دفترچه

نسخه‌ی کامل: بازی : گفتگو
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32
Anarchy نوشته: به نظر من "بازی" ، ظرفیت روانی بالایی لازم داره . احتمال شکست توش فوق العاده زیاده چون یه فاکتور ناشناخته هر لحظه ممکنه معادله رو به هم بزنه !! این اومگا و بتا و آلفا هم خیلی قابل درک نیست برای من ... حداقل تیپ شخصیتی بود باز یه چیزی !!
نه! بازیکنِ واقعی به خوبی می‌داند با شکست چگونه برخورد بکند و به قولِ آخوندها از آن هتا یک فرصت بسازد. بازیکن از شکست بیزار هست، اما از آن نمی‌ترسد. دلیلِ من هم برای برون‌رفت از بازی، از اساس ربطی به شکست ندارد، چنانکه در آن موفقیت‌های چشمگیری داشتم، من از نخست با شک و تردید واردِ بازی شدم و پس چندی تجربه‌ی آن فهمیدم با طبیعت و ذاتِ شخصیتیِ من سازگار نیست و از اینکه این را زود فهمیدم خوشحالم. فقط تصور بکنید این اتفاق در جهتِ عکس رخ بدهد:

Ouroboros نوشته: درپی والامنشی رفتن و پرهیز از فرومایگی ایرادی که دارد اینست که شاید به راستی شما برای اکتشاف و ادراک امور والا بسنده نباشید، شاید به راستی ذاتا فرومایه باشید، شاید حقیقت (یا هر ابژه‌ی والای دیگری که به جستجوی آن رفته‌اید) دست‌نیافتنی باشد، شاید شما هم یکی دیگر از آن میلیون‌ها، شاید حتی میلیاردها والامنشی باشید که هرگز از این والامنشی استفاده‌ای بجز توجیه وجود نباتی خود نمی‌برند.

اینست که زاهد هرچه پیرتر می‌شود، یا به عبارت بهتر هرچه میزان «زمان سوخته»ی او بالاتر می‌رود، بدخلق‌تر و در پایبندی به عقاید خود مستحکم‌تر می‌شود. دشوار است پذیرفتن اینکه تمام زندگی خود را به پای «اهداف والا»یی هدر داده‌اید که هیچکدام به جایی نرسیده و اکنون باید بپذیرید که این اندک زمان محدودی که در این جهان به ما داده شده، پای تعقیب افسانه‌های دلفریب به هدر رفته.
واقعا چه اتفاقی خواهد افتاد اگر شما براستی انسانی والا باشید و سعی کنید ادای لاشی‌های رذل‌پیشه را دربیاورید؟ دشواریِ شما دو برابر خواهد شد: یکبار دچار آن سفاحتی می‌شوید که شخصِ فرومایه به وقتِ دوروییِ والانمایانانه‌اش دچارش می‌شود، یکبار دیگر چون استعدادِ ذاتیِ شما در این مورد ضعیف است، آنچنان خودتان را مسخره و مضحک می‌کنید که بچه‌های 10 ساله هم به ریش‌تان خواهند خندید؛ تصور بکنید مثلا نیچه با چنین گفت زتشت‌اش زیر بغل، در خیابان به دخترکان ، دقیقا به همین لحن تکه‌پرانی بکند: «آه ای زیبارو، اینک رخ‌ات چنان رخ از هستی بگرفت که گویی آن «هیچ» ِ همیشه زندگی بوده و تنها تو معنایش». این را بگذارید در کنارِ اینکه اگر شما واقعا انسانِ اصیلی باشید، با این خرفتی‌های پی‌درپی‌ای که نقطه‌‌ی پایانی برایشان نیست، روان‌تان همیشه مسموم، وژدان‌تان همیشه در رنج، ذهن‌تان همیشه مشغول و رویاهاتان همیشه کابوس می‌شود. من واقعا کتاب نمی‌توانستم بخوانم! نمی‌توانستم با شور و حرارتِ پیشین‌ام پیرامونِ چیزی با کسی بحث بکنم و «باشه، هر چی تو میگی درسته» داشت تکه‌کلام‌ام می‌شد، نمی‌توانستم به طور مداوم حتا منظم به امری واحد و جدی فکر بکنم؛ ذهنم تماما پیرامونِ یک چیز می‌گشت: دختر! و هر چیز دیگری که راهِ مرا برای رسیدن به او کوتاه نمی‌کرد، کاملا بیهوده، وقت‌تلف‌کنی و در این اواخر هتا احمقانه بنظر می‌آمد! من فکر می‌کردم که واقعا شاید موضوع این است که روانِ من همچون بدنی که با نوعی از غذا نمی‌سازد، با بازی نمی‌سازد. در همین حال اما تطبیق ِ من با بازی و دریافتِ نتیجه‌های چشمگیر از آن، مرا به شک انداخته بود و می‌خواستم به خودم زمانِ بیشتری بدهم تا اینکه پنج‌شنبه وقتی با دوستان در راهِ شیراز بودیم اتفاقی افتاد که تردیدهای مرا فرو ریخت...

وقتی توی رستورانِ بینِ راهی بودیم، خانواده‌ای به احتمالِ زیاد کارگر را دیدم که پدر و مادر برای کودک‌شان ساندویچی خریده بودند و او مشغولِ خوردن بود، تا اینکه آن را نصفه رها کرد. بعد دیدم که زن و شوهری که از لباس‌هایشان بوی فقر و بیچارگی می‌آمد، ساندویچِ نصفه‌ی فرزند را دو نیم کرده و خوردند.

با هر سطحی از روشنفکری و تفکرِ فلسفی، این اتفاقِ ساده و الان دیگر همه‌جا حاضر همچنان آن جا هست و هر چه ما آن را انکار می‌کنیم و هر چه آن نادیده می‌گذاریم برای نیازدنِ روح و روان‌مان، باز چیزی از دردی که من پدید می‌آورد نمی‌کاهد. در آنجا این چارت به یادم آمد:

Ouroboros نوشته: من با الهام از شتو یک جدولی برای نمره دادن به مردان هم بنویسم که دوستان بتوانند درکی عینی‌تر از جایگاه فعلی خودشان در هرم قدرت اجتماعی مردان بدست بیاورند:

۱.
در آمد زیر ۱ میلیون : -۲
در آمد بین ۱ تا ۳ میلیون: -۱
درآمد ۳ تا ۵ میلیون: ۰
درآمد ۵ تا ۱۵ میلیون: +۱
> در آمد بیش از ۱۵ میلیون: +۲

۲.
قد زیر ۱۷۵: -۲
قد بین ۱۷۵ تا ۱۸۰: ۰
قد بین ۱۸۰ تا ۱۸۸: +۱
قد بین ۱۸۸ تا ۱۹۵ : +۲
قد بالاتر از ۱۹۵: -۲

۳.
خانه‌ی مستقل جنوب شهر: ۰
خانه‌ی مستقل وسط یا شرق شهر : +۱
خانه‌ی پدری: -۱
خانه‌ی مستقل شمال یا غرب شهر: +۲

۴.
ماشین زیر ۵۰ میلیون: -۱
بی‌ماشین!: ۰
ماشین بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون: ۰
ماشین بین ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون: +۱
ماشین بین ۳۰۰ تا ۸۰۰ میلیون: +۲
ماشین گران‌تر از ۸۰۰ میلیون: -۱ (دارید کمبود چیزی را جبران می‌کنید)
موتور بالاتر از ۱۰۰ میلیون: +۲

۵.
قیافه‌ی معمولی : ۰
قیافه‌ی زشت: -۱
قیافه‌ی کیری: -۲
قیافه‌ی مردانه: +۲
قیافه‌ی «خوشگل»: +۱

۶.
بدن چاق: -۱
بدن معمولی: ۰
بدن لاغز: -۲ (بله، لاغر در نظر زنان زشت‌تر است از چاق!)
بدن ورزیده: +۱
بدنسازی + ۵ سال : +۲

۷.
تعداد شریک جنسی زیر ۳ = -۲
تعداد شریک جنسی ۳-۸ = -۱
تعداد شریک جنسی ۸-۲۰ = ۰
تعداد شریک جنسی +۲۰ = +۱
تعداد شریک جنسی ۲۰-۱۰۰ = +۲
تعداد شریک جنسی سه رقمی یا بیشتر = -۱ (می‌ترسند از بکن‌-در-رو)

۸.
زیر دیپلم: -۲
دیپلم: ۰
لیسانس: +۱
فوق‌لیسانس: +۲
دکتری: -۲
(پزشکی: -۳! مُهر بتایی‌ست بر پیشانی شما! باید با کُلی بازی آنرا جبران بکنید اگرنه هیچ دختری شما را بجز «کیس ازدواج» نخواهد دید)

۹.
تعداد دوستان مذکر زیر ۳ = -۲
تعدا دوستان مذکر ۳-۵ = -۱
تعداد دوستان مذکر ۵-۱۰ = ۰
تعداد دوستان مذکر ۱۰-۲۰ = +۱
تعداد دوستان مذکر ۲۰-۵۰ = +۲
تعداد دوستان مذکر +۵۰ = -۲ (لش!)

۱۰.

بتای بی‌بازی: -۱
بازی‌آموز تازه‌کار: ۰
بازیکن باتجربه: +۲
بازیکن حرفه‌ای: +۴
منکر بازی: -۱ E40a
«مرد فمینیست»: -۱۰ E409


یک لحظه فکر کردم که من به چه می‌اندیشم و آن زن و شوهر به چه؟ من در پی یک شماره بالا بردنِ شرکای جنسی خودم هستم و برای دخترانِ 8 و 9 له‌له می‌زنم و آنها برای سیر کردنِ شکم فرزندِ خود در اضطراب! بیش از این از تحملِ من خارج بود و من دیگر نمی‌توانستم آنور بنشینم و «کفر» بگویم و چلوکبابم را بخورم و بعد بنشینم در اینجا و آنجا روشنفکری بنویسم در حالی‌که آنسوتر در آغوش دلبرکی نغمه‌ی بندگی بخوانم. مشکلِ من همین بود، من نمی‌توانستم و نمی‌توانم بطورِ جدی هم نقشِ یک آدم مارمولکِ بی‌تفاوتِ زن‌پرست را بازی بکنم و هم اینکه به آنچه ایده‌آلهای فلسفی من است فکر بکنم و برایشان دنبالِ راه‌ِ حل باشم. نمی‌توانستم وقتی از من پرسیده می‌شود « چرا از فمنیسم بدت میاد؟»، مثلِ احمق‌ها فقط بگویم «چون مسخره‌بازی درمیارن این فمنیسم‌ها، کی گفته من زن‌ستیزم؟آخه من زن‌ستیزم ؟من زنارو خیلی هم دوست دارم و بهشون احترام میزارم» و مشتاقانه منتظر بشوم تا او بگوید« اول اینکه، فمنیسم‌ها نه و فمنیست‌ها، دوم اینکه منظورِ فمنیست‌ها مردای گُلی مثلِ تو که نیست عزیزم، اونا با مردای بدی کار دارن که زن‌ستیز هستن، به زنا تجاوز می‌کنن، کتک‌شون می‌زنن و... » و «عه؟! اینطوریه؟! من نمی‌دونستم، پس منم فمنیسم‌ام!». ساده است؟ برای من اصلا اینطور نیست، من نمی‌توانم بروم در جلسه‌ی فالگیری بنیشینم و نیشم را تا بنا گوش برای دخترکان باز بکنم و فردا بیایم اینجا در ستیز با خرافه‌پرستی بنویسم. این هر دو را من نمی‌توانم همزمان پیش ببرم، امیدوارم دوستان به شکلی این مشکل را حل کرده باشند.
Dariush نوشته: من علارغمِ موفقیت‌های خودم در بازی، نهایتا تصمیم گرفتم از آن بطور کامل خارج شوم، و راهِ خودم را بروم. اما یک پرسش دارم؛ اومگا، بتا و آلفا، در چه شرایطی پرورش می‌یابند؟ آیا غریزی‌ست یا آنکه یک آلفا می‌تواند به بتا یا برعکس تبدیل شود؟ کلا آنچه باعث می‌شود یک بچه تبدیل به آلفا، بتا یا امگا شود چیست؟
امیدوارم در زندگی موفق باشید، اما از اصول بازی همچنان استفاده خواهید کرد. جالبی بازی اینست که همه‌ی آنچه خوانده‌اید به هنگام رخ دادن موقعیتی که درباره‌ی آن صحبت شده به ذهن شما هجوم می‌آورد و بجز آن نمی‌توانید رفتاری بکنید. من اگر فرصت بکنم شاید آن نوشته‌ی موعود درباره‌ی سبک‌های گوناگون بازی را هم پُست بکنم و شما را به این محفل باز بگردانم، چون این مسائلی که برپاد بازی مطرح کرده‌اید بیشتر مربوط هستند به سبک بازی شخصی من نه خود ِ بازی. :e303:

آلفا و امگا و بتا مجموعه‌ی رفتارهای شماست نه تیپ ِ شخصیتی شما. یک مثال: حتی بتاترین مرد عالم در برابر زنی که او را هیچ جذاب نمی‌یابد، یا حتی چندش‌آور تلقی می‌کند به مثابه‌ی یک آلفا رفتار می‌کند. شما کافی‌ست برای آزمایش این بروید بیرون و به پنج دختر که اصلا از آنها خوشتان نمی‌آید پیشنهاد دوستی بدهید. احتمالا تعجب خواهید کرد اما همه‌ی اظطراب شما، همه‌ی «ایرادات» بازی شما و ... بلافاصله محو می‌شوند. درصد موفقیت‌تان هم چند برابر می‌شود!

پس این تقسیم‌بندی‌ها از یک موقعیت ذهنی شروع می‌شود، با تجلی آن موقعیت ذهنی در جهان عینی ادامه می‌یابد و با تصویری که شما مشتاق به پروجکته کردن از خودتان هستید کامل می‌شود. آلفا همانست که آلفا می‌کند.

درباره‌ی اینکه چه می‌شود که مردی یکی از این الگوهای رفتاری را به عنوان تیپ ِ شخصیتی خود بازشناسی می‌کند تئوری‌های مختلفی وجود دارد، محبوب‌ترین آنها همان ِ رولو توماسی که «شرطی کردن» رفتار پسربچه‌ها از بدو تولد برای تسلیم بودن در برابر زنانگی را دلیل آن تلقی می‌کند. من اما معتقدم نقش اصلی را نه جامعه، نه مدرسه و نه خانواده که شخص پدر ایفا می‌کند!

پدر مهمترین نقش متصور را در زندگی پسر خود ایفا می‌کند و حذف او از پروسه‌ی تربیت فرزندان در سبک زندگی ماشینیزه که مستلزم خروج پدر از خانه بود باعث شد کودکان یکسره به مادرانشان سپرده بشوند و آنها هم خیانت در امانت کردند. پسرانی ضعیف و دخترانی لاشی محصول این خانواده‌ها بودند و هیچ چیز برای مرد نازیباتر از ضعف و برای زن چندش‌آورتر از لاشی‌گری نیست. زنان فرزندانی تربیت کردند که مایه‌ی چندش و بیزاری مطلق جنس مخالفشان بود و این شرایط سایش متقابل نتیجه‌ی آن شد که زنان از مردان بیزارند و مردان از زنان چندششان می‌شود. باور نمی‌کنید من چند دختر زیبا و جوان را طی چند ماه گذشته به شکل «پیش‌بینی ناپذیر»(مثلا در قرار اول)به رخت‌خواب کشانده‌ام و بدنشان «پشمالو» بوده! در غرب هم این اتفاق می‌افتاد.. زن ِ مدرن ِ مستقل ِ بکارت‌ستیز ِ لاشی کمتر از باکره‌ی ده سال پیش می‌کند، چرا؟ : مرد جذاب به اندازه‌ی کافی وجود ندارد!
به نظر من اوضاع آن اندازه که داریوش می گوید وخیم نیست.بازی مفهومی است فراتر از کشاندن زنها به رخت خواب،برخی از این اصول حتی در جمع های مردانه هم به کار شما می آید،کافی است با دختری براستی زیبا به یک مهمانی بروید و ببینید که چگونه چشمهای مردان دیگر چهارتا می شود و احترام آنها به شما چندین برابر.به غیر از این بازی به شما می آموزد که هرگز زنان را بیش از آنکه شایسته ی آن هستند دوست نداشته باشید و حتی اگر میتوانید هیچ دوست نداشته باشید،این به نفع خودمان است مرد بتایی که تمام احساسات خود را خرج یک زن می کند و جواب نه می شنود زندگی اش براستی ویرانه می شود اما شمایی که بازی را آموخته اید و درباره اش خوانده اید پاسخ نه زن را به بیضه های خود حواله می دهید،باور کنید پیشرفت عظیمی است.یکی از نکات جالب برای من این است که قوانین بازی چیز چندان جدیدی نیستند،تنها ما آنها را نادیده می گرفتیم و گمان می کردیم که در رابطه با زنان اینگونه نیست.بخش بزرگی از این نادانی به نظرم تقصیر مدیا است و همانطور که امیر گفت تربیت فرزندان.اینکه زنی آن بیرون پیدا شود و بدون هیچ تلاشی از جانب ما عاشق مان شود دروغ مسخره ایست.پرسش من این است که شما به کدام مرد احترام بیشتری می گذارید؟آنکه اعتماد به نفس بالایی دارد و یا آنکه نمی تواند دو کلمه حرف بزن؟همه ی ما به مرد قدرتمند،ثروتمند،مغرور،با اعتماد به نفس بالا،بذله گو،خوش صحبت و ... احترام بیشتری می گذاریم.تمرین و سعی وخطا چیزی است که از بدو تولد آنرا می آموزیم. دانشمندی که اگر هزار بار در رسیدن به فلان نتیجه ی علمی شکست بخورد باز هم تلاش می کند تا به نتیجه برسد،وقتی از یک دختر نه می شنود خرد می شود.چرا؟مگر چه تفاوتی است میان این کار با آن؟به نظرم این خود ما هستیم که نمی خواهیم واقعیت را قبول کنیم،اصول بازی در تمام زندگی ما جریان دارد،تمرین،پشتکار،آموختن،سعی و خطا،کسب تجربه اینها همه و همه را می دانیم اما به برخورد با زنان که می رسیم توقع داریم سریع و بی درنگ عاشق ما بشوند،خب بگویید ببینم براستی عاشق چه بشوند؟
Ouroboros نوشته: آلفا و امگا و بتا مجموعه‌ی رفتارهای شماست نه تیپ ِ شخصیتی شما
پس این دسته‌بندی بیشتر بر اساسِ منشِ اشخاص است تا طبیعت‌شان. من به این قبلا از نوشتههای شما مشکوک شده بودم، اما مطمئن نبودم؛ خب پس یک آلفا می‌تواند بتا بشود و برعکس... و هتا از این هم بیشتر: خودِ یک عمل هم می‌تواند آلفا یا بتا باشد. پس از آلفا هم رفتارهای بتا ممکن است دیده بشود.


Nevermore نوشته: به نظر من اوضاع آن اندازه که داریوش می گوید وخیم نیست.بازی مفهومی است فراتر از کشاندن زنها به رخت خواب،برخی از این اصول حتی در جمع های مردانه هم به کار شما می آید،کافی است با دختری براستی زیبا به یک مهمانی بروید و ببینید که چگونه چشمهای مردان دیگر چهارتا می شود و احترام آنها به شما چندین برابر.به غیر از این بازی به شما می آموزد که هرگز زنان را بیش از آنکه شایسته ی آن هستند دوست نداشته باشید و حتی اگر میتوانید هیچ دوست نداشته باشید،این به نفع خودمان است مرد بتایی که تمام احساسات خود را خرج یک زن می کند و جواب نه می شنود زندگی اش براستی ویرانه می شود اما شمایی که بازی را آموخته اید و درباره اش خوانده اید پاسخ نه زن را به بیضه های خود حواله می دهید،باور کنید پیشرفت عظیمی است.یکی از نکات جالب برای من این است که قوانین بازی چیز چندان جدیدی نیستند،تنها ما آنها را نادیده می گرفتیم و گمان می کردیم که در رابطه با زنان اینگونه نیست.بخش بزرگی از این نادانی به نظرم تقصیر مدیا است و همانطور که امیر گفت تربیت فرزندان.اینکه زنی آن بیرون پیدا شود و بدون هیچ تلاشی از جانب ما عاشق مان شود دروغ مسخره ایست.پرسش من این است که شما به کدام مرد احترام بیشتری می گذارید؟آنکه اعتماد به نفس بالایی دارد و یا آنکه نمی تواند دو کلمه حرف بزن؟همه ی ما به مرد قدرتمند،ثروتمند،مغرور،با اعتماد به نفس بالا،بذله گو،خوش صحبت و ... احترام بیشتری می گذاریم.تمرین و سعی وخطا چیزی است که از بدو تولد آنرا می آموزیم. دانشمندی که اگر هزار بار در رسیدن به فلان نتیجه ی علمی شکست بخورد باز هم تلاش می کند تا به نتیجه برسد،وقتی از یک دختر نه می شنود خرد می شود.چرا؟مگر چه تفاوتی است میان این کار با آن؟به نظرم این خود ما هستیم که نمی خواهیم واقعیت را قبول کنیم،اصول بازی در تمام زندگی ما جریان دارد،تمرین،پشتکار،آموختن، سعی و خطا،کسب تجربه اینها همه و همه را می دانیم اما به برخورد با زنان که می رسیم توقع داریم سریع و بی درنگ عاشق ما بشوند،خب بگویید ببینم براستی عاشق چه بشوند؟
اما اشکالِ من جای دیگری‌ بود و تمامِ اینها را من قبلا کم و بیش داشتم و هیچ PUAی نیست که بتواند تضمین بکند تمام اینهایی که شما برشمردید تنها از طریقِ بازی‌ست که تضمین می‌شود! موضوع قدری پیچیده‌تر است؛ فرض کنید که من خودم تا الان احترام به افراد به واسطه‌ی ثروت‌شان را همیشه تقبیح می‌کرده‌ام اما با بازی قرار است خودم از طریق ثروت احترام کسب بکنم و من تا الان نمی‌توانستم به این سادگی دروغ بگویم و شخصیتی حبابی و بی‌وجود از خودم بسازم، حالا اما مثلِ آبِ خوردن باید دروغ بگویم و «هرآنچه هستم اهمیتی ندارد، آنچه از خودم نشان می‌دهم است که مهم است»، راست‌اش من نمی‌دانم ایراد دقیقا از کجاست ولی بی‌شک یک موردش «پدر»م است. من پدری داشتم بسیار والامنش، جوانمرد و بزرگمنش؛ کسی که بزرگترین انسانِ زندگی من بود و من هرچه می‌کنم از سلطه‌ی شخصیتِ او در روانم نمی‌توانم رها بشوم. بازی بی‌شک نقشِ پس‌زمینه‌ای خودش را در من ایفا خواهد کرد، اما من حداقل زمانی دراز نیاز دارم تا بتوانم راهی برای گنجاندنِ بازیِ حرفه‌ای و جدی در روانم و شخصیت‌ام پیدا بکنم.
Dariush نوشته: پس این دسته‌بندی بیشتر بر اساسِ منشِ اشخاص است تا طبیعت‌شان. من به این قبلا از نوشته‌های شما مشکوک شده بودم، اما مطمئن نبودم؛ خب پس یک آلفا می‌تواند بتا بشود و برعکس... و هتا از این هم بیشتر: خودِ یک عمل هم می‌تواند آلفا یا بتا باشد. پس از آلفا هم رفتارهای بتا ممکن است دیده بشود.

البته، بسیاری از این «مردان خوب» در نبردی روزمره با مردانگی و انسانیت خود به سر می‌برند تا مطابق اتیکت ِ فمینیستی-سنتی رفتار بکنند، برای خود من سالها شکنجه‌ی روانی بود و بابت آن از تمام زنانی که به زندگی‌ام وارد می‌شدند عمیقا بیزار بودم. حالا شما ممکن است «رانه»های طبیعی داشته باشید که شما را به یک جهت می‌راند، مثلا سادیست باشید و از آزار دیگران، به خصوص زنان لذت ببرید، اما باز در پایان روز رفتار شما تعیین کننده‌ی نهایی ماجراست.

نه فقط بیشتر مردان سطحی مشخص از رفتار دوگانه‌ی بتا-آلفا هستند، اغلب کسانی که رفتارهای آلفاتر را بیشتر بروز می‌دهند هم در پایان محکوم به بتا شدن خواهند بود زیرا کُل ماشین فرهنگ‌ساز اجتماعی در این جهت تنظیم شده که او «سرانجام» باید «بالغ» بشود و «مرد» بشود و زندگی خود را به پای زنی خرفت فدا بکند. سرنوشت بسیار غم‌انگیزی دارند این مردان «طبیعی»، مثل پادشاهان باشکوهی هستند که به گدایی درافتاده.
Ouroboros نوشته: جای این سوال در همان جستار آموزش بازی‌ست. تعریف مرد آلفا، بتا و امگا «همان‌گویی»ست:
آلفا: خواستنی برای زنان از هر نظر(شرکای جنسی در تمام طول زندگی بیش از بیست نفر).
بتا: خواستنی برای زنان از نظر مالی، در مقام یک «فراهم‌آورنده»(شرکای جنسی در تمام طول زندگی بیش از سه نفر، کمتر از بیست نفر).
امگا: مرد ناخواستنی(شرکای جنسی کمتر از سه نفر).
بازیکن: مردی که رفتار مرد الفا را مطالعه و تقلید می‌کند(شرکای جنسی بیش از ۴۰ نفر).
آیا این تعاریف قرار است تمام مردان (دگرجنسگرا) را پوشش دهد؟ ویژگیهای شخصیتی که معمولا برای مرد آلفا یاد می کنید، الزاما با تعداد شرکای جنسی بالای 20 نفر همراه نیست. تکلیف این دسته از مردان چه می شود؟ آیا امکان ندارد یک مرد با ویژگیهای شخصیتی آلفا، بخواهد با مثلا دومین شریکش ازدواج کند؟ بسیاری از ویژگیهای آلفا میان مردان در جامعه سنتی مردسالار خودمان وجود داشته، و خیلی از آنها اولین و آخرین شریکشان همان همسرشان بوده است.
Unknown نوشته: آیا این تعاریف قرار است تمام مردان (دگرجنسگرا) را پوشش دهد؟ ویژگیهای شخصیتی که معمولا برای مرد آلفا یاد می کنید، الزاما با تعداد شرکای جنسی بالای 20 نفر همراه نیست. تکلیف این دسته از مردان چه می شود؟ آیا امکان ندارد یک مرد با ویژگیهای شخصیتی آلفا، بخواهد با مثلا دومین شریکش ازدواج کند؟ بسیاری از ویژگیهای آلفا میان مردان در جامعه سنتی مردسالار خودمان وجود داشته، و خیلی از آنها اولین و آخرین شریکشان همان همسرشان بوده است.
بله همه‌ی مردان را شامل می‌شود.
اینها متعلق به جامعه‌ی پسا-انقلاب‌جنسیتی هستند، در جامعه‌ی سنتی ممکن است یک مرد تعداد شرکای جنسی به مراتب کمتری داشته باشد(مثلا یک آلفا در افغانستان)، مسئله اینست که در صورت بروز امکان اجتماعی ایشان «امکان» و «شانس» نقد کردن پتانسیل خود را در بازار جنسی/جنسیتی دارند.
Ouroboros نوشته: آلفا و امگا و بتا مجموعه‌ی رفتارهای شماست نه تیپ ِ شخصیتی شما. یک مثال: حتی بتاترین مرد عالم در برابر زنی که او را هیچ جذاب نمی‌یابد، یا حتی چندش‌آور تلقی می‌کند به مثابه‌ی یک آلفا رفتار می‌کند. شما کافی‌ست برای آزمایش این بروید بیرون و به پنج دختر که اصلا از آنها خوشتان نمی‌آید پیشنهاد دوستی بدهید. احتمالا تعجب خواهید کرد اما همه‌ی اظطراب شما، همه‌ی «ایرادات» بازی شما و ... بلافاصله محو می‌شوند. درصد موفقیت‌تان هم چند برابر می‌شود!

E415



[video=youtube;omcxjXiWwpU]https://www.youtube.com/watch?v=omcxjXiWwpU[/video]
undead_knight نوشته: sorry for questions.

در حقیقت اگر برگردید به پست‌های ایشان و نگاهی به آنچه می‌نویسند بیاندازید می‌بینید ۹۰٪ آنچه می‌نویسد «جمله‌ی سوالی» هستند نه «جمله‌ی خبری». زهر آنها را هم خبری هستند با شکلک و اطوار می‌گیرد. آن بیرون در جهان واقعی این به نظر من در میان بهترین روش‌ها برای بازشناسی بتا/امگا/آلفا از یکدیگر و سنجیدن ارزش مردان است، چنانکه طرف چندان از خود نامطمئن، از اخذ موضع و ایستادن بر آن گریزان، و از بر خطا بودن و لطمه‌ای که چنان «فاجعه‌ای» می‌تواند به «شهرت» او بزند هراسان است که همه‌ی آنچه می‌گوید یک «علامت سوال» آخرش دارد. یک روش Passive-Agressive و چاکرمأبانه است برای اخذ تائید و دعوت جناح مقابل به تأمل بیشتر، شما او را بطور موقت به جایگاه مرجعیت برمی‌کشید.

تحقیر ضمنی خودتان برای پذیرفته شدن توسط دیگران روش موثری‌ست اگر می‌خواهید به عنوان نوکر خانه‌زاد «پذیرفته» بشوید، اما هر از آگاهی گیر رندی مثل من می‌افتید که دست شما را می‌گذارد در پوست گردو و شما را وسط راه ملاقات نمی‌کند و نتیجه می‌شود اینکه شما خودتان را بی‌فایده در حضور جمع تحقیر کرده‌اید. یک ایراد دیگر این روش آنست که امروز به اندازه‌ی دویست سال پیش که همه درپی اثبات برتری خود بر دیگران بودند و مردی که داوطلبانه صحنه‌ی رقابت را ترک می‌کرد برتری ماکیاوولیستی پیدا می‌کرد، موثر نیست. همه‌ی مردان ضعیف ِ زن‌صفت دیگر آن بیرون از همین روش استفاده می‌کنند.

پس «مرد باشید» و یک موضع بگیرید، به زندگی رقت انگیز خود بنگرید تا بفهمید چگونه حتی مردن در راه موضعی نادرست بهتر است از زندگی بینابین و میانه‌حال. اگر اینجا که چهارتا خواننده‌ی فکسنی دارد از موضع گرفتن وحشت دارید آن بیرون که خبری از مستعارنویسی و نور آرامش‌بخش مانیتور نیست چگونه می‌خواهید زندگی بکنید؟

شما چون قصد طرح موضع می‌کنید همواره بدانید که جمله‌ خبری>جمله‌ سوالی. به جای اینکه از دختر بپرسید «چند سالته» بگویید «به نظر سی ساله میای»، به جای آنکه بپرسید «اهل کجایی» بگویید «به نظر رشتی میای» و ... خواهید دید که هیچ اهمیتی ندارد که حدستان درست بوده یا نه، اگر درست یا نزدیک به حقیقت باشد دختر می‌خواهد بداند «از کجا می‌دانستی»ِ، اگر دور از حقیقت و مضحک باشد، چه بهتر، خودش را می‌کشد تا بفهمد «چرا چنین فکری کردی»...
امیر عزیز،در سرتاسر مطالب پی یو ای ها نوشته شده که لبخند از اساسی ترین اصول است.من تعجب می کنم شما چطور می گویید مخرب است؟مگر کاکی فانی از جذابترین شخصیت ها برای زنان نیست؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32