دفترچه

نسخه‌ی کامل: پاسخ به شبهات در مورد رژیم گیاهخواری
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31
Ouroboros نوشته: بطور کلی نه سبک تغذیه مشکل اصلی‌ست و نه حجم آن، بلکه روش تولید آنست که مایه‌ی دردسر است. و هرچند اصراف پدیده‌ای بسیار جدی و مخرب است، در نهایت تفاوتی در اصل ماجرا بوجود نمی‌آورد. ازدیاد جمعیت با روش تغذیه‌ی همه‌چیزی خواری مشکلی به حساب نمی‌آید، هم‌اکنون با اضافه‌ی گوشت مورد استفاده‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا در سال، می‌توان یک ماه کُل قاره‌ی آفریقا (منهای بخش عرب آن) را غذا داد. این حجم بالای استفاده که گیاه‌خوار و غیرگیاه‌خوار به آن دچارند یک ویژگی ِ فرگشتیک در انسان است، که برپایه‌ی آن برنامه ریزی شده‌ایم تا با حداکثر سرعت ممکن بیشترین غذای ممکن را مصرف بکنیم، زیرا برخورداری از چنین ویژگی‌ای میلیون‌ها سال تنها راه برای زنده ماندن بوده. اما اکنون بایستگی ندارد و به زیاده‌خوری می‌انجامد..

بله دام‌پروری صنعتی به مراتب بهتر از کشاورزی صنعتی‌ست، از هر جهت که بنگرید(فرسایش خاک، گرمایش زمین، هزینه‌ی تولید، آب مورد استفاده، زمان تولید و ... در تناسب به انرژی که از گوشت می‌گیریم و انرژی که از گیاه می‌گیریم). اگر معیار شما به راستی اکوسیستم باشد که کشاورزی بازی را شروع نشده می‌بازد.. اساسا گوشت زمانی به رژیم غذایی ما اضافه شده که حجم مغزمان افزایش یافته و نیاز به پروتئین بالاتری پیدا کرده‌ایم که گیاهان قادر به فراهم آوردن آن نبوده‌اند، یعنی از دوران استرالوپیتکوس آفریکانوس. بجز انسان چندتایی که به ذهنم می‌رسند: خوک، بز، صاریغ، مرغ، پیرانا، کوآتی، خرس و اکثر نخستی‌ها از جمله شامپانزه بونوبو و ...

بطور کلی چیزی که باید بدانیم این حقیقت ساده اما بسیار خشن است که بی‌کُشتن نمی‌توان زنده ماند. شاید زمانی روشهایی جدید برای تولید گوشت پدید بیایند(پیشتر در جستار آزار حیوانات در اینباره گفته‌ام)که ما را از کشتار حیوانات برای غذا بی‌نیاز بکنند، یا شاید پیشرفت‌هایی در کُل صنعت تولید غذا رخ بدهد که آسیب‌زایی برای محیط زیست را به حداقل برساند و ... اما در وضع فعلی، گیاه‌خوار یا گوشت‌خوار یا هرچه که باشد، با هر گازی که می‌زنید جان‌ها گرفته و می‌گیرید و خواهید گرفت.

به نظر میرسد تفاوت دیدگاه از یک امر نشدنی و احتمالا از نظر شما ناموجه یعنی کاهش جمعیت و یک امر قابل دستیابی یعنی تغییر یا اصلاح الگوهای تولید نشات میگیرد.موضوعی که هست و من نیمتوانم آنرا نادیده بگیرم این است که مسلما انرژی قابل دریافت از گیاهان در مقایسه با گوشت چند برابر کمتر است و این نکته ای است اساسی در تاریخ حیات.منظورم این است که در تایید سخن شما میگویم که جاندارنی که توانسته اند با شکل های جدید تغذیه خود را وقف دهند، توانسته اند برای مدت بیشتری دوام و بقای خود را حفظ کنند.برای این موضوع میشود حداقل از دوره ی دانیاسورها ، کوتاهیِ عمرِ هیولاهایِ گیاه خواری چون ساراپوزایدن پس از حضور گوشت خوارانی چون تی رکس را مدنظر قرار داد که اگرچه جوانتر از گیاه خواران بودند و دوره ی تکامل و حیاتشان به مراتب کمتر بوده،اما به دلیل روش تغذیه جدیدشان یعنی همان گوشتخواری، که به روند تکاملشان نیز سرعت میبخشید،در نهایت در رقابت با گیاهخواران پیروز شدند،و پس از همین مقایسه میتوان چنین نتیجه گرفت که شکل تغذیه و قابلیت انعطاف در آن یکی از عوامل موثر در پیروزی گونه ای بر گونه ای دیگر میتواند باشد.بی شک همین امر در بقا انسانها نیز موثر بوده است.
بنابراین تا اینجا باید پذیرفت که انسان حتی اگر زمانی گیاه خوار بوده، حداقل در تلاش برای بقای خود نیاز داشته که گوشت را هم به منوی غذایی خود بیافزاید.و من مشکلی در تغذیه از گوشت نمیبینم.حال از آنجا که میدانیم منابع غذایی در زمین محدود است و مطمئن هستیم که تا حداقل تا چند دهه دیگر غذاهای مصنوعی قابل جایگزینی نیست، ایا نباید قدری در الگوی مصرف خود تجدید نظر کنیم؟از همان مثالی که درمورد ازدیاد تعداد گربه ها در پست های قبلی خود بیان کردید استفاده میکنم و میپرسم اگر تعداد مصرف کننده ها بیش از حدی باشد که به طور متعارف قابل تغذیه باشند، همیشه ناهنجاری هایی بروز خواهد کرد و هر چه سرعت رشد مصرف کننده ها بیشتر باشد، تعداد و کیفیت این ناهنجاری های طبیعی فاجعه بارتر خواهد بود.ما مجبور هستیم از هرچیزی که میشود غذا درست کرده و به مصرف کننده بدهیم.در تهیه همین غذا، باید انرژی و هزینه (چه اقتصادی و چه زیست محیطی) صرف شود.این روند تا جایی ادامه می یابد که عملا به جایی خواهیم رسید دیگر چیزی برای تغذیه وجود ندارد چون منبعی برای تولید دوباره غذا وجود ندارد.
حالا پیش کشیدن فلسفه سیاسی جغرافیایی انرژی و غذا و اینکه هر یک از ما انسانها چقدر در منابع زمین سهم داریم و مثلا آن سومالیایی که هر دو روز لقمه ای غذا گیرش میاید و هرزه خورهای بی مصرف کشورهای غنی چقدر در منابع محدود زمین مشترک هستند بحث را به بیراهه کشانده و از موضوع تاپیک خارج است.اما حداقل این را میتوانم ادعا کنم که اگر جمعیت زمین نصف اینی که هست میبود و یا اینکه غذایی که از منابع محدود زمین تولید میشد به طور عادلانه تقسیم میشد شاید دیگر پرسیدن پاسخ به سوال کدام شکل تغذیه و یا کدام روش تهیه، فوریت کمتری میداشت.(امکان ناپذیری اش بر کسی پوشیده نیست، صرفا بدان جهت این را میگویم که نشان دهم نوعی عدم تعادل در تولید و مصرف غذا در جهان برقرار است که میتوان منشا آن را در جمعیت بسیار زیاد انسانها و یا به طور دقیق تر در نیاز به انرژی غذاییِ خارج از حدِ آنها یافت.هر چه تعداد مصرف کننده بیشتر از مقدار متناسب تولیدات باشد، تعداد گرسنگان و کسانی که در اثر جنگ بر سر منایع غذایی محدود از بین میروند بیشتر میشود.)
Ouroboros نوشته: این مقاله از سایت گیاه‌خواران را بخوانید، در آن این مساله پیرامون انسان به خوبی توضیح داده شده.
جانداری که فقط از گیاه برای تغذیه استفاده می‌کند: گیاه‌ خوار
جانداری که فقط از گوشت برای تغذیه استفاده می‌کند: گوشت خوار
جانداری که هم از گوشت و هم از گیاه برای تغذیه استفاده می‌کند: همه‌چیز خوار

شامپانزه همه چیز خوار است با ترجیح گیاه خواری، و نه، اصلا اینطور نیست، برای تغذیه دست به شکار یا مردارخواری از لاشه‌ی موشها و میمون‌ها و شامپانزه‌های دیگر و ... می‌زنند. این مقاله را اگر فرصت داشتید مطالعه بکنید.
بله.سپاس.مقاله دومی واقعا جالب بود.عجب موجود وحشی ای پشت آن چهره ی آرام و دوست داشتنی شامپانزه خفته است. به هر حال دانستیم که شامپانزه به گوشت علاقه دارد و برای گوشت خوردن شکار میکند.با دقت خواندنِ آن بماند برای فردا.
Dariush نوشته: به نظر میرسد تفاوت دیدگاه از یک امر نشدنی و احتمالا از نظر شما ناموجه یعنی کاهش جمعیت و یک امر قابل دستیابی یعنی تغییر یا اصلاح الگوهای تولید نشات میگیرد.موضوعی که هست و من نیمتوانم آنرا نادیده بگیرم این است که مسلما انرژی قابل دریافت از گیاهان در مقایسه با گوشت چند برابر کمتر است و این نکته ای است اساسی در تاریخ حیات.منظورم این است که در تایید سخن شما میگویم که جاندارنی که توانسته اند با شکل های جدید تغذیه خود را وقف دهند، توانسته اند برای مدت بیشتری دوام و بقای خود را حفظ کنند.برای این موضوع میشود حداقل از دوره ی دانیاسورها ، کوتاهیِ عمرِ هیولاهایِ گیاه خواری چون ساراپوزایدن پس از حضور گوشت خوارانی چون تی رکس را مدنظر قرار داد که اگرچه جوانتر از گیاه خواران بودند و دوره ی تکامل و حیاتشان به مراتب کمتر بوده،اما به دلیل روش تغذیه جدیدشان یعنی همان گوشتخواری، که به روند تکاملشان نیز سرعت میبخشید،در نهایت در رقابت با گیاهخواران پیروز شدند،و پس از همین مقایسه میتوان چنین نتیجه گرفت که شکل تغذیه و قابلیت انعطاف در آن یکی از عوامل موثر در پیروزی گونه ای بر گونه ای دیگر میتواند باشد.بی شک همین امر در بقا انسانها نیز موثر بوده است.
بنابراین تا اینجا باید پذیرفت که انسان حتی اگر زمانی گیاه خوار بوده، حداقل در تلاش برای بقای خود نیاز داشته که گوشت را هم به منوی غذایی خود بیافزاید.و من مشکلی در تغذیه از گوشت نمیبینم.حال از آنجا که میدانیم منابع غذایی در زمین محدود است و مطمئن هستیم که تا حداقل تا چند دهه دیگر غذاهای مصنوعی قابل جایگزینی نیست، ایا نباید قدری در الگوی مصرف خود تجدید نظر کنیم؟از همان مثالی که درمورد ازدیاد تعداد گربه ها در پست های قبلی خود بیان کردید استفاده میکنم و میپرسم اگر تعداد مصرف کننده ها بیش از حدی باشد که به طور متعارف قابل تغذیه باشند، همیشه ناهنجاری هایی بروز خواهد کرد و هر چه سرعت رشد مصرف کننده ها بیشتر باشد، تعداد و کیفیت این ناهنجاری های طبیعی فاجعه بارتر خواهد بود.ما مجبور هستیم از هرچیزی که میشود غذا درست کرده و به مصرف کننده بدهیم.در تهیه همین غذا، باید انرژی و هزینه (چه اقتصادی و چه زیست محیطی) صرف شود.این روند تا جایی ادامه می یابد که عملا به جایی خواهیم رسید دیگر چیزی برای تغذیه وجود ندارد چون منبعی برای تولید دوباره غذا وجود ندارد.
حالا پیش کشیدن فلسفه سیاسی جغرافیایی انرژی و غذا و اینکه هر یک از ما انسانها چقدر در منابع زمین سهم داریم و مثلا آن سومالیایی که هر دو روز لقمه ای غذا گیرش میاید و هرزه خورهای بی مصرف کشورهای غنی چقدر در منابع محدود زمین مشترک هستند بحث را به بیراهه کشانده و از موضوع تاپیک خارج است.اما حداقل این را میتوانم ادعا کنم که اگر جمعیت زمین نصف اینی که هست میبود و یا اینکه غذایی که از منابع محدود زمین تولید میشد به طور عادلانه تقسیم میشد شاید دیگر پرسیدن پاسخ به سوال کدام شکل تغذیه و یا کدام روش تهیه، فوریت کمتری میداشت.(امکان ناپذیری اش بر کسی پوشیده نیست، صرفا بدان جهت این را میگویم که نشان دهم نوعی عدم تعادل در تولید و مصرف غذا در جهان برقرار است که میتوان منشا آن را در جمعیت بسیار زیاد انسانها و یا به طور دقیق تر در نیاز به انرژی غذاییِ خارج از حدِ آنها یافت.هر چه تعداد مصرف کننده بیشتر از مقدار متناسب تولیدات باشد، تعداد گرسنگان و کسانی که در اثر جنگ بر سر منایع غذایی محدود از بین میروند بیشتر میشود.)

من دو اشتباه کوچک در نوشته‌ی شما را گوشزد بکنم، نخست آنکه به نظر می‌رسد شما قدری علت و معلول را جابه‌جا گرفته‌اید، جمعیت انسان‌ها زیاد شده به این دلیل که ما توانسته‌ایم غذای مورد نیازمان را تولید بکنیم، و بدون منابع کافی در طبیعت همواره با سقوط جمعیت در یک گونه روبرو خواهیم بود نه افزایش آن، ازدیاد جمعیت فقط زمانی اتفاق می‌افتد که غذای بسنده برای آن جمعیت وجود دارد. خصوصا که ما می‌توانیم با یک چهارم غذای فعلی در جهان کُل جمعیت را سیر و سلامت نگاه بداریم، تصور بکنید که اگر تولید محصولات غذایی یک چهارم می‌شد، گمان می‌کنم آن شرایط ایده‌آلی که شما با کاهش جمعیت شدنی می‌بینید رخ می‌داد؟


و دیگر اینکه پدید آمدن گوشتخواری به دلیل انرژی بیشتر گوشت نبوده، بلکه به احتمال قوی بخاطر کمبود منابع گیاهی در دوره‌ای از خشک‌سالی‌های ِ شدید بوده که با گوشتخوار شدن جانوران به بقای اصلح آن کمک شایانی کرده.. اگرنه منابع گیاهی برای گیاه‌خواران(کم و بیش)همانقدر انرژی‌زا هستند که گوشت برای گوشت‌خواران، گاو سلولز ِ غیرقابل هضم برای ما را می‌خورد و جذب می‌کند، ما آن‌را از طریق غیرمستقیم(بدن گاو)می‌خوریم و ... در مقیاس بلندمدت اگر بخواهید برسی بکنید گوشت یا گیاه‌خواری تفاوت چندانی در شانس بقای یک گونه نخواهد داشت، زیرا اگر خشک‌سالی شدیدی بیاید که جمعیت گیاه‌خواران به راستی صدمه‌ای چشمگیر بخورد، بدیهی‌ست که گوشت‌خوارانی که از ایشان تغذیه می‌کنند هم نابود خواهند شد و بطور کلی همه چیز موجودات زنده بهم پیوسته است، یک گونه که منقرض بشود، ده‌ها گونه‌ی وابسته به خود را هم پائین می‌کشد(مثلا اگر باندیکوت‌ها منقرض بشوند، تمام جانورانی که از ایشان تغذیه می‌کنند از جمله جغد نقاب‌دار , سه گونه‌ی مختلف از مارها و ... که منبع غذایی اصلی‌شان باندیکوت است همراه او خواهند رفت..).
sonixax نوشته:
David Hume نوشته: من خودم vegan هستم ، یعنی‌ به غیر از گوشت ، محصولات لبنی هم نمی‌خورم ، این قضیه هم بیشتر برام اخلاقی‌ هست و الان کباب میبینم استفراغ میگیرم در حالی‌ که چند سال پیش عشق کوبیده بودم. هر ۲ نوع گیاه خواری و گوشت خواری هم میتونه مثبت باشه ، آدم باید بدون چی‌ میخوره و چقدر! اما یک مساله رو هم بگم اینکه می‌گویند گیاه خوار‌ها مواد غذایی مورد نیاز رو نمیگیرند دروغ هست ، هر نوع ویتامین و پروتئین و هر چیزی که در گوشت هست در محصولات گیاهی هم پیدا می‌شه و براش جایگزین هست.

[ATTACH=CONFIG]524[/ATTACH][ATTACH=CONFIG]525[/ATTACH]

بعید میدونم صادق هدایت وگن(Vegan) بوده باشه! هر چند در صورت وگن بودنش هم فرقی نمیکنه و همونطور که اشاره شد چیزی رو زیر سئوال نمیبره.

بگذریم که اصلا با تعریف شما از گیاهخواری، صادق هدایت گیاهخوار نبوده اند!

sonixax نوشته: اگر شما لبنیات مصرف میکنید - گیاهخوار محسوب نمیشوید .
از پست های بلند بیزارم ولی خب چون منابع مختلفی در متن مرجع وجود داشت،نیاز به آوردن همشون بود،فکر میکنم پاسخ کاملی به ادعای شماره یک باشه.
هرچند شاید بعضی از اینها تکرار مکررات یا توضیح واضحات باشه(اینجا واقعا نیاز به پارسی سازی احساس میشه!) و احتمالا سایر دوستان هم اشاره کردند بهش.به هر حال اولین مورد رو میخوام روشن کنم،اثر محیط زیستی و کارایی گوشت خواری در مقابل گیاه خواری:

بعضی گیاه خواران ادعا میکنند حیوانات اهلی نیاز به علوفه ای دارند که به جاش میشه با کاشت گیاهان خوراکی مردم قحطی زده دنیا رو سیر کرد و اینکه تغذیه حیوانات اهلی باعث گسترش گرسنگان در سطح جهان میشه(به خاطر کمبود غذایی که احتمالا به جاش آدما میتونند بخورند!) بنابراین راه حل رفع گرسنگی در سطح جهان اینه که گیاه خوار بشند.
خب این استدلال ها کمی غیر منطقی و ساده انگارانه هستند.
اولین استدلال این حقیقت رو نادیده میگیره که دو سوم مساحت قاره ها مناسب کشاورزی نیست.در بیشتر این قسمت های صحرایی،کوهستانی و... گیاهانی میرویند که حیوانات میتونند ازشون استفاده کنند و به نوعی استفاده خوبی ازشون میشه.تازه این رو باید در نظر گرفت با توجه به وسعت دریاها، غذاهای دریایی از این نگاه برتر هم هستند،یعنی به جز اون هایی که پرورشی هستند باقی منابعی رو به انسان ارائه میکنند که در حالت طبیعی نمیشه هیچ گیاه مفید خوراکی رو در اونها پرورش داد(گیاهان دریایی هم یا خوراکی نیستند یا ارزش غذایی قابل توجهی نسبت به حیوانات دریایی ندارند)
دومین استدلال هم مشکل داره به این خاطر اینکه سهم حیوانات اهلی رو در رفاه و خوراک انسان ها نادیده میگیره.البته این هم گمراه کننده هست که فکر کنیم غذاهایی که به حیوانات اهلی داده میشند قابل استفاده برای انسان ها هستند .
حیوانات اهلی با فراهم کردن غذا،سرپناه،سوخت،کود و سایر محصولات و ...سهم زیادی در گسترش رفاه انسان ها داشتند.اونها منابع تجدیدپذیری هستند که از منابع تجدید پذیر دیگه ای استفاده میکنند(گیاهان) تا این محصولات و خدمات رو برای ما تولید کنند و کود تولیدی اونها هم کیفیت و باروری خاک رو زیاد میکنه،در بعضی کشورها هم البته بخشی از کود خشک میشه تا به عنوان منبع سوختی استفاده بشه.
تعداد خیلی زیادی فکر میکنند که سرعت رشد جمعیت از منابع غذایی بیشتره و ما هر چه کمتر میتونیم غذای حیوانی تهیه کنیم چون دادن خوراک گیاهی به گیاهان یک روش ناکارا برای استفاده از منابع قابل مصرف برای انسان هست.البته این درسته که برای انسان ها خوردن گیاهان خوراکی بهینه تر از خوردن حیوانات هست که همین گیاهان خوراکی رو بخورند.حیوانات در بهترین حالت فقط یک سوم گیاه خورده شده رو تبدیل به گوشت میکنند با این حال این ناکارایی فقط در مورد گیاهان خوراکی درسته ولی واقعیت اینه که بیش از دو سوم خوراک حیوانات اهلی یا خوراکی نیست یا طعمش برای انسان نامطلوبه.بنابراین حیوانات اهلی با توانایی تبدیل گیاهان غیر خوراکی به خوراک گوشتی نتنها با انسان(در زمینه خوراک) رقابت نمیکنند بلکه کمک بزرگی هم با افزایش کیفیت و کمیت رژیم غذایی انسان ها بهمون میکنند.
به اینها بهتره اضافه کنیم که منابع غذایی فعلی بیش از نیاز جمعیت انسان هاست!مشکل اصلی فقر گسترده هست که نمیزاره گرسنگان و قحطی زدگان بهش دسترسی داشته باشند.در یک گزارش قابل توجه پی آر بی اشاره کرده که دلیل اصلی گرسنگی جهانی فقر هست(نه گوشت خواری) و البته گیاه خواری هم راه حلی برای رفع قحطی در نظر گرفته نشده.
حالا بیاید فکر کنیم چه اتفاقی میافته اگر پرورش حیوانات رها بشه تا کشاورزی به صورت گسترده اجرا بشه که در نتیجه روی اوردن انسان ها به گیاه خواریه.(به نظر من به فاجعه شبیه ولی میزارم خودتون قضاوت کنید.
اگر بخش قابل توجهی از مردم به گیاه خواری روی بیارند تقاضا برای گوشت کاهش شدیدی پیدا میکنه،به ویژه در اروپا و آمریکا حجم ذخیره غلات و... زیاد میشه ولی قدرت خرید آسیایی ها و آفریقایی ها هیچ تغییری نمیکنه.
نتیجه کاملا قابل پیش بینیه،تولید گیاهان موقتا کاهش پیدا میکنه(به خاطر مصرف نشدن توسط حیوانات و افزایش ذخیره)تولید فعلی غلات میتونه ده میلیارد نفر رو سیر کنه(حدود سه میلیارد نفر دیگه هم میتونند سیر بشند!)ولی با این وضع به نرخ 7 یا 8 میلیون کاهش پیدا میکنه.آمار کشاوزانی هم که زمانهاشون رو به شرکت های بزرگ کشاورزی اگذار میکنند افزایش پیدا خواهد کرد.
به عبارت دیگه غذای کمتری برای جهان خواهد بود!و این رو هم باید اضافه کرد که کشاورزی تک محصولی یا دارای محصولات محدود(با توجه به رژیم غذایی انسان ها) در نتیجه رها کردن پرورش حیوانات و اتکا به خوراک گیاهی بوجود میاد ویان کشاورزی با سرعت باورنکردنی خاک رو ضعیف میکنه و نیاز به استفاده گسترده از بارورکننده های مصنوعی داره که هر یک تن از اون نیاز به ده تن نفت خام برای تولید داره(دوستان توجه کنید،نفت خام هم داره تموم میشه،بعدش چی؟!) که واقعا کارایی کمی داره.
به جز اثر فاجعه بار بر روی محیط زیست که شامل تضعیف خاک(که همین الان هم واقعا مشخصه این همه مواد غیر طبیعی رو به خاک اضافه کنیم و بهره کشی بیش از اندازه ازش داشته باشیم) و آلودگی هست،یک نگاه دقیق تر نشون میده که کشاورزی به این شکل در سطح گسترده چه آسیبی هایی داره.مارک پرودی(محقق در زمینه لبنیات ارگانیک) با هوشمندی اشاره میکنه که اگر روش های کشاورزی گیاه خواری بتونند گسترده بشند،استفاده از بارور کننده هیا مصنوعی،فرسایش خاک،برداشت بی رویه زیاد میشند و در نتیجه خاک های بی حاصل و بیماری روند افزایشی پیدا میکنند.
از گذشته های دور ورانگر ترین عامل نابودی محیط ریست کشاورزی تک فرهنگ(خوراک گیاهیی انسان ها!) بوده،تولید گندم در سومر باستان زمین های حاصل خیز رو به شوره زار تبدیل کرد که 5000 هزار سال بعد هم هنوز باروری کمی داره!
کشاورزی تک فرهنگ همراه تضعیف منابع خاکی و آبی ویرانی هایی رو در محیط زیست داره که به خاطر به هم ریختن تعادل طیعت هست.تولید برنج در مقیاس جهانی و در سال 1992(برای مثال)باعث شیوع مالاریا بین 155 میلیون نفر شد که در نتیجه ایجاد مکان مناسب برای زاد و ولد پشه ها در شالی زار بود.تماس انسان ها با اردک ها در همون سال(باز هم به خاطر شالی زارها)باعث 500 میلیون مورد آنفلونزا شده!
تردید کمی وجود داره که روش های تجاری کشاورزی،چه برای حیوانات و چه برای انسان ها برای میحط زیست زیان بار هست.استفاده شدید از بارورکننده ها،آفت کش ها،هورمون ها و آنتی بیوتیک ها در کشاورزی مدرن اثرات خوبی رو بر جای نمیزاره و ما باید دنبال روش ها کاراتر،بهتر سالم تر باشیم(مثلا محصولات ارگانیک)
یک راه حل ممکن میتونه کشاورزی متعادل باشه.مصرف کننده و کشاوز آگاه میتونند کشاورزی ترکیبی رو تقویت کنند،به طوری که کاشت سبزیجات، میوه و غلات با تولید علوفه و پرورش دام ها به شکلی ترکیب بشه که کارا باشه.این روش به نسبت اقتصادی و مفید برای محیط زیسته.
برای مثال مرغ هایی که آزاده بتونند در بین کشت زارها حرکت کنند فت ها رو میخورند و تخم مرغ های با کیفیتی تولید میکنند،گوسفندان در باغ ها میتونند گیاهان هرزه رو بخورند و گاوها در اطراف جنگل ها وسایر محیط های پیرامونی چرا کنند و شیر با کیفیت و خوبی تولید کنند واین مکان ها رو برای کشاورزان قابل استفاده تر کنند.
در واقع پرورش حیوانات اهلی و علوفه نیست که باعث قحطی و گرسنگی میشه بلکه کشاورزی ناعاقلانه و انحصاری دلیل اصلیه.
کشاورزی ترکیبی برای خاک هم مفیدتره.مارک پرودی باز هم به خوبی اشاره کرده مزارع ترکیبی میتونند تا 5 برداشت در سال داشته باشند(بدون ضررهای محیط زیستی)در حالی که یک مزرعه تک محصولی معمولا یک یا دوبار قابل برداشته.خب حالا کدوم روش برای ما غذای بیشتری تولید میکنه؟!
باز هم پرودی نظر جالبی داره:مراجع کشاورزی ما میتونند با غیر قانونی یا محدود کردن کشاورزی های تک بعدی، دام داری فشرده(در محیط های سربسته و در تعداد بالا)، صنایعی که بیش از اندازه گوشت مصرف میکنند(مثلا مک دونالد! :) ) رو با همه روش های بی رحمانه و اسفناکشون، متودهای ضد ازونشون،نابودی جنگ های بارانی و... به اعماق تاریخ بفرستند.
راه حل آینده ما بهتره به سمت کشاورزی ترکیبی بره که سالم تر،انسانی تر هست.در ابتدا در مقیاس متوسط و در نهایت در مقیاس وسیع(بعد از اثبات کارایی) که نتیجه افزایش دانش بیولوژیک و کشاورزیه.
خب به نظر میاد که پرورش حیوانات اهلی به خودی خود حتی در مقیاس وسیع به محیط زیست آسیب چندانی نمیزنه و یا گیاه خواری جهانی و اتکا به محصولات خوراکی کشاورزی میتونه ایده های محیط زیستی خوبی باشه!

1. (a) S Fallon and M Enig. Nourishing Traditions, (New Trends Publishing; Washington, D.C.), 2000, 5; (b) Breeds of Livestock. University of Oklahoma, Department of Animal Science posted at Breeds of Livestock - Oklahoma State University.

2. Breeds of Livestock. University of Oklahoma, Department of Animal Science posted at Breeds of Livestock - Oklahoma State University.

3. W Bender and M Smith. Population, Food, and Nutrition. Population Reference Bureau;1997.

4. B Carnell. Could vegetarianism prevent world hunger? Posted at AnimalRights.Net: My Wordpress Blog, and accessed on January 3, 2002.

5. M Purdey. The Vegan Ecological Wasteland. Journal of the Price-Pottenger Nutrition Foundation [hereafter referred to as Jnl of PPNF], Winter 1998; also posted at The Weston A. Price Foundation - Weston A Price Foundation.

6. Ibid.

7. R Audette with T Gilchrist. Neanderthin. (St. Martins; NY), 1999, 200-2.

8. S Fallon and M Enig, Nourishing Traditions, 6.

9. M Purdey, op cit.

10. Ibid.

اینم رفرنس ها،که البته متاسفانه فراموش کردم دقیقا پاراگراف ها رو شماره گزاری کنم.
مغز بزرگ بشر، نتیجه گوشتخواری اوست اولین بار نیست که دانشمندان سعی می کنند بزرگ بودن مغز انسان را نتیجه گوشتخوار شدنش بدانند. اما شاید برای نخستین بار، توجهِ تحقیق جدید بر روی این نظریه علمی استوار است که خوردن گیاهان و گوشت پخته شده، سهم اصلی در بزرگ شدن مغز انسان داشته است. بر اساس تحقیق فوق، مغز انسان معاصر، حدود ۲۰ درصد از کالری بدن انسان را مصرف می کند و این مقدار دو برابر اندازه ای است که سایر پستانداران مشابه نظیر گوریل لازم دارد. بر همین اساس، این ادعای علمی مطرح شده است که تامین انرژی لازم برای رشد کمی مغز انسان، ارتباط حتمی با گیاهان و گوشت پخته شده داشته است.در تحقیق مورد نظر ضمن محاسبات دقیق ریاضی، مقدار انرژی فعالیت های عصب های مغزی چندین پستاندار نزدیک به انسان محاسبه شده است. آنها پی بردند که بدن های بزرگتر باعث ایجاد مغز بزرگتر می شود و به همان نسبت نیاز به انرژی نیز افزوده می گردد ولی انسان استثنایی را ایجاد کرده است که ناشی از بزرگی بیش از حد مغز وی نسبت به بدنش است. گوریل ها با آنکه سه برابر هیکل انسان وزن دارند ولی از مغز کوچکتری برخوردار هستند. گوریل ها گیاهخوار هستند و برای آنکه انرژی روزانه لازم را تهیه کنند ناچارند ساعت های متمادی روز را صرف خوردن گیاهان خام کنند.بر طبق محاسبات تیم دانشمندان ارژانتینی به رهبری دکتر متخصصِ عصب Suzana Herculano-Houzel از دانشگاه دولتی ریودوژانیرو، گوریل ها برای تامین انرژی مغزی برابر با انسان، به ۷۳۳ کالری بیشتر احتیاج دارند. این مقدار در زندگی طبیعی آنها مساوی با صرف ۲ ساعت بیشتر از وقت روزانه برای خوردن گیاهان است. این در حالی است که گوریل ها، به خودی خود ۸۰ درصد از ۱۲ ساعت روشن در روز را صرف خوردن گیاهان می کنند.محققین فوق معتقدند انسان اولیه نیز اصلا شرائط لازم امنیتی و فیزیکی برای صرف بیشتر از ۹ ساعت از روز برای کسب انرژی را نداشته است. دکتر سوزانا هرکولانا بر اساس اندازه گیری های دقیق، از جمله محاسبه مصرف دقیق مقدار انرژی که معطوف عصب های مغزی می شود به این نتیجه رسیده است که انسان اولیه ناگزیر بود که به خوردن و پختن گوشت دست یافته باشد. او می افزاید:« با وجود انکه برای انسان معاصر، امکان ادامه حیات از طریق مصرف گیاهان امکان پذیر است ولی وقتی انسان های اولیه با هیکل های کوچک ولی مغز بزرگتر پا به عرصه وجود گذاشتند اتکای تنها به گیاهان خام برای تامین انرژی، امکان ناپذیر بوده است. دستیابی به گیاه و گوشت پخته شده باعث شده است که مواد آلی و غذایی بیشتری در اختیار انسان قرار بگیرد و مشکل مغز پر مصرفش را حل کند.»منبع وبسایت واشینگتن پست هست Sorry, vegans: Eating meat and cooking food is how humans got their big brains - The Washington Post ولی من ترجمه رو از وبسایت مرد روز کپی کردم. مغز بزرگ بشر، نتیجه گوشتخواری اوست | مجله مرد روز
حتمن ببینید
[video=youtube;9PaT4ClKpn4]http://www.youtube.com/watch?v=9PaT4ClKpn4[/video]
sonixax نوشته: حتمن ببینید
[video=youtube;9PaT4ClKpn4]http://www.youtube.com/watch?v=9PaT4ClKpn4[/video]
برای من که نوشت This video is currently unavailable! چی بود حالا؟ بحث همه چیزخوار بودن انسان که قبلا هم شده بود.

فقط میبینم نوشته: انسان گوشتخوار است یا گیاهخوار؟ من خدا هستم...
Bibak نوشته: برای من که نوشت This video is currently unavailable! چی بود حالا؟ بحث همه چیزخوار بودن انسان که قبلا هم شده بود.

فقط میبینم نوشته: انسان گوشتخوار است یا گیاهخوار؟ من خدا هستم...

من خدا هستم یک سری ویدئو علمی هستش که درست میشه .

پیوست همین فایلش کردم .
Bibak نوشته: بحث همه چیزخوار بودن انسان که قبلا هم شده بود.

هیچ بحثی وجود ندارد و جامعه‌ی علمی در اینباره اتفاق نظر دارد: انسان همه چیز خوار است. باقی «مباحث» هم شبه‌علم چرند است که نویسندگان و پیروان کالت علف‌خواری دستچین می‌کنند و به خورد خلق می‌دهند. ناتوانی برای هضم گوشت فاسد شده و نداشتن شامه‌ی بسنده برای لاشخوری در انسان، بعلاوه‌ی بینایی کم‌نظیر و استثامت بی‌نظیر یعنی نه فقط گوشت بخشی حیاتی و اصلی از تغذیه‌ی انسانها بوده، بلکه ما شکارچیانی توانا هم بوده‌ایم نه لاشخورهایی که بخاطر کمبود غذا به مردارخوری پناه می‌آوردند.

[ATTACH=CONFIG]1848[/ATTACH]
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31