دفترچه

نسخه‌ی کامل: فلسفه چیست؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
سامان نوشته: در تبدیل ناشناخته ها به شناخته ها فلسفه و علم به صورت مكمل هم عمل میكنند. یعنی شما ابتدا چارچوب فلسفی برای اونچه كه بدنبالش میخواین برین تعریف میكنین و بعد از راه آزمودن (علم) اون رو به اثبات میرسونین. وقتی هم كه اثبات شد میشه شناخته و اینها منافاتی با هم ندارند.

مشكل ما با این قضیه بر میگرده به تعریف فلسفه. اگه فلسفه رو تفكر حداقل با این خصوصیات در نظر بگیریم:
داشتن عنوان، هدفمندی، استفاده از ابزارهایی مثل منطق و آگاهی از نظریه های پیشین.

اونوقت جناب هاوكینگ هم حتما در تحقیقاتشون فلسفه ورزی به كار میبرند. احتمالا اگه جناب هاوكینگ در جایی فرمودن فلسفه رو قبول ندارن، حتما وجه خاصی از تعریف فلسفه رو در نظر داشتن.
اتفاقا با هم منافات دارند.مثلا فلسفه اسلامی میخواهد خدا را ثابت کند اما علم انرا رد میکند.یا فلسفه ماده رو جوری دیگر تعریف میکند اما علم تعریف دیگری از علم دارد و.....
cool نوشته: اتفاقا با هم منافات دارند.مثلا فلسفه اسلامی میخواهد خدا را ثابت کند اما علم انرا رد میکند.یا فلسفه ماده رو جوری دیگر تعریف میکند اما علم تعریف دیگری از علم دارد و.....
اتفاقا مثال خوبی زدید. كار علم رد كردن یا اثبات كردن خدا نیست. خدا بنابر تعریف خداپرستان چیزی مادی نیست حال آنكه حیطه ی كاری علم در زمینه ی ماده است. ضمنا فلسفه ی اسلامی به نظر تركیب معنی داری نمی آید. به جای آن بهتر است بگوییم فیلسوفان مسلمان یا در حالت كلی تر (چون بسیاری عقیده دارند حداقل در ایران ما فیلسوف مسلمانی نداشته ایم) فیلسوفان خداباور.
چنانچه بیشتر دقت و تعمق كنید متوجه خواهید شد كه تعاریف علم و فلسفه از ماده نه تنها تعارضی با هم ندارند، بلكه تعاریف علمی همواره سعی میكنند خود را بر تعاریف فلسفی كه بر علم تقدم دارند منطبق سازند.
cool نوشته: آیا خود ریاضیات نیازمند فلسفه است؟

جایی که نیاز به اندیشدن داشته باشید بله نیازمند است ، منتها وقتی به یک فکت ریاضی پی میبریم بعد از آن فقط ازش استفاده میکنیم و دیگه در باره چگونگی اش نمی اندیشیم .

cool نوشته: با این حساب آیا علم بهترین جواب را به ما میدهد یا فلسفه؟

همان طور که پیشتر گفتم فلسفه ابزار است ، قیاس علم و فلسفه با هم درست نیست .
ابزار به کسی جواب نمیده بلکه کمکش میکنه که به پاسخ برسه .

cool نوشته: با پیشرفت علم خیلی از نظریات فلسفی ممکن است رد شوند.پس آیا فلسفه توجیه چیزهایی نیست که جوابشان را نمیدانیم؟

این میشود همان اطلاعات غلط ، وقتی ورودی اشتباه باشد نتیجه گیری هم اشتباه میشود . (همان مثال مسطح بودن زمین) .

اصولن فلسفه در اتاق بسته (یعنی بدون مشاهده و فقط از روی حدس و گمان و رجوع به خرد شخص) در اکثر موارد نتیجه پرت و پلا به دست میاره .
Rationalist نوشته: آری! تنها مشکلی که در این تعریف می بینم.

به نظر شما آیا برای فکر کردن و تفکر هم نیاز به تعریف هست؟ یعنی برای شما در این بحث اشکال و ایرادی در فهم و درک این دو مفهوم بوجود آمده؟


Rationalist نوشته: پس با این دیدگاه موافق هستید که در درخت باورهای ما، ادراکات فلسفی، نقش ریشه را برای شاخ و برگ های دانش های تجربی دارد؟!

فکر نمیکنم. گمان میکنم برعکس باشه. به قول استاد داوود هیوم که من ازش خیلی درس گرفتم در فلسفه، تاثرات ناشی از تجربیات هستند که یپش زمینه تصورات فکری هستند. تاثرات میوه و نتیجه تجربه هستند و تصورات ماحصل تفکرند. تصور چیزی جز کم و زیاد کردن و پروسس کردن تاثرات تجربی نیست. از طرفی هم روشنه که حواس نمیتونند چیزی ورای خودشون رو تبدیل به تاثرات (تجربه) برای ما بکنند. بنابر این تفکر و تصور همان چیزی است که قبلن تجربه شده.
cool نوشته: اگر از نگاه فلسفی نگاه کنیم شاید اصلا نباید بعضی از علوم را ثابت کرد!
بر چه اساسی جایی که علم نه علاقه اش را دارد و نه صلاحیتش را ما باید به فلسفه متوسل بشیم؟!
علم در چه جاهایی افزایش رفاه را به همراه نداشته است؟توضیح دهید.
فرمودید:ارضای حس کنجاوی و کاهش نادانی؟این یکی از دلایل گرایش به فلسفه هم هست.
آیا به نظر شما علم جواب کنجکاوی ها را نمیدهد؟
خب بلاخره میخواید از نگاه فلسفی استفاده کنید یا نه؟!:))
سلاح های شیمیایی-هسته ای-میکروبی+آلودگی های گسترده زیست محیطی و... نمونه هایی از مواردی هستند که گسترش دانش لزوما رفاه رو به دنبال نداشته.
ههمونطور که گفتم فلسفه میتونه به ما هدف بده، میتونه ماهیت و معنای پدیده ها رو مشخص بکنه و این چیز کمی نیست، دانش چنین کاری نمیکنه.
البته اگر شما این چیزها رو بی اهمیت بدونید ربطی به این قضیه نداره که آیا واقعا بی اهمیت هستند یا نه، در واقع دوست نداشتن فلسفه اشکالی نداره ولی اگر کسی فلسفه رو بیهوده بدونه قبل از اون دانش رو هم باید بیهوده بدونه چون هدف و معنای زندگی و هدف و معنای دانش مفاهیمی فلسفی هستند.

نه همه کنجکاوی ها و نه همه نادانسته ها.وقتی ماهیت چیزی پوچش ناپذیر و غیر قابل آزمایش باشه_حوزه مفاهیم، معانی، اخلاق و...) اصولا علم سکوت میکنه.
cool نوشته: آیا بدون فلسفه نمیتوان یک نظریه را اثبات یا رد کرد؟!
آیا بدون فلسفه هم میتوان تفکر کرد؟
"عقل"طی هیچ فرایند علمی اثبات نشده است.اما اثبات شده است که کار مغز تفکر است!
بدون فلسفه میشه چیزها رو اثبات کرد.
بدون فلسفه میشه اندیشید.

ولی ما تا موقعی که یک چیز رو نشناسیم نمیتونیم اشکالاتش رو متوجه بشیم و بهترش بکنیم.برای ما نمیتونیم علم رو با خود علم بشناسیم.

شوخی نفرمائید،منظورتون چیه "عقل" طی فرایند علمی اثبات نشده!؟:))
undead_knight نوشته: شوخی نفرمائید،منظورتون چیه "عقل" طی فرایند علمی اثبات نشده!؟:))
منظورم این بود که در مغز ناحیه ای بنام "عقل" وجود ندارد!حالا ما یه چیزی گفتیم شما به بزرگواری خودتون ببخشید:e405:
kourosh_bikhoda نوشته: فکر نمیکنم. گمان میکنم برعکس باشه. به قول استاد داوود هیوم که من ازش خیلی درس گرفتم در فلسفه، تاثرات ناشی از تجربیات هستند که یپش زمینه تصورات فکری هستند. تاثرات میوه و نتیجه تجربه هستند و تصورات ماحصل تفکرند. تصور چیزی جز کم و زیاد کردن و پروسس کردن تاثرات تجربی نیست. از طرفی هم روشنه که حواس نمیتونند چیزی ورای خودشون رو تبدیل به تاثرات (تجربه) برای ما بکنند. بنابر این تفکر و تصور همان چیزی است که قبلن تجربه شده.
در مورد آگاهی تجربی این رو میشه پذیرفت.
یک نکته اینجا هست و اون اینه که آگاهی ناشی از تجربه لزوما چیزی علمی نیست.یعنی چیزهای علمی علاوه بر تجربه پذیر بودن خصوصیات دیگه ای دارند که سایر تجارب انسانی گاهی فاقد اونها هستند.
و وقتی چیزی رو نشه از راه علمی فهمید باز نیاز به فلسفه بوجود میاد.
cool نوشته: منظورم این بود که در مغز ناحیه ای بنام "عقل" وجود ندارد!حالا ما یه چیزی گفتیم شما به بزرگواری خودتون ببخشید:e405:
راستش شاید اینجا بهترین جا برای این باشه که اشکالات موجود به "علم گرایی" رو بگم:)
اصولا علم گرایی باعث میشه که ما نادیده بگیریم "حقایقی" هستند که علمی نیستند، ساده ترین نمونش ریاضیات هست، ریاضیات یک سری بدیهیات داره که این بدیهیات علمی نیستند.
undead_knight نوشته: اصولا علم گرایی باعث میشه که ما نادیده بگیریم "حقایقی" هستند که علمی نیستند، ساده ترین نمونش ریاضیات هست، ریاضیات یک سری بدیهیات داره که این بدیهیات علمی نیستند.

واسه اینکه ریاضیات ابزاره و البته بدیهیاتش علمی هستند ولی بروز عینی و وجود خارجی ندارند .
undead_knight نوشته: ریاضیات یک سری بدیهیات داره که این بدیهیات علمی نیستند.

مانندِ؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15