در فروم گفتگو یک تالاری بود که من نصفه و نیمه شجره نامه ی خودم رو نوشتم فقط مونده بود اسم و فامیلم رو آخرش بنویسم که بیان به جرم کفر دستگیرم کنن ببرن!
برای من خیلی سخت بود!
چون من در یک خانواده ی مذهبی شش سیلندر رشد کردم... بعد عید قربان امسال ما فرودگاه بودیم تا پدر و مادرم رو که برای nامین بار به مکه مشرف میشدن! از فرودگاه بیاریم!
داستانش در کل خیلی جالب و طولانیه!
من از بچگی در یک خانواده بسیار مذهبی و بصورت آدم خیلی متدینی بار اومدم.
دوره دبستان دو بار تو المپیاد قرآن منطقه اول شدم!
غیر از جزء 30که از اول تا آخر حفظ بودم خیلی از سوره های دیگه هم از بر بودم.
تا همین چندسال پیش هم حفظ بودم ولی چون نسبت بهشون بی اعتقاد شدم از یادم رفته.
از 9سالگی تا 19سالگی نماز و روزه ترک شده نداشتم.
در کل کارم درس خوندن و انجام فرایض دینی و ورزش کردن و تفریحات سالم بود! من مدال و کاپ و لوح قهرمانی ورزشی هم در رشته های مختلف زیاد دارم. از فوتبال و شنا بگیر تا رزمی!
در برهه هایی از تاریخ جاهلیت بسیجی بیش فعال هم بودم.
اما چیزی که به نظرم کار دستم داد یکی روحیه کنجکاوی بود که عادت داشتم تو هر سوراخی سَرَک بکشم و تَه هر چیزی رو که نظرم رو جلب میکرد در بیارم.
(الان هم همینجوری هستم و تا ته دیگ چیزی رو که فکرم رو به خودش مشغول کرده در نیارم ول نمیکنم)
دومین چیز وسواس بود. من تو ادای فرایض دینیم وسواس عجیبی داشتم. شاید بخندین ولی حتی موقع وضو گرفتن هم مثل آخوندها دقت زیادی داشتم تا آب میلیمتری جابجا نشده و خدای ناکرده وضوم ندونسته اشتباه در نیاد!
اون موقع ها یادمه سوال زیادی تو ذهنم نبود و حتی بعضی شکیات مجاز دینی رو هم حتی جرات نمیکردم بهشون فکر کنم!(بیشتر بخاطر تربیت مذهبی تعصبی خانواده )
اصل داستان بعد از آمدن اینترنت و آشنا شدن با سایت هایی مثل گفتمان بود.
بخاطر تعصب مذهبیم و دید بچه گانه ای که بالطبع در اون زمان عادی بود و بخاطر سن کمم بود اول فکر میکردم گردانندگان سایت های ضد دینی همگی یک مشت حقوق بگیر سیا و موساد و همینطور افرادی که در این سایت ها پٌست میدادند و بی دین بودند همگی جیره خوار و نوکر اجنبی و حقوق بگیر و خائن و بی همه چیز هستند(تعجب نکنید!) و لیاقتشون فقط مرگه و مستقیم باید برن به سمت جهنم! اگر دستم بهشون میرسید حاضر بودم در طی یک عملیات انتحاری حتی خودم رو شهید و همگیشون رو مرخص کنم. فکر میکردم این ها یهودی هایی هستند که میخوان با نفوذ کردن به جامعه مسلمون ها بچه مسلمون ها رو از راه بدر کنند و مثل همیشه مسلمون ها رو عقب مونده نگه دارند و استعمار کنند!
اوایل داستان به محض اینکه به این سایت ها بر میخوردم بخاطر محتوای کفر آمیزشون خجالت میکشیدم از خوندن کامل مقالاتشون و دیگه نمیرفتم سراغشون ولی بعد از یک مدت کِرمم میگرفت برم ببینم این ها چی میگن و یک وقت به اسلام توهین نکنن و جوابش رو نگیرن ولی حتی از اینکه تو همچین جایی و بین همچین فاسق هایی نوشته ای پٌست کنم و در یک محیط جهنمی اثری از خودم بجا بگذارم کراهت داشتم ولی برای دفاع از دینم مجبور بودم. فکر میکردم این یک جور جهاد در راه خداست! البته فقط من تنها نبودم که برای دفاع از اسلام میخواستم برم زیر تانک! چند نفر دیگر هم بودن. بخاطر اختلاف دید من و امثال من با بچه های بی دین سایت و تعصب مذهبی من خیلی با بچه های اون سایت درگیر میشدم ولی خوب این فقط یک طرف ماجرا بود!
بعد از یک مدت کَل کَل و احساس ضعف در منطق و اطلاعات دینی خودم و ضایع شدن های پی در پی و در مواقعی سوژه شدن!! و در نهایت نداشتن جواب سعی کردم با جمع آوری سوال های مذهبی وارد بر اسلام(طبق ادعای دوستان بیدین اینترنتی!) جواب صریح و دندان شکن این پرسش ها رو از افراد مختلف خانواده بگیر تا معلم دینی و آخوند مسجد و ... بگیرم. چون اکثر قریب به اتفاق جواب ها هوایی و غیر منطقی و احساسی و شعر گونه و دور از واقعیت و فرافکنی بود و در مواقع خانوادگی فرق کردن نگاه و رفتار و عصبانی شدن و تیکه انداختن و جفتک پرونی ها و مسلمون بازی ها برام از یک زاویه دیگه نمود پیدا کرد چون تا اون موقع خودم داخلش بودم و نمیدیدم! بعد ها چند بار خانواده سعی کردند زنم بدن و فکر کردن همه ی این ها بخاطر نبود زن هست ولی موضوع ساده بود!
چون آدم ایدئولوژیکی بودم میخواستم مطمئن بشم چیزی رو که بهش اعتقاد دارم حتما درسته!
خلاصه اش کنم این قضایا تا جایی ادامه پیدا کرد که یک سال نماز رو ترک کردم و سال دیگه هم با شک و تردید روزه رو گذاشتم کنار و فکر میکردم که الانه که سنگ بشم یا برم زیر ماشین بمیرم ولی خوب هیچ اتفاقی نیوفتاد! قبول اینکه همه ی اون اعتقاداتی که مثل میخ آهنی تو مغز من فرو شده بود دروغ بود در مرحله ی اول هضمش برام خیلی سخت بود! تقریبا به مرحله ی پوچی رسیدم! کم کم با کمک بچه های سایت روشن شدم و اومدم بالا و کم کم داشتم میفهمیدم که این بچه ها هم آدم هایی هستند مثل من و جاسوس سیا و عامل موساد نیستند . درسته که فقط به اسلام بی اعتقاد شده بودم اما برای منی که تعصب دینی خیلی زیادی داشتم تبعاً این تغییر اعتقادات تاثیر زیادی روی شخصیتم میگذاشت بنابراین از همون اول سعی کردم نقاط ضعفم رو تقویت و نقاط قوتم رو قویتر کنم. بعد از تمام هدف هام توی زندگیم تغییر کرد و از اون قالب اومدم بیرون. در یک پروسه ی 2-3 ساله دیگه گوش دادن به دین و شعار و حرف و آیه و نصیحت رو تو زندگیم گذاشتم کنار و فقط به حرفی گوش میدم که عقلم و منطقم و تجربم و مشورت با عٌقلا بگن که درسته!
تا الان 3سال و نیمی میشه که خدا رو هم فرستادم مرخصی دائمی و فکر میکنم چوب پنبه اگر بجای خدا بود عملکرد بهتری داشت. تقریبا به اندازه سایت زندیق روی هارد دیسکم مطالب ضد دینی از اون دوران به یادگار مونده.[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:09 PM ---------- ارسال قبلی در 06:04 PM ----------
[/COLOR]
مهربد نوشته: پ.ن. درباره اذان نکتهای در گوشه میخواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان
دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلامستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
حالا چرا اینقدر ریز نوشتید؟
من قدیم ها وقتی صدای اذان میشنیدم خیلی آرامش بهم دست میداد و حالت عرفانی داشت!
الان خیلی ساله که صدای اذان فقط روی مخم راه میره و برام بیشتر مثل صدای ونگ ونگ بچه فقط سر و صداست و تا جایی که بتونم ازش فراریم!