01-30-2013, 02:32 AM
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38
01-31-2013, 12:48 AM
به نام حقیقت
دوستانی که معتقد هستند هلو فالسی اتفاق افتاده
لطف کنن اسامی این شش میلیونی که توسط ملت المان هلاک شدند را نام ببرند!
و اگر ممکن است تکلیف ده میلیون ایرانی که از قحطی در دو جنگ اول و دوم مردند را روشن سازند که اسمش چیست تروکاست
چرا غربیهای چشم ابی ایرانیها را بی گناه کشتن و تروکاست را رسانه ایی نساختند
قربان برم خدا رو یک بوم دو هوا رو
منهای کشتار صدها هزار المانی بی گناه در شهر درسدن که شهید شدن!
ادلف هیتلر مرحوم کجا گفت یهودی بکشند
اگر گفته سند و مدرکش کجاست
اگر هم چند یهودی از بیماری مردن به ملت المان چه بروند یقیه انگلیس وچرچیل را بگیرند و دوستم استالین کبیر را
عجب ازادی بیانی دم به دقیقه اخطار و اخراج به خاطر طلب کردن حقیقت صد رحمت به کره شمالی و سوریه در هیچ سایت ایرانی اینقدر کاربر را به خاطر نوع اندیشه اخراج نمیکنن
از همین رفتار معلومه که هلو فالس اتفاق نیفتاده دادش صهیونیست حیا کن اینترنت رو رها کن
دوستانی که معتقد هستند هلو فالسی اتفاق افتاده
لطف کنن اسامی این شش میلیونی که توسط ملت المان هلاک شدند را نام ببرند!
و اگر ممکن است تکلیف ده میلیون ایرانی که از قحطی در دو جنگ اول و دوم مردند را روشن سازند که اسمش چیست تروکاست
چرا غربیهای چشم ابی ایرانیها را بی گناه کشتن و تروکاست را رسانه ایی نساختند
قربان برم خدا رو یک بوم دو هوا رو
منهای کشتار صدها هزار المانی بی گناه در شهر درسدن که شهید شدن!
ادلف هیتلر مرحوم کجا گفت یهودی بکشند
اگر گفته سند و مدرکش کجاست
اگر هم چند یهودی از بیماری مردن به ملت المان چه بروند یقیه انگلیس وچرچیل را بگیرند و دوستم استالین کبیر را
عجب ازادی بیانی دم به دقیقه اخطار و اخراج به خاطر طلب کردن حقیقت صد رحمت به کره شمالی و سوریه در هیچ سایت ایرانی اینقدر کاربر را به خاطر نوع اندیشه اخراج نمیکنن
از همین رفتار معلومه که هلو فالس اتفاق نیفتاده دادش صهیونیست حیا کن اینترنت رو رها کن
01-31-2013, 02:30 AM
shilla نوشته: لطف کنن اسامی این شش میلیونی که توسط ملت المان هلاک شدند را نام ببرند!
Central DB of Shoah Victims' Names - Search
اسامی بیش از ۴ میلیون از کشته شدگان ، اسامی حدود ۲ میلیون نفر هنوز معلوم نیست چون بسیاری از مدارک را نازیها در روزهای آخر جنگ از بین بردند بسیاری دلایل دیگر نیز هست.
01-31-2013, 09:52 AM
shilla نوشته: به نام حقیقتبه جز عده ای تئوریسین توطئه(و البته افرادی مثل احمدی نژاد که صرفا دلایل ایدولوزیک دارند)کسی خود هلوکاست رو زیر سوال نمیبره بلکه بیشتر به اعداد و ارقام , نحوه اون اشکال میگیرند،که کارشون رو بازبینی هلوکاست میدونند(که این ها البته هوشمندترند)ولی هدفشون در نهایت مشابه هست و اون بی اهمیت کردن هلوکاست هست.
دوستانی که معتقد هستند هلو گاستی اتفاق افتاده
لطف کنن اسامی این شش میلیونی که توسط ملت المان هلاک شدند را نام ببرند!
و اگر ممکن است تکلیف ده میلیون ایرانی که از قحطی در دو جنگ اول و دوم مردند را روشن سازند که اسمش چیست
چرا غربیهای چشم ابی ایرانیها را بی گناه کشتن و ایران کاست هم نشد
قربان برم خدا رو یک بوم دو هوا رو
منهای کشتار صدها هزار المانی بی گناه در شهر درسدن که شهید شدن!
یکی از اینها مدعی بود که خیلی از کشته شدگان مستقیما توسط نازی ها کشته نشدند و در نتیجه سوتغذیه، بیماری و... مردند،بنابراین تعداد کشته ها خیلی کمتر میشه!
خب واقعا استدلال مضحکی هست چون این شخص نادیده میگیره که وقتی عده زیادی رو در اردوگاه ها مجبور به کار کنیم و وضعیت بهداشتی و روانی نامناسبی داشته باشند مطمئنا عده زیادیشون هم این وسط تلف میشند و خب اگر اسم این کشتار نیست لابد مراقبت و مداوا هست:))
01-31-2013, 10:07 AM
این 6 ملیون حدودیست یعنی قبرهای دسته جمعی زیادی هم احتمالا هست که نمیدانیم ممکن است بیشتر از 6 میلیون هم باشد.
اینکه در سراسر اروپای تحت اشغال نازیها (و حتی دوستان نازیها) خانه به خانه بروید دنبال یک نژاد جمعشان کنید ببرید اردوگاه بعد هم قتل عام شوند، با مرگهای ناشی از قحطی که همه جا و در اکثر جنگها رخ میدهد یا کشته های غیرنظامی جنگی متفاوت است.اگر این تفاوت هولناک را کسی نمیبیند کار چندانی نمیشود برایش کرد.
اینکه در سراسر اروپای تحت اشغال نازیها (و حتی دوستان نازیها) خانه به خانه بروید دنبال یک نژاد جمعشان کنید ببرید اردوگاه بعد هم قتل عام شوند، با مرگهای ناشی از قحطی که همه جا و در اکثر جنگها رخ میدهد یا کشته های غیرنظامی جنگی متفاوت است.اگر این تفاوت هولناک را کسی نمیبیند کار چندانی نمیشود برایش کرد.
01-31-2013, 01:49 PM
[h=1]بازمانده هولوکاست: زندانی شماره آ ۲۶۱۸۸[/h]
ارتش آلمان هشت روز پس از عبور از مرز لهستان به شهر رادوم رسید. هنیا برایر درباره آن روز میگوید: "آنها یونیفورمهای سیاهی برتن داشتند و در تمام شهر بلندگوهایی مستقر کردند که از آنها تبلیغات پر از نفرتی پخش میشد. سخنرانیهای هیتلر برای ساعات متمادی از این بلندگوها پخش میشد . . . او هیچگاه قصدش در مورد یهودیان را پنهان نمیکرد."
خانواده برایر – شامل برادر بزرگترش، و خواهر و برادر کوچکترش – در ابتدا بهکمک سکههای طلایی که پدرش ذخیره کرده بود، زندگیشان را میگذراندند. پدرش یک کارخانه تولید کفش داشت و بعد از حمله آلمان هم به کارش ادامه داد، هرچند که بابت آن پولی دریافت نمیکرد. اما با گذشت اوضاع بهمراتب بدتر شد.
در سال ۱۹۴۱ آنها در میان ۳۰ هزار نفری بودند که عملا در محله یهودیان شهر در حصر قرار گرفتند. شرایط بسیار بد بود، و در هر اتاق ۱۰ نفر زندگی میکردند. خشونت و تیرباران رواج داشت. با این وجود، اعضای خانواده برایر هنوز میتوانستند در کنار یکدیگر بمانند. اما این وضعیت هم زیاد دوام نیاورد.
هنیا برایر میگوید: "برادر کوچکترم را به کارخانه اسلحهسازی بردند. ما هیچگاه نفهمیدیم که در جنگ چه بر سر او آمد. او هم هیچوقت در این باره صحبت نکرد. حتی خانواده خود او هم نمیدانند که در آن مدت کجا بوده و چه میکرده است." برادر بزرگتر هنیا که از بدو تولد معلولیت داشت، از جمله افرادی بود که کشته شد.
هنیا میگوید: "برادر من به بیمارستان رفت، اما آنها همه کسانی را که معلولیت جسمی داشتند، با گلوله کشتند. او دقیقا میدانست چه اتفاقی دارد میافتد . . . پالتویش را درآورد و به مادرم داد، و گفت: ‘این را به یک نیازمند بدهید. من دیگر لازمش ندارم.’ مادرم با آن پالتو به خانه آمد."
این اولین باری بود که پای خانواده برایر به اردوگاههای کار اجباری باز میشد. در آنجا به آنها دستور داده شد که لباسهایشان را درآورند و زیر برف، برهنه بایستند. به او و دیگران "یونیفورمها و لباسهای راهراه، و یک دستمال سر" داده شد. این کل پوشاک زمستانی آن سال آنها بود. هنیا تولد ۱۷ سالگیاش را در این اردوگاه گذراند.
خاطرات هنیا برایر از اردوگاهها و صحنههایی که شاهد آنها بوده است، همچنان در ذهنش باقی هستند بعد از شش هفته خانواده برایر دوباره جابجا شدند. این بار مقصدشان اردوگاه پلاژو (لهستانی – پواژوف) در نزدیکی شهر کراکوف بود. این همان اردوگاهیست که در فیلم فهرست شیندلر به تصویر کشیده شده است.
زندگی در این اردوگاه خشن و بیرحم بود. زندانیها به گروههای کاری تقسیم میشدند، و مجبور بودند واگنهای پر از سنگهای بارگیری شده از معدن را هل بدهند.
هنیا برایر میگوید: "کار فوقالعاده سنگینی بود و بهسختی از پس آن برمیآمدیم. موارد تیرباران و بهدار آویختن زیاد بود، و کوره آدمسوزی هم وجود نداشت. تنها یک تپه بود که از آن برای سوزاندن مردگان استفاده میکردند. باد خاکستر اجساد را بهسمت ما برمیگرداند."
خطر دیگر این بود که نیروهای آلمانی مشغول جنگ در روسیه به خون نیاز داشتند، و این خون بهزور از زندانیان گرفته میشد، و با توجه به شرایط سخت اردوگاهها، خون از دست رفته بهسختی جایگزین میشد. پدر هنیا، که مردی "استوار" بود، دیگر نمیدانست همسر و فرزندانش کجا هستند. او در همین اردوگاه پلاژو زیر ضربات یک نگهبان کشته شد.
هنیا همچنین بهیاد میآورد که در موقع جدا کردن بچهها از والدینشان، موسیقی گوشخراشی از بلندگوها پخش میشد. هنیا خواهرش را در آنجا ندید، اما تردیدی درباره سرنوشت او ندارد. او میگوید: "خواهرم را به کوره فرستادند."
هنیا برایر که حالا دیگر مهر "زندانی آشوویتس شماره آ ۲۶۱۸۸" را داشت، در زمستان سخت آن سال با گرسنگی مبارزه میکرد، و برای پرت کردن حواسش، از حفظ شعر میخواند.
او در اواسط ماه دسامبر ۱۸ ساله شد. به این فکر میکرد که قرار بود آن سال برای تحصیل در دانشگاه به رم برود. او بهیاد میآورد که در آن هنگام به خودش گفته: "من برای مردن هنوز خیلی جوان هستم. نباید بمیرم. هنوز هیچ چیز از زندگی ندیده ام، هنوز هیچ کاری نکرده ام."
سه ماه بعد از رسیدن به آشوویتس، و دو روز قبل از اینکه نیروهای روسیه به این اردوگاه برسند، برایر دوباره به جای دیگری منتقل شد. در طول مسیر، او جنازه کسانی را میدید که بهخاطر خستگی مفرط نتوانسته بودند راه بروند، و بههمین خاطر با شلیک گلوله کشته شده بودند.
هنیا برایر سه ماه در آشوویتس بود آخرین اردوگاه او برگن- بلسن بود. در آنجا هنیا با "کوهی از جنازه" روبرو شد. جنازهها "تا حدی متلاشی" شده بودند. این اردوگاه حتی به نسبت آشوویتس به "جهنم" شبیه بود.
ریچارد دیمبلبی، که بعد از آزادسازی این اردوگاه در آوریل ۱۹۴۵ از آن دیدن کرد، آن را "کابوسی زنده" توصیف کرد. زندانیها بلافاصله از اردوگاهها آزاد نشدند. بسیاری از آنها به بیماریهایی نظیر تیفوس مبتلا بودند، و بههمین خاطر همچنان در داخل اردوگاهها محبوس ماندند. در این دوره پزشکان کمی برای رسیدگی به وضعیت آنها وجود داشت و غذاهای موجود اکثرا پرچرب بودند، و بدن زندانیان دیگر توان هضم آنها را نداشت.
هنیا برایر میگوید: "مرگ و میر همچنان ادامه داشت. ۳۰ هزار نفر بعد از آزادسازی اردوگاه مردند. احساس بسیار بدی داشتم. تنها دوستم در دوران زندگی در اردوگاهها را از دست دادم."
او میگوید: "یک بار برای عمل جراحی به بیمارستان رفتم. متخصص بیهوشی بالای سرم آمد و به خالکوبی روی بازویم نگاه کرد و گفت: این دیگر چیست؟ و من جواب دادم این را از آشوویتس دارم. او پرسید آشوویتس چیست؟ تازه او یک پزشک تحصیلکرده بود. البته دیگر زمانی برای توضیح نداشتم، چون لحظهای بعد از هوش رفتم."
خاطرات هنیا برایر از اردوگاهها و صحنههایی که شاهد آنها بوده است، همچنان در ذهنش باقی هستند. او تأکید میکند که آنچه در این اردوگاهها روی داده، هرگز نباید فراموش شوند. هنیا میگوید: "در طول تاریخ انقلابها و جنگهای خونین فراوان و همه نوع تراژدی داشته ایم، اما بنظر من این یکی با هیچ چیز دیگر در دنیا قابل مقایسه نیست."
هنیا برایر دختر یک کارخانهدار بود و دوران کودکی خوشی را گذرانده بود
حمله آلمان به لهستان در سال ۱۹۳۹ نقطه پایان دوران کودکی خوش هنیا برایر بود. او بهمناسبت روز یادبود هولوکاست گفت که چطور به چهار اردوگاه کار اجباری مختلف فرستاده شد، اما از همه آنها جان سالم بهدر برد.ارتش آلمان هشت روز پس از عبور از مرز لهستان به شهر رادوم رسید. هنیا برایر درباره آن روز میگوید: "آنها یونیفورمهای سیاهی برتن داشتند و در تمام شهر بلندگوهایی مستقر کردند که از آنها تبلیغات پر از نفرتی پخش میشد. سخنرانیهای هیتلر برای ساعات متمادی از این بلندگوها پخش میشد . . . او هیچگاه قصدش در مورد یهودیان را پنهان نمیکرد."
خانواده برایر – شامل برادر بزرگترش، و خواهر و برادر کوچکترش – در ابتدا بهکمک سکههای طلایی که پدرش ذخیره کرده بود، زندگیشان را میگذراندند. پدرش یک کارخانه تولید کفش داشت و بعد از حمله آلمان هم به کارش ادامه داد، هرچند که بابت آن پولی دریافت نمیکرد. اما با گذشت اوضاع بهمراتب بدتر شد.
در سال ۱۹۴۱ آنها در میان ۳۰ هزار نفری بودند که عملا در محله یهودیان شهر در حصر قرار گرفتند. شرایط بسیار بد بود، و در هر اتاق ۱۰ نفر زندگی میکردند. خشونت و تیرباران رواج داشت. با این وجود، اعضای خانواده برایر هنوز میتوانستند در کنار یکدیگر بمانند. اما این وضعیت هم زیاد دوام نیاورد.
هنیا برایر میگوید: "برادر کوچکترم را به کارخانه اسلحهسازی بردند. ما هیچگاه نفهمیدیم که در جنگ چه بر سر او آمد. او هم هیچوقت در این باره صحبت نکرد. حتی خانواده خود او هم نمیدانند که در آن مدت کجا بوده و چه میکرده است." برادر بزرگتر هنیا که از بدو تولد معلولیت داشت، از جمله افرادی بود که کشته شد.
هنیا میگوید: "برادر من به بیمارستان رفت، اما آنها همه کسانی را که معلولیت جسمی داشتند، با گلوله کشتند. او دقیقا میدانست چه اتفاقی دارد میافتد . . . پالتویش را درآورد و به مادرم داد، و گفت: ‘این را به یک نیازمند بدهید. من دیگر لازمش ندارم.’ مادرم با آن پالتو به خانه آمد."
اردوگاههای کار اجباری
تا ماه مارس ۱۹۴۴ جمعیت محله یهودیان به ۳۰۰ نفر رسیده بود، و آلمانیها کلا آن را برچیدند. کسانی که هنوز در آنجا مانده بودند، پیاده به ایستگاه قطار برده شدند، و در واگنهای مخصوص حمل چهارپایان به اردوگاه ماژدانک، در نزدیکی شهر لوبلین (در شرق لهستان) برده شدند.این اولین باری بود که پای خانواده برایر به اردوگاههای کار اجباری باز میشد. در آنجا به آنها دستور داده شد که لباسهایشان را درآورند و زیر برف، برهنه بایستند. به او و دیگران "یونیفورمها و لباسهای راهراه، و یک دستمال سر" داده شد. این کل پوشاک زمستانی آن سال آنها بود. هنیا تولد ۱۷ سالگیاش را در این اردوگاه گذراند.
خاطرات هنیا برایر از اردوگاهها و صحنههایی که شاهد آنها بوده است، همچنان در ذهنش باقی هستند
زندگی در این اردوگاه خشن و بیرحم بود. زندانیها به گروههای کاری تقسیم میشدند، و مجبور بودند واگنهای پر از سنگهای بارگیری شده از معدن را هل بدهند.
هنیا برایر میگوید: "کار فوقالعاده سنگینی بود و بهسختی از پس آن برمیآمدیم. موارد تیرباران و بهدار آویختن زیاد بود، و کوره آدمسوزی هم وجود نداشت. تنها یک تپه بود که از آن برای سوزاندن مردگان استفاده میکردند. باد خاکستر اجساد را بهسمت ما برمیگرداند."
خطر دیگر این بود که نیروهای آلمانی مشغول جنگ در روسیه به خون نیاز داشتند، و این خون بهزور از زندانیان گرفته میشد، و با توجه به شرایط سخت اردوگاهها، خون از دست رفته بهسختی جایگزین میشد. پدر هنیا، که مردی "استوار" بود، دیگر نمیدانست همسر و فرزندانش کجا هستند. او در همین اردوگاه پلاژو زیر ضربات یک نگهبان کشته شد.
تصمیم مرگ و زندگی
هنیا برایر در سال ۱۹۴۴ به اردوگاه آشوویتس- بیرکناو فرستاده شد. او در آنجا پزشک بدنام اردوگاه، یوزف منگله را دید. هنیا برایر میگوید: "بعد از پیاده شدن از قطار، ما را به صف کردند و مجبورمان کردند که لباسهایمان را درآوریم. مردان بلافاصله از زنان جدا شدند. دکتر منگله و همکارانش یونیفورم پوشیده، و آنجا ایستاده بودند، و ما باید از جلویشان رژه میرفتیم. میتوانید تصور کنید چه حسی به آدم دست میدهد. او فقط انگشتش را تکان میداد. اگر انگشتش را بهسمت چپ حرکت میداد، فرد مورد اشاره یکراست به کوره آدمسوزی برده میشد. اگر انگشتش را بهسمت راست حرکت میداد، فرد مورد اشاره به اردوگاه میرفت."هنیا همچنین بهیاد میآورد که در موقع جدا کردن بچهها از والدینشان، موسیقی گوشخراشی از بلندگوها پخش میشد. هنیا خواهرش را در آنجا ندید، اما تردیدی درباره سرنوشت او ندارد. او میگوید: "خواهرم را به کوره فرستادند."
هنیا برایر که حالا دیگر مهر "زندانی آشوویتس شماره آ ۲۶۱۸۸" را داشت، در زمستان سخت آن سال با گرسنگی مبارزه میکرد، و برای پرت کردن حواسش، از حفظ شعر میخواند.
او در اواسط ماه دسامبر ۱۸ ساله شد. به این فکر میکرد که قرار بود آن سال برای تحصیل در دانشگاه به رم برود. او بهیاد میآورد که در آن هنگام به خودش گفته: "من برای مردن هنوز خیلی جوان هستم. نباید بمیرم. هنوز هیچ چیز از زندگی ندیده ام، هنوز هیچ کاری نکرده ام."
سه ماه بعد از رسیدن به آشوویتس، و دو روز قبل از اینکه نیروهای روسیه به این اردوگاه برسند، برایر دوباره به جای دیگری منتقل شد. در طول مسیر، او جنازه کسانی را میدید که بهخاطر خستگی مفرط نتوانسته بودند راه بروند، و بههمین خاطر با شلیک گلوله کشته شده بودند.
هنیا برایر سه ماه در آشوویتس بود
ریچارد دیمبلبی، که بعد از آزادسازی این اردوگاه در آوریل ۱۹۴۵ از آن دیدن کرد، آن را "کابوسی زنده" توصیف کرد. زندانیها بلافاصله از اردوگاهها آزاد نشدند. بسیاری از آنها به بیماریهایی نظیر تیفوس مبتلا بودند، و بههمین خاطر همچنان در داخل اردوگاهها محبوس ماندند. در این دوره پزشکان کمی برای رسیدگی به وضعیت آنها وجود داشت و غذاهای موجود اکثرا پرچرب بودند، و بدن زندانیان دیگر توان هضم آنها را نداشت.
هنیا برایر میگوید: "مرگ و میر همچنان ادامه داشت. ۳۰ هزار نفر بعد از آزادسازی اردوگاه مردند. احساس بسیار بدی داشتم. تنها دوستم در دوران زندگی در اردوگاهها را از دست دادم."
خاطره ماندگار
بعد از پایان جنگ، هنیا برایر مادرش را پیدا کرد و همراه او در فرانسه و اسرائیل زندگی کرد. بعد هم با شوهرش، موریس، آشنا شد و بههمراه او به آفریقای جنوبی نقل مکان کرد. او که حالا بیش از ۸۰ سال سن دارد، میترسد که نسلهای جوانتر آشنایی لازم را با هولوکاست نداشته باشند.او میگوید: "یک بار برای عمل جراحی به بیمارستان رفتم. متخصص بیهوشی بالای سرم آمد و به خالکوبی روی بازویم نگاه کرد و گفت: این دیگر چیست؟ و من جواب دادم این را از آشوویتس دارم. او پرسید آشوویتس چیست؟ تازه او یک پزشک تحصیلکرده بود. البته دیگر زمانی برای توضیح نداشتم، چون لحظهای بعد از هوش رفتم."
خاطرات هنیا برایر از اردوگاهها و صحنههایی که شاهد آنها بوده است، همچنان در ذهنش باقی هستند. او تأکید میکند که آنچه در این اردوگاهها روی داده، هرگز نباید فراموش شوند. هنیا میگوید: "در طول تاریخ انقلابها و جنگهای خونین فراوان و همه نوع تراژدی داشته ایم، اما بنظر من این یکی با هیچ چیز دیگر در دنیا قابل مقایسه نیست."
01-31-2013, 04:18 PM
یکی دیگر از دلایلی که اسامی کامل خیلیها مشخص نیست این هست که تمامی افراد آن خانواده به کل کشته شدند و کسی نیست که شهادت بدهد. مثلا در دانشگاه من یک بانویی بود که مادر بزرگش از بازماندگان هولاکاست در لهستان بود و او میگفت که نازیها تمام افراد روستای یهودی نشین آنها را کشتند و این دختر (مادربزرگ او) نیز چون از طرف پدر و مادر به یک خانواده مسیحی داده شده بود در شهر دیگری زنده مانده است و اکنون در هیچ جایی اسامی افراد آن روستا نیست چون همه کشته شدند و تمامی مدارکی که اصلا چنین افرادی وجود داشتند نابود شد.
01-31-2013, 05:10 PM
David Hume نوشته: یکی دیگر از دلایلی که اسامی کامل خیلیها مشخص نیست این هست که تمامی افراد آن خانواده به کل کشته شدند و کسی نیست که شهادت بدهد. مثلا در دانشگاه من یک بانویی بود که مادر بزرگش از بازماندگان هولاکاست در لهستان بود و او میگفت که نازیها تمام افراد روستای یهودی نشین آنها را کشتند و این دختر (مادربزرگ او) نیز چون از طرف پدر و مادر به یک خانواده مسیحی داده شده بود در شهر دیگری زنده مانده است و اکنون در هیچ جایی اسامی افراد آن روستا نیست چون همه کشته شدند و تمامی مدارکی که اصلا چنین افرادی وجود داشتند نابود شد.نهیلیسم وقتی در ابعاد حکومتی و اون هم به صورت توتالیتر درمیاد چیز خیلی خطرناکیه.
نازی ها متود بسیار خاصی در این زمینه داشتند،اینجور بلاها رو حتی سر غیر یهودی ها هم آوردند نمونش دهکده Lidice در چک.
این دهکده به دستور مستقیم هیتلر و هیملر کاملا نابود شد.(به خاطر انتقام کشته شدن یکی از اعضای حزب نازی!)
173 مرد بالای 16 سال دهکده همگی قتل عام شدند،11 نفری هم که در دهکده نبودند بعدا دستگیر و اعدام شدند!
چند صد زن و بیش از 100 بچه به اردوگاه ها منتقل شدند،عده کمی که برای آلمانی سازی مناسب تشخیص داده شده بودند به خانواده های اعضای اس اس تحویل داده شدند و باقی هم به اردوگاه های مرگ فرستاده شدند!
یک نابودی تر و تمیز، حساب شده و البته وحشیانه.
به خاطر این نمونه هاست که میگم اگر هیتلر در جنگ پیروز میشد هلوکاستی که در مورد یهودیان اتفاق افتاد در مورد گروه های نامطلوب دیگه هم ممکن بود اجرا بشه:)
04-09-2013, 04:44 PM
دادستانی آلمان ۵۰ نگهبان اشویتز را که در آلمان هنوز زنده هستند محاکمه خواهد کرد. گفتنی است در طول مدت وجود اردوگاه اشویتز حدود ۸۰۰۰ مامور SS در آن فعالیت کردند که فقط ۷۰۰ نفر محاکمه شدند و بقیه به زندگی آزاد خود بعد از جنگ ادامه دادند.
German Prosecutors to Investigate 50 Former Auschwitz Guards - SPIEGEL ONLINE
German Prosecutors to Investigate 50 Former Auschwitz Guards - SPIEGEL ONLINE
04-09-2013, 11:21 PM
یکی از قهرمانان جنگ جهانی دوم که کمتر شناخته شده است یک سرباز کانادایی هست به نام Leo Major. این شخص به تنهایی ۹۳ نازی را در هلند دستگیر کرد و بعدا شهر Zwolle را به تنهایی از دست نازیها آزاد کرد ، تمام اینها را زمانی انجام داد که تازه یک چشم او نیز کور بود.
Leo Major - WiKi
Leo Major - WiKi