Angela نوشته: حداقل همین فمینیسم نشون میده که اینطور نیست و زنها اون چیزی رو که شما امنیت و آسایش می دونید رها کردند و خودشون رو در معرض آسیب قرار دادند. دولتها هم از ابتدا چندان روی خوش به فمینیسم نشون ندادند!
فمینیسم تلاش زن برای استخدام دولت به عنوان شوهر نهاییست. گذشته از آن فقط نیم درصد کل زنان حاضر هستند بخاطر اجرایی شدن آن خطر بکنند(بزرگترین تجمع زنان فمینیست در تاریخ ایران به گمان تظاهرات پارک لاله بود که صد نفری جمع شدند). درکل اگر شما اطمینان داشته باشید که امنیت شخصی شما در این سیستم به بهترین طرز ممکن تضمین میشود، فارغ از اینکه از چه روشی این اتفاق میافتد حاضر نیستید بخاطر تغییر آن خطر بکنید. گواه: سرتاسر تاریخ بشر.
Angela نوشته: اگه اشتباه نکنم جایی گفته بودید مردان همجنس گرا همون دیدی رو که شما به زنان دارید, به مردان دارند؛ درسته؟!
در نگاه ابزاری بله، در ارتباط اجتماعی خیر. بدیهیست که منهم از سلام کردن به همکار زنم قصد و هدف جنسی ندارم.
Angela نوشته: بیشتر مربوط هست به نسبت دانشمندان و فرهیختگان به کل افراد جامعه!
نه بیشتر مربوط هست به اینکه زنان انگلهایی هستند که وسایل آرامش، آسایش، امنیت و رفاه آنها را کس دیگری باید تامین بکند، و عقب مینشینند و از میان برندهها یکی را انتخاب میکنند. توانستهاند با اجازهدادن/فروختن کُس خود هرچه لازم داشتهاند را بدست بیاورند. اینها را من به قصد توهین نمیگویم.
Nâxodâ نوشته: اگر از من بپرسید راهکار چیست, شاید در گام نخست بگویم که ما مردان باید اندکی این بیزاری امان از رفتارهای انگلسانی زنان را بیشتر بنمایانیم.
راستش من گمان میکنم که تنها راهکار باقیمانده اینست که آنها را رها بکنیم. لحظهای بیاندیشید که به راستی چگونه زنی میتواند قابل تحمل باشد؟
زن باهوش در آن معنا که ما جستجو میکنیم وجود خارجی ندارد، زنان از هوش خود برای توجیه طلبکاری زیستشناختی خود، هایپرگمی خود و زندگی انگلی خود بهره میبرند، نه اصلاح آنها. نگاه انتقادی به خود خویشتن در زنان فاقد هر کارکرد یا موضوعیتیست، پس وجود هم ندارد. ما مردان دائم در تلاش برای بهتر کردن خودمان هستیم چراکه جامعه بر مبنی این تلاش بنا شده و شکل گرفته، یعنی به سود جامعه است تا شما در مقام یک مرد همواره از آنچه هستید و دارید و میکنید ناراضی باشید تا در بهتر کردن آن بکوشید، و در مقام یک زن از همهی آنها(در مورد خودتان فقط)راضی باشید. مرد در زندگی چنان مشغول دوندگی بیامان برای سبقت گرفتن از باقی مردان است که حتی لحظهای نمیاندیشد چرا اینچنین میدوم، برای رسیدن به کجا؟ و بخاطر همینست که ما در ترس مداوم زندگی میکنیم، ترس پذیرفته نشدن توسط زنان، ترس دست رد به سینهمان خوردن، ترس کچل شدن، ترس از دست دادن کارمان، ترس از بلند نشدن کیرمان، ترس از این، نگرانی از آن.. سرتاسر تمامی جوامع بشری بر پایهی احساس بدبختی مداوم مرد، و احساس خوشبختی زنان بنا شدهاند.
گذشته از این هایپرگمی در زنان شاید قویترین رانه و مهمترین ویژگی آنها باشد، و یکی از عوارض مهم آن اینست که همهی زنها، در همه حالت، از همهی مردها احمقتر خواهند بود. در این معنی که امکان ندارد که یک زن با مردی خنگتر از خودش وصلت بکند، و فارغ از اینکه شما به عنوان یک مرد احمق باشید، باز باید بروید دنبال زنی از خودتان احمقتر، باهوشترها شما را هرگز جذاب نخواهند یافت. پس «زن باهوش» را فراموش بکنید، یا از آن بیبهره هستند، یا از آن برای توجیه خرفتی خود استفاده میکنند.
نوع دیگری از زن ِ خیالی که مردان را وادار به ادامه دادن این بازی بیسرانجام میکند زن ِ submissive است. این دخترانی که علاقه دارند تا به وقت سکس تحت فرمان یک مرد باشند، که شمارشان اصلا هم کم نیست(چند دختر از شما خواستهاند که موهایشان را بکشید، یا در کونشان بزنید، یا موقع سکس تحقیرشان بکنید و ...؟). این مطیع بودن فریبی بیش نیست، معنای آنهم مشخص است: چنانکه پیشتر هم گفتهام زن فقط به دو نوع مرد علاقه دارد، محافظ و مراقب. دختری که در ارتباط با شما submissive است، شما را در مقام اولی نگاه میکند، محافظی که از او در برابر مردان دیگر دفاع خواهد کرد. پس این مطیع بودن و اشتیاق به تحمل مقدار بسیار کنترلشدهای از درد در آخر چیزی نیست بجز تحریکی که زن از طریق آزمایش آمادگی شما برای آسیب رساندن جسمانی به دیگران، به خاطر او بدست میآورد. یعنی شما سگ نگهبانی هستید که صاحب او گازهای کوچولو و بامزهی گاهی به گاهی را بیمشکل مییابد، مشروط بر اینکه گاز گرفتن را یاد بگیرد، یا از بلد بودن آنها اطمینان کسب بکند و ...
فریب دیگری که این روزها باب شده، این PUA و به قولی خانمبازیست، که نشان دهندهی فلاکت و بدبختی ِ بیپایان مردان است. چرا؟ چون اولا هنوز همه چیز در آن راجع به اینست که «زن چه میخواهد» و اینکه چگونه آنچه میخواهد را به او بدهیم(PUA به شما میگوید که آنچه زن میگوید میخواهم را واقعا نمیخواهد اینکه اینجا آمده را میخواهد و اینطور میتوانی آنچه میخواهد را به او بدهی و ... که حقیقت دارد، ولی هنوز تحت همان منطق مرد دهنده و زن گیرنده در جریان است). و ثانیا هنوز چیزی فراتر از گرفتن کُس، به قیمت لگدمال کردن همجنسان خودتان نیست. یک مرد باید همواره اینرا بداند، که دختری هرگز او را انتخاب نخواهد کرد، مگر به طریقی او را از تمام مردان دیگر(حاضر در جمع، یا در زندگی او یا هرچه)بهتر نبیند و با وسواس همه چیز او را با دیگر مردانی که میشناخته/میشناسد مقایسه نکند.
اینست که من گمان میکنم تنها گزینهی به راستی باقی مانده، اینست که مدتی از زنان جدا بشوید، از تلاش مداوم برای جلب نظر مساعد آنها دست بردارید، و سپس نیاز به سکس را در خودتان کنترل بکنید. خواستن سکس ایرادی ندارد، منهم سکس میخواهم و از آن لذت میبرم، اما نیاز به آن، مشابه نیازی که یک هروئینی به هروئین دارد به چیزی بجز بدبختی کامل شما نخواهد انجامید. باید بتوانید در همان لحظه که زن شروع به تلاش برای باج گرفتن و کنترل شما از طریق سکس کرد بارتان را بردارید و از پنجره بیرون بپرید، و مردی که محتاج سکس است، معتاد به آن است و به قولی به آن «نیاز» دارد هرگز نخواهد توانست این حلقهی بیپایان و به قدمت تاریخ کهن ِ Manipulation را بشکند.
پیرامون این موضوع در آینده بیشتر خواهم نوشت.
viviyan نوشته: به فرض که حرفهای امیر هم درست باشه این قانون طبیعته، زنان و مردان به یک اندازه تمایل دارند برای بقای نسل و ژنهاشون، اینکه زنان به خاطر داشتن رحم توانسته اند مردان باهوش و دانشمند و کاری رو استثمار کنند، از برتریشون حکایت میکند. در طبیعت همیشه قوی برنده است و حاکم و ضعیف بازنده و محکوم. ناراضی هستید به تخمدانمان که نه؛ به تخم چپ اسب نادرشاه، (تخمدان ما باارزش تر از این حرفهاست)، اگر میتوانید قوانین طبیعت رو تغییر دهید. خوشحال باشید که مثل جفت نر عنکبوت بیوه سیاه خورده نمیشید
درست میگویید، اما یکی از همین روزها، یکی از همین مردان کهتر سرانجام رحم مصنوعی را اختراع میکند، و آنوقت شما میمانید و Affirmative action. تا آن زمان هم ما خواهیم کوشید عدهی هرچه بیشتری از مردان را از زیر سلطهی آلات تناسلی زنان بیرون بکشیم و به آنها نشان بدهیم بازندهی نهایی ارتباط عاطفی، جنسی و حتی دوستی با زنان خواهند بود.
viviyan نوشته: مسئولیت بقای ژنهای زن و مرد و همینطور صرف انرژی برای نگهداری و بزرگ کردن نسل جدید برعهده زن هست، بنابراین زن باید تمام تلاششو بکنه تا بهترین انتخاب ممکن رو برای به اشتراک گذاشتن ژنهاش انحام بده و در این راه باید تدابیری بیندیشد تا مرد که فقط خودش هست و آلتش، نگذارد برود برای ژن پراکنی های دیگر در جاهای دیگر. مثل اینکه آقایون درک نمیکنن این علاقه شون به بقای ژن چه هزینه هایی برای زن داره.
ما درک میکنیم، مسئله اینست که باقی مردان درک نمیکنند. آنها تصور میکنند که زنان موجوداتی مقدس و مهربان و ازخودگذشته و فداکار هستند که به راستی عاشق مردان میشوند، در واقع عشق مادرشان را نمودی از عشق زنانه میشمارند و هرگز نمیدانند که عشق زن به سرمایهی ژنتیکی خود هیچگاه شباهتی به همانی که به «مرد» دارد نخواهد داشت. نمیدانند که هرگز، و تکرار میکنم، هرگز برای زنان چیزی فراتر از استفادهای که به او میرسانند نخواهند بود. نمیدانند تنها ارزشی که میتوانند برای آنها داشته باشند نقش بادیگارد یا کارت اعتباریست. اگر اینها را میدانستند، به راستی گمان میکنید با شوق و رو انداختن و پول قرض کردن و ذوق و آرزومندی به مسلخگاه میرفتند؟ اشتیاق به تداوم نسل با عقدهی ننهیابی در مردان باعث شده زیر بار این بردگی خفتبار برای زنان بروند، و آش آنقدر شور شده، که دیگر ادامهی کار به روند سابق ممکن نیست و هر روز مردان بیشتری از خواب بیدار میشوند.
تلاش من در اینجا بیش از هرچیز آنست که به مردان بفهمانم آن بیرون عشق خطاپوشی که به رغم همه چیز با شما بماند، زیرا بار سنگین مشکلات را با شما بگیرد، هر بار زمین خوردید در بلند شدن کمکتان بکند، دو نفری به جنگ عالم بروید و از شما فقط همان چیزی را بخواهد که شما از او میخواهید(i.e : یک رابطهی عاطفی، جنسی و دوستانهی متقابل)وجود خارجی ندارد، هرگز نداشته و هرگز نخواهد داشت. به محض آنکه شغلتان را از دست بدهید، از هفتهای شصت ساعت کار کردن برای دادن خرج خانم کمی افسرده یا خسته یا دلزده بشوید، مردی با حساب بانکی و یا کیر بزرگتری پیدا بشود یا لحظهای نسبت به این رابطهی انگل/میزبانی مطلع شده، آنرا به نقد بکشید و .... او شما را رها خواهد کرد.
همانطورکه شما دختران توهم شاهزادهای با اسب سفید دارید و مردان به آن میخندند(زیرا میدانند که چقدر از واقعیت عینی مردان فاصله دارد)، مردان هم توهمات خودشان را دارند، و به دنبال یافتن سیندرلایی خیالی سر از زندان مهریه در میآورند، یا از اندوه خیانت یکی از این زنان جنده افسرده میشوند و خودکشی میکنند(مردان طلاق داده شده بالاترین آمار خودکشی در میان مردان را دارند، و مردان هم بالاترین آمار مرگ بر اثر خودکشی را دارند، در تمام کشورهای جهان)... اینها مرا به خروش واداشته، ناراحتی شما چیست؟
« یک انسان که خدمتی بزرگ به بشریت کرده را نام ببرید »
چند نفر از شما بلافاصله یک مرد را بخاطر آورد؟
صادق باشید، حداقل با خودتان. :e058:
Fiona نوشته: امیر گرامی؛ دوست نداشتم در این زمینه وارد شم؛ چون نه فمنیسم را می ستایم و نه مردسالاری را...
با این حال این پاره از پست شما نگرم را جلب کرد که اندک نمونه نقضی که به یاد دارم را در اینجا بیاورم؛ با این که شما فرمودید: "هیچ مقداری از «مثال نقض» نخواهد توانست خدشهای به این بازشناسی ساده وارد آورد."
منهم مخالف هر دو هستم، در مردسالاری میزان مشخصی از کنترل به مردان داده میشد تا هایپرگمی زنان و بیبند و باری مردان از آن طریق مهار بشود. امروز که این کنترل بر هایپرگمی زنان برداشته شده و میلیونمیلیون شوهران خود را برای مردان بهتر طلاق میدهند برای ما مردان دریچهای باز شده تا به چیستی راستین زنان نگاهی صادقانه و به دور از حماقههای مردانه داشته باشیم.
شوربختانه کُل درک زنان از جهان مبتنیست بر نگاه صفر و صدی. اینست که وقتی هیچکس نگفته «مطلقا همه»، آنها به هر حال آویزان ِ مثال نقض میشوند. تا میگویید زنان توانایی اختراع کردن ندارند چهار استثنای تاریخ را به ما نشان میدهند، وقتی میگوییم زنان رانندگی بلد نیستند فلان رانندهی فرمول یک را مثال میزنند و هنگامی که میگوییم به هنگام خطر زنان موجوداتی بزدل، وابسته و خودخواه هستند که توقع دارند مرد بخاطر دفاع از آن بپرد جلوی گلوله چهارتا عکس از زنان سرباز در حال تمرین در فلان کمپ در کشوری جهان اولی برای ما پست میکنند.
همهی اینها مایهی گیسخند و بیزاریست. ما دربارهی اکثریت مطلق زنان و روال کار چنانکه هست صحبت میکنیم نه تکتک زنان روی کرهی زمین. استثنا هست، و برخلاف مهربد من گمان میکنم بسیار هم زیاد باشند، دختری که من اکنون با او هستم زنیست که دارد زندگی منرا اداره میکند، در مشکلات کمکم میکند و پای من مانده. و شماری بسیار از زنان هستند به راستی باهوش، حقیقتا مستقل و تماما خودآگاه. اما «بدبختی» اینست که حتی آن زنان هم از سوی دیگری بیارزش هستند، همین دختری که در زندگی منست برای مثال تا وقتی اینها را تحمل میکند و میماند و میسازد که یقین داشته باشد در بلند مدت این سرمایهگذاریها همه به سود اوست، اگر فاکتور سود را حذف بکنید او هم خواهد رفت. و یا آن زن به راستی مستقل ِ حقیقتا باهوش ِ یکسره خودآگاه، که مشتاق به انگلی از مرد(از هیچ طریق، نه نفقه و المونی و حمایت بچه، نه خرجی و ماهانه و ...)نیست، یعنی میداند که چنین روابطی وجود دارد و به آنها علاقهای ندارد، دیگر علاقهای به مردان هم نخواهد داشت(من از این زنها دیدهام)و در افسردگی و بدبختی به سر میبرد.
پس در این مورد مشکل اصلی نه فمینیسم است، نه مردسالاریست، نه خنگ بودن زنهاست و نه ... بل هایپرگمیست. و چارهی ما مردان آنست که یا زنان را رها بکنیم تا با آلفاپرستی رقتانگیز خود نابود بشوند و پی زندگی مجردی خودمان برویم(همانطورکه در اکثر جوامع پیشرفتهی امروزی نیمی از مردان چنان میکنند)، یا با همهی ابزارهای آموزشی، اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی که داریم به نبرد با هایپرگمی در زنان بپردازیم. تا مثلا زن باهوش بتواند عاشق چیزی در مرد خنگ بشود، زن مستقل بتواند از همنشینی با مرد وابسته لذت ببرد و ... وانگهی بعید میدانم که شدنی باشد، و این کاروان به سوی پرتگاه میرود، بر ما مردان است که پیش از سقوط از آن بیرون بپریم یا همچون سگان خوشرقصی که تاکنون بودهایم همچنان پیش پای صاحبان مونث خود بنشینیم و همراه با ایشان، قهقههزنان به سوی قهقرا بشتابیم.
Fiona نوشته: راستی دوگانگی ای در سخنتان بود که امیدوارم دستاویزی نبوده باشد برای کارایی بیشتر گفتارتان!! با این که بیشتر اوقات روش نوشتارتان را می پسندم...
دوگانگی در حرفهای من نیست تغییر در شرایط جهان است: تا پنجاه سال پیش خرج زن و بچهی او را میدادید و کُس و تربیت(مالکیت)بچه در اختیار شما بود چون راه دیگری نداشت، از پنجاه سال پیش خرج او و بچهی او را میدهید بدون آنکه دسترسی به کُس او داشته باشید، یا توانایی جهت تاثیر گذاشتن بر تربیت بچهتان.
«همهی زنها اینطور نیستند»
دفاع زنانی که خودشان دقیقا همانطور هستند.
[ATTACH=CONFIG]1607[/ATTACH]
ادب چیزی بجز افسار زنانه بر صراحت لهجهی مردان نیست. از دیرباز این زنان بودهاند که سطح ادب را مشخص کردهاند، این یک زن است که تصمیم میگیرد چه چیز میتواند و چه چیز نمیتواند در حضور او بیان بشود. مردان در حضور خود نه فقط از اتخاذ ادبیاتی صریح، مبتذل و بیملاحظه ابایی ندارند، عامدا آنرا به عنوان ابزاری برای تثبیت پیوندهای درونگروهی مورد استفاده قرار میدهند. زنان اما از آنجاکه این استفاده از زبان صریح را نمادی برای «خودمانی» شدن مییابند و هیچ علاقهای به خودمانی شدن بجز با یک نفر ندارند، کاربرد لغات رکیک توسط کسی که او قصد صمیمیت جنسی با او را ندارد نشانهی اینست که «او دارد بیش از حد خودمانی میشود».، پس آنرا کنترل میکنند و با محروم کردن مردان «بیادب» از «امتیاز» همنشینی با خودشان یکی از بهترین ویژگیهای منحصرا مردانه را به زنجیر میکشند.
اگر شما در حضور زنان اسم ادوات جنسی را ببرید یا الفاظ رکیک بکار بگیرید یا حتی فقط صریح باشید و ملاحظهی «عواطف» همیشه آویزان آنها را نکنید مایهی بوجود آمدن احساس «ناراحتی» در ایشان میشود. احساس ناراحتی که برای پیشگیری از آن دستگاه عریض و طویلی Sexual harassment در غرب براه انداختهاند تا رفتار، گفتار و حرکات «بیادبانهی» مردان را کنترل بکنند. در فرانسه سوت زدن برای یک زن دو سال زندان دارد و جوک جنسی تعریف کردن در حضور زنان میتواند باعث اخراج شدن شما از محل کار بشود.
اینست که اگر میخواهید از بند بازی قدیمی که در آن زن تمام قواعد را مشخص میکند خلاص بشوید، بخشی از نبرد زیر پا گذاشتن حق زن برای مشخص کردن حدود امکان استفادهی شما از زبان است، و در این راه تائید زنان باید که به پشم کیرتان هم نباشد.
Ouroboros نوشته: اگر شما در حضور زنان اسم ادوات جنسی را ببرید یا الفاظ رکیک بکار بگیرید یا حتی فقط صریح باشید و ملاحظهی «عواطف» همیشه آویزان آنها را نکنید مایهی بوجود آمدن احساس «ناراحتی» در ایشان میشود. احساس ناراحتی که برای پیشگیری از آن دستگاه عریض و طویلی Sexual harassment در غرب براه انداختهاند تا رفتار، گفتار و حرکات «بیادبانهی» مردان را کنترل بکنند. در فرانسه سوت زدن برای یک زن دو سال زندان دارد و جوک جنسی تعریف کردن در حضور زنان میتواند باعث اخراج شدن شما از محل کار بشود.
انقدر فهم این قضیه مشکل است که توجه جنسی ناخواسته کار بدی است؟
Theodor Herzl نوشته: انقدر فهم این قضیه مشکل است که توجه جنسی ناخواسته کار بدی است؟
چقدر فهم این مشکل است که صراحت لهجهی مرد ربطی به توجه جنسی به زنان ندارد و اگر او جلوی شما اسم ادوات جنسی را میآورد الزاما درحال خودمانی شدن جنسی با شما نیست؟
Ouroboros نوشته: برای مثال تا وقتی اینها را تحمل میکند و میماند و میسازد که یقین داشته باشد در بلند مدت این سرمایهگذاریها همه به سود اوست، اگر فاکتور سود را حذف بکنید او هم خواهد رفت.
گمان می کنم سودگرایی در سرشت
هر آدمی باشد؛ تنها نهاد و ریخت آن ناهمگون است!
آیا شما مردان بی هیچ بهره و سودی در کنار زنان هستید؟؟؟!
Fiona نوشته: گمان می کنم سودگرایی در سرشت هر آدمی باشد؛ تنها نهاد و ریخت آن ناهمگون است!
آیا شما مردان بی هیچ بهره و سودی در کنار زنان هستید؟؟؟!
زن به مرد هیچ سودی نمیرساند. مرد از زن سکس میخواهد، زن در برابر آن تعهد، امکانات، اختیارات و ... را دریافت میکند، پس نمیتوان «سکس» را سود تلقی کرد، چون علاوه بر آنکه زن هم از آن لذت(حداقل)برابری میبرد، برای دادن آن به مرد هزار و یک امتیاز نابجا هم دریافت میکند. این سود نیست بلکه یک «تبادل» است، که مرد در آن سوی ِ بدتر معامله را دریافت میکند، پس به نوعی چه بسی زیان هم باشد! اما حتی اگرهم بپذیریم دسترسی مرد به دستگاه تولید مثل زنان یک «سود» است، آن میلیونها مردی که دارند در ازدواجهای بدون سکس زندگی میکنند و این بدیهیترین و ابتداییترین خواستهی سادهی مردانه را سالهاست فراموش کردهاند گواهی هستند بر اینکه مرد حاضر است جهت پایبندی به آن تصویر خیالی که از زن برایش ترسیم شده حتی از این «سود» هم بگذرد و در فقدان آن همچنان با زن باقی بماند.