چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 01-23-2011
یکی از پرسشهای که برای من و هر کس دیگری شاید پس از گذراندن چند زمانی در این فروم
پیش میآید، این است که کاربران چرا و چگونه به باورهای امروزین خود رسیده و چه اندازه در گزینش انها خودآگاه بودهاند.
من در اینجا برای آغاز جستار، از کاربر Reactor خواهش میکنم که پیک
نخست را برای ما بزنند و بگویند که این «آگاهی نخستین» که میگویند را چگونه بدست آوردند:
Reactor نوشته: مهمترین دلیل نداشتن آزادی ست!
نبود آزادی نبود آگاهی رو پدید میآورد!
اگر من و همه ی شما دوستان هم آگاهی نداشتیم 100% یک مسلمان بودیم!
شاید هم بشه گفت مهمترین دلیل عقب ماندگی یک انسان چه ایرانی یا غیر ایرانی = ناآگاهی ست!
ولی در کلیت آگاهی زیر مجموعه آزادی حساب میشود
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
sonixax - 01-23-2011
باور های مذهبی یا باور های سیاسی ؟
در مورد باور های مذهبی من هیچی یادم نمیاد ، چون از زمانی که یادمه از اذان و اسلام و نماز و آخوند و ... بدم میومده - قبل از اون هم اطرافیان میگن وقتی صدای اذان میشنیدی فوری پا میشدی میرفتی و وقتی کوچیکتر بودی میزدی زیر گریه
و به مرور زمان که رشد کردم و فرق دست چپ و راستم رو فهمیدم شروع کردم به پرسش در باره ی این مسائل و چون جوابهای احمقانه میگرفتم بیشتر بدم میومد تا اینکه دیگه خودم افتادم دنبالش و تحقیق کردم تا رسیدم به اینجا - ولی در مورد خداناباوری شاید 3-4 سال باشه که اون هم به واسطه ی مطالعاتی که داشتم بود ، البته این رو هم بگم من در خانواده ای بزرگ شدم که مدام دین در برابر کفر قرار میگرفت ! یعنی از طرف خانواده ی پدری همه چادری و مسلمون خرکی و از طرف مادری همه از دم کافر و بی دین و ایمون - در مورد خانواده ی خودم هم پدرم با مادرم هم نظر بودند و جفتشون دیندار نبودند ولی دین ستیز هم نبودند .
اون چیزی که خیلی برام جالبه وقتی شجره خانوادگی از طرف مادری رو ورق میزنم و میخونم پدربزرگ ، پدربزرگ مادریم آخوند بوده ! ولی پدر خودش که بچه آخوند میشده به شدت کافر و دین ستیز بوده طوری که میره مسکو و همونجا ازدواج میکنه که میشه مادر پدربزرگ مادریم و تمام برادران از دم عقاید اینطوری داشتند و در کتابهایی که نوشتند این موضوع رو بارها و بارها یاد آوری کردند و برادر های پدربزرگم که میشن عمو های مادرم هم همین طوریند و اونها هم توی کتابهایی که نوشتند این مساله رو گفتند حالا یا با کنایه یا خیلی علنی .
و از طرف پدری چند نسل عقب تر همه بیدین و کافر بودند ! شدند بچه مسلمون
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 01-23-2011
sonixax گرامی، اکنون که از باورهای دینی خود گفتید، من و گمان میکنم دیگران را برای فهمیدن چگونگی شکل
گرفتن باورهای سیاسی خود نیز کنجکاو کردید. در این زمینه هم میتوانید بگویید که چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟
پ.ن. درباره اذان نکتهای در گوشه میخواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان
دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلامستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
sonixax - 01-23-2011
مهربد نوشته: sonixax گرامی، اکنون که از باورهای دینی خود گفتید، من و گمان میکنم دیگران را برای فهمیدن چگونگی شکل گرفتن باورهای سیاسی خود نیز کنجکاو کردید. در این زمینه هم میتوانید بگویید که چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟
البته نماز اجباری در مدارس رو هم به دلایل انزجار من از اسلام اضافه بفرمایید .
یکی از عناصر خیلی مهم در شکل گیری باور های سیاسی من ، شنیدن و مطالعه ی گفته ها و نوشته های افراد فعال در این زمینه بود بدون اینکه بخواهم از شخص خاصی خوشم بیاید یا بدم بیاید - یعنی هر چیزی که دستم رسیده رو مطالعه کردم و یا گوش کردم .
از علیرضا نوریزاده و مشیری و رضا فاضلی و همایون و ... بگیرید تا منتظری و احمدی نژاد و خاتمی و شریعتی و ...
این جای کار شکل گیری اولیه عقاید سیاسی که امروز دارم بود ، سوای اون بحث هایی که با دیگران میکردم هم خیلی باعث اضافه شدن اطلاعات من بود و هر جایی که اشتباهی میدیدم رو فوری برطرف میکردم (مثلن تا قبل از آشنایی با جناب امیر نمیدونستم پرچمی که در امضاشون قرار دادند نماد آنارشیسم هست - ولی الان میدونم)، البته در ایران با افراد سرشناس در امور سیاسی ایران به واسطه ی دوستی با فرزندانشان و هم مدرسه ای بودن آشنایی داشتم و از نزدیک خیلی هاشون رو میشناسم و این هم بی تاثیر نبوده .
تا اینکه از ایران خارج شدم و جامعه ی ای آزاد رو تجربه کردم و زمانی که برای آموزش زبان به سر کلاس های b1 میرفتم در حین یادگیری زبان امور سیاسی آلمان رو هم به ما آموزش میدادند (این آموزش ها برای تمام مهاجرین الزامی است) - و خوب این به تکامل دید من در این باره خیلی خیلی کمک کرد .
یک سری از دانسته هام رو هم از خانواده و اطرافیان نزدیکم یاد گرفتم و تمام آنچه که به صورت تجربی و مطالعه به دست آورده ام را کنار هم میچینم و پس از آن نتیجه گیری میکنم - خیلی وقتها اشتباه کردم و خیلی وقتها هم درست بوده .
---------- ارسال جدید اضافه شده در 11:39 PM ---------- ارسال قبلی در 11:38 PM ----------
مهربد نوشته: پ.ن. درباره اذان نکتهای در گوشه میخواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلامستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
در این باره هم هیچ نظری ندارم ، چون اذان برای من یکی از همون دوران کودکی بسیار بسیار منزجر کننده بوده .
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Reactor - 01-24-2011
در فروم گفتگو یک تالاری بود که من نصفه و نیمه شجره نامه ی خودم رو نوشتم فقط مونده بود اسم و فامیلم رو آخرش بنویسم که بیان به جرم کفر دستگیرم کنن ببرن!
برای من خیلی سخت بود!
چون من در یک خانواده ی مذهبی شش سیلندر رشد کردم... بعد عید قربان امسال ما فرودگاه بودیم تا پدر و مادرم رو که برای nامین بار به مکه مشرف میشدن! از فرودگاه بیاریم!
داستانش در کل خیلی جالب و طولانیه!
من از بچگی در یک خانواده بسیار مذهبی و بصورت آدم خیلی متدینی بار اومدم.
دوره دبستان دو بار تو المپیاد قرآن منطقه اول شدم!
غیر از جزء 30که از اول تا آخر حفظ بودم خیلی از سوره های دیگه هم از بر بودم.
تا همین چندسال پیش هم حفظ بودم ولی چون نسبت بهشون بی اعتقاد شدم از یادم رفته.
از 9سالگی تا 19سالگی نماز و روزه ترک شده نداشتم.
در کل کارم درس خوندن و انجام فرایض دینی و ورزش کردن و تفریحات سالم بود! من مدال و کاپ و لوح قهرمانی ورزشی هم در رشته های مختلف زیاد دارم. از فوتبال و شنا بگیر تا رزمی!
در برهه هایی از تاریخ جاهلیت بسیجی بیش فعال هم بودم.
اما چیزی که به نظرم کار دستم داد یکی روحیه کنجکاوی بود که عادت داشتم تو هر سوراخی سَرَک بکشم و تَه هر چیزی رو که نظرم رو جلب میکرد در بیارم.
(الان هم همینجوری هستم و تا ته دیگ چیزی رو که فکرم رو به خودش مشغول کرده در نیارم ول نمیکنم)
دومین چیز وسواس بود. من تو ادای فرایض دینیم وسواس عجیبی داشتم. شاید بخندین ولی حتی موقع وضو گرفتن هم مثل آخوندها دقت زیادی داشتم تا آب میلیمتری جابجا نشده و خدای ناکرده وضوم ندونسته اشتباه در نیاد!
اون موقع ها یادمه سوال زیادی تو ذهنم نبود و حتی بعضی شکیات مجاز دینی رو هم حتی جرات نمیکردم بهشون فکر کنم!(بیشتر بخاطر تربیت مذهبی تعصبی خانواده )
اصل داستان بعد از آمدن اینترنت و آشنا شدن با سایت هایی مثل گفتمان بود.
بخاطر تعصب مذهبیم و دید بچه گانه ای که بالطبع در اون زمان عادی بود و بخاطر سن کمم بود اول فکر میکردم گردانندگان سایت های ضد دینی همگی یک مشت حقوق بگیر سیا و موساد و همینطور افرادی که در این سایت ها پٌست میدادند و بی دین بودند همگی جیره خوار و نوکر اجنبی و حقوق بگیر و خائن و بی همه چیز هستند(تعجب نکنید!) و لیاقتشون فقط مرگه و مستقیم باید برن به سمت جهنم! اگر دستم بهشون میرسید حاضر بودم در طی یک عملیات انتحاری حتی خودم رو شهید و همگیشون رو مرخص کنم. فکر میکردم این ها یهودی هایی هستند که میخوان با نفوذ کردن به جامعه مسلمون ها بچه مسلمون ها رو از راه بدر کنند و مثل همیشه مسلمون ها رو عقب مونده نگه دارند و استعمار کنند!
اوایل داستان به محض اینکه به این سایت ها بر میخوردم بخاطر محتوای کفر آمیزشون خجالت میکشیدم از خوندن کامل مقالاتشون و دیگه نمیرفتم سراغشون ولی بعد از یک مدت کِرمم میگرفت برم ببینم این ها چی میگن و یک وقت به اسلام توهین نکنن و جوابش رو نگیرن ولی حتی از اینکه تو همچین جایی و بین همچین فاسق هایی نوشته ای پٌست کنم و در یک محیط جهنمی اثری از خودم بجا بگذارم کراهت داشتم ولی برای دفاع از دینم مجبور بودم. فکر میکردم این یک جور جهاد در راه خداست! البته فقط من تنها نبودم که برای دفاع از اسلام میخواستم برم زیر تانک! چند نفر دیگر هم بودن. بخاطر اختلاف دید من و امثال من با بچه های بی دین سایت و تعصب مذهبی من خیلی با بچه های اون سایت درگیر میشدم ولی خوب این فقط یک طرف ماجرا بود!
بعد از یک مدت کَل کَل و احساس ضعف در منطق و اطلاعات دینی خودم و ضایع شدن های پی در پی و در مواقعی سوژه شدن!! و در نهایت نداشتن جواب سعی کردم با جمع آوری سوال های مذهبی وارد بر اسلام(طبق ادعای دوستان بیدین اینترنتی!) جواب صریح و دندان شکن این پرسش ها رو از افراد مختلف خانواده بگیر تا معلم دینی و آخوند مسجد و ... بگیرم. چون اکثر قریب به اتفاق جواب ها هوایی و غیر منطقی و احساسی و شعر گونه و دور از واقعیت و فرافکنی بود و در مواقع خانوادگی فرق کردن نگاه و رفتار و عصبانی شدن و تیکه انداختن و جفتک پرونی ها و مسلمون بازی ها برام از یک زاویه دیگه نمود پیدا کرد چون تا اون موقع خودم داخلش بودم و نمیدیدم! بعد ها چند بار خانواده سعی کردند زنم بدن و فکر کردن همه ی این ها بخاطر نبود زن هست ولی موضوع ساده بود!
چون آدم ایدئولوژیکی بودم میخواستم مطمئن بشم چیزی رو که بهش اعتقاد دارم حتما درسته!
خلاصه اش کنم این قضایا تا جایی ادامه پیدا کرد که یک سال نماز رو ترک کردم و سال دیگه هم با شک و تردید روزه رو گذاشتم کنار و فکر میکردم که الانه که سنگ بشم یا برم زیر ماشین بمیرم ولی خوب هیچ اتفاقی نیوفتاد! قبول اینکه همه ی اون اعتقاداتی که مثل میخ آهنی تو مغز من فرو شده بود دروغ بود در مرحله ی اول هضمش برام خیلی سخت بود! تقریبا به مرحله ی پوچی رسیدم! کم کم با کمک بچه های سایت روشن شدم و اومدم بالا و کم کم داشتم میفهمیدم که این بچه ها هم آدم هایی هستند مثل من و جاسوس سیا و عامل موساد نیستند . درسته که فقط به اسلام بی اعتقاد شده بودم اما برای منی که تعصب دینی خیلی زیادی داشتم تبعاً این تغییر اعتقادات تاثیر زیادی روی شخصیتم میگذاشت بنابراین از همون اول سعی کردم نقاط ضعفم رو تقویت و نقاط قوتم رو قویتر کنم. بعد از تمام هدف هام توی زندگیم تغییر کرد و از اون قالب اومدم بیرون. در یک پروسه ی 2-3 ساله دیگه گوش دادن به دین و شعار و حرف و آیه و نصیحت رو تو زندگیم گذاشتم کنار و فقط به حرفی گوش میدم که عقلم و منطقم و تجربم و مشورت با عٌقلا بگن که درسته!
تا الان 3سال و نیمی میشه که خدا رو هم فرستادم مرخصی دائمی و فکر میکنم چوب پنبه اگر بجای خدا بود عملکرد بهتری داشت. تقریبا به اندازه سایت زندیق روی هارد دیسکم مطالب ضد دینی از اون دوران به یادگار مونده.[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:09 PM ---------- ارسال قبلی در 06:04 PM ----------
[/COLOR]
مهربد نوشته: پ.ن. درباره اذان نکتهای در گوشه میخواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان
دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلامستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
حالا چرا اینقدر ریز نوشتید؟
من قدیم ها وقتی صدای اذان میشنیدم خیلی آرامش بهم دست میداد و حالت عرفانی داشت!
الان خیلی ساله که صدای اذان فقط روی مخم راه میره و برام بیشتر مثل صدای ونگ ونگ بچه فقط سر و صداست و تا جایی که بتونم ازش فراریم!
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Ouroboros - 01-24-2011
من ماجرای ِ شما را خواندم، و چه غمانگیز بوده. به نظر میرسد که اسلام و دینداری تا اندازهی ِ زیادی برای سالها مانع ِ زندگی کردن ِ شما شده. باید از بابت ِ پیشرفت ِ امروزتان خوشحال بود.
پ.ن: جناب مهربد من را در لذت خود شریک بدانید. اذان، به خصوص نوع ِ سه طبقهی ِ شیعی ِ آن که با یک صوت ِ آهنگین هم خوانده میشود اغلب برای من دلنشین و شنیدنیست، مثل دعاها و سرودهای ِ دسته جمعی ِ کلیسا.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Mehrbod - 01-24-2011
Reactor نوشته: در فروم گفتگو یک تالاری بود که من نصفه و نیمه شجره نامه ی خودم رو نوشتم فقط مونده بود اسم و فامیلم رو آخرش بنویسم که بیان به جرم کفر دستگیرم کنن ببرن!
برای من خیلی سخت بود!
چون من در یک خانواده ی مذهبی شش سیلندر رشد کردم... بعد عید قربان امسال ما فرودگاه بودیم تا پدر ...
سپاس Reactor جان، من یکی که گمانش را هم نمیکردم هیچگاه چنین مسلمان وظیفهشناسی بوده باشی!!
جدا از همه اینها، اندکی توضیح بیشتر درباره از دست رفتن باورت به خدا هم جالب است.
آیا از دست دادن باورهای دینی ولی همچنان باور به خدا و جاودانگی
روح و جهان پس از مرگ و .. به گونهای، برایت لذتبخشتر از نبود خدا نبودند؟
Reactor نوشته:
---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:09 PM ---------- ارسال قبلی در 06:04 PM ----------
حالا چرا اینقدر ریز نوشتید؟
من قدیم ها وقتی صدای اذان میشنیدم خیلی آرامش بهم دست میداد و حالت عرفانی داشت!
الان خیلی ساله که صدای اذان فقط روی مخم راه میره و برام بیشتر مثل صدای ونگ ونگ بچه فقط سر و صداست و تا جایی که بتونم ازش فراریم!
شوربختانه از روم شرمآوری قضیه، فونت ریزتری نبود، به همان بسنده شد!
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Babak - 01-24-2011
من هم مسلمان مقيدي بودم بعد از آشنايي با زنديق در يك پروسه چند ماهه تارك صلاة و بعد هم مرتد و بيخدا شدم.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Russell - 01-24-2011
من هم خانواده مادريم نسبتاً مذهبي بودن البته چون پدر بزرگ مادريم در زمان شاه در ارتش بود باعث شد انواع مختلفي از كومونيست تا عرفان و مذهب سنتي در بچههاش كه خاله ها و دايي ها و مادرم شكل بگيره،اما از طرف پدري آزادي بيشتري داشتم و بخاطر رشته و مطالعات پدرم تونستم با علوم انساني آشنايي داشته باشم تا حدي كه بعداً خيلي كمكم كرد.اما از بچگي بخاطر ارتباط بيشتر با خانواده مادري و رفتن به مدرسه مذهبي در محيط نماز و روزه بودم و عقايد غلطي به من تحميل شد چون ميشه گفت از بچگي كنجكاوي زيادي در سوالات علمي فلسفي داشتم و جوابهاي غلط مذهبي كه بهم داده ميشد شايد بزرگترين شانس من براي آينده بود چون شايد بتونم بگم كه هيچ وقت به چشم خوبي بهشون نگاه نكردم، و نكته ديگه اينكه دشمني با غرب و غرب زدگي رو هيچ وقت نداشتم و اين دشمني مذهبيون در دوره اسلام من هم من رو آزار ميداد.
و اما خدا،خداي اسلام از بچگي در ذهن من بود يا بهتر بگم شكلش داده بودند در ذهن من با بمباران يك ذهن كودكانه(كه شرم آور ترين و غير قابل دفاعترين عمل اديان هست و پايه بقاشون همين عمل ننگين هم هست) ولي از مسلماني ميشه گفت فقط روزه برجاي بود و هميشه هم ميشه گفت تناقضات بود در مورد خدا و آخرت و اين مسائل در ذهن من بود ولي از كنارش ميگذشتم.
شايد ميخ آخر خداي اسلام با آشنايي از طريق بهرام مشيري با تاريخ واقعي اسلام زده شد و مثل كسي كه از هيپنوتيزم بيدار ميشه يكباره متوجه شدم كه مثلاً چطور ميتونه پيغمبر خدا برده داري و راهزني كرده باشه و پيروانشم به اين راحتي بتعييدش كنند كه مثلاً پيامبر و ائمه با غلامان و كنيزان مهربان بودند !!
و اين شروع مطالعه بيشتر و آشنايي با موضوعي بنام فلسفه و تموم شدن اسلام و خدا شد.
جديداً هم با فوت عزيزي بيشتر علاقمند شدم به مطالعه دراينباره.قرار گرفتن در محيطي كه بقيه معتقد به روح و بهشت و جهنم و اين چيزها هستند بيشتر برام سخت شده و بدتر از همه اينه كه نميتونم مخالفت كنم با عقايدشون و رويايي كه براي تسكين خودشون درست كردم رو بشكنم.و جالبترين نكته اينه كه خود اين عزيز اصلاً اعتقاد به اسلام و اين صحبتها نداشت و خيلي آزاد زندگي ميكرد و يكي از مهربانترين كساني بود كه من ديدم تا بحال(بدون تعصب) و شايد بهترين نمونه براي مهرباني بدون مذهب بود.
خودم الان رشته فني ارشد ميخونم ولي دوست داشتم ميتونستم فلسفه و تاريخ و علوم سياسي و غيره رو در دانشگاه معتبري بخونم و با اينكه رياضي و فيزيك رو هميشه دوست داشتم ولي الان واقعاً ميفهمم كه چقدر اين رشتهها مهم هست و بزرگترين مشكل جامعه ما اين هست كه بر خلاف بقيه دنيا افراد قويتر از نظر علمي به سمت رشته هاي فني ميرند بر خلاف بقيه دنيا.
الان هم معتقد هستم كه با افكار متحجر اديان كه هنوز هم با قدرت براي خودشون مكان امن غير قانوني ساختن بايد مبارزه فكري كرد و از شستشوي مغزي تمام كودكان با اين افكار به قولي متعلق به عصر برنز جلوگيري كرد.
چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ -
Ouroboros - 01-25-2011
خوب تا اینجا فقط من و جناب sonixax از اولش بچه مسلمان نبودیم!
پدر و مادر ِ من هردو چند سالی عضو ِ حزب توده بودند و هنوز هم کمونیستهای ِ معتقدی هستند. هرگز اعتقادات مذهبی نداشتند که هیچ، مذهب ستیز(از نوع مارکسیستی آن، که بجای ِ متن مذهب، کارکرد آن را نقد میکند)هم بودند. توجه زیادی هم داشتند که بچههایشان مبادا تحت تاثیر پروپاگاند ِ مداوم ج.ا در مدرسه و رسانه و اینها قرار بگیرند. کودکی ِ من به نحو دردناکی در حسرت شرکت در دستههای ِ محرم با بچههای ِ محل و شنیدن ِ سخنرانیهای ِ ملالآور ِ پدرم دربارهی ِ عقایدی که خود ِ او هم به نحوی دقیق و آکادمیکی از آنها سردرنمیآورد سپری شد. نمیدانم چرا مردم ِ ما در مذهبی بودن یا نبودن تا این اندازه راه ِ افراط و تفریط را پیش میگیرند و نمیتوانند با آن ارتباطی عادی و منطقی داشته باشند.
اما عقاید ِ سیاسی ِ من بعدتر وقتی رفتم خارجه(باز هم مثل دوستمان sonixax)در آن فضای ِ پر از کتاب و منابع ِ غنی ِ علمی/پژوهشی شکل گرفت. بر اثر همان القائات ِ خانوادگی که با حجم ِ زیادی از تجربیات زندگی ِ روزمره در جامعهی ِ ایران هم پشتیبانی میشدند من تا 17-18 سالگی برای «عدالت» ارزشی به مراتب بیشتر از «آزادی» قائل بودم(و اصلا نمیدانستم که چیست)، اما تجربهی ِ عینی ِ زندگی در کشوری که آزادیهای سیاسی، نشر، مطبوعات، جنسی، فردی و غیره در آن بسیار فراتر از کشور ِ خودمان رعایت میشود مرا اول تبدیل به یک لیبرال ِ تمامعیار، و بعدتر به یک آنارشیست اقتدارستیز بدل کرد. هرچند دوستان تصور بکنند که میتوان سیستم ِ سیاسی ِ حاکم در غرب را از طریق مطالعه و برسی ِ علمی درک کرد، باز هم تجربهی ِ زندگی در آنها حقیقتا چیز ِ دیگریست. به شما میآموزد که چه مایه زندگی میتواند بیشیله/پیله و آسان بگذرد. چقدر محیط ِ پیرامون در آنچه هستید و یا میتوانستید باشید تأثیر ِ باورنکردنی و عظیمی دارد، و چقدر ما بدبختیم!