دفترچه

نسخه‌ی کامل: فلسفه چیست؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
kourosh_bikhoda نوشته: اگر در چارچوب جستار باشه این توضیح رو عرض میکنم: اینکه منطق مادر علوم است بیشتر یک تعارف و اصطلاح برای نشان دادن رابطه پیش نیازی منطق در برابر علوم هست. نه اینکه واقعا رابطه مادری برای اینها در نظر گرفته بشه و واقعن نیز رابطه مادر و فرزندی برای فلسفه و منطق! چه بسا حتی منطق مادر فلسفه هم باشه! گفته شده منطق مادر علوم هست، گفته نشده که منطق مادر فلسفه نیست! بر این اساس، همچین استدلال استنتاجی زیاد موجه نیست که اگر فلسفه مادر منطق، و منطق مادر علم، پس فلسفه مادر علم! این رابطه همانطور که گفتم رابطه واقعی نیست مانند رابطه بزرگتر و کوچکتری.
اینکه من گفتم فلسفه مادرِ علوم و مادرِ منطق است، از جهتِ تقدمِ تاریخی است.

sonixax نوشته: خوب حالا آیا کلی داریم که بزرگتر یا مساوی جزء خودش نباشه ؟!
بله داریم: مثلا مجموعه‌ی اعدادِ طبیعی از مجموعه‌ی اعدادِ طبیعیِ زوج و فرد تشکیل شده، اما نه از آنها بزرگتر است، نه کوچکتر است و نه با آنها مساوی‌ست. البته در حسابِ بی‌نهایت‌ها، مثلا بی‌نهایتِ زوج یا بی‌نهایتِ منفی (∞-) با بی‌نهایت متفاوت است، اما همچنان اینجا ما کلی داریم که از جزء ِ خود بزرگتر یا مساوی نیست.
Dariush نوشته: بله داریم: مثلا مجموعه‌ی اعدادِ طبیعی از مجموعه‌ی اعدادِ طبیعیِ زوج و فرد تشکیل شده، اما نه از آنها بزرگتر است، نه کوچکتر است و نه با آنها مساوی‌ست. البته در حسابِ بی‌نهایت‌ها، مثلا بی‌نهایتِ زوج یا بی‌نهایتِ منفی (∞-) با بی‌نهایت متفاوت است، اما همچنان اینجا ما کلی داریم که از جزء ِ خود بزرگتر یا مساوی نیست.

خوب داریوش گرامی پیشتر فکر کنم (برداشت من اینطور است) به این توافق رسیده بودیم که ریاضیات علم (موضوع علمی) نیست .
سامان نوشته: من این تعریف رو ارائه میدم:
حقیقت تنها یک چیز است و آن هم ماده (انرژی) است. واقعیت هم صورمختلف ماده است که به چشم ما رسیده و در ذهن خطور میکند.
هنگامی که شما بخواهید در حوزه فلسفه به تعریف و بررسی[SUP]۱[/SUP] این واژه گان(حقیقت و واقعیت) بپردازید؛ چگونه "ماده/انرژی" را همان "حقیقت" می نامید؟ در حالیکه مفاهیم "ماده/انرژی" در حوزه دانش "فیزیک" قرار می گیرند. زیرا همان طو ر که خودتان هم موافق بودید؛ باید پس از تفکرات ابتدایی پیرامون هر پدیده؛ در حوزه مخصوص به خودش به آن پدیده پرداخت. در این تعریف های شما چنین پرسش های بنیاد گرایانه ای قابل طرح هستند که اساسا "ماده/انرژی" چیستند و چگونه برای ما ادراک می شوند؟صور مختلف ماده چیست؟چشم و ذهن چه پیوندی با ادراکات ما دارند؟
در حالیکه اگر از دید معرفت شناسانه[SUP]۲[/SUP] به تعریف(حقیقت و واقعیت)بپردازید؛ در ابتدای امر، اعتبار شناخت انسان حاصل از ادراکات عقلی و تجربی اش مطرح است و ما
در اینجا به طور شایسته تری می توانیم به تعریف این واژه گان بپردازیم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. در مورد ذات فربود(Reality) ؛ من نمی توانم اساس ادراکی که نسبت به آن دارم را بیان نمایم و فیلسوفی را هم نمی شناسم که به بیان آن پرداخته باشد.
هر چه بوده؛ توصیف و تا اندازه ای تعریف این واژه بوده و من معنا داشتن آن را مرز بین فلسفه واقع گرایانه(realism) و شکاکیت مطلق می دانم.
۲. Epistemology
Dariush نوشته: اینکه من گفتم فلسفه مادرِ علوم و مادرِ منطق است، از جهتِ تقدمِ تاریخی است.
E00e

+و همچنین:

همچنان که از سرگذشت فیلسوفان باستان ( یونان و ..) روشن است، دانش و و فلسفه از هم جدا نبوده و
همه ی دانش، زیرانبوهه ای از فلسفه به شمار میرفت. چرا که دانسته های دانشیک به اندازه ای اندک بود که
هتّا در زمان پورسینا، نوشته اند که او همه دانشهای زمان خود را تا ١۳ سالگی فرا گرفته بود! فیلسوفان یونان
باستان، هم هندسه میدانستند و گاه هم پزشکی و جز آن!

در آنزمان هم فلسفه ، یک جور پوسته ی دربرگیرنده ی همه اندک رشته های دانش بود و همه ی دانشها
و آروین های هتا نادانشیک, از اینراه با هم پیوند داشتند، برای نمونه ، آخشیج ( عنصر) های ۴ گانه، نه تنها در
گیتیگ، بساکه در پزشکی هم بشمار آورده میشدند و بگونه "سرد و گرم، خشک و تر" در پیکر آدمی بازتاب
میافتند. یا برای نمونه، فیلسوف کهن میدید که دود به آسمان میرود، آب به دریا میریزد، سنگ بر زمین می افتد،
کودک به آغوش مادر میرود و ... , به این برآورد و گزاره ی فلسفی که همه ی این رویداد هارا پوشش میداد ،
میرسید که : " هر چیزی به ریشه ی خودش بر میگردد " (کل شی ٔ یرجع الی اصله )

با پیشرفت جهش آسای دانش ( به چم امروزی)، این بخش کم کم در درون فلسفه که پوسته ای
دربرگیرنده بروی همه ی رشته های دانش بشمار میرفت، برجسته تر دیده شد و موتور مهادین
پیشرفت فلسفه نیز گردید. امروزه دشوار بتوان گزاره های فلسفی را بی نگرش به دستاورد های
دانش ، بیرون داد. هم اکنون هر شناخت و دگرگونی بویژه در میدان دانش فیزیک هسته ای و کوانتومی،
مایه ی پدید آمدن گونه های نوین از دید فلسفی به جهان میشود و بار دیگر، از آنجا که بسیاری
از گزاره های فیزیک، کوانتومی، با مزدائیک بدست آمده و هنوز بگونه ی آروینی پایور نشده اند،
گمانه زنی های فلسفی دانشیک نیز در میان بزرگان دانش فیزیک و ... فزونی گرفته است.

کوتاه سخن، اکنون دیگر بایستی بسیاری از دید های فلسفی کهن را در راستای های گوناگون
فلسفه بدور ریخت ( مانند گفته های ملا صدرا که کار "دیدن"، از انیروست که نوری از چشم ما
بیرون میاید و به پیکره ای میخورد!) و تنها بخش هایی را که با دستاورد های دانش های گوناگون
(رشته های دانش) همآواز هستند، در کالبد یک فلسفه ی فراگیر دانشیک و ماتریالیستی جای داد.
خویشکاری این فلسفه ی نوین، نگاه کلان به جهان با یاری دستاورد های همه ی رشته های
دانش خواهد بود. یابهتر بگوییم یک رشته ی نوین دانش که همسانی های همه ی رشته های
دانش را در خود گرد میاورد، شیمی نیست ولی از شیمی مایه دارد، فیزیک نیست ولی از فیزیک
مایه دارد، هومن شناسی نیست ولی از ان مایه دارد.



Rationalist نوشته: هنگامی که شما بخواهید در حوزه فلسفه به تعریف و بررسی[SUP]۱[/SUP] این واژه گان(حقیقت و واقعیت) بپردازید؛ چگونه "ماده/انرژی" را همان "حقیقت" می نامید؟ در حالیکه مفاهیم "ماده/انرژی" در حوزه دانش "فیزیک" قرار می گیرند. زیرا همان طو ر که خودتان هم موافق بودید؛ باید پس از تفکرات ابتدایی پیرامون هر پدیده؛ در حوزه مخصوص به خودش به آن پدیده پرداخت. در این تعریف های شما چنین پرسش های بنیاد گرایانه ای قابل طرح هستند که اساسا "ماده/انرژی" چیستند و چگونه برای ما ادراک می شوند؟صور مختلف ماده چیست؟چشم و ذهن چه پیوندی با ادراکات ما دارند؟
در حالیکه اگر از دید معرفت شناسانه[SUP]۲[/SUP] به تعریف(حقیقت و واقعیت)بپردازید؛ در ابتدای امر، اعتبار شناخت انسان حاصل از ادراکات عقلی و تجربی اش مطرح است و ما
در اینجا به طور شایسته تری می توانیم به تعریف این واژه گان بپردازیم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. در مورد ذات فربود(Reality) ؛ من نمی توانم اساس ادراکی که نسبت به آن دارم را بیان نمایم و فیلسوفی را هم نمی شناسم که به بیان آن پرداخته باشد.
هر چه بوده؛ توصیف و تا اندازه ای تعریف این واژه بوده و من معنا داشتن آن را مرز بین فلسفه واقع گرایانه(realism) و شکاکیت مطلق می دانم.
۲. Epistemology
تصور میكنم مزدك گرامی در پاسخشان بسیار بهتر از من آنچه را كه در ذهن من بود بیان نمودند.
Dariush نوشته: مثلا مجموعه‌ی اعدادِ طبیعی از مجموعه‌ی اعدادِ طبیعیِ زوج و فرد تشکیل شده، اما نه از آنها بزرگتر است، نه کوچکتر است و نه با آنها مساوی‌ست. البته در حسابِ بی‌نهایت‌ها، مثلا بی‌نهایتِ زوج یا بی‌نهایتِ منفی (∞-) با بی‌نهایت متفاوت است، اما همچنان اینجا ما کلی داریم که از جزء ِ خود بزرگتر یا مساوی نیست.
ولی در اینجا هم فرایافتی(concept) بنام گرانسنگی (cardinality ) در میان است، بزبان دیگر میتوان
گفت که انبوهه ی مر (عدد) های طبیعی، گرانسنگ تر از مرهای تاگ (فرد) یا جفت (زوج) هست.
Countability and Cardinality of Infinite Sets I | Mathematical Musings
اگر رابطه ی فلسفه با علم را با رابطه ی اندیشه و عمل هم سنگ بدانیم، آنگاه این همواره اندیشه است كه میتواند مدعی باشد بر عمل احاطه دارد و به واقع صاحب عمل است. هرچند اگر اندیشه از نتیجه ی یك عمل هم تاثر بپذیرد باز این خود اندیشه است كه چنین تاثر پذیری را تصویب و اجرا مینماید.
سامان نوشته: آنگاه این همواره اندیشه است كه میتواند مدعی باشد بر عمل احاطه دارد و به واقع صاحب عمل است
به وارونه، اندیشه ی ما با آروین (experience/Erfahrung) و کنش پرورش یافته و از پریمات های
بوزینه مانند ، در درازای میلیونها سال، هومن "اندیشمند" (homo sapiens) را پدید اورده است.
بزبان ساده، اندیشه های نادرست به کردار هایی انجامیده اند که پاسخ بدی از سوی زیستبوم
گرفته و به مرگ وکنار رفتن و فرودستی آن اندیشه ورز رسیده اند و بدینگونه، در چرخه ی بازخورد
( Regelungskreis/feedback circuit)، یا کنش و واکنش ، کودن ها جای خود را به باهوش ها داده اند.
(natural selection)

مزدك بامداد نوشته: به وارونه، اندیشه ی ما با آروین (experience/Erfahrung) و کنش پرورش یافته و از پریمات های
بوزینه مانند ، در درازای میلیونها سال، هومن "اندیشمند" (homo sapiens) را پدید اورده است.
بزبان ساده، اندیشه های نادرست به کردار هایی انجامیده اند که پاسخ بدی از سوی زیستبوم
گرفته و به مرگ وکنار رفتن و فرودستی آن اندیشه ورز رسیده اند و بدینگونه، در چرخه ی بازخورد
(feedback circuit)، یا کنش و واکنش ، کودن ها جای خود را به باهوش ها داده اند. (natural selection)

یعنی میفرمایید انسان نخست عمل میكند بعد اندیشه اش شكل میگیرد؟؟
فكر كنم منظور من از اندیشه رو اشتباه متوجه شدین.
سامان نوشته: یعنی میفرمایید انسان نخست عمل میكند بعد اندیشه اش شكل میگیرد؟؟
"تک آدمی" و گونه ی زیستی هومن، دو چیز جدا هستند، گونه ی زیستی ما، هوش و توان اندیشه ی خود
را در روندی چندین میلیون ساله، در پی " کوش و ایرنگ" (try & fail = feedback circuit) زادمان های فراوان
بدست آورده، بزبان دیگر ،اندیشه ی او که کنش او را پدید آورده، پاسخ گاه شایسته و گاه نایسته (negativ) از
زیستبوم (environment/natur) گرفته است و اینگونه*، اندیشه پرورده شده که امروزه یک "تک آدم" (Einzelmensch)،
با پیشتوانه ی این میلیونها سال آروین و آزمون، میتواند کارهایش را با اندیشه اش شمارگری (calculate)و کنترل
نماید. ولی بازهم شما اگر در کارهایتان به ناکامی و شکست برخورد کنید (= پاسخ نایسته ی طبیعت به شما)،
کم کم در کارهای خود بازبینی (revision) میکنید ( اندیشه ی خود را میدگرید you change your mind )



*by natural selection
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15