دفترچه

نسخه‌ی کامل: بازی : گفتگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32
Nevermore نوشته: امیر عزیز،در سرتاسر مطالب پی یو ای ها نوشته شده که لبخند از اساسی ترین اصول است.من تعجب می کنم شما چطور می گویید مخرب است؟مگر کاکی فانی از جذابترین شخصیت ها برای زنان نیست؟

در توضیح ان در جستار دیگری نوشتم.
لبخند بتا: :e057:
پوزخند آلفا: E402
لبخند امگا: E056

من خودم اولین پی‌یو‌ای هستم که تفاوت میان اینها را دریافته و با «لبخند بزنید» نصیحت مخرب تحویل کسی نمی‌دهد. E402
الان در ایران به نظر من بهترین استراتژی همین پوزخند است، چون باقی مردان همگی استراتژی «اخم مطلق» اتخاذ کرده‌اند، و شما اگر می‌خواهید متفاوت و همچنان جذاب، یا چه بسی «جذاب‌ترین» باشید، صورتی ریلکس و نگاهی خیره به دوردست و پوزخند تمسخرآمیز چنانکه گویی لطیفه‌ای قدیمی را به خاطر آورده‌اید بهترین روش است.
Ouroboros نوشته: در توضیح ان در جستار دیگری نوشتم.
لبخند بتا: :e057:
پوزخند آلفا: E402
لبخند امگا: E056

من خودم اولین پی‌یو‌ای هستم که تفاوت میان اینها را دریافته و با «لبخند بزنید» نصیحت مخرب تحویل کسی نمی‌دهد. E402
الان در ایران به نظر من بهترین استراتژی همین پوزخند است، چون باقی مردان همگی استراتژی «اخم مطلق» اتخاذ کرده‌اند، و شما اگر می‌خواهید متفاوت و همچنان جذاب، یا چه بسی «جذاب‌ترین» باشید، صورتی ریلکس و نگاهی خیره به دوردست و پوزخند تمسخرآمیز چنانکه گویی لطیفه‌ای قدیمی را به خاطر آورده‌اید بهترین روش است.

پرسش دیگر اینکه مگر talkative بودن و پر حرفی جذابیت نمی آورد؟من به نظرم شاد بودن همواره بهتر از ساکت و اخمو بودن است.انسانهای شاد معمولا از اعتماد به نفس بسنده برای جذب زنان برخوردارند،این وسط یک مشت کسخل الکی شاد و مشنگ هم وجود دارند که خب منظور آنها نیست.به نظرم حتی این کس مشنگان هم از مرد امگای عقده ای شانس بیشتری دارند.چگونه می توان از این برداشت "امگای عقده ای" توسط زنان با این روشی که شما می گویید جلوگیری کرد؟مشکل اینجاست که همواره مرد است که باید پا پیش بگذارد و first impression بخش بسیار مهمی است.چگونه با چنان شخصیتی که شما توصیف می کنید این کار را می توان انجام داد؟
Nevermore نوشته: پرسش دیگر اینکه مگر talkative بودن و پر حرفی جذابیت نمی آورد؟من به نظرم شاد بودن همواره بهتر از ساکت و اخمو بودن است.انسانهای شاد معمولا از اعتماد به نفس بسنده برای جذب زنان برخوردارند،این وسط یک مشت کسخل الکی شاد و مشنگ هم وجود دارند که خب منظور آنها نیست.به نظرم حتی این کس مشنگان هم از مرد امگای عقده ای شانس بیشتری دارند.چگونه می توان از این برداشت "امگای عقده ای" توسط زنان با این روشی که شما می گویید جلوگیری کرد؟مشکل اینجاست که همواره مرد است که باید پا پیش بگذارد و first impression بخش بسیار مهمی است.چگونه با چنان شخصیتی که شما توصیف می کنید این کار را می توان انجام داد؟

پرحرفی جذاب نیست، چه بسی در میان چندش‌آورترین ویژگی‌های یک مرد باشد! موقع مخ‌زنی هم هرگز به چیزی بجز مظطرب بودن تعبیر نخواهد شد و درصد موفقیت شما را شدیدا کاهش می‌دهد. خلاصه‌گویی هوشمندانه جذاب‌ترین ویژگی ممکن است، این مردانی که یک جمله‌ی مرتبط، بامزه و کوتاه می‌گویند. اما هرکسی قادر به آن نیست. بعد از این سخن‌دانی ِ هدفمند بهترین گزینه است، اینکه شما بتوانید یک گفتگو را آغاز بکنید و دنبال بکنید و رهبری بکنید و به نتیجه برسانید، سپس و درپی پدید آمدن جذابیت، بلافاصله به لاک «سکوت» و «کم‌حرفی» فرو بروید. مرد شلوغ ممکن است آنقدر «جالب» باشد که ایجاد جذابیت بکند، این زیاد اتفاق می‌افتد بخصوص میان بازیکنان، Sasha PUA یک نمونه‌ی ایده‌آل از بازی برون‌گرای پرانرژی ِ شلوغ است که به ذهن من می‌رسد، اما او حقیقتا دارد حرفهای جالبی می‌زند و کارهای جالبی می‌کند، این جالب بودن است که او را جذاب می‌کند به رغم شلوغی نه بالعکس. خود شلوغ بودن هرگز محرک جذابیت نیست، کافی‌ست به تصویر کلاسیک «آبدارچی حشری و دلقک‌صفت» در ادبیات ایرانی نگاهی بیاندازید، مردی که با جایگاه نازل اجتماعی دائم شلوغ بازی در می‌آورد و وراجی می‌کند و سر همه را می‌خورد.

خود من بدلیل برونگرایی و سخن‌دانی آدم بسیار شلوغی هستم، و همیشه از این بابت رنج کشیده‌ام! اگر موضوعی که دارید درباره‌ی آن حرف می‌زنید، نحوه‌ی حرف زدنتان درباره‌ی آن و زبان بدنی که این تکلم را همراهی می‌کند حقیقتا «جالب» نیست، هیچ شانسی برای برانگیختن جذابیت ندارید. این سبک بازی عوضی بامزه سبک بازی شخصی من و چند نفر دیگر است، هیچ مناسب آدم درون‌گرای خجالتی نیست. من امروز که وقت آزاد دارم حتما وعده‌ی معرفی سبکهای مختلف بازی را عملی می‌کنم!

اما مردان ساکت که شما صحبتشان را می‌کنید معمولا «زیادی» ساکت هستند، و سکوتشان منفعل است. برای سکوت جذاب، آن سکوتی که مرد را جدی و والا و برجسته نمایش می‌دهد بنگرید به کاراکتر جیمز باند!
Ouroboros نوشته: در توضیح ان در جستار دیگری نوشتم.
در کدام جستار نوشته بودید؟
یکی از دختری که من هم‌اکنون با ایشان هستم مدام به من می‌گوید «خیلی سرشار انرژی هستی، همیشه شادی و ...» و به زعم من هم به جذابیت من می‌افزاید! این یعنی اشتباه می‌کرده‌ام؟ E40bE40f

Ouroboros نوشته: پرحرفی جذاب نیست، چه بسی در میان چندش‌آورترین ویژگی‌های یک مرد باشد! موقع مخ‌زنی هم هرگز به چیزی بجز مظطرب بودن تعبیر نخواهد شد

همانطور که گفتید پرحرفی از نوعی که بتواند به «اضطراب» تعبیر شود مخرب است، شما در هر موضوعی که حرافی می‌کنید (نه موضوعاتی که امگای مفلوک به پیش می‌کشد) اگر متسلط و چیزه باشید که دیگر چندش‌آور نیست!


ویرایش : آن جستار را اکنون دیدم! E05a
داریوش گرانمایه شنیدم که با آن دختر کذایی به بن‌بست رسیدید و اینک با بتای خروشان وجودتان در مبارزه‌ی احساسی/روانی قرار دارید؟
باید بگویم که با شنیدن چنین اعترافی حقیقتا منقلب شدم، چه که غبار کهولت را از خاطره‌های دردناک نوجوانی‌ام زدود و یاد روزگاران بتازدگی‌ام افتادم. برای همین درد روانی رفیقی چون شما برای من کاملا به احساس میاید و با دیدن حال و روزتان متاثر می‌شوم... من توشه‌ی آن روزگاران را به شما می‌دهم، شاید تجربه‌ی من مرهمی برای شما شود. بارها پیش آمده دختری به من «نه» گفته باشد، دختری را که با تمام تمنای درونی او را می‌خواستم، دختری را که با دیدن ظواهر آراسته‌ی او در پوست و گوشت و خون و استخوانم انقلابی از شور و شعف برپا می‌شد، تمام سلول‌های وجودم او را فریاد می‌زدند و دورنمای زندگی «بدون او» برای من باورنکردنی و غیرممکن بود! به من «نه» گفته بگوید و من ویران شوم، شب‌های من تباه شود و تنها مونس و هم‌درد ضجه‌های من چهارچوب اطاق خاموشی باشد...

پس بگویید ببینیم چه شده گرامی؟ شاید تجربه‌های من برای شما راهنما شد؟ :e058:
Ouroboros نوشته: در حقیقت اگر برگردید به پست‌های ایشان و نگاهی به آنچه می‌نویسند بیاندازید می‌بینید ۹۰٪ آنچه می‌نویسد «جمله‌ی سوالی» هستند نه «جمله‌ی خبری». زهر آنها را هم خبری هستند با شکلک و اطوار می‌گیرد. آن بیرون در جهان واقعی این به نظر من در میان بهترین روش‌ها برای بازشناسی بتا/امگا/آلفا از یکدیگر و سنجیدن ارزش مردان است، چنانکه طرف چندان از خود نامطمئن، از اخذ موضع و ایستادن بر آن گریزان، و از بر خطا بودن و لطمه‌ای که چنان «فاجعه‌ای» می‌تواند به «شهرت» او بزند هراسان است که همه‌ی آنچه می‌گوید یک «علامت سوال» آخرش دارد. یک روش Passive-Agressive و چاکرمأبانه است برای اخذ تائید و دعوت جناح مقابل به تأمل بیشتر، شما او را بطور موقت به جایگاه مرجعیت برمی‌کشید.

تحقیر ضمنی خودتان برای پذیرفته شدن توسط دیگران روش موثری‌ست اگر می‌خواهید به عنوان نوکر خانه‌زاد «پذیرفته» بشوید، اما هر از آگاهی گیر رندی مثل من می‌افتید که دست شما را می‌گذارد در پوست گردو و شما را وسط راه ملاقات نمی‌کند و نتیجه می‌شود اینکه شما خودتان را بی‌فایده در حضور جمع تحقیر کرده‌اید. یک ایراد دیگر این روش آنست که امروز به اندازه‌ی دویست سال پیش که همه درپی اثبات برتری خود بر دیگران بودند و مردی که داوطلبانه صحنه‌ی رقابت را ترک می‌کرد برتری ماکیاوولیستی پیدا می‌کرد، موثر نیست. همه‌ی مردان ضعیف ِ زن‌صفت دیگر آن بیرون از همین روش استفاده می‌کنند.

پس «مرد باشید» و یک موضع بگیرید، به زندگی رقت انگیز خود بنگرید تا بفهمید چگونه حتی مردن در راه موضعی نادرست بهتر است از زندگی بینابین و میانه‌حال. اگر اینجا که چهارتا خواننده‌ی فکسنی دارد از موضع گرفتن وحشت دارید آن بیرون که خبری از مستعارنویسی و نور آرامش‌بخش مانیتور نیست چگونه می‌خواهید زندگی بکنید؟

شما چون قصد طرح موضع می‌کنید همواره بدانید که جمله‌ خبری>جمله‌ سوالی. به جای اینکه از دختر بپرسید «چند سالته» بگویید «به نظر سی ساله میای»، به جای آنکه بپرسید «اهل کجایی» بگویید «به نظر رشتی میای» و ... خواهید دید که هیچ اهمیتی ندارد که حدستان درست بوده یا نه، اگر درست یا نزدیک به حقیقت باشد دختر می‌خواهد بداند «از کجا می‌دانستی»ِ، اگر دور از حقیقت و مضحک باشد، چه بهتر، خودش را می‌کشد تا بفهمد «چرا چنین فکری کردی»...
you are boosting my ego a bit too muchE417
خب من اصولا از اونجایی که خیلی بحث طلب هستم هرزگاهی یک رندی مثل تو پیدا میشه که "اوه چه حوصله ای داره" و میاد منو تحلیل میکنه،میتونم این اطمینان رو بهت بدم که از موقع ورودم اونقدری در مورد من حرف زدی که همشون رو جمع کنی به پای تو نمیرسند:)))

هدف من از جملات سوالی معمولا همونطور که خودم چندین بار آشکار و پنهان گفتم اینه که به چیزهایی که میخوام برسم و با اطمینان نسبی نقاط ضعف استدلال طرف مقابل رو پیدا کنم که خب طبیعتا شخص نمیتونه بعدش مدعی بشه"حرف توی دهنش" گذاشتم:))
FYI:این":))..." حالت بای دیفالت صورت منه،چون اصولا ادم خوش خنده ای هستم و البته مثل این مورد به عصبی شدن مخاطب چه توی نت و چه بیرون منجر میشه:))

گذشته از اینکه مواضع من رو تقریبا همه میدونند و میانه روی واقعا با من جور در نمیاد، من بین عمل گرایی بازی و متودولوژی ببحث کردن پیوندی نمیبینم،هدف اثر گذاری روی مخاطب نیتس هدف رسیدن به یک نتیحه درسته که خب البته یک بازیکن در اثر بازی زیاد ممکنه فکر کنه که اهمیت هر چیزی در اثری هست که میزاره :))
Crusader نوشته: ریوش گرانمایه شنیدم که با آن دختر کذایی به بن‌بست رسیدید و اینک با بتای خروشان وجودتان در مبارزه‌ی احساسی/روانی قرار دارید؟
باید بگویم که با شنیدن چنین اعترافی حقیقتا منقلب شدم، چه که غبار کهولت را از خاطره‌های دردناک نوجوانی‌ام زدود و یاد روزگاران بتازدگی‌ام افتادم. برای همین درد روانی رفیقی چون شما برای من کاملا به احساس میاید و با دیدن حال و روزتان متاثر می‌شوم... من توشه‌ی آن روزگاران را به شما می‌دهم، شاید تجربه‌ی من مرهمی برای شما شود. بارها پیش آمده دختری به من «نه» گفته باشد، دختری را که با تمام تمنای درونی او را می‌خواستم، دختری را که با دیدن ظواهر آراسته‌ی او در پوست و گوشت و خون و استخوانم انقلابی از شور و شعف برپا می‌شد، تمام سلول‌های وجودم او را فریاد می‌زدند و دورنمای زندگی «بدون او» برای من باورنکردنی و غیرممکن بود! به من «نه» گفته بگوید و من ویران شوم، شب‌های من تباه شود و تنها مونس و هم‌درد ضجه‌های من چهارچوب اطاق خاموشی باشد...

پس بگویید ببینیم چه شده گرامی؟ شاید تجربه‌های من برای شما راهنما شد؟
من این پست شما را تاکنون چرا ندیده‌ام؟!
راستش من گمان می‌کنم پسری که لااقل یکبار شکست عشقی را تجربه نکرده باشد وجود ندارد و بیش از این، من هتا تصور می‌کنم چنین تجربه‌ای برای هر مردی لازم هم هست. بواسطه‌ی چنین تجربه‌ای مرد سالها بعد که از دور به وقایع آن روزگار می‌نگرد می‌بیند که خود نجربه فاقد از اثراتِ روحی روانی‌اش چقدر به او قدرت بخشیده ، چه میزان به او در شناخت فطرتِ زنان یاری رسانده و مهم‌تر از همه چه بسیار به او کمک کرده که خودش را بشناسد. زخم ِ آن تجربه اگرچه همیشه در دل‌اش باقی خواهد ماند، اما اگر کمی شانس و هوش داشته باشد، دیگر هرگز قربانی آن صحنه‌آرایی نخواهد شد. تا آنجا که من میدانم تمام این معلمانِ بزرگِ بازی خودشان روزگاری قربانی آن بازی بوده‌اند(از نیک ساوی و میستری و رولو توماسی گرفته تا امیر خودمان). برای من هم چنین تجربه‌ای تلخ و زرّین وجود داشته. از نوعی بسیار آتشین و رمانتیک و رویایی! دو سالِ تمام من با او خاطراتی بسیار زیبا و درخشان داشتم و شب و روز به یادش بودم تا اینکه یک روز دانستم او با کس دیگری دوست شده، اما این شاید زیاد مهم نباشد، مهم‌تر این بود که او در حین جدایی چنان شخصیت و روانِ نوجوانی مرا با نیش‌های کلامی (به این بهانه که "میخواستم ازم متنفر بشی")لگدمال کرد که چندماه زخم‌خورده و نیمه‌جان، نفس نفس میزدم. او با آنکه از من چندسال بزرگتر بود (تمامِ دوستانِ دختر من تا این اواخر همگی از من بزرگتر بودند!) و خیلی بهتر از من می‌دانست که چنین اتفاقی می‌تواند چه آسیبِ عظیمی به یک نوجوان بزند، اما در مواجهه با کیسی بهتر از من، موتور هایپرگمی‌اش چنان داغ شد که در کمالِ بی‌رحمی هتا به من فرصتِ یک مکالمه‌ی ده دقیقه‌ای را هم نداد.
این تجربه در ذهنم همیشه زنده و پایدار است... . اما پس از همه‌ی این سالها فهمیدم که در واقع او ناخواسته یک لطف بزرگ در حقم کرده و پرده‌هایی از آن سوی رمانتیسم‌های بچه‌گانه‌ام بر روی من گشود که شاید خودم هرگز نمی‌توانستم آن را ببینم.
با تمام پلشتی‌هایی که در یک آلفا هست و همه آنها را می‌شناسیم، باید معترف بود که در او ذاتا یک عنصر حقیقتا ستودنی‌ وجود دارد: صداقت! او همه‌ی آنچه را که می‌خواهد هرگز پشتِ هیچ نقابی پنهان نخواهد کرد. او حتا اگر مستقیما نگوید از دختر فقط کس می‌خواهد، چنان با صراحت این خواسته‌اش را در رفتارش نمود می‌دهد که دختر به خوبی می‌فهمد که نزدِ او چیزی بیش از یک جنده نیست و نخواهد بود. بتا آنچنان مفلوک خودش را پشت نقاب‌های کس‌لیسانه و رومانتیک مخفی می‌کند که حاضر می‌شود دقایقی پیش از ملاقات با یک دختر کف‌دستی برود تا مبادا پیش او کیرش راست بشود و دختر بفهمد که او کیر هم دارد(True Story!). او هرگونه عنصر شهوت‌آمیز، غریزی و خودخواهانه را در ارتباط با معشوقه‌اش گناه می‌پندارد و حاضر می‌شود برای باوراندنِ آن به دختر به هر فلاکتی مبتلا بشود. این در حالی‌ست که مردِ آلفا با افتخار و گردن‌فرازی خودش به ظهور می‌رساند. او هرگز به اینکه دختر یا هرکس دیگر در موردِ او چه فکری می‌کند نمی‌اندیشد و کمترین اهمیتی برای اندیشه‌ی دیگران در موردِ خودش قائل نمی‌شود.
اساسا منشاء اصلی نفرتِ بسیاری از مردان در موردِ آلفاها از همین جا نشات می‌گیرد. همه‌ی آنچه مردانِ دیگر برای رسیدنِ بدان خود را درونِ هزارتوهای بی‌پایان می‌اندازند(رمانتیسم، فمنیسم، اخلاق و... )، همه‌ی آنها را مردِ آلفا پیشاپیش و بطور خودکار در اختیار دارد، بنابراین مردِ آلفا هرگز خود را ملزم به این نمی‌داند که مودب باشد، فروتن باشد، اخلاق‌مدار باشد، آرام باشد و ... همه‌ی اینها در مردانِ دیگر روش‌هایی برای رسیدن به زنان هستند، آلفا این را بدون کمترین تلاشی در اختیار دارد و این است که تخم‌اش هم نیست که دیگران در موردش چه فکر می‌کنند.
حالا که امیر گرامی اینجا هستند من فرصت را غنیمت می‌شمارم و یکی دو پرسش از ایشان می‌پرسم.
امیر یکبار بطور خصوصی به من گفتند که بزنم تو کار فروشندگی به خصوص فروشندگی مانتو چونکه برای خروج از انزوا و بالا بردن مهارتهای تعاملات احتماعی به خصوص در موردِ زنان بسیار کارآ است. من در این مورد با ایشان موافق هستم اما یک موضوعی هست و آن اینکه مثلا راننده تاکسی بودن هم شاید به اندازه‌ی مانتوفروشی کارآ باشد اما همه‌ی مشاغلِ اینچنینی آیا در نظر دختران چیپ و سطح پائین نیستند؟ منظور اینکه من احساس می‌کنم مثلا عنوان مهندس یا دکتر کاریزمای خیلی بیشتر نزد دختران خواهند داشت و شاید بتواند تا حد زیادی کمبود و نقایص مهارتهای اجتماعی را هم پوشش بدهد. اینطور نیست؟

پرسش بعدی که در واقع یک درخواست در مورد راه‌های دک کردن است! این مهارتی‌ست بسیار حیاتی و فوری برای همگان. برای غربی‌ها شاید این موردِ چندان مهمی نباشد، چرا که آنجا برهم زدنِ یک رابطه بسیار ساده‌تر از اینجاست.

و اما در نهایت اینکه این روحیه‌ی بتابودگی به این سادگی‌ها دست‌بردار نیست! ببینید، مثلا در مواجهه با دختری که چندی‌ست با من دوست است، وقتی که می‌گوید: داریوش پس تکلیف ازدواجِ ما چی می‌شه، نمی‌خوای به آینده فکر کنی؟ من می‌دانم که اینجا باید چه بگویم (از همان‌هایی که شما گفتید) اما دانستنِ آن مهم نیست، توانستن‌اش است که مهم است. من البته این را برای خودم نمی‌پرسم، من از پس‌اش خوب برمی‌آیم، برای یکی دو نفر از دوستانِ نزدیک خودم است. پس از اینکه من به آنها در مورد این شرایط و کاری که باید بکنند، می‌گفتند که اگرچه حرف‌هایت یادمان بود، اما انگار زبان‌مان بند آمده بود. در واقع می‌خواستم بدانم که آیا شما راهی برای عملی کردن و خودکاروار کردنِ این روش‌ها برای کسی که سالهای سالها بتا بوده می‌شناسید؟
Dariush نوشته: حالا که امیر گرامی اینجا هستند من فرصت را غنیمت می‌شمارم و یکی دو پرسش از ایشان می‌پرسم.
امیر یکبار بطور خصوصی به من گفتند که بزنم تو کار فروشندگی به خصوص فروشندگی مانتو چونکه برای خروج از انزوا و بالا بردن مهارتهای تعاملات احتماعی به خصوص در موردِ زنان بسیار کارآ است. من در این مورد با ایشان موافق هستم اما یک موضوعی هست و آن اینکه مثلا راننده تاکسی بودن هم شاید به اندازه‌ی مانتوفروشی کارآ باشد اما همه‌ی مشاغلِ اینچنینی آیا در نظر دختران چیپ و سطح پائین نیستند؟ منظور اینکه من احساس می‌کنم مثلا عنوان مهندس یا دکتر کاریزمای خیلی بیشتر نزد دختران خواهند داشت و شاید بتواند تا حد زیادی کمبود و نقایص مهارتهای اجتماعی را هم پوشش بدهد. اینطور نیست؟

ببینید «پرستیژ» به کلی نشانه‌ای برای گواهی آنست که شما توان حمایت اقتصادی از زن را دارید، و تاج سر مرد بتاست. مرد آلفا به آن نیازی ندارد زیرا خودش به تنهایی (بخوانید ژن‌های مرغوبی که سر سفره می‌آورد) برای زن کافی‌ست و نیازی به عناصر ثانویه، از قبیل ثروت، پرستیژ، جایگاه اجتماعی و ... ندارد. بازی تلاش برای تبدیل شدن به مرد دوم است نه تبدیل شدن به مرد اول.

یک زمانی زنان توان مراقبت مالی از خودشان را نداشتند، اینست که با آقای دکتر ازدواج می‌کردند و با آقای لوله‌کش او را کاک‌اولد می‌کردند. امروز که توان اقتصادی‌شان بیشتر شده، دیگر طرف اقای دکتر نمی‌روند مگر زمانی که دیگر هیچ آقای لوله‌کشی به طرفشان نمی‌آید.

ضمنا من الان کفش زنانه فروشی را ترجیح می‌دهم، مانتوفروشی بسیار دشوار شده و اماکن دائم موی دماغ است.

Dariush نوشته: پرسش بعدی که در واقع یک درخواست در مورد راه‌های دک کردن است! این مهارتی‌ست بسیار حیاتی و فوری برای همگان. برای غربی‌ها شاید این موردِ چندان مهمی نباشد، چرا که آنجا برهم زدنِ یک رابطه بسیار ساده‌تر از اینجاست.

خدمت شما

راستش راه‌های چندان موثری برای این کار وجود ندارد، بعضی که زیادی در منجلاب فرو رفته‌اند از بتابازی درآوردن استفاده می‌کنند، بعضی از آغاز چنان رفتار می‌کنند که زن خیال وبال‌بازی هم به ذهنش خطور نکند. واقعیت اینست که بیشتر زنان(اکثریت مطلق)اعتماد بنفس لازم برای متوهم شدن پیرامون یک مرد جذاب را ندارند، مگر آنکه خود مرد سیگنال‌هایی به او مخابره بکند مبنی بر اینکه چیزی فراتر از سکس خشک و خالی در انتظار او خواهد بود. من آنهایی که به ذهنم می‌رسید را نوشتم.

Dariush نوشته: و اما در نهایت اینکه این روحیه‌ی بتابودگی به این سادگی‌ها دست‌بردار نیست! ببینید، مثلا در مواجهه با دختری که چندی‌ست با من دوست است، وقتی که می‌گوید: داریوش پس تکلیف ازدواجِ ما چی می‌شه، نمی‌خوای به آینده فکر کنی؟ من می‌دانم که اینجا باید چه بگویم (از همان‌هایی که شما گفتید) اما دانستنِ آن مهم نیست، توانستن‌اش است که مهم است. من البته این را برای خودم نمی‌پرسم، من از پس‌اش خوب برمی‌آیم، برای یکی دو نفر از دوستانِ نزدیک خودم است. پس از اینکه من به آنها در مورد این شرایط و کاری که باید بکنند، می‌گفتند که اگرچه حرف‌هایت یادمان بود، اما انگار زبان‌مان بند آمده بود. در واقع می‌خواستم بدانم که آیا شما راهی برای عملی کردن و خودکاروار کردنِ این روش‌ها برای کسی که سالهای سالها بتا بوده می‌شناسید؟

شما نباید نقشی را که هورمنها در رفتارتان ایفا می‌کنند نادیده بگیرید. تستسترون بطور اخص، با میزان خودخواهی، طلبکاری جنسی و خودپسندی مردان ارتباط مستقیم دارد، و راه افزایش آن نیز وزنه زدن است. شش ماه تمرین با وزنه و رسیدن سطوح تستسترون‌تان به حد نرمال از ۹۰٪ مردان ایرانی جلو می‌زنید ، تلاش مردان دیگر برای اعمال سلطه بر خودتان را با خشونت جواب می‌دهید و تلاش زنان برای فریب عاطفی/جنسی را با تحکم پس می‌زنید، خودتان را شایسته‌ و حتی شاید طلبکار رابطه‌ی جنسی با زنان تلقی می‌کنید و در همه حال و همه جا جنبه‌ی «جنسی» ماجرا را فراموش نمی‌کنید. اگر ورزش خالی اثر نداشت، می‌توانید از این روش برای بهبود سطوح هورمنی خودتان استفاده بکنید. تمام این مردان نرم‌پستان ِ زن‌صفت پخمه‌ای که می‌بینید از کمبود شدید تستسترون رنج می‌برند.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32