Nevermore نوشته: خب تک تک بیایید بگویید ایراد کار چه بوده؟
به نگر من میشود با اقماض گفت که هیچ! جواب رد گرفتهای دیگر شهریار جان. شاید دختر مربوطه به تازگی با پسری دوست شده، شاید به تازگی دچار شکست عشقی شده، شاید از تو خوشاش نیامده و... . بازی خیابانی همین است دیگر شهریار جان، در اینجا اگرچه نیاز اصول و متدهایی را بیاموزی، اما باز شانس نقشِ پررنگتری دارد. فقط آن داستانِ استرسِ دختر عمو به نگرم کمی آبکی بود وگرنه اشکالِ دیگری در کارت نبود.
ولی این تشنگی و شوق را حس کردی شهریار؟ گویی بازی چیزی در خود دارد که در همان دفعهی اول آدم را به خودش جذب میکند. من چندبار در این مدت نه شنیدهام، ولی هربار بیشتر نمای آن اتفاق هولناک «نه» شنیدن از طرف یک دختر که در گذشته همیشه از آن میترسیدم برایم فرو ریخت. اکنون میبینم واقعا خیلی راحتتر از آن است که فکر میکردم.
Nevermore نوشته: درست می فرمایید،همانطور که پیشتر هم گمان می کردم،بازی خیابانی شاید سخت ترین نوع بازی باشد چرا که زمان بر خلاف میل شما عمل می کند و شما فرصت بسیار کمی برای نشان دادن خود دارید،اما نوعی کشش در این نوع بازی وجود دارد، تو گویی هرکس پا در آن می گذارد و آن را امتحان می کند آلوده و معتاد آن می شود.یکی دو روز پیش من در مترو نشسته بودم که دیدم دو دختر آنطرف تر نشسته اند،یکی شان از این زشت های سابق بود که به لطف عمل بینی و احتمالا یکی دو عمل دیگر می شد با اغماض به او 7 ،7.5 داد.پس از مدتی نگاه های بریده بریده، متوجه نگاه های زیرزیرکی او شدم و یکی دوباری من هم با نگاه متقابل ،مغرور با کمی چاشنی لبخند پاسخ او را دادم.توجه بفرمایید که من چیزی در حدود دو سه ایستگاه با جدا شدن فاصله داشتم،از اینرو در اولین ایستگاه که پیرمردی وارد قطار شد جایم را به او دادم و خود را به بالای سر آنها رساندم،نگاهم را به اطراف می افکندم که متوجه شدم صحبت شان در مورد آموزشگاه رانندگی و قبولی آن دختر در آزمون آیین نامه بود.خب من سر صحبت را باز کردم و در مورد قبولی او پرسیدم و وقتی فهمیدم قبول شده سعی کردم به او نگ بزنم و گفتم"چه دختر های امروز آپگرید شده اند،بهتان نمی خورد بار اول قبول شده باشید،حتما یکی دو باری رد شده اید،درست است؟"با خنده.خلاصه صحبت ادامه یافت و من از مربی او پرسیدم و اینکه دختر عمویم می خواهد در همان آموزشگاه ثبت نام کند و می خواهد با یک مربی خوب بردارد و از این کس و شعرها...مدتی گذشت به ایستگاه که رسیدیم پا شدند که بروند من هم ریلکس گویی که ایستگاه من هم همانجاست به دنبال آنها رفتم،از هم جدا شدند،مدتی دخترک با تلفن حرف زد و سپس ایستاد،تلفن را قطع کرد،داشت همان دور و بر پرسه می زد که من نزدیک شدم،گفتم :"خانم فلانی،من میتونم شماره ی شما رو داشته باشم؟آخه این دختر عموی من خیلی استرسیه می ترسه بره رانندگی،می خوام باهاش صحبت کنید تا آروم شه."(شت فکر کنم همینجا گند زدم)دخترک مکسی کرد خیلی خونسرد و با جهره ای سرد و بی روح گفت"نه،نمیشه"گفتم گناه داره ها،طفلک خیلی می ترسه،گفت:"نه،بش بگید با همون مربی که گفتم برداره استرسش از بین می ره."تجربه ی جالبی بود برای من،برای منی که هیچ گاه بازی ِ خیابانی را امتحان نکرده بودم و ریجکت شدن همیشه برایم دردناک بود،اما شگفت زده شدم،چراکه نه تنها دردی احساس نکردم،بساکه اشتیاق من برای امتحان چند باره ی این نوع بازی ده ها برابر شد.
حساب کنید که من در آن چند دقیقه، کلی هم با خود ام فکر کرده بودم و چنین روتین شرم آوری به نظرم رسیده بود.خب تک تک بیایید بگویید ایراد کار چه بوده؟
دقیقا لحظهای که از ایستگاه پیاده شدید تا به راه خودتان بروید سخترین قسمت ماجراست، یعنی زنگ پایان به صدا آمده و «فرصت» کوتاه شمابرای عرض اندام تمام شده است. در این مدت مگر اتفاق خاصی بیفتد که عیارتان را به رخ دختر بکشید، برای همین رُل اصلی در بازی خیابانی مبتی بر احتمالات است. در بیشتر مواقع رادار بازیکنیاب زن روشن شده و به مجرد اینکه پس از مدت اندکی گفتگو پیشنهاد شماره میدهید شما را بازیکنی هرزه تشخیص میدهد. اگر میخواهید به طور خیابانی گشایش کنید باید آمادهی سرپوزی خوردن، نه شنیدن و حتی در مواقعی بد و بیراههای دختر هم باشید! کاری نمیتوان کرد و بازی خیابانی همینست، برای من حتی پیش آمده دختری که در خیابان آمار میداد به پیشنهادم پاسخ منفی داده باشد. اما قطب دیگری هم در معرکه جریان دارد، چه بسیار دخترهایی هستند که به صورت خیابانی عاشق شده و دل از کف باختهاند! برای همین افزایش کمیت در بازیهای خیابانی منتج به موفقیتهای سربلندی هم میشود که فاتحان را مجذوب این نوع بازی میکند، ولی به دلایل مذکور گشایش خیابانی به مراتب سختتر از انواع دیگرست و زمان بر علیه شما جلو میرود. پس در این بازی شما به شخصیتی فولادین نیاز دارید، که تحت هیچ شرایطی بدست دخترها مخدوش نمیشود و در هر مرحله پس از نه شنیدن سراغ گزینههای بعدی میرود. یکی از دلایل مخالفت من با بازی خیابانی همینست، طبیعتا شما برای هر نوعی از گشایش نیاز به فرصت کافی دارید تا «ذهن» دختر را درگیر کنید، بدیهیست که در بازی خیابانی شما فرصتی برای درگیر کردن ذهن زن ندارید و تنها دخترانی که برای متر کردن خیابان و پسربازی بیرون آمدهاند را گلچین میکنید.
من در بازی شما ایرادی نمیبینم جز لحظهی بزنگاه که مهمترین آنست، زمانی که برای شماره گرفتن میروید «دلیل» نیاورید، دلیل آوردن ضد اعتماد به نفس شما و بتاست، بهتر است بگویید که از تو خوشم آمده و مایلم بیشتر تو را بشناسم. (یادتان باشد که او را شما هم خطاب نکنید) من از این تکنیک استفاده میکنم، برای اینکه رادار بازیکنیاب زن را موقتا خاموش میکند و سوژه پیش خود گمان میکند که لابد شما حقیقتا از او خوشتان آمده و ویژگی برجستهای داشته که مردی را شیفته کرده است! دلیل آوردن در هر نوع آن جالب نیست، علاوه بر اینکه شخصیت بتای خجالتی با اعتماد به نفس اندک را در ذهن زن تداعی میکند (چون شما به هر شکل ممکن وانمود میکنید که برای دوستی شمارهی او را نمیخواهید در حالیکه هردو متوجهی این ماجرا هستید) کمی هم ریسک است و دختر به احتمال بالا شما را بازیکنی خیابانی و هرزه متصور میشود که پس از دقایقی سلام علیک با دخترها به سرعت پیشنهاد دوستی میدهید. پس با مزاح اما جدی به ابراز تمایل کنید تا شانستان بیشتر شود. در هر صورت اما جای نگرانی نیست چون بدترین شرایط متصور هم اینست که رادار بازیکنیاب او سوت میکشد و به همراه مقادیری داد و بیداد جنسی توسط وحشیترین گونهی زیستی مطرود میشوید.
Nevermore نوشته: درست می فرمایید،همانطور که پیشتر هم گمان می کردم،بازی خیابانی شاید سخت ترین نوع بازی باشد چرا که زمان بر خلاف میل شما عمل می کند و شما فرصت بسیار کمی برای نشان دادن خود دارید،اما نوعی کشش در این نوع بازی وجود دارد، تو گویی هرکس پا در آن می گذارد و آن را امتحان می کند آلوده و معتاد آن می شود.یکی دو روز پیش من در مترو نشسته بودم که دیدم دو دختر آنطرف تر نشسته اند،یکی شان از این زشت های سابق بود که به لطف عمل بینی و احتمالا یکی دو عمل دیگر می شد با اغماض به او 7 ،7.5 داد.پس از مدتی نگاه های بریده بریده، متوجه نگاه های زیرزیرکی او شدم و یکی دوباری من هم با نگاه متقابل ،مغرور با کمی چاشنی لبخند پاسخ او را دادم.توجه بفرمایید که من چیزی در حدود دو سه ایستگاه با جدا شدن فاصله داشتم،از اینرو در اولین ایستگاه که پیرمردی وارد قطار شد جایم را به او دادم و خود را به بالای سر آنها رساندم،نگاهم را به اطراف می افکندم که متوجه شدم صحبت شان در مورد آموزشگاه رانندگی و قبولی آن دختر در آزمون آیین نامه بود.خب من سر صحبت را باز کردم و در مورد قبولی او پرسیدم و وقتی فهمیدم قبول شده سعی کردم به او نگ بزنم و گفتم"چه دختر های امروز آپگرید شده اند،بهتان نمی خورد بار اول قبول شده باشید،حتما یکی دو باری رد شده اید،درست است؟"با خنده.خلاصه صحبت ادامه یافت و من از مربی او پرسیدم و اینکه دختر عمویم می خواهد در همان آموزشگاه ثبت نام کند و می خواهد با یک مربی خوب بردارد و از این کس و شعرها...مدتی گذشت به ایستگاه که رسیدیم پا شدند که بروند من هم ریلکس گویی که ایستگاه من هم همانجاست به دنبال آنها رفتم،از هم جدا شدند،مدتی دخترک با تلفن حرف زد و سپس ایستاد،تلفن را قطع کرد،داشت همان دور و بر پرسه می زد که من نزدیک شدم،گفتم :"خانم فلانی،من میتونم شماره ی شما رو داشته باشم؟آخه این دختر عموی من خیلی استرسیه می ترسه بره رانندگی،می خوام باهاش صحبت کنید تا آروم شه."(شت فکر کنم همینجا گند زدم)دخترک مکسی کرد خیلی خونسرد و با جهره ای سرد و بی روح گفت"نه،نمیشه"گفتم گناه داره ها،طفلک خیلی می ترسه،گفت:"نه،بش بگید با همون مربی که گفتم برداره استرسش از بین می ره."تجربه ی جالبی بود برای من،برای منی که هیچ گاه بازی ِ خیابانی را امتحان نکرده بودم و ریجکت شدن همیشه برایم دردناک بود،اما شگفت زده شدم،چراکه نه تنها دردی احساس نکردم،بساکه اشتیاق من برای امتحان چند باره ی این نوع بازی ده ها برابر شد.
حساب کنید که من در آن چند دقیقه، کلی هم با خود ام فکر کرده بودم و چنین روتین شرم آوری به نظرم رسیده بود.خب تک تک بیایید بگویید ایراد کار چه بوده؟
من البته خودم بسیار چه از بعد تئوری و چه عملی در بازی خام هستم و چیزهایی در ذهنم هست که شاید با هم همخوانی نداشته باشند یا نادرست باشند، ولی آنچه بنظرم من میرسد:
اینکه دنبال آنها راه افتادی بزرگترین اشتباه بوده، یا باید در همان مترو برای شماره میرفتی، یا آنها را به بهانهای دنبال خودت میانداختی. نکتهیِ دیگری که بنظرم میرسد ین است که باید بحث رانندگی در همان چند دقیقهیِ اول استفاده و تمام میکردی و بحث را به جای شخصی میکشاندی تا شماره را برای خودت بگیری. و البته بگمانم برای گفتن شماره باید امریتر جلو میرفتی.
البته همین بقول خودت امتحان بازی خیابانی و ترس ریجت شدن که کردی خودش بسیار ارزشمند است.
Russell نوشته: من البته خودم بسیار چه از بعد تئوری و چه عملی در بازی خام هستم و چیزهایی در ذهنم هست که شاید با هم همخوانی نداشته باشند یا نادرست باشند، ولی آنچه بنظرم من میرسد:
اینکه دنبال آنها راه افتادی بزرگترین اشتباه بوده، یا باید در همان مترو برای شماره میرفتی، یا آنها را به بهانهای دنبال خودت میانداختی. نکتهیِ دیگری که بنظرم میرسد ین است که باید بحث رانندگی در همان چند دقیقهیِ اول استفاده و تمام میکردی و بحث را به جای شخصی میکشاندی تا شماره را برای خودت بگیری. و البته بگمانم برای گفتن شماره باید امریتر جلو میرفتی.
البته همین بقول خودت امتحان بازی خیابانی و ترس ریجت شدن که کردی خودش بسیار ارزشمند است.
بله باید بحث را وارد فاز شخصی میکردند و میپرسیدند آموزشگاه شما کجاست، بعدا خانهتان کجاست و ...
اما موقع پیشنهاد دادن دلیل آوردن بیجا اشتباهست، در این نوع بازی فرصتی برای کوچکترین اشتباه ندارید و کمترین سوء بازی برای شما گران تمام میشود،
امید نوشته: شما اگر تته پته کنید و برای پیشنهاد دادن عرق شرم بر پیشانی بریزید هرگز هیچجایی کیر خر هم بهتان نمیدهند!
پس ویرایش میکنم، علاوه بر تته پته کردن نیز «دلیل بیجا آوردن» از خصیصههای بتاست، مرد آلفا چنان صلابتی دارد که براحتی برای شماره گرفتن اقدام و به دختر ابراز تمایل میکند تا رادار بازیکنیاب او خاموش شود. بنابراین موقع شماره گرفتن به دختر «پیشنهاد دوستی» بدهید و به هر نوعی به او ابراز کنجکاوی و تمایل کنید. نه اینکه دخترعمویم میخواهد استرسش بریزد شما با او صحبت کن و دلداری بده ...! :e057:
امید نوشته: پس ویرایش میکنم، علاوه بر تته پته کردن نیز «دلیل بیجا آوردن» از خصیصههای بتاست، مرد آلفا چنان صلابتی دارد که براحتی برای شماره گرفتن اقدام و به دختر ابراز تمایل میکند تا رادار بازیکنیاب او خاموش شود. بنابراین موقع شماره گرفتن به دختر «پیشنهاد دوستی» بدهید و به هر نوعی به او ابراز کنجکاوی و تمایل کنید. نه اینکه دخترعمویم میخواهد استرسش بریزد شما با او صحبت کن و دلداری بده ...!
امید عزیز بنظر من میرسد گرایشت بیشتر به بازی مستقیم است. بنظر در این مورد جای بحث زیاد هست و خود من هنوز دراینباره بسیار کنجکاو هستم.
Russell نوشته: امید عزیز بنظر من میرسد گرایشت بیشتر به بازی مستقیم است. بنظر در این مورد جای بحث زیاد هست و خود من هنوز دراینباره بسیار کنجکاو هستم.
برای بازی خیابانی همانا بهترین نوع گشایش شماره دادن به دخترهای دبیرستانی بعد از تعطیل شدن از مدرسه است. آنها بسیار کمسال هستند و هنوز به مرز «همه مردها عین یکدیگرند» و ... نرسیدهاند، و به احتمال بالایی خام شما خواهند شد. اما بیشتر آنها زشت هستند چه که کمتر به سر و روی خود دست میزنند، پس ببینید زنها بدون آرایش چه شکلی هستند گرامی! (خطاب به داریوش گرامی، زن زیبا کمتر وجود خارجی دارد) به هر روی میتوانید خوشگلهای آنان را گلچین کنید و به او شماره بدهید. احتمال اینکه در پایان روز به شما اساماس بدهد بدون اغراق بالا خواهد بود، اگر با چاشنی خوشمزگی و اعتماد به سقف جلو بروید براحتی گشایش میکنید و از جایی که دختری جوان و بیتجربه را تور کردهاید تب و تاب رابطه پس از درنگی شدت میگیرد. من برای این کار بارها اسپری فلفل و کشیده و کتک خوردهام، اما بدون شک ارزش آن را داشت! شما چه باکی دارید؟ به نظرتان در طبیعت چه اکسیری نابتر از کُس و کون دخترهای زیبا و جوان وجود دارد؟ شما بهتر از من میدانید که وضعیت جنسی مردان ایرانی چه اندازه وخیم است و بیشتر آنان به خاطر «محترم بودن» در تنهایی عمر میکنند... چه کار باید کرد گرامی راه دیگری هم نمانده است.
Dariush نوشته: به نگر من میشود با اقماض گفت که هیچ! جواب رد گرفتهای دیگر شهریار جان. شاید دختر مربوطه به تازگی با پسری دوست شده، شاید به تازگی دچار شکست عشقی شده، شاید از تو خوشاش نیامده و... . بازی خیابانی همین است دیگر شهریار جان، در اینجا اگرچه نیاز اصول و متدهایی را بیاموزی، اما باز شانس نقشِ پررنگتری دارد. فقط آن داستانِ استرسِ دختر عمو به نگرم کمی آبکی بود وگرنه اشکالِ دیگری در کارت نبود.
ولی این تشنگی و شوق را حس کردی شهریار؟ گویی بازی چیزی در خود دارد که در همان دفعهی اول آدم را به خودش جذب میکند. من چندبار در این مدت نه شنیدهام، ولی هربار بیشتر نمای آن اتفاق هولناک «نه» شنیدن از طرف یک دختر که در گذشته همیشه از آن میترسیدم برایم فرو ریخت. اکنون میبینم واقعا خیلی راحتتر از آن است که فکر میکردم.
درست است داریوش جان،کِیف خاص خود اش را دارد
امید نوشته: بله باید بحث را وارد فاز شخصی میکردند و میپرسیدند آموزشگاه شما کجاست، بعدا خانهتان کجاست و ...
اما موقع پیشنهاد دادن دلیل آوردن بیجا اشتباهست، در این نوع بازی فرصتی برای کوچکترین اشتباه ندارید و کمترین سوء بازی برای شما گران تمام میشود،
پس ویرایش میکنم، علاوه بر تته پته کردن نیز «دلیل بیجا آوردن» از خصیصههای بتاست، مرد آلفا چنان صلابتی دارد که براحتی برای شماره گرفتن اقدام و به دختر ابراز تمایل میکند تا رادار بازیکنیاب او خاموش شود. بنابراین موقع شماره گرفتن به دختر «پیشنهاد دوستی» بدهید و به هر نوعی به او ابراز کنجکاوی و تمایل کنید. نه اینکه دخترعمویم میخواهد استرسش بریزد شما با او صحبت کن و دلداری بده ...! :e057:
بله،من همان لحظه ی بعد از این واقعه فهمیدم که سخن آخرم چرندی بیش نبود،چندی پیش مطلبی از استایل می خواندم که در آن می گفت نه تنها هر گونه دلیل آوردن برای دختر بیجاست،حتی پرسش از دختر هم کار مردان بتا است،پرسش نه از نوع آموزشگاه تان کجاست،خیر،از آن نوع که بگوییم:"من می تونم شماره شما را داشته باشم؟"شوربختانه من در آن لحظه این قانون طلایی را از یاد برده بودم.
رفقا امروز ظهر در هوای بارانی و رمانتیک شهر تصمیم گرفتم بازی خیابانی را روی دخترهایی که از دبیرستان تعطیل شدهاند اجرا کنم و نتیجه را اینجا گزارش بدهم. قاعدهی بازی به این ترتیب بود که نخست زیباترها را گلچین کنم و به مجرد اینکه اولین سوژه را فتح کردم و از/به او شماره گرفتم/دادم بازی را مختوم کنم. در این موارد معمولا سوژه سر به زیر است و اگر «مزاحم» او نشوید شلوغ نمیکند، برخی به غلط گمان میکنند بازی خیابانی زنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهد. اما آماج ما از بازی به کلی چیز دیگریست، بدیهیست که ما بین «بازی خیابانی» و «مزاحمت خیابانی» تقاوت اساسی قائل میشویم. ما نمیخواهیم دختران را بیازاریم، میخواهیم خیلی ساده دل آنها را بدست بیاوریم.
اولین سوژه را آزمودم و دقایقی با او ارتباط کلامی برقرار کردم، پسرها معمولا روتین اشتباهی را اتخاذ میکنند و به دختر بدون اینکه هیچگونه «ارتباط کلامی» برقرار کنند شماره میدهند، بدیهیست که پاسخ مثبت نخواهند گرفت. اما من حدود پنج دقیقه با دختر مربوطه صحبت میکردم و همانطور که در پست دوم این جستار گفتم در چارچوب اعتماد به نفس، پیشگزینش و... بازی میکردم. در آزمایش اول سوژه دقایق اولیه را به راه خود مینگریست و بیهیچ توجهی نسبت به من قدم میزد، بعد گذشت چند دقیقه افزود «نمیخوام برو» من اما ادامه دادم و بعد از درنگی با جدیت به من گفت «برو وگرنه به بابام زنگ میزنم بیاد». آبژهی آزمایشی صراحتا ختم قائله را اعلام کرد و من هم بازی را ترک کردم! تکنیک پاسخ منفی داده بود، مثل باقلوا. من اما بنا بود تا اولین سوژه را فتح نکردم بازی را تمام نکنم، به محل دومین سوژه رسیدم:
- من ده دقیقهست دارم تورو از دور میبینم. به نظرم یه ویژگی خاصی داری که با بقیه دخترها فرق داری. ازت خوشم اومده.
(سوژه مسکوت میماند)
- هوا خیلی رمانتیکه نه؟!! اوه اذیت نکن تو با بقیه فرق داری، من بقیه دخترهایی که باهاشون دوستم رو اصلا آدم حساب نمیکنم. الان چند دقیقه داشتم تورو از دور میدیدم»
(سوژه مسکوت میماند)
- ههه من از دخترای محجوب و سر به زیر خوشم میاد. خوب بیا شمارم رو داشته باش، وگرنه نصف عمرت بر فناست. میرم سهم یکی دیگه میشما!
- برو گمشو، من اهلش نیستم!
- ...
- ...
- برو بابا کیرم دهنت.
سومین سوژه را امتحان کردم، باز هم پاسخ منفی دریافت کردم. عین باقلوا...! چهارمی و پنجمی نیز به همچنین. اما بازی من را به سوی خود مجذوب میکرد و اکنون که به این مرحله رسیده بودم به هیچ وجه من الوجوه نمیخواستم دست خالی برگردم.
سوژهی ششم! او با من ارتباط کلامی دوستانه برقرار کرد و از «ویژگی خاص» کذایی پرسید، من خیلی ساده از فیلتر بازیکنیاب او به سلامتی گذشتم و هنگامی که با او حرف میزدم با لبخند ملیحی که نشان از رضایت قلبی او بود مواجه شدم! به او شماره دادم و طبق قاعده بازی را مختوم کردم. دو/سه ساعت بعد به من اساماس داد و از حال و هوای «رمانتیک» امروز گفت. بله، او را کاملا فتح کردم و اکنون برای خودم «فرصت» ساختم. فرصتهایی برای fitness test که طبیعتا به نحو احسنت و با موفقیت آنها را پشت سر خواهم گذاشت.
پس ببینید رفقا، اگر اعتبار و شخصیت «اجتماعی» شما برایتان مهم است بازی خیابانی را انجام ندهید. من در پنج مورد اول پاسخ منفی گرفتم، همانطور که دارویش گفت شاید دخترها اهل دوستی نبودند، شاید در رابطهی دیگری بودند و ...! در این فرصت کوتاه شما محتملا پاسخ مثبت نمیگیرید زیرا دلایل گوناگونی در معرکه مداخله میکنند و زمان بر علیه شما جریان دارد، که البته طبیعی میباشد و نباید انتظار معجزه داشته باشید. مگر آنکه طبق قانون طلایی بازیهای برونگرا «کمیت» را بیافزایید و پاسخهای کیفی بگیرید، بنابراین در این نوع بازی شما به شخصیت «فولادین» نیازمندید، پاسخ منفی، توهین جنسی، کتک و داد و بیداد نباید کارکتر شما را مخدوش بکند. همانطور که رفقا اذعان کردند این نوع بازی کشنده است، شما چه بسا پس از مدتی به آن معتاد بشوید! نخستین آزمایش محتملا برای شما دردناک خواهد بود و با ترس و دلهره جلو خواهید رفت، به مجرد اینکه اولی را آزمودید اضطراب از کالبد جانتان فرو میریزد و سپس با سرخوشی عجیبی که برآمده از جذابیت بازی خیابانیست سراغ آلترناتیو بعدی خواهید رفت.
وای چه بامزست اینجا:))
خدا شفاتون بده.کدوم آدم بیکاری پا میشه میره جلو دبیرستان دخترونه دختر بازی.دخترای دبیرستانی آدم میخورن:))
ولی انصافا هم غیر اخلاقیه.دخترای کم سن و سال احساسی ترن و این کار عملا سواستفاده از خامی و بچگی اونهاست
iranbanoo نوشته: وای چه بامزست اینجا:))
خدا شفاتون بده.کدوم آدم بیکاری پا میشه میره جلو دبیرستان دخترونه دختر بازی.دخترای دبیرستانی آدم میخورن:))
ولی انصافا هم غیر اخلاقیه.دخترای کم سن و سال احساسی ترن و این کار عملا سواستفاده از خامی و بچگی اونهاست
ایران بانو جان در ایران زندگی نمیکنی؟!دختربازی جلوی دبیرستان از عادی ترین چیزها در ایرانه:))(الان یه نفر میاد میگه من گفتم پلیس بیاد جمعشون کنه!)