03-30-2015, 09:57 PM
Mehrbod نوشته: گفتههایِ شما رویهم میشود اینکه معنویات و سنت خوب است, چون در آنها نکتههایِ پنهان و ناملموسی است که خردگرایی خام
نمیتواند ببیند و از همینرو از بیخ و بن یا نادیده میگیرد, یا هستی آنها را انکار میکند (چیزیکه نسیم نیکلاس طالب naive rationalism مینامد).
در پایان روز ولی, هرکس تنها و تنها سود خود را در نگر میگیرد و
همان پاسداری و بها دادن به خانواده هم سود نایکراست خودش را دارد.
هتّا فداکاری برای خانواده هم سود نایکراست خودش را دارد: مرد سنتی که آمادهیِ
فداکاری برای خانواده است, تا زمانیکه نیاز به فداکاری پیش نیامده باشد جایگاه اجتماعی بسیار
بالاتری از همسر خود دارد, چرا که دارد هزینهیِ این را با آمادگی در فداکاری میپردازد.
امروز نگاه بر این است که کس بجای بها دادن به گروه کوچک خود, به گروهی
بزرگتر از خودش, همچون میهن و کم کم جهان (= سیستم تکنولوژیک) پایبند باشد.
از همینرو نیز نهاد خانواده امروز چیزی بیشتر از یک شوخی به شمار نمیرود, یا دوستیها چیزی بیشتر از سرگرمی نیستند
و بجز این هم نمیتواند باشد:
شایستهسالاری (meritocracy) با خویشاوندسالاری (nepotism) سازگار نیست.
کارفرمایی که در بهمان شرکت کارفرمایی میکند, اگر بخواهد به ارزشهایِ دوستی و گروه کوچک خود بیشتر پایبند باشد, بهترین و
پردرآمدترین کارها را نه به کارشناسترین و خبرهترینان, بساکه به دوستان و آشنایان و خویشاوندان نزدیک خودش خواهد سپرد.
هر آینه, همچو روشی از همان آغاز محکوم به شکست است و رویکردهای شایستهسالارانه بسیار بهتر و بهینهتر و
با بازدهی بالاتر کار خواهند کرد, اگر چه در ستیز با ارزشهایِ آدمی که همان بها دادن بیشتر به دوستان و نزدیکان باشد.
اتفاقا سنت نقطهیِ مقابل فامیلبازیست. خانواده هستهیِ جامعه است ولی
فرهنگ پیوند انسانها را به جامعه گسترش میدهد.
بله، خانواده از هم پاشیده و در مرحلهیِ بالاتر میدانیم که جامعه از هم پاشیده.
اینکه غرب میتوانست اینگونه جهان را در اختیار خود درآورد بخاطر چسب
محکم اجتماعیاش بود که دیگران دربرابر آن توان مقاوت چندانی نداشتند
وگرنه برتری تسلیحاتی خیلی بعدتر بوجود آمد و
با سلاحهایِ دورهیِ ویکتوریا نمیشد امپراتوری به آن وسعت را حفظ کرد.
شایستگی در سیستم سنتی مهمست ولی همه چیز نیست.
جزا و پاداش، مسئولیت و حق در آن تناسب دارند ولی باز هم همه چیز نیست.
نکتهیِ دیگر اینکه من گمان نمیکنم ایراد ار خردگرایی خام باشد. خرد اگر قرار است
تنها یک ماشین حساب باشد برای برآوردن امیال شخصی هر فرد. ایراد محاسباتی ندارد.
تئوری بازی مبنایش مگر دقیقا همین نیست؟ بامزمه نیست که نتیجهیِ آن به تعهد
به نابودی متقابل و «بازی ترسو» ختم میشود؟! غرور و شجاعت را از مدل روان آدمی حذف میکنیم
و دوباره کشفش میکنیم.
حقیقتش من شاید گندهتر از دهنم خیلی جاها حرف میزنم
و حرف زدن دربارهیِ این چیزها مطالعه و تعمق بیشتری را میطلبد
ولی من در حال حاضر بنظرم اینها که گفتن بشکل
عجیبی درست هستند.
ما گنجینهای را از گذشتگان خود به ارث بردهایم، میتوانیم برای دیگران
فداکاری کنیم ما هم برای دیگران درختی بکاریم، درختی که میدانیم
زیر سایه آن نخواهیم خوابید یا میتوانیم فقط و فقط بفکر خودمان باشیم
و قانونمان این باشد که تا آنجا خرج کنیم که سودش را میکنیم.
و البته تا اینجا که نتیجهیِ اعمال این قانون در همین زمان حال
هم فاجعه بوده چه برسد به آینده.
اینست که علم و خرد بما میگویند که دین افسانهای بیشتر نیست، اینکه
چیز مقدسی وجود ندارد ولی اینرا هم بما میگوید که مرگ در انتظار
ماست و آنچه تا 5 دقیقهیِ دیگر خرج نکرده باشیم را از ما بازخواهد ستاند.
من ترک دنیا را تبلیغ نمیکنم چون حداقل خودم بزرگی لازم برای آنرا ندارم ولی
در عین حال انسانهایِ بزرگی هم بچشم خود دیدهام و میدانم وجود آن قصه نیست.
بنظر من فداکاری و چرتکه نیانداختن تنها شیوهایست که دخل و خرج
میتواند باهم بخواند و بنیانگذاران تمدن و فرهنگ چیزها در خشت خام میدیدهاند
که ما در تلویزیون پلاسما هم نمیتوانیم آنها را ببینیم.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound