44!!!! حالا جدی در مورد چی باید صحبت کنیم؟اینکه چرا انسان تمایل به ازدواج داره؟یعنی یه نفر دیگه رو هم در کنار خودش داشته باشه؟
Havadar_e_Democracy نوشته: اونجا که شما هستین که همه چی دم دسته44!!!! حالا جدی در مورد چی باید صحبت کنیم؟اینکه چرا انسان تمایل به ازدواج داره؟یعنی یه نفر دیگه رو هم در کنار خودش داشته باشه؟

نه بابا آسیای شرقی زیاد دم دست نیست 4 باید برم چینی کره ای جایی 1
آره دیگه ، از اینکه چرا انسان تمایل به ازدواج داره ، در مورد تفاوت سنی ، در مورد عشق و خلاصه هر چیزی که به ازدواج مربوط میشه .
مثلن از اینجا شروع کنیم :
ماهیت ازدواج چی هست ، آیا ازدواج فقط به مسایل جنسی خلاصه میشود و چرا انسانها تمایل به ازدواج دارند .
بعدش بریم سر مسایل دیگه مثل سن ازدواج ، تفاوت سنی ، فرهنگی ، شغل دو طرف ، خانواده ها و هزار تا مساله دیگه 4
حالا که میلاد این بحث رو پیش کشید،منم یسوال مرتبط دارم.بنظر شما چقدر جا داره انسان به بقیه اعتماد کنه.مخصوصن که پیش بینی آینده و انسانها سخته.مثلن تو همین عشق و ازدواج،واقعن میشه یکنفر دیگه رو در همه زندگی شریک کرد یا باید شراکت محدود باشه و مسائل اساسی رو برای خودت نگه داری؟
با آمار طلاق بالای هفتاد درسد چگونه می‌شود اعتماد کرد؟
Russell نوشته: حالا که میلاد این بحث رو پیش کشید،منم یسوال مرتبط دارم.بنظر شما چقدر جا داره انسان به بقیه اعتماد کنه.مخصوصن که پیش بینی آینده و انسانها سخته.مثلن تو همین عشق و ازدواج،واقعن میشه یکنفر دیگه رو در همه زندگی شریک کرد یا باید شراکت محدود باشه و مسائل اساسی رو برای خودت نگه داری؟

مهربد نوشته: با آمار طلاق بالای هفتاد درسد چگونه می‌شود اعتماد کرد؟

به نظر من همه چیز بستگی به طرفین داره - آمار بالای طلاق دلایل خیلی زیادی داره - مثلن در جوامع سنتی مثل ایران فرهنگ عقبمانده و به عبارتی پاچه کردن دو طرف به هم چنین آماری رو بوجود میاره . در جوامعی مثل جامعه آمریکا هم بیشتر به این خاطره که طرفین به خاطر مسایل مادی با هم ازدواج میکنند .

دختر دایی خود من ، بعد از ۱۴ سال دوستی با دوست پسرش و با هم زندگی کردن زیر یک سقف با هم ازدواج کردند و زندگی خیلی خوبی هم دارند - یعنی هنگام ازدواج خیلی خوب همدیگه رو میشناختند و به همین دلیل فکر میکنم که تا آخرش در کنار هم به خوبی و خوشی و سلامتی زندگی کنند .

به شخصه اگر کسی باشه که واقعن بهش علاقه داشته باشم (که البته تا حالا همچین کسی رو پیدا نکردم) از اینکه بخوام برای همیشه باهاش زندگی کنم هیجان زده میشم - البته افراد همه با هم فرق میکنند و طرز فکر های متفاوتی هم دارند .

من فکر میکنم که میشه به اشخاص اعتماد کرد ، یعنی باید اعتماد کرد . اگر آدم با یک عینک بد بینی به چشم و به صورت خیلی محافظه کار زندگی کنه در حقیقت زندگی خودش رو خراب کرده . البته ساده لوحی رو هم قبول نمیکنم بلکه آدم باید در رفتارش اعتدال داشته باشه .

منتها من هنوز منظور راسل رو از مسایل اساسی متوجه نشدم !آیا منظور مسایل مادی هست ؟ اگر منظور این جور مسایل هست خود من ترسی به خاطر از دست دادن اموال ندارم . چون قبلن یک بار همه چیزم رو از دست دادم و الان خیلی بیشتر از قبل دارم و در آینده حتمن خیلی بیشتر از امروز خواهم داشت و اگر نه یک بار بلکه صد بار دیگه هم اگر همه چیزم رو از دست بدم میدونم که میتونم دوباره همش رو بدست بیارم و حتا بیشترش رو . پس اگر بر فرض مثال در یک رابطه ی زناشویی شخصی بیاد و اموال من رو ازم بگیره ناراحت نمیشم و این مساله باعث بد بینی من نسبت به بقیه هم نمیشه .

ولی با همه اینها به نظر من انسان نیاز داره که به نزدیکانش اعتماد کنه کسانی که نمیتونند به دیگران اعتماد کنند به نظر من سلامت روانی ندارند . اعتماد نکردن به همسر که دیگه جای خود دارد .
sonixax نوشته: ولی با همه اینها به نظر من انسان نیاز داره که به نزدیکانش اعتماد کنه کسانی که نمیتونند به دیگران اعتماد کنند به نظر من سلامت روانی ندارند . اعتماد نکردن به همسر که دیگه جای خود دارد .

نیاز داشتن فرنود خوب بودن آن نمی‌شود. البته اعتماد خوب است، ولی در ریشه پایه هر رابطه‌ای سود دو-سویه بیشتر نیست. زمانیکه این سودمندی از میان برود، وفاداری دیگری نیز از میان خواهد رفت.

دشواری آنجا پیش می‌آید که ما نمی‌توانیم انگیزه‌های دیگران را بفهمیم. انگیزه‌های دیگری می‌تواند بسیار ساده مانند پول بوده و یا بسیار پیچیده و
درک‌ناپذیر مانند ویژگی‌های شخصیتی باشد؛ از آنجاییکه ما نمی‌توانیم این انگیزه‌ها را درست بشناسیم، پس نمی‌توانیم اعتماد کامل و بدون قید و بند هم بکنیم.




sonixax نوشته: من فکر میکنم که میشه به اشخاص اعتماد کرد ، یعنی باید اعتماد کرد . اگر آدم با یک عینک بد بینی به چشم و به صورت خیلی محافظه کار زندگی کنه در حقیقت زندگی خودش رو خراب کرده . البته ساده لوحی رو هم قبول نمیکنم بلکه آدم باید در رفتارش اعتدال داشته باشه .

واقع‌بینی بهتر است.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24