Russell نوشته: فرجام پنهان:
lol
فرجام من از جمله:
راسل، مردک کودن زبان نفهم، این آدمکش، من مهربد اینجا به همه چیز اعتراف میکنم، خجالت نمیکشی آب در هاونگ میکوبی.
مغالطات یافت شده: حملهیِ شخصی ، فحاشی.
بی اخلاقیهایِ صورت گرفته:کوچک کردن طرف مقابل، خدشهدار کردن آبرو و اتهام بیجا، اغتشاش و خرابکاری و اقدام علیه امنیت ملی !!
تنبیه در نظر گرفته شده برای این بی اخلاقی های بیشرمانه:تنبیه به وسیلهیِ "خفه شو" گفتن بصورت علی الحساب و اعدام بعد از اینکه دستمان رسید !!
نتیجهیِ شترنگ بازی با گوریل !!
البته لازم به یادآوریست که در سخن اصلی هیچ کس نه به طرف مقابل گفته آدمکشته یا ...، اعدام بخاطر بد خواندن جنایات یکی دیگر استالین یا هنری کسینجر... است !!
نه, تنها کژفرنودی که اینجا شد کژفرنود تلخکبازی بود که این روزها انگار هوادار یافته, چه که میگویند فرنود که ته کشید, لودگی و این روزها "تلخکبازی" میآغازد.
به زبان سادهتر, ما اینجا از رخکردی سخن نگفتیم و اگر شما هم میتوانستید بنمایانید که سخن من
بیجا است, آنگاه ناگزیر سخن من بیجا میبود و شما نبودید که آب در هاون کوبیدهاید و من بودهام.
ولی آنجاییکه شما همچو چیزی ننمایاندید که من اینجا خود ام سخن بیهوده میزنم و تنها مرا به بیهودهگویی آنهم نزد خودتان ایراختید و
از آنجاییکه ما در پرسمان دیگر نمایاندیم که بهرهکشان سخن بیهوده آنهم رخکردین (factual) میزنند (رخکردها را فهرستیم), پس میبینیم همچنان سخن را نگرفتهاید.
برای اینکه باز بهتر بهوشید:
سیگار کشیدن = رخکرد: سیگاری بودن و نبودن دیگران باور نیست, رخکرد است.
آب در هاون کوبیدن من یا شما = باور: نیاز به پایوری دارد (که من اینجا در دنباله پایوریدهام, شما نه).
دوست مان [MENTION=94]Philo[/MENTION] نیز کوشید همین را برای تان روشنگری کند, ولی از بس lol گفتید و ریسه رفتید آنرا هم ندیدید: در بدترین چهره هم
سخن مزدک کژفرنود نبوده و تنها مینیازد که شنونده از ایشان بخواهد دربارهیِ اینکه چرا دیگری در جایگاه داوری نمیتواند برود, روشنگری نماید.
پارسیگر
Russell نوشته: سیگار کشیدن بد است، فکچوال است؟ lol
سیگارکشی = کُنش رخکردین
زیانمندی سیگار (در تندرستی) = دانش پایوریده —> رُخکرد
سخن هم روشنه, کسیکه سیگار میکشد (= کنش را میانجامد) نیازی نیست به سیگارکشی خود
بباورد یا نه — که اگر مینیازید هم دگرسانیِ آنچنانی نمیداد, تنها چند لایه پیچیدهتر میشد — و
نمیتواند سیگارکش بودن دیگران را هم نکوهش و سرنش کند (ولی میتواند همچنان خود سیگارکشی را بدرستی بنکوهد).
این نمیتواند هم نه زور است, نه قانون, بساکه فرمان برآمده از همین خرد است و میگوید p نباید همراه با q لاپوشانیده شود.
پارسیگر
مزدك بامداد نوشته: بیجاست، ما نشان دایم که بنمایه ی شما استوار نیست
و از روی فرنودسار داوری : In Dubio Pro Reo
در هنگام دودلی و گمان، پایه بر بیگناهی است!
شما فقط طبق عادات کمونیستی برچسب زدید ! هیچ چیزی را نشان ندادید. تازه از پخش خبری توسط یک روزنامه کمونیستی در هنگ کنگ نتیجه گرفتید که خبر کره جنوبی هم خراب است! یعنی گودرز را به عقد شقایق در آوردید!!!!
انقدر توهم نزنید جانم خوب نیست پشت سرتون حرف در میارند .
Mehrbod نوشته: سیگارکشی = کُنش رخکردین[١]
زیانمندی سیگار (در تندرستی) = دانش پایوریده[٢] —> رُخکرد[٣]
سخن هم روشنه, کسیکه سیگار میکشد (= کنش را میانجامد) نیازی نیست به سیگارکشی خود
بباورد یا نه — که اگر مینیازید[٤] هم دگرسانیِ[٥] آنچنانی نمیداد, تنها چند لایه پیچیدهتر میشد — و
نمیتواند سیگارکش بودن دیگران را هم نکوهش و سرنش کند (ولی میتواند همچنان خود سیگارکشی را بدرستی بنکوهد).
این نمیتواند هم نه زور است, نه قانون, بساکه[٦] فرمان برآمده از همین خرد است و میگوید p نباید همراه با q لاپوشانیده شود.
من اصلا حواسم نبود که مثال خنثی هم در مورد دوستان جواب نمیدهد !!
بگذار این یکی را امتحان کنیم:
الف-
1-دست داشتن در ریختن عامل نارنجی بر سر غیرنظامیان کار بدیست.
2-هنری کسینجر در ریختن عامل نارنجی بر سر مردم ویتنام دست داشته.
3- هنری کسینجر کار بدی کرده.
ب-خفه شو!
شما هیچ ایرادی در بحث بالا نمیبینید؟
مزدك بامداد نوشته: بیجاست، چرا که پرسمان[١] این است که کون چه کسانی گهی تر است!
یاد دعواهای کودکان 5-6 ساله افتادم که اولی به دومی میگفت تو مثل میمونی اون یکی میگفت تو میمون تر تر تر تر تر تر تر تر تری و آینه خدایی و این حرفها :e528:
Russell نوشته: من اصلا حواسم نبود که مثال خنثی هم در مورد دوستان جواب نمیدهد !!
بگذار این یکی را امتحان کنیم:
الف-
1-دست داشتن در ریختن عامل نارنجی بر سر غیرنظامیان کار بدیست.
2-هنری کسینجر در ریختن عامل نارنجی بر سر مردم ویتنام دست داشته.
3- هنری کسینجر کار بدی کرده.
ب-خفه شو!
شما هیچ ایرادی در بحث بالا نمیبینید؟
چرا, این "خفه شو" سفسته است; اکنون که چه؟
شما گزارهیِ «تو یکی که خودت شباروز و هتّا زمانیکه باردار بودی سیگار میکشیدی دیگه نمیخواد سیگارکشیِ منو بنکوهی, خفه شو!» را به «خفه شو» فروکاستید؟
برای نمونه گزارهیِ «میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم» دکارت را هم به همین شیوه میتوانیم به «هستم» فروبکاهیم؟
دستمریزاد, دوستان چه هوش والایی از خود نشان میدهند
پارسیگر
Mehrbod نوشته: چرا, این "خفه شو" سفسته است; اکنون که چه؟
الف-
1- کشتار انسانهایِ بیگناه کار بدیست.
2-استالین در کشتار انسانهای بیگناه نقض داشته.
3-استالین کار بدی کرده.
ب-خفه شو!
حالا این چطور؟
همونطور که قبلا اشاره کردم و دوستان استکبار ستیز! خودشون شفاف سازی کردند،اینجا "خفه شو" به کسی که قاتل هست یا مستقیما دستور قتل رو صادر کرده(یا کلا کار بدی کرده) گفته نمیشه بلکه به کسی گفته میشه که از همه یا بعضی ایده هایی دفاع میکنه که به اون شخص ارتباط دارند و از راه این ارتباط نه تنهاکل اون ایده رو رد میکنند بلکه هر ارتباطی این وسط باعث یکسان پنداری مخاطب و شخص بد میشه.
Association fallacy - WiKi
نمونه:
1-آرش کمونیسته.
2-ایدولوژی کمونیسم دیکتاتوری رو برای پیاده کردن ایده هاش میپذیره.
3-بنابراین هر کس کمونیست باشه،حتما طرفدار دیکتاتوریه،پس یا آرش طرفدار دیکتاتوری هست یا کمونیست نیست.
فقط مثاله،یعنی من ادعا نمیکنم فرض دو درسته ولی ساختار این استدلال مشکلی نداره.
1-آرش کمونیست هست.
2-حکومت کره شمالی حکومتی دیکتاتوریه.
3-آرش طرفدار دیکتاتوریه.
بعد هم ما بهش میگیم خفه شو! :))
اینجا ساختار استدلال ما غلطه.
حالا اینجا دوستان با خشونت زبانی(البته با شور و حرارتی که مزدک گرامی دارند در صورت امکان شاید فیزیکی هم میشد!) میخوان دفاع از بخشی یا همه کاپیتالیسم رو شریک شدن در همه کثافت کاری های کاپیتالیست ها هم بدونند!
خب این طور میشه استدلالی مثبت(و البته سفسطه امیز) و در جهت عکس ایجاد کرد.
1-در بعضی کشورهای کاپیتالیست آزادی رسانه ها ، آزادی بیان و آزادی احزاب زیاده.
2-من طرفدار این آزادی ها هستم.
3-پس من کاپیتالیستم!
Russell نوشته: الف-
1- کشتار انسانهایِ بیگناه کار بدیست.
2-استالین در کشتار انسانهای بیگناه نقض داشته.
3-استالین کار بدی کرده.
ب-خفه شو!
حالا این چطور؟
—>
Mehrbod نوشته: شما گزارهیِ «تو یکی که خودت شباروز و هتّا زمانیکه باردار بودی سیگار میکشیدی دیگه نمیخواد سیگارکشیِ منو بنکوهی, خفه شو!» را به «خفه شو» فروکاستید؟
برای نمونه گزارهیِ «میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم» دکارت را هم به همین شیوه میتوانیم به «هستم» فروبکاهیم؟
اگر گفتید به همین فروکاهش بیجایی که شما کردید میگویند چه کژفرنودی؟
پارسیگر