Mehrbod نوشته: چند چیز اینجا یکی انگاشته شدهاند. درسته, در یک اجتماعی دونفره هم آزادی کس مرزمند میشود, ولی این اجتماع دوتنه
و مرزمندی آزادی آن را نمیشود با یک اجتماع چند میلیون تنه و مقیاس از دست رفتگی آزادی در آن یکسان انگاشت.
در یکمی, دسترسی یکراست و فیزیکی هست, در دومی دسترسی نایکراست و میانجیوار.
در یکمی, ما یک گروه کوچک داریم, در دومی یک گروه بزرگ و کلان و در اینجا, اندازهیِ گروه تغییری کیفی و سرنوشتساز در برآیند آن دارد.
یک دلیلی وجود داشته که در چند هزار سال گذشته گروههایِ شکارچی-گردآورنده توان
مقاومت در برابر گروههای بزرگتر را نداشتهاند. و امروز هم کمونها همانقدر دربرابر
داعش مقاوم هستند که آنها بودهاند، یک نگاهی به این بیانداز.
من هم موافقم که امروز نیازست که از ابتدا بنارا چید و بالا برد، ولی
تمدن لازمهیِ زندگیست.
رادیو و تلویزیون مشخصا از ابتدا چشم سیاسیون را گرفت، ولی فراموش کنیم که
زمان ناپلئون رادیویی وجود نداشت. این از بین رفتن باور مردم بود که زمینه را
برای چنین حکومتهایی فراهم کرد.
با بزرگ شدن بیش از ظرفیت سیستم این امکان فراهم شد که بالای هرم از
عواقب کارهای خود مصون باشند و سقوط خود را با همان ابزارهای تکنولوژیک
مخفی کنند. رادیو بد بود همانطور که کشف نفت در خاورمیانه بد بود.
من گمان میکردم اورول خیلی خیلی باهوش بوده یا خوابنما شده که چنین
با جزئیات رفتار دولتهایِ مدرن را پیش بینی کرده، ولی بنظر میرسد خیلی
قبل از رسیدن ابزار دستور العمل مهیا شده بوده.
این بخشی از مقالهیِ اورول دربارهیِ کتاب «نبرد من» هیتلر است:
نقل قول:he[Hitler] has grasped the falsity of the hedonistic
attitude to life. Nearly all western thought since the
last war, certainly all “progressive” thought, has assumed
tacitly that human beings desire nothing beyond
ease, security and avoidance of pain. In such aview of
life there is no room, for instance, for patriotism and
the military virtues. The Socialist who finds his children
playing with soldiers is usually upset, but he is
never able to think of a substitute for the tin soldiers;
tin pacifists somehow won’t do. Hitler, because in his
own joyless mind he feels it with exceptional strength,
knows that human beings don’t only want comfort,
safety, short working-hours, hygiene, birth-control
and, in general, common sense; they also, at least
intermittently, want struggle and self-sacrifice, not to
mention drums, flags and loyalty-parades. However
they may be as economic theories, Fascism and
Nazism are psychologically far sounder than any
hedonistic conception of life. The same is probably
true of Stalin’s militarised version of Socialism. All
three of the great dictators have enhanced their power
by imposing intolerable burdens on their peoples.
Whereas Socialism, and even capitalism in a more
grudging way, have said to people “I offer you a good
time,’’ Hitler has said to them “I offer you struggle,
danger and death,” and as a result a whole nation
flings itself at his feet. Perhaps later on they will get
sick of it and change their minds, as at the end of the
last war. After a few years of slaughter and starvation
“Greatest happiness of the greatest number” is a good
slogan, but at this moment “Better an end with horror
than a horror without end” is a winner. Now that we
are fighting against the man who coined it, we ought
not to underrate its emotional appeal.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound