دفترچه

نسخه‌ی کامل: همه چیز درباره جنگ جهانی‌ دوم و هلوکاست
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38
sonixax نوشته: من جایی خونده بودم که پدرش فرزند یک رابطه نامشروع بین یک یهودی و مادرش بوده برای همین دوران کودکی سختی داشته و اولین زمزمه های تنفر از یهودیت رو هم همون پدرش در بوجود آورده چون از نظر هیتلر یک رگش یهودی بوده و مدام هم هیتلر رو کتک میزده .
این حرف دروغه ، خود هیتلر به SS دستور میده که در مورد این شایعه که اون زمان رواج پیدا کرده بوده تحقیق کنند ، ولی‌ SS هم هیچ مدرکی‌ پیدا نمیکنه.
Anarchy نوشته: حقیقتش مطالعات تاریخی کافی در این زمینه ندارم که بتونم نظر بدم، سندی هست که بگه رضا شاه هم از کارهای هیتلر خبر داشته؟


«از سال 1935 به بعد با سرایت تبلیغات ضد یهود به وسیله‌ی عمال آلمانی در ایران، مخفیانه تظاهراتی بر ضد یهود برپا می‌شد و یهودیان را از برخی ادارات اخراج كردند. دانشكدة افسری بر روی جوانان دیپلمه و لیسانسیه(یهودی)بسته شد، ولی وقوع جنگ جهانی دوم(و هالوکاست)، بدبینی‌ها علیه یهودیان را به مقدار زیادی از بین برد.»
پرویز رهبر. تاریخ یهود از اسارت بابل تا امروز (بی‌نا، 1325)، ص 350.
Ouroboros نوشته: «از سال 1935 به بعد با سرایت تبلیغات ضد یهود به وسیله‌ی عمال آلمانی در ایران، مخفیانه تظاهراتی بر ضد یهود برپا می‌شد و یهودیان را از برخی ادارات اخراج كردند. دانشكدة افسری بر روی جوانان دیپلمه و لیسانسیه(یهودی)بسته شد، ولی وقوع جنگ جهانی دوم(و هالوکاست)، بدبینی‌ها علیه یهودیان را به مقدار زیادی از بین برد.»
پرویز رهبر. تاریخ یهود از اسارت بابل تا امروز (بی‌نا، 1325)، ص 350.

ممنون امیر جان ولی منظور من خود هالوکاست بود...یهودی ستیزی رو فکر کنم به لطف اسلام عزیز از خیلی وقت قبل از دوران رضا شاه داشتیم تا حدودی.
من چند جای دیگر هم گفته‌ام حمایت تلویحی رضا شاه از نازیسم لکه‌ی ننگی‌ست که تا ابد بر پیشانی خاندان پهلوی خواهد ماند، هرچند نباید به چند دلیل آنرا پای مردم ایران نوشت. اول آنکه اساسا ایران کشوری عقب‌مانده و ایرانیان ملتی هنوز نیمه‌بدوی محسوب می‌شده‌اند که به سختی سواد کافی برای نوشتن نام خود را داشته‌اند، نه مهد فلسفه‌‌ی مدرن و هنر غنی و نواندیشی دینی همچون آلمان و آلمانی. دیگر آنکه با وجود این بدویت و عقب‌ماندگی، رضا شاه و دستگاه فاسد او هرگز از جانب ملت ایران مهر تائید دریافت نکرد، برخلاف آلمان و آلمانی. در نتیجه منهم برای ایرانیان نقشی تاریخی در هالوکاست قائل نیستم.
Ouroboros نوشته: من چند جای دیگر هم گفته‌ام حمایت تلویحی رضا شاه از نازیسم لکه‌ی ننگی‌ست که تا ابد بر پیشانی خاندان پهلوی خواهد ماند،

این عمومیت دادن هم اشتباه هست امیر جان...نکنه الان این لکه ننگ همچنان بر پیشانی دختر سوم رضا پهلوی هم هست؟! نهایتا رضا شاه و اطرافیانش که قطعا خیلی هاشون هم از خاندان پهلوی نبودن در این قضیه دخیل بودن.ولی به هر حال اینکه امروز ما این جوری در مورد وقایع تاریخی قضاوت کنیم هم چندان منطقی نیست..رضا شاه هم که فرد برجسته و سیاست مدار متبحری نبوده..بین دو گزینه انتخاب کرده دیگه!!!
هرکس که مدعی به ارث بردن «تخت و تاج» و سند مملکت از پدر و پدربزرگ خود است، بی‌گمان باید مسئولیت گندهای ایشان را هم برعهده بگیرد. نمی‌توان فقط مال و منال را میراث برد و بدهی‌ها را پاس نکرد.
Ouroboros نوشته: هرکس که مدعی به ارث بردن «تخت و تاج» و سند مملکت از پدر و پدربزرگ خود است، بی‌گمان باید مسئولیت گندهای ایشان را هم برعهده بگیرد. نمی‌توان فقط مال و منال را میراث برد و بدهی‌ها را پاس نکرد.

موافق نیستم...مسوولیت بر عهده اون فرد نیست اما باید موضع خودش رو روشن کنه ولی قرار نیست اون کسی که هنوز به وجود هم نیومده بوده بیاد جواب کار کس دیگه رو بده.یه عده هم همین رو بکنن دست آویز ترور شخصیت و سواستفاده در جهت منافع خودشون.
Ouroboros نوشته: اغلب پیش می‌آید که در مطالعات تاریخی به هالوکاست در قالب چیزی در جایگاه یک فاجعه‌ی باورنکردنی اشاره می‌کنند، نقطه‌ای که در آن آدم‌های بی‌گناه در شمار میلیون بطور سیستماتیک و ماشینیزه، توسط ملتی فرهنگ‌دوست و متمدن به قتل رسیدند، فضایی که در آن نوعی تساعد ِ هرمی ِ خشونت باعث شد جشنواره‌ای سودومی از جنون ِ همگانی به جان آلمان‌ها افتاده، از ایشان مردمانی بی‌تفاوت نسبت به فاجعه(یا بدتر، همدست در آن)بسازد. ده‌ها کتاب نوشته‌اند پیرامون اینکه چگونه می‌توان در جایگاه یک انسان عادی عضوی در دستگاه بیمار نازیسم بود، این واقعیت که آدمی معمولی که می‌تواند همسایه شما باشد هر روز صبح از خواب بیدار بشود، لباسش را بپوشد، همسرش را موقع خروج از خانه ببوسد، و برود سر کار، در اردوگاه آشویتس. سالهاست که می‌شنویم هالوکاست واقعه‌ای بود مهیب و باورنکردنی، خود ِ عمل غیرممکن در فضای عینیت، اینکه «شعر گفتن پس از آن ممکن نیست» و...

هالوکاست قطعا همه‌ی اینهاست، و بسیاری بیشتر. من بخاطر دارم نخستین باری که از ایرانی بودن خود مفتخر که نه، خوشحال شدم هنگامی بود که پیرامون این واقعه در کتابی که خاطرم نیست نامش چه بود چیزی خواندم. خواندم که چطور میلیون‌ها بدن انسانی را نخست با گاز خفه‌ کردند، سپس جسم‌شان را برای سهولت کار و نیز خلاصی از مدرک جرم در کوره‌ها سوزاندند. خوشحال بودم از اینکه بار سنگین و کمرشکن آلمانی بودن بر وجدانم نیست. هرچند سالها باید می‌گذشت تا دانسته‌هایم پیرامون آنچه رخ داد کامل‌تر بشود و از چند و چون آن سردربیاورم، و بدانم که «انسان» در برابر این وحشت مطلق شرمنده است، نه فقط «آلمانی»، و هالوکاست به ما نشان داده که انسان قادر به چه کاریست، نه فقط انسان سفیدپوست اروپایی.

اهمیّت هالوکاست در تاریخ آن را به نوعی هسته‌ی غیرقابل تغییر در مطالعه‌ی انسان شناختی بدل می‌کند، می‌توان برای آن نقشی در جایگاه پررنگ‌ترین مهر ابطال بر این ادعا که در غرب بطور مداوم حساسیتی پیوسته در حال افزایش نسبت به خشونت رشد کرده و یا تمدن غرب حرکتی مستقیم و صعودی به سمت عدالت، آزادی و مدنیّت بیشتر داشته قائل شد. همینطور می‌توان جایگاه هالوکاست در مختصات روانی انسان پساروشنگری را با دقت و وسواسی برازنده برسی کرد. نیز می‌شود اندکی پرداخت به ساختار و موقعیت ِ وجودی خود ما، و مفاهیم برآمده از ما پس از هالوکاست. فرض مثل من باور دارم که بازگشتی دوباره به معصومیت پیش از فاجعه ممکن نیست، و اثری که این ناممکنی بر اذهان ما به عنوان سوژه‌هایی غیرقابل رویاپردازی داشته بسیار مهم و تعیین‌کننده است. مقصودم از معصومیت، آن خوشبینی ساده‌دلانه‌ی قرن نوزدهمی‌ست که حذف مذهب در جایگاه عنصر بنیادین و رانه‌ی ریشه‌ای ِ فعالیت اجتماعی و جایگزینی خردورزی با آن را پایان مبارزه با خرافه‌، جهل و از آن مهم‌تر فلاکت می‌دید، و همچنین گمان می‌کرد پیشرفت اجتماعی در عرصه‌های مرتبط با فناوری به تنهایی می‌توانند نقشی نجات‌بخش برای بشریت ایفا بکنند. آن خوشبینی و ایمانی که در آثار کنن دویل یا ژول‌ورن نسبت به تکنولوژی مشهود بود، خوشبینی که امروز نه حتی ساده‌لوحانه، بل چه مایه مهوع و بلاهت‌آمیز به نظر می‌رسد: گمان بکنید کسی برای ایشان توضیح می‌داد که در میان اختراعات آینده، یکی هم کوره‌ی آدم‌سوزی‌ست، که از آن برای پاک کردن «مدرک جرم»، یعنی بدن‌های انسانی استفاده می‌شود... به قول هابرماس اگر می‌دانستیم، جهان جور دیگری می‌بود.

افزون بر اینها، من گمان می‌کنم امروز آنچه باید ممنوع باشد، جدا از انکار هالوکاست(و به مراتب درجات مهم‌تر از آن)، نادیده گرفتن آن در بحث از روشنگری‌ست: مبارزه در تمام مراحل با این تحریف وقیحانه‌ی هالیوودی که نازی‌ها سادیست بودند، به این معنی که میل به حداکثری کردن لذتهای شهوانی/طبیعی به هر قیمتی، توأم با پشت کردن به اخلاقیات و بله گفتن به امیال پست و حیوانی در ایشان بود که بدلشان کرد به بدترین جنایت‌کاران تاریخ نوع بشر. این تحریف نه از جانب مشتی نژادپرست ِ در حاشیه‌ی جامعه که توسط هیچکس جدی گرفته نمی‌شوند، که اغلب توسط مورخان، شارحان، راویان و به خصوص مدافعان خوش‌نیتی که از جستجو برای علتی عینی سرگیجه گرفته‌اند انجام می‌شود. می‌باید با آن جنگید چراکه بسیار مخرب است، نازی‌ها هرگز سادیست نبودند، دقیقا بالعکس، نازیسم نوعی انحراف افراط‌ آلوده از «نیکی» محسوب می‌شود، به این معنی که سوژه‌ی تحت نازیسم باور دارد که در حال انجام وظیفه‌ی اخلاقی ِ باطنا نیکی‌ست که به هر قیمتی و برپاد تمام دشواری‌های درونی و بیرونی، باید که انجام بگیرد(=کانت)، نه تذلذی درون‌تهی و گذری که نمی‌خواهد از سر اخلاقیاتی انتزاعی آنرا انکار بکند(=ساد). زمان آن رسیده تا لکه‌ی به ناحق چسبیده به دامان نیچه را(تنها مردی که به نحو خنده‌آوری فاجعه را پیشبینی کرده بود و آنقدر هوشمند بود که بگوید «هیچ‌انگاریست که بر در ایستاده») بزداییم و حق‌الزحمه را به کانت ببخشیم.

تحریف دیگری که پیرامون هالوکاست اتفاق می‌افتد، سوگواری ِ روایی‌ست، به این معنا که شماری از فلاسفه، مورخان و نظریه‌پردازان می‌کوشند آنچه رخ داده را به نحوی «نتیجه‌ی طبیعی» آنچه پیش از آن رخ داده بود جلوه بدهند، و ویژگی روان‌ضربه‌ای و منحصربفرد و استثنایی هالوکاست را انکار بکنند، اما نه از روی خباثت، که از روی حیرانی. سوگواری روایی می‌کوشد عملی که مایه‌ی پدید آمدنش شده را به نحوی انکار بکند، از این جهت واکنشی‌ست به ناتوانی ِ ذهنی و عینی ما برای پذیرش آنچه رخ داده، آن چنان که رخ داده. عذاب وجدانی که بجای برسی ریشه‌های حقیقی آنچه رخ داده، به برسی ریشه‌های حقیقی نازیسم، دلیل رویکرد مردم آلمان به آن و مطلع بودن یا بی‌خبری اکثریت مردم آن کشور از آنچه رخ می‌داده می‌پردازد. یعنی به عبارتی، بجای پرداختن به هالکوست، پیرامون ِ آن قدم می‌زند.

باید با فراموش کردن همه‌ی آنچه درباره‌ی هالوکاست می‌دانیم، یکبار از نو به اندیشیدن درباره‌ی آن بپردازیم، و یادآوری هر روزه‌ی دهشتبارترین فاجعه‌ی تاریخ بشر را وظیفه‌ای روزمره برای خود تلقی بکنیم.
امیر گرامی بیشتر توضیح میدی که ایراداتت به کدام جریان هست؟
اینکه بقول خودت تصور هالیودی که نازیها سادیست و بیمار روانی بودند غلط هست درست، ولی خوب چه موضع هالیوودی هست که قابل دفاع باشه؟
بنظر میرسه اونچه در آلمان اتفاق افتاد بیشتر جریانی ضد روشنگری و در واکنش به اون بود تا حدی
Russell نوشته: امیر گرامی بیشتر توضیح میدی که ایراداتت به کدام جریان هست؟
اینکه بقول خودت تصور هالیودی که نازیها سادیست و بیمار روانی بودند غلط هست درست، ولی خوب چه موضع هالیوودی هست که قابل دفاع باشه؟
بنظر میرسه اونچه در آلمان اتفاق افتاد بیشتر جریانی ضد روشنگری و در واکنش به اون بود تا حدی
بیشینه‌ی تصاویر هالیوودی برآمده از سطحی‌نگری هستند. وانگهی این سطحی نگری دارای یک اشتباه بسیار مخرب در درون خود است. نازیسم نوعی تذلذ سادیستی نبود، نازی‌ها بطور خودانگیخته گمان می‌کردند در حال اجرای عملی ذاتا خیر و مطلقا ضروری برای باقی ماندن هستند. به عبارتی آنها نه سوژه‌های پسا-اخلاقی ِ لذت‌گرای طبع‌محور(=ساد)، که سوژه‌های خودآگاه ِ اخلاق‌مدار ِ نیکی‌گستر(=کانت) بودند.
Ouroboros نوشته: بیشینه‌ی تصاویر هالیوودی برآمده از سطحی‌نگری هستند. وانگهی این سطحی نگری دارای یک اشتباه بسیار مخرب در درون خود است. نازیسم نوعی تذلذ سادیستی نبود، نازی‌ها بطور خودانگیخته گمان می‌کردند در حال اجرای عملی ذاتا خیر و مطلقا ضروری برای باقی ماندن هستند. به عبارتی آنها نه سوژه‌های پسا-اخلاقی ِ لذت‌گرای طبع‌محور(=ساد)، که سوژه‌های خودآگاه ِ اخلاق‌مدار ِ نیکی‌گستر(=کانت) بودند.
آری،ولی خوب این در موارد دیگری هم بوده و بسیاری از جنایات دیگر هم انجام شده با همین نگاه اخلاقمداری و آن هم علتش بخشی از فرآیند است که در آن قربانیان از دایره خودیها خارج شده(چه بسا از ابتدا هم درون آن نبوده اند) و سپس براحتی میشود چنین رفتارهایی را از انسانهای بظاهر سالم و عادی شاهد باشیم،و فراموش نکنیم کانت با اینکه آلمانی بود و افکارش در متفکران بعدی آلمانی اثر گذار،ولی بیشتر بخشی جدا افتاده از جریان روشنگری محسوب میشده تا رمانتیسیسم حاکم زمان آلمان نازی.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38