دفترچه

نسخه‌ی کامل: فلسفه چیست؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15
sonixax نوشته: مزدک گرامی

فرهود و فربود و رخکرد معنیشون چی میشه ؟!

من به جای ایشان بگویم؟!

1. فَرهود = حقیقت ؛ فر به چم والاترین و بیشترین، هود/هوده حق و درستی ~ فرهود اینست که مرلین مونرو زن زیبایی بود.

2. فَربـود = واقعیت ؛ آن "بودی" که فرای ویر ماست ~ فَربـود اینست که مرلین مونرو دوستداران بسیاری دارد.

3. رُخکَـرد = به وقوع پیوسته ؛ عمل انجام شده ~ رُخکَـرد اینست که مرلین مونرو سالیان پیش جان سپرده است.
مزدك بامداد نوشته: اینهم تا اندازه ای نادرست است:

حق = هوده
باطل = بی هوده
Truth = حقیقت = (فرهود = فر + هوده) چیزی که درون ویر ما از جهان بیرونی نگاشته میشود، مانند رنگ سرخ یک سیب، که همچه چیزی در جهان بیرونی نیست و این سرخی، سفرنگ (تفسیر) مغز ما از فوتون هایی است که از سیب به ما میرسد.
پس فرهود این است که سیب سرخ است، ولی سرخی این رنگ وابسته به مغز ماست: ١۰۰% روشن نیست که شما سرخی را همانگونه در می یابید که من در می یابم.

Reality= واقعیت = (فربود = فر + بوده ) چیزی که بیرون از ویر ما و ناوابسته به برداشت ما هستی دارد، مانند فوتون هایی ( ریزگان نور) با بسامد ( فرکانس) ویژه که رنگ سرخ را در ویر ما پدید میاورند.
پس فربود این است که چیزی بنام سیب هست که از ان فوتون هایی به چشم ما میرسد و هستی او به دریافت ما وابسته نیست

in fact ~ de facto = (در شـُـد/ در کردار) = عملا ً ( فی الواقع)

fact = واقعیت عملی = (رُخکرد/ شـُـده) کاری که به واقعیت پیوسته است، کار انجام شده. یا همان واقعیت های روشن و سخت، برای نمونه فاکت این است که ژاپن بمب اتمی خورده ( واقعیتی که در چند سال پیش بوده و کسی نمیتواند بگوید که نخورده) ولی نمیگویند که فاکت این است که همه گرسنه شان میشود، این یک واقعیت است ولی چون در چهره ی یک رویداد نیست، نام فاکت برایش درخور نیست.
البته جناب مزدک توضیح شما درست و دقیق هست ولی مشکل ما با عرف ادبیات ایران رو حل نمیکنه. طبق این ادبیات همچنان حقیقت ترجمه ی reality و واقعیت به عنوان ترجمه ی fact و truth مورد استفاده قرار میگیرند.
در ضمن با توجه به همین عرف من این تعریف رو ارائه میدم:
حقیقت تنها یک چیز است و آن هم ماده (انرژی) است. واقعیت هم صورمختلف ماده است که به چشم ما رسیده و در ذهن خطور میکند.
سامان نوشته: البته جناب مزدک توضیح شما درست و دقیق هست ولی مشکل ما با عرف ادبیات ایران رو حل نمیکنه. طبق این ادبیات همچنان حقیقت ترجمه ی reality و واقعیت به عنوان ترجمه ی fact و truth مورد استفاده قرار میگیرند.
در ضمن با توجه به همین عرف من این تعریف رو ارائه میدم:
حقیقت تنها یک چیز است و آن هم ماده (انرژی) است. واقعیت هم صورمختلف ماده است که به چشم ما رسیده و در ذهن خطور میکند.
ما اگر خود را روشن اندیش میدانیم، نباید که پیرو هامیان (عوام) و آیین های کهنه و نادرست باشیم. زبان پارسی ( نه "فارسی") همتا های باریک و گویا برای همه ی این فرایافت ها ( مفهوم ها) دارد. اگر برای نمونه، فرزانه ای واژه ی نوین "گفتمان" را بکار نمیبرد، اکنون باید از واژه های ناگویا تر و نارساتر سود میبردیم.
پس اگر ما حقیقت را که همان (truth) است بجای واقعیت (reality) و بجای فاکت و .. هم بکار ببریم، زبان خود را کم مایه کرده و توانایی باریک اندیشی فلسفی را که فرایافت هارا به باریکی و ریزی از هم جدا میکند، نداریم و اندیشه ی نوینی از ما زاده نمیشود.
---

از سوی دیگر گفته ی شما هم نادرست مینماید چرا که در هر واژ نامه ی انگلیسی پارسی اندک ترازبالایی، واقعیت را به (Reality) بازگردان کرده اند.
FarsiDic.com - Farsi to English Dictionary
[ATTACH=CONFIG]2353[/ATTACH]
مزدك بامداد نوشته: ما اگر خود را روشن اندیش میدانیم، نباید که پیرو هامیان (عوام) و آیین های کهنه و نادرست باشیم. زبان پارسی ( نه "فارسی") همتا های باریک و گویا برای همه ی این فرایافت ها ( مفهوم ها) دارد. اگر برای نمونه، فرزانه ای واژه ی نوین "گفتمان" را بکار نمیبرد، اکنون باید از واژه های ناگویا تر و نارساتر سود میبردیم.
پس اگر ما حقیقت را که همان (truth) است بجای واقعیت (reality) و بجای فاکت و .. هم بکار ببریم، زبان خود را کم مایه کرده و توانایی باریک اندیشی فلسفی را که فرایافت هارا به باریکی و ریزی از هم جدا میکند، نداریم و اندیشه ی نوینی از ما زاده نمیشود.
البته جای این بحث در اینجا نیست ولی روشن اندیشی همواره در این نیست كه مخالف برویم. نتایج روشن اندیشی را میبایست برای عوام هم قابل هضم نمود. هرچند اینكه چه واژه ای را میبایست معادل چه واژه ی بیگانه قرار دهیم چندان به روشن اندیشی ربطی ندارد و بیشتر تابع ظرافت ادبی واژه گزینها میباشد.
---
مزدك بامداد نوشته: از سوی دیگر گفته ی شما هم نادرست مینماید چرا که در هر واژ نامه ی انگلیسی پارسی اندک ترازبالایی، واقعیت را به (Reality) بازگردان کرده اند.
FarsiDic.com - Farsi to English Dictionary
[ATTACH=CONFIG]2353[/ATTACH]
در واژه نامه ها در مقابل truth و reality هم واقعیت و هم حقیقت نوشته شده و این بخاطر این است كه واژه نامه ها معانی عمومی لغات را به ما ارائه میدهند.
مثلا:
دیکشنری آنلاین انگلیسی و فارسی
یا
English to Farsi Dictionary: Dictionary Farsi, Persian Dictionary, دیکشنری آنلاین , Farsidic, Iranian Dictionary English to Farsi, Dictionary Farsi to English, Persian Online Dictionary: English to Persian, Mobile Free Download Farsi to
این اولین بار نیست كه من با این تضاد روبرو شده ام و نخست فكر میكردم من اشتباه میكنم ولی با جستجوی بیشتر متوجه شدم كه شریعتی مشخصا این واژه گزینی را انجام داده و در گفتمانهای فلسفی-دینی درون ایران هم بیشتر افراد به همین صورت معادل لغات را پذیرفته اند. اصلا اشاره ی Rationalist در همین جستار هم تایید كننده ی همین موضوع است.
سامان نوشته: ... كه واژه نامه ها معانی عمومی لغات را به ما ارائه میدهند...
درست، ولی ایندو که یکسان نیستند. ما در جایگاه روشن اندیشانی که گفتگو های فلسفی و دانشیک میکنیم ، می باید هرکدام را درست بجای بیاوریم. همچنان که در نوشته های انگلیسی و آلمانی و ... ، هرگز بجای :
Reality, Wirklichkeit, Realite
نمی نویسند:
Truth, Wahrheit, Verite
---در مزدائیک ( ریاضی ) هم میگویند:
True or false
نه
real or unreal
...
...
sonixax نوشته: من چنین فکری نمیکنم ! قرار نیست که برای توضیح دانش یک کتیبه بنویسیم به نظر من همین یک خط کفایت میکند تا توضیح دهد اصلن علم چیست ، مشخصات علمی بودن یک مساله بحثی دیگر است که پیشتر آورده شده :
من آن نقل قول را در تعریف "دانش" ، کامل نمی دانم! به هر روی، آیا قبول دارید که اساسی ترین ویژگی های" دانش" ، تجربی و ابطال پذیر(شک پذیر) بودن آن است؟
اگر موافقید، لطفا توضیح دهید که چگونه" ریاضیات" را هم دانشیک می پندارید. صرف بیان اینکه ریاضیات ابزار است، توضیح مناسبی برای من نیست!




sonixax نوشته: بازی کردن با واژگان و قبولاندن تعریف خودمان به یک واژه و زورچپان کردنش در بحث کار نادرستیست .
کودکانه است اگر بخواهم بر سر واژگان با شما به نزاع بپردازم! با وجود اینکه تعریفی هم که خودتان آوردید(
نقل قول:حقیقت . [ ح َقی ق َ ] (ع اِ) چیزی که بطور قطع و یقین ثابت است .
) به تعریف من نزدیک تر می باشد؛ ولی چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا پیشتر توضیح دادم که چرا چنین تعاریفی را برای آن واژگان در نظر گرفته ام:
نقل قول:در تعریف این واژگان میان بن مایه های گوناگون، ممکن است اختلاف هایی وجود داشته باشد؛ اختلافی به وسعت مکاتب فلسفی گوناگون. ترجمه و معنای فارسی آن که جای خود دارد.
ولی تعریفی که من برای این دو واژه برگزیده ام؛ در میان بن مایه هایی که تاکنون بررسیده ام؛ در گرو مکتب فلسفی خودم؛ نیکو ترین بوده اند.






sonixax نوشته: شما هرگز نمیتوانی -10 چیز داشته باشید ، هرگز نمیتوانید بینهایت چیز داشته باشید و خیلی مسایل دیگر .
این نشان گر تفاوت اساسی میان ماهیت ریاضیات با سایر علوم تجربی(دانش) می باشد.






sonixax نوشته: و همان طور که پیشتر یک میلیارد بار توضیح داده ام و پی در پی به عمد نادیده گرفته شده ریاضی چیزی بیش از یک ابزار نیست ، ابزاری که از ساده ترین شکل ممکن در رابطه با آنچه در زندگی روزمره ما جریان داشت (جمع و تفریق) شروع شد و رفته رفته تکامل پیدا کرد و امروزه به اینجا رسیده .
صد میلیارد مرتبه دیگر هم، اگر این جمله را تکرار نمایید؛ راه به جایی نخواهید برد. اگر باورمندید که درک درستی از ریاضیات دارید؛
امید است بتوانید توضیح دهید که چگونه "ریاضیات" ابزاریست، هم علمی و هم ابطال ناپذیر؟!




sonixax نوشته: اینکه سایر موجودات آن را قرمز نمیبینند کوچکترین تاثیری در این حقیقت که آن سیب قرمز است ندارد .
هنگامی که دانش ما چنین حکم می کند؛ که هر موجودی سیب را به یک رنگ می بیند؛ شما چگونه برای حقیقت(قطع و یقین ثابت) رنگ سیب، معنا قایل می شوید؟
اگر از مقوله وجودشناسی، پیرامون وجود یا عدم وجود سیب چنین اظهاری می داشتید، من نیز مخالفتی نداشتم؛ و اگر همچنان باورمندید که من در اشتباه هستم؛ لطفا بیشتر توضیح دهید.
Rationalist نوشته: من آن نقل قول را در تعریف "دانش" ، کامل نمی دانم! به هر روی، آیا قبول دارید که اساسی ترین ویژگی های" دانش" ، تجربی و ابطال پذیر(شک پذیر) بودن آن است؟
اگر موافقید، لطفا توضیح دهید که چگونه" ریاضیات" را هم دانشیک می پندارید. صرف بیان اینکه ریاضیات ابزار است، توضیح مناسبی برای من نیست!

برای بار صد هزارم ، ریاضیات ابزار است نه علم نه دانش و نه چیز دیگر !!!! ای بابا .
به عبارت ساده تر این ادعای من نیست که ریاضیات دانشیک است ! اگر شما چنین ادعایی دارید این گوی و این میدان ولی مهر ورزیده ادعای دروغ به ما نچسبانید !

Rationalist نوشته: به تعریف من نزدیک تر می باشد؛ ولی چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا پیشتر توضیح دادم که چرا چنین تعاریفی را برای آن واژگان در نظر گرفته ام:

بر خلاف شما من با واژگان بازی نمیکنم . حقیقت = واقعیت .
آی منظور من از حقیقت اینه منظور اون از واقعیت اونه پیچاندن بحث و کاری بیخودی هستش . اینجا هم قرار نیست یک دیکشنری از واژگان مورد نظر دوستان داشته باشیم .


Rationalist نوشته: این نشان گر تفاوت اساسی میان ماهیت ریاضیات با سایر علوم تجربی(دانش) می باشد.

برای بار صد و یک هزارم ، از نظر من ریاضیات ابزار است .


Rationalist نوشته: صد میلیارد مرتبه دیگر هم، اگر این جمله را تکرار نمایید؛ راه به جایی نخواهید برد. اگر باورمندید که درک درستی از ریاضیات دارید؛
امید است بتوانید توضیح دهید که چگونه "ریاضیات" ابزاریست، هم علمی و هم ابطال ناپذیر؟!

شما برای من توضیح بدهید که کامپیوتر به عنوان یک ابزار ابطال پذیر است ! هر وقت تونستید مطمئن باشید همون توضیح رو به کمیته نوبل که بدهید بهتون جایزه میدهند . یاد ماهم بکنید موقع خواندن تزتون !
من فکر میکردم دارم با کسانی که دست کم فارسی سخن گفتند بلد هستند بحث میکنم ! دیگه نیمدونستم که باید بیایم توضیح بدیم ابزار چیه و به چه دردی میخوره !!!!
شده حکایت اون خانمی که در کلاس زبان آلمانی نه تنها باید بهش یاد میدادند که فنجان چیست بلکه مورد مصرفش و چگونگی استفاده اش را هم باید بهش می آموختند !!!!

Rationalist نوشته: هنگامی که دانش ما چنین حکم می کند؛ که هر موجودی سیب را به یک رنگ می بیند؛ شما چگونه برای حقیقت(قطع و یقین ثابت) رنگ سیب، معنا قایل می شوید؟
خوب مثل اینکه باید در مورد رنگها و شیوه فرگشت موجودات و دلیل کور رنگی در برخی رنگهای مختلف هم برای دوستان توضیح بدهیم !
همان طور که پیشتر گفتم اینکه فلان موجود به دلیل کور رنگی قادر به تشخیص رنگی خاص نیست کوچکترین تاثیری در اینکه آن جسم قرمز هست یا نیست ندارد .

اینجا همانجاست که میگویند بحث فلسفی در اتاق بسته به چرندیات کشیده میشود !!! چون فلسفه هم ابزار است . این چیزی هستش که دوستان از جمله شما به عمد نمیخواهند درکش کنند و مدام نادیده میگیرنش ! بعد از ما توقع ارایه ابزارِ علمی ی ابطال پذیر هم دارند E330E105

ما برویم ببینیم میتوانیم ابزار ابطال پذیر اختراع کنیم :))))
مزدك بامداد نوشته: اینهم تا اندازه ای نادرست است:

حق = هوده
باطل = بی هوده
Truth = حقیقت = (فرهود = فر + هوده) چیزی که درون ویر ما از جهان بیرونی نگاشته میشود، مانند رنگ سرخ یک سیب، که همچه چیزی در جهان بیرونی نیست و این سرخی، سفرنگ (تفسیر) مغز ما از فوتون هایی است که از سیب به ما میرسد.
پس فرهود این است که سیب سرخ است، ولی سرخی این رنگ وابسته به مغز ماست: ١۰۰% روشن نیست که شما سرخی را همانگونه در می یابید که من در می یابم.[SUP]۱[/SUP]


Reality= واقعیت = (فربود = فر + بوده ) چیزی که بیرون از ویر ما و ناوابسته به برداشت ما هستی دارد، مانند فوتون هایی ( ریزگان نور) با بسامد ( فرکانس) ویژه که رنگ سرخ را در ویر ما پدید میاورند.
پس فربود این است که چیزی بنام سیب هست که از ان فوتون هایی به چشم ما میرسد و هستی او به دریافت ما وابسته نیست

in fact ~ de facto = (در شـُـد/ در کردار) = عملا ً ( فی الواقع)

fact = واقعیت عملی = (رُخکرد/ شـُـده) کاری که به واقعیت پیوسته است، کار انجام شده. یا همان واقعیت های روشن و سخت، برای نمونه فاکت این است که ژاپن بمب اتمی خورده ( واقعیتی که در چند سال پیش بوده و کسی نمیتواند بگوید که نخورده) ولی نمیگویند که فاکت این است که همه گرسنه شان میشود، این یک واقعیت است ولی چون در چهره ی یک رویداد نیست، نام فاکت برایش درخور نیست.
ضمن ابراز خرسندی از حضور شما در این جستار؛ به بررسی نگرشتان می پردازم!

آنچه پیرامون تعاریف واژگان مورد اختلاف بیان داشتید؛ در فلسفه نیز، میان فلاسفه گوناگون مورد
اختلاف بوده و من تلاش نموده ام که بهترین معانی را بر طبق فلسفه خردگرایانی(همچون دکارت) برگزینم.
به باور من در چنین شرایطی که معنای این واژگان در گفتمان های فلسفی و حتی دانشیک؛ نقش
کلیدی را به عهده دارند؛ نیکو تر می نماید که به طور تحلیلی و تعریف مدار؛ به گفتگو بنشینیم.
از این رو من تعریف مورد نگرم را از واژگان "حقیقت" و "واقعیت" برای دوستان بیان نمودم تا
گفتمانی شفاف تر داشته باشیم؛ ولی گویا حساسیتی شگفت بر این معانی وجود دارد که حتی شما نیز
تعاریف خودتان را ارجح تر دانسته و برخی دوستان نیز همچون شاگردانی کوشا(!)، به مرور درس معانی
واژگان پرداختند!
همچنان که پیشتر نیز نگاشته ام؛ من سر اختلاف میان معنای واژگان، وقت خود را هدر نخواهم داد؛
از این رو این گفتمان را با تعاریفی که شما بیان نمودید(برای فرهود،فربود و...) به پیش خواهم برد و
بیش از پیش، سپاس گزارتان خواهم بود اگر با بیان بن مایه هایی؛ پنج فیلسوف خردگرا را
را نام ببرید که همچون شما، چنین تعاریفی را در فلسفه خود برای این واژگان در نگر گرفته بودند.
تا زین پس؛ من نیز در گفتمان های فلسفی/دانشیک؛ با چنین تعاریفی حاضر شوم.
و اکنون چنین پرسشی برایم مطرح است؛ که مزدک دانشمند، "فلسفه" را چگونه تعریف می نمایند؟



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. جناب sonixax به بخش قرمز رنگ توجه بیشتری نمایند؛ شاید مقصود مرا در بیان مزدک دانشمند، بهتر
درک کنند.
Rationalist نوشته: ۱. جناب sonixax به بخش قرمز رنگ توجه بیشتری نمایند؛ شاید مقصود مرا در بیان مزدک دانشمند، بهتر
درک کنند.

باز هم اینکه ترکیب مغز ما + چشمان ما توانایی تشخیص طیف قرمز رنگ نور را دارند دلیل بر نبود سرخی یا سرخ نبودن سیب نیست . و چه بسا نور طیفهای رنگی بیشتری هم داشته باشد که ما توانایی تشخیصش دیداری شان را نداشته باشیم و یا هنوز موفق به کشفشان نشده باشیم ولی با این حال این عدم توانایی (در صورت وجود) نمیتواند دلیلی بر عدم وجودشان باشد .
یک نگاه جزئی به فرگشت به خوبی مشخص میکند که اصلن ما چرا میتوانیم رنگ قرمز را ببینیم ولی به طور مثال گربه نمیتواند .
در ضمن من همواره با سخنان مزدک گرامی موافق نیستم .
kourosh_bikhoda نوشته: البته نگرش راسل هست.
با احترام به ایشان و جایگاهِ والا و ارجمندشان، ولی قرار نیست که هرچه ایشان می‌گویند به سببِ آنکه «برتراند راسل» هستند پذیرفتنی و درست باشد. ما حداقل می‌دانیم که ایشان در موردِ ویتگنشتاین دچارِ لغزش‌هایی غریبی شده بودند!

kourosh_bikhoda نوشته: باز هم مشکلی در تعریف راسل ایجاد نمیشه. علم هم میتونه وارد مقوله های بالا بشه. شاید هم شده باشه و هنوز به نتیجه نرسیده. مثلن زمانیکه اتم امری فلسفی بود، یکی مانند شما در یک انجمن مانند اینجا همین نطق رو در دفاع از گستردگی و شکست ناپذیری فلسفه ارائه میکرد. همین الان هم تئوری وحدت تا حد زیادی فلسفی است. راه دور نریم. تئوری نسبیت هم فلسفی است. خب البته علت اینه که درک و دریافت بشر از این تئوری ها اندکه و بنابر این روی به تفکر و تفلسف میاره.
امروز فلسفه از آن شکل‌اش که در پیِ شناختِ ناشناخته‌ها باشد، خارج شده و دیگر فیلسوفی را نمی‌یابید که به شما در موردِ کائنات و ریزذره‌ها بخواهد داده بدهد. من تعریفِ سامانِ گرامی را با قدری دگرگونی می‌پذیرم: فلسفه نوعی اندیشیدنِ روشمند است که در آن کوششِ شخصِ اندیشه‌گر بر این است که نخست پرسش‌هایی شفاف و درست بسازد، سپس آنها را با پرداختن به تمامِ جنبه‌های اساسیِِ‌شان و با دوری‌جویی از آفاتِ درست‌اندیشی پاسخ بگوید و همینطور تا حل کاملِ مساله پیش رود. بنابراین فلسفه تنها شناخت نیست، بلکه همین که شما بتوانید درست پرسیدن را بیاموزید و توانایی نگرشِ عالمانه به مسائل را داشته باشید، اولین و مهمترین گام را برای فلسفیدن برداشته‌اید. در مواقع، همانطور که پیشتر هم گفته‌ام، ارزشِ اصلیِ فلسفه از نگاهِ من همان هنرِ پرسیدن است. پرسش‌هایی که شما در فلسفه می‌یابید هرگز جایی نمی‌بینید: هستی، اخلاق، مرگ، وجود، معنا، نیستی... تمام اینها مسائلی فلسفی هستند. از سویی دیگر وجودِ اشتراک میانِ اموری که هم در فلسفه و هم در علوم مطرح هستند، بی‌اعتباریِ نگرشِ فلسفی را الزاما نمی‌رساند. نگاه کنید به آنچه ویتگنشتاین پیرامون زبان و منطق گفته و پرداخته، که علارغمِ جداییِ زبان و منطق از حوزه‌ی فلسفه و تبدیل شدنِ هردویِ آنها به یک علمِ مستقل، همچنان معتبر، اصیل، درخشان و ناب‌ است!

همچنین، آنچه اساسی‌ست تغییر و بهبود روش‌ها و اسلوب‌ها به سوی بهترین شکلِ ممکن است وگرنه همه‌ی علوم در جاهایی دچار لغزش‌های بزرگی شده‌اند. اعتبارِ یک علم (یا یک روشِ شناخت) در روش‌ها و سرچشمه‌های شناخت‌اش است.

از دامانِ همین اندیشیدنِ روشمند است که علومی چون منطق متولد و پرورش یافته‌اند. پس اگر می‌گویند فلسفه مادرِ علوم است، بیراه نیست، چرا که می‌دانیم که همین تلاشِ مستمرِ ذهنِ بشر برای یافتنِ یا تنظیم کردنِ اسلوبی معتبر و درست برای اندیشیدن است که امروز می‌توانیم داوریِ درست پیرامونِ جهانِ خود داشته باشیم و اگرچه امروز ابزارهای شناختِ گوناگونی(مزداهیک، فیزیک، منطق ...) در دسترس داریم، اما از آنجا که اسلوبِ همگی یکی‌ست، نتایج و دریافت‌ها همیشه یکی هستند، اگرچه بیان متفاوت باشد.

در نخستین گام، مساله‌ را درست شناخته و به آن می‌اندیشیم، سپس پرسش‌های شفاف و درست می‌سازیم، سپس منابعِ آگاهی و دریافت را می‌یابیم و در نهایت سعی می‌کنیم با پرهیز از آفاتِ درست‌اندیشی، پرسش‌ها را پاسخ بگوییم. پس اگر بگوییم درست‌اندیشی (که شامل سنجشگرانه‌اندیشی نیز می‌شود) یک هنر است، بیراه نگفته‌ایم، چون عده‌ای بسیار قلیل از مردم اینگونه اندیشه می‌کنند.

من می‌خواستم جایی را برای تمایزِ علم و فلسفه مشخص کنم، اما اکنون ترجیح می‌دهم تمایز را میان اندیشیدن و درست اندیشیدن بگذارم. در این معنا گاه فلسفه ابزاری می‌شود در دستِ یک دانشمند و گاه یک فیلسوف خود را در معرضِ پرداختن به یک موضوعِ علمی می‌بیند.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15