04-09-2015, 08:37 PM
فرضا ما روبات های هوشمند رو هم درست نکردیم، ممکنه بیگانگان فضایی مهاجم به زمین بیان و ما رو به خطر بندازن.
همونطور که فناوری ما با این نرخ پیشرفت ممکنه تا چند ده سال دیگه به حدی برسه که بتونیم از مرز سیارات و منظومهء شمسی خودمون عبور کنیم و جاهای دیگری هم بریم، میتونیم فرض کنیم موجودات دیگری هم در این کائنات عظیم در این وضعیت وجود دارن و دارن سیر کم و بیش مشابهی رو طی میکنن یا کردن! چه بسا الان در فضا در راه باشن!!
مگر اینکه فکر کنیم که اونا هم مثل ما بر اثر پیشرفت علم و فناوری و تمدن خودشون نابود میشن یا قبلش جلوش رو میگیرن!
بنابراین اینکه علم و فناوری و بالطبع قدرت دفاعی ما افزایش پیدا کنه، میتونه در آینده سرنوشت ما رو تعیین کنه.
البته شاید این سناریو بیش از حد تخیلی باشه، و اینم بنظر درست میاد که در حال حاضر احتمال نابودی ما توسط دستاوردهای علم و فناوری خودمون به مراتب بیشتره! ولی من بهرحال هیچوقت نمیخوام در زمین برای همیشه حبس بشم. روح من فراتر از این رو میخواد. در عین اینکه نمیخوام مثلا طبیعت کرهء زمین نابود بشه. زمین سیارهء بسیار ذی قیمتی است و باید تلاش کرد که حفظش کرد، حتی اگر به حدی برسیم که بتونیم در سیارات دیگه سکونت کنیم. زمین یک گوهر گرانبهاست!
بهرحال نمیتونیم جلوی پیشرفت علم و فناوری رو بگیریم، پس باید سعی کنیم تاحدی که میتونیم به سمت و سوی بهتر و کم خطرتری هدایتش کنیم.
ببین احساست قلبت بهت چی میگه. روحت چی میخواد.
ذات انسان درجا زدن رو نمیپذیره! حداقل این تجربهء زندگی و درون من نیست.
من نمیدونم مهربد چرا اینقدر این حرفا رو میزنه و براش اهمیت داره، در عین اینکه کار چندانی هم از کسی برنمیاد به اون شکل رادیکال که مثلا جلوی پیشرفت علم و فناوری رو بگیریم. برام عجیبه و جای سوال داره!
مهربد عزیز آیا هراسی از این مسئله داری؟ چرا اینقدر نگرانی؟ تجربهء خاصی داشتی؟ شرایط خاصی داری؟ یا صرفا به این بحث علاقهء خاص داری شاید!؟
یک وقت هم هست شاید به اصطلاح میگن که طرف احساس overwhelm شدن میکنه در این دنیای پرشتاب و پرتغییر و پر از چیزهایی برای یاد گرفتن، فهمیدن، مسلط شدن، و آدمهایی که خیلی ایدئالیست هستن شاید این شرایط براشون خوشایند نباشه چون میبینن انتهایی نداره و هرچی تلاش کنن هنوزم در مقابل چیزها و رشته ها و دانش و پیچیدگی های زیادی که هست به حد کمال نمیرسن و تنها مهره ای خواهند بود در میان مهره های بیشمار در این جهان عظیم و لجام گسیخته. بهرحال همینطوریش به یک گستره و عمق و قدرتی در علم و فناوری و مسائل دیگر اساسی در این دنیا رسیدن کار سخت و طولانی هست. مثلا منو بگی خودم اینو از سالها قبل فهمیدم و اینکه اگر این راه رو انتخاب کنم باید از خیر یکسری مسائل دیگه مثل ازدواج و تشکیل خانواده بگذرم، که البته چون شرایط و دلایل خاص دیگری هم داشتم تصمیمگیری درمورد این امر برام چندان سخت نبود و انتخاب دیگری نداشتم.
و اینکه کمال رو من فهمیدم که در این نیست که لزوما به پایان همه چیز برسی، بلکه در حل شدن و شناور شدن و تطبیق یافتن سریع با همه چیز هم هست. و اینکه حس میکنم راه کمال مورد نظر من حتی با پایان یافتن عمر فعلی من هم تموم نمیشه! هرچند خودم رو زیاد هم ازش دور احساس نمیکنم. یکسری چیزها، بارها، درواقع اضافه است، کم ارزش و کم بازده است، فقط معدودی چیزهای بسیار مهم و پایه و اساسی و کامل و قدرتمند وجود دارند. یکیش علم و فناوری که خودش دنیای گسترده ای است، دیگری خرد و منطق، دیگری قدرت جسمانی و جنگندگی که در هنرهای رزمی مثل کنگفو به عالی ترین شکل خودش متجلی میشه، قدرتهای اصیل و درونی. که البته هرکدام از اینها میبینید که دنیای گسترده و عظیمی است و اینه که آدم ابتدا فکر میکنه هیچوقت نمیتونه به کمال حتی نزدیک هم بشه، اما من امروز تا این حد چنین احساسی ندارم. فکر میکنم همونقدر هم که تلاش میکنم و نسبت به آدمهای دیگه متفاوت هستم بهرحال دیر یا زود تاثیر خودش رو میذاره و گذاشته و اونقدری بازدهی داشته و داره که ازش راضی بشم و خودم رو موفق ارزیابی کنم و فکر کنم نسبت به بقیهء مردم به سطح عالی تری رسیدم. اینکه بتونی واقعیت دست نیافتنی بودن کمال رو بپذیری، خودش نوعی از کمال فکری و روحانی رو میرسونه و درجه و قدمی است، و تازه بعدش انگار درهای جدیدی به روت باز میشه و به خیلی درجات و مراحل میرسی، هرچند در زمان طولانی با جدیت و زحمت، که بنوعی احساس کمال خیلی بیشتری میکنی و از اون چیزی که فکر میکردی میتونی برسی احساس میکنی به میزان قابل توجهی بیشتره و بازهم بیشتر و سریعتر حتی امکانش هست که در این راه پیش بری.
همونطور که فناوری ما با این نرخ پیشرفت ممکنه تا چند ده سال دیگه به حدی برسه که بتونیم از مرز سیارات و منظومهء شمسی خودمون عبور کنیم و جاهای دیگری هم بریم، میتونیم فرض کنیم موجودات دیگری هم در این کائنات عظیم در این وضعیت وجود دارن و دارن سیر کم و بیش مشابهی رو طی میکنن یا کردن! چه بسا الان در فضا در راه باشن!!
مگر اینکه فکر کنیم که اونا هم مثل ما بر اثر پیشرفت علم و فناوری و تمدن خودشون نابود میشن یا قبلش جلوش رو میگیرن!
بنابراین اینکه علم و فناوری و بالطبع قدرت دفاعی ما افزایش پیدا کنه، میتونه در آینده سرنوشت ما رو تعیین کنه.
البته شاید این سناریو بیش از حد تخیلی باشه، و اینم بنظر درست میاد که در حال حاضر احتمال نابودی ما توسط دستاوردهای علم و فناوری خودمون به مراتب بیشتره! ولی من بهرحال هیچوقت نمیخوام در زمین برای همیشه حبس بشم. روح من فراتر از این رو میخواد. در عین اینکه نمیخوام مثلا طبیعت کرهء زمین نابود بشه. زمین سیارهء بسیار ذی قیمتی است و باید تلاش کرد که حفظش کرد، حتی اگر به حدی برسیم که بتونیم در سیارات دیگه سکونت کنیم. زمین یک گوهر گرانبهاست!
بهرحال نمیتونیم جلوی پیشرفت علم و فناوری رو بگیریم، پس باید سعی کنیم تاحدی که میتونیم به سمت و سوی بهتر و کم خطرتری هدایتش کنیم.
ببین احساست قلبت بهت چی میگه. روحت چی میخواد.
ذات انسان درجا زدن رو نمیپذیره! حداقل این تجربهء زندگی و درون من نیست.
من نمیدونم مهربد چرا اینقدر این حرفا رو میزنه و براش اهمیت داره، در عین اینکه کار چندانی هم از کسی برنمیاد به اون شکل رادیکال که مثلا جلوی پیشرفت علم و فناوری رو بگیریم. برام عجیبه و جای سوال داره!
مهربد عزیز آیا هراسی از این مسئله داری؟ چرا اینقدر نگرانی؟ تجربهء خاصی داشتی؟ شرایط خاصی داری؟ یا صرفا به این بحث علاقهء خاص داری شاید!؟
یک وقت هم هست شاید به اصطلاح میگن که طرف احساس overwhelm شدن میکنه در این دنیای پرشتاب و پرتغییر و پر از چیزهایی برای یاد گرفتن، فهمیدن، مسلط شدن، و آدمهایی که خیلی ایدئالیست هستن شاید این شرایط براشون خوشایند نباشه چون میبینن انتهایی نداره و هرچی تلاش کنن هنوزم در مقابل چیزها و رشته ها و دانش و پیچیدگی های زیادی که هست به حد کمال نمیرسن و تنها مهره ای خواهند بود در میان مهره های بیشمار در این جهان عظیم و لجام گسیخته. بهرحال همینطوریش به یک گستره و عمق و قدرتی در علم و فناوری و مسائل دیگر اساسی در این دنیا رسیدن کار سخت و طولانی هست. مثلا منو بگی خودم اینو از سالها قبل فهمیدم و اینکه اگر این راه رو انتخاب کنم باید از خیر یکسری مسائل دیگه مثل ازدواج و تشکیل خانواده بگذرم، که البته چون شرایط و دلایل خاص دیگری هم داشتم تصمیمگیری درمورد این امر برام چندان سخت نبود و انتخاب دیگری نداشتم.
و اینکه کمال رو من فهمیدم که در این نیست که لزوما به پایان همه چیز برسی، بلکه در حل شدن و شناور شدن و تطبیق یافتن سریع با همه چیز هم هست. و اینکه حس میکنم راه کمال مورد نظر من حتی با پایان یافتن عمر فعلی من هم تموم نمیشه! هرچند خودم رو زیاد هم ازش دور احساس نمیکنم. یکسری چیزها، بارها، درواقع اضافه است، کم ارزش و کم بازده است، فقط معدودی چیزهای بسیار مهم و پایه و اساسی و کامل و قدرتمند وجود دارند. یکیش علم و فناوری که خودش دنیای گسترده ای است، دیگری خرد و منطق، دیگری قدرت جسمانی و جنگندگی که در هنرهای رزمی مثل کنگفو به عالی ترین شکل خودش متجلی میشه، قدرتهای اصیل و درونی. که البته هرکدام از اینها میبینید که دنیای گسترده و عظیمی است و اینه که آدم ابتدا فکر میکنه هیچوقت نمیتونه به کمال حتی نزدیک هم بشه، اما من امروز تا این حد چنین احساسی ندارم. فکر میکنم همونقدر هم که تلاش میکنم و نسبت به آدمهای دیگه متفاوت هستم بهرحال دیر یا زود تاثیر خودش رو میذاره و گذاشته و اونقدری بازدهی داشته و داره که ازش راضی بشم و خودم رو موفق ارزیابی کنم و فکر کنم نسبت به بقیهء مردم به سطح عالی تری رسیدم. اینکه بتونی واقعیت دست نیافتنی بودن کمال رو بپذیری، خودش نوعی از کمال فکری و روحانی رو میرسونه و درجه و قدمی است، و تازه بعدش انگار درهای جدیدی به روت باز میشه و به خیلی درجات و مراحل میرسی، هرچند در زمان طولانی با جدیت و زحمت، که بنوعی احساس کمال خیلی بیشتری میکنی و از اون چیزی که فکر میکردی میتونی برسی احساس میکنی به میزان قابل توجهی بیشتره و بازهم بیشتر و سریعتر حتی امکانش هست که در این راه پیش بری.