در نکوهش زبالهگردی
مرد بتا هیچگاه ترحمبرانگیزتر و در عین حال بامزهتر از زمانی نیست که گمان میکند مردان در بازار جنسی/جنسیتی میتوانند به خودی خود ارزشی مستقل از زنان داشته باشند. این وهم باعث میشود گروهی از ایشان که پیشتر توسط زنی داغ شدهاند، یا شاهد داغ شدن مرد دیگری بر دستگاه تعذیب زنپرستی مدرن بودهاند، برای پیشگیری از تکرار تجربهی تلخ کاکاُلد شدن، رها شدن، تحقیر شدن و اخته شدن، به زبالهگردی رو بیاورند. ایشان در مرحلهای از خودآگاهی گمان میکنند «من خود میان مردان ۷ از ۱۰ هستم، پس اگر بروم در مستراح بشریت و با آن دختر ۵ از ۱۰ دوست بشوم دیگر مرا رها نمیکند/طلاق نمیگیرد/کاکالد نمیشوم»...
منطقی به نظر میآید، اما عینیت منطقی نیست. شما وقتی دست در دست زنی ۵ از ۱۰ قدم میزنید خود نیز بدل به مردی ۵ از ۱۰ میشوید، در سیستم زنمحور ِ حاکم بر جهان ما، ارزش پنهان و پاداش نهایی همه چیز کُس است. پس این مهم نیست که چهل دکتری گرفتهاید و سرطان را درمان قطعی کردهاید و ... هنگامی که با یک کُس کیری وارد مجلس میشوید، دیگر زنان شما را کمارزش و دیگر مردان شما را ولمعطل میبینند.
پس اگر برای فائق آمدن بر خشکسالی شش ماهه و خلاصی از فشار هورمنها میروید سراغ زن بیوهی ۳۰ سالهای که پنج کیلویی هم اضافه وزن دارد، تردید نداشته باشید که اثرات روانی مخرب حشر و نشر با چنان تفالههای بنجلی بر بازی درونی شما تا سالها مشهود خواهد بود.
نکاتی پیرامون زبالهگردی:
۱. چنانکه پیشتر گفتم دلیل اصلی زباله گردی میان مردان آنست که با خود گمان میکنند «آن زن از من خیلی پائینتر است، قدر مرا خواهد دانست». و باز چنانکه گفتم آنچه ایشان نمیدانند آنست که در زنمحوری، همهی ارزش یک مرد منوط و مشروط به زنیست که شانه به شانهی او ایستاده یا آنسوی میز از او نشسته، دارایی او، توانایی او، «موقعیت» او در یک کلام، به خودی خود هیچ ارزشی ندارد و همه به درستی تصور خواهند کرد که قدرت خرید او به اندازهی همان چیزی بوده که گیرش آمده.
پس اگر شما به یک ۶ پیشنهاد دوستی میدهید، خودتان هم یک ۶ میشوید، اگر میروید سراغ یک ۴، در نظر او و همهی کسانی که شما را با او میبینند شما نیز ۴ هستید، و مردی که به دختری ۹ سلام میکند، در آن لحظه، خود او نیز دارای کالیبر چنین عملی تلقی خواهد شد. اگر با یک ۹ به مجلس وارد بشوید مردان با حسرت و بیزاری شما را خواهند نگریست و زنان با تحسین و اشتیاق، فارغ از آنچه دارید، و اگر با یک ۴ به همان مجلس بروید، مردان با تحقیر و تمسخر شما را مینگرند و زنان با بیزاری و چندش.
خبر حتی بدتر اینکه، زنان بطور ناخودآگاه، یا به عبارت بهتر «در مرحلهای از آگاهی» از ارزش حقیقی خودشان آگاه هستند، و زن زشت و ناخواستنی، فارغ از تمام مقالات شبه فلسفی و امیدواریهای کاذبی که روضه وار بازگو میکند، خود را هرگز شایستهی عشق مردی ارزشمند نمیدانند و علاقهی شما به خود را گواه ضعف نفسانی، نداشتن گزینهی بهتر و پائینتر بودن از منظری عینی تلقی خواهند کرد. این است که میبینید زنان، از مردان زیباتر از خود دائم جدا میشوند، اما عکس این ماجرا به ندرت پیش میآید.
۲. نتیجهی طبیعی توهم بالا، آنست که مرد گمان میکند زن هرچه زشتتر باشد، آسانتر است. واقعیت امر اما باز همانست که «میمون هرچه زشتتر، بازیش بیشتر». طبق معمول ذهن مرد بتا همانقدر ارجینال و بکر است که مهبل ِ زن لاشی. همهی بتاها همین طرز تفکر را دارند، و از آنجاکه طبیعت مردانهی آنها، اگر ذرهای برای خود ارزش قائل باشند اجازه نمیدهد بروند به سراغ زنان ِ زشت، زنان معمولی، در محدودهی ۵ تا ۷، بیشترین میزان «طرفدار» را دارند و بیشترین میزان توجه را از مردان دریافت میکنند و به همین دلیل، سختترین ِ زنان هستند!
بله، درست خواندید، زدن مخ زن ۷ بسیار سختتر از زن ۹ است. اولی روزی هزار بار از بتاچهها پیشنهاد و شماره و بوق و چشمک دریافت میکند، دومی را ولی مردان بتا یا با عقده بد و بیراه میگویند(«متلکپرانی»)، یا با خفت و سرافکندگی به حال خود میگذارند و جرئت بسنده برای پیشنهاد دادن ندارند. در نتیجه زن ۹ تنها، یا دستکم در اغلب مواقع از مرد آلفا پیشنهاد دوستی دریافت میکند و نیاز کمتری به «سلاخی» دلبران برای سنجیدن میزان آلفابودگی ایشان دارد، اما زن ۷ از آنجاکه دائم تحت توجه مردان درب و داغان ِ درجهی سه و مفلوکیست که گمان میکنند «او هم زیباست هم آسان»، ناچار است ۱۰ برابر شدیدتر گهتست بکند، بسیار دیرتر ارتباط برقرار بکند و بسیار بدبینتر رفتار بکند.
زنان زیر ۵ و زنان بالای ۷ آسانتر هستند از زنان بین ۵ و ۷.
۳. درد دست رد خوردن از زن ارتباط معکوس با میزان زیبایی او دارد، چنانکه هرچه زن کیریتر، درد ِ جواب رد شنیدن از او شدیدتر، آسیبی که به اعتماد بنفس شما میرساند وسیعتر و حقارتی که متحمل آن خواهید شد بیشتر خواهد بود. اگر شما به یک 5 پیشنهاد دوستی بدهید و از جواب رد بشنوید، احتمالا ماهها، حتی سالها آنرا به یاد خواهید سپرد. من یکبار در خیابان به دختری 5 پیشنهاد دادم و او خیلی مودبانه پیشنهاد مرا رد کرد، هنوز بعد از شاید 7-8 سال درد آنرا به خاطر دارم! میدانید در همین سالها چند دختر +8 مرا، صد برابر تحقیرآمیزتر رد کردهاند؟ چند صدتا! اما هیچکدام را، به استثنای چندتایی که در تحقیر من به راستی ابتکار به خرج دادهاند را به یاد نمیآورم.
درد ِ نه شنیدن از کُس ِ کیری، ده، صد و هزار برابر بیشتر از نه شنیدن از کُسیست که هیچ امیدی به بله شنیدن از او ندارید. خود را در معرض شکنجهی روانی ِ منتج از زبالهگردی قرار ندهید که بهای آن بسیار گزاف و سود آن بسیار اندک است. باید به راستی تجربهای هولناک و سهمگین باشد برای اعتماد به نفس و عزت یک مرد، دور انداخته شدن توسط زنان زشت و چاق و پیر. یک راه برای جلوگیری از چنان سرنوشت هولناکی، بسط و گسترش معیارهای طبیعی زیباییشناختی و اعمال آنها با بیرحمی هرچه تمامتر است. برای بار هزارم:زن زشت کریهالمنظر به شما وفادار نمیماند به این خیال که «او از من برتر است»، همینکه رفتهاید سراغ او در ذهنش نشانهی ارزش کمتر است، و هرچه بیشتر از شما بیزار میشود.
توجیهات زبالهگردی
بتاچهی مفلوک برای توجیه زبالهگردی خود توجیهاتی رنگارنگ ارائه میکند:
> زنهای سن بالا بالغترند
> زنهای سن بالا سکسیتر/حشریتر/هاتتر ... هستند
> زیبایی در نظر بیننده است
> زنهای سن بالا قدر مردشون رو میدونن
> بالا رو نبین چه زشته
> من اصلا فتیش زن چاق دارم
> زن باید دو پر گوشت داشته باشه
> سلیقهی هرکس فرق میکنه
> زن باتجربه جذابتره
> زیبایی نسبیه
...
واقعیت آنست که هیچکس فریب این دروغهای سخیف را نمیخورد بجز خودتان، ما مودبانه سر تکان میدهیم و لبخند میزنیم، اما در دلمان به سرنوشت شوم و موقعیت مضحک شما میخندیم و روزی پنج بار به درگاه الله اکبر دعا میکنیم تا به سرنوشت شومی مشابه همان شما دچار نشویم! گمان میکنید تا کی میتوانید به خودتان دروغ بگویید؟ شما دقیقا میدانید در حال از دست دادن چه چیزی هستید و همهی این علتتراشیها بخشی از و نتیجهی همین آگاهیست. هرچه زودتر با حقیقت کنار بیایید، تغییر آسانتر است و هرچه زودتر تغییر بکنید، پیشمانی کمتری در انتظار شما خواهد بود.
انواع زبالهگردی :
چرمدوزان: مردانی که درپی پیرزنان ِچروک و خطخطی و شُل، یا در یک کلام «پیر» میروند.
[ATTACH=CONFIG]4270[/ATTACH]
گاوبازان: مردانی که درپی زنان چاق و چرب، با شکمهای ششطبقه و غبغب ِ سهطبقه میروند.
[ATTACH=CONFIG]4268[/ATTACH]
واحد ِ بازیافت: رفتن درپی ِزنان بیوهی بین ۲۵ تا ۳۵ میروند و به از زمین برداشتن دستمال کاغذی مصرف و سپس دور انداخته شدهی مردان دیگر میپردازند.
[ATTACH=CONFIG]4271[/ATTACH]
روشندلان! : مردانی که درپی ِ زنان زشتصورت میروند.
[ATTACH=CONFIG]4269[/ATTACH]
میزان فضاحت اینها به ترتیب: کُس لاشی > کُس ِ چروک(پیر) > کُس ِ گشاد(بیوه) > کفدستی > اختگی > کُس ِ کیری(زشت)> سکس با حیوانات > کُس ِ چاق!
ارتباط میان زبالهگردی و فمینیسم:
فمینیسم در پایان روز چیزی بجز استراتژی زن زباله برای کاهش رقابت با زنان زیبا و اختهسازی سیستماتیک مردان از طریق تکنیکهای تحقیر از قبیل «بچه باز» لقب دادن مردی که میرود در پی زنان جوانتر و «سطحی» خواندن کسی که به زیبایی اهمیت میدهد و «منحرف» نامیدن آنکه به کیفیت ارتباط جنسی خود میاندیشد نیست.
«فرهنگ سلطهورز زیبایی» برساختهای خیالیست که در آن مردانی که معیارهایی برای زیبایی و زشتی زنان و دختران دارند و این معیارها را اعمال میکنند، چنان زن را تحت فشار میگذارند که رکورد تمام اعمال زیبایی را در جهان بشکنند و طلایهدار مثله کردن صورت و بدن خود باشند و سالیانه میلیاردها دلار برای فریبکاری در این مورد هزینه بکنند و ... «فرهنگ سلطهورز زیبایی»، و نه اشتیاق زن به دنبال کردن مردان آلفایی که او را به صورت طبیعی زیبا تلقی نمیکنند بجای مردان بتایی که «طبیعی» همه چیز را ترجیح میدهند و با هیجان در فرومهای اینترنتی پای مهملات فمینیستی تنکس و لایک و شر میزنند. یک فرهنگ نامرئی، غیرقابل شناسایی، غیرقابل اندازهگیری که زنان را به نحوی معجزهآسا مسخ میکند تا خود را شبیه بازیگران تاپ هالیوود نقاشی/معماری بکنند، و نه میل آنها به مرئی شدن برای مردان آلفا.
خلاصه باید گناه شما باشد که بطور سیستماتیک از تبدیل شدن زنان زیبا به آن دانشمندان هستهای ِ زشتی که میدانیم مردان به راستی چه مایه شیفتهی آنها هستند باز میدارید. یکی از ستونهای اصلی کاخ خیالات خام و رؤیاهای خیس فمینیستی، آنست که زنان در هیچ شرایطی، برای هیچ عملی، هیچگونه مسئولیتی ندارند، و هر رفتاری که به هر نحوی، واقعی یا خیالی، باعث آسیب دیدن آنها از منظرگاهی فمینیستی بشود دسیسههای پنهانی مردان، «فرهنگی» نامرئی و یا «فشار» جامعه بوده. حتی در بچهسالاری غرب اگر یک کودک خانهای را به آتش بکشد قطعاً باید در انتظار تنبیه شدیدی باشد، زنان اما، در موقعیتی چنان رفیع و خارج از دسترسی قرار دارند که حتی به اندازهی یک کودک مسئول اعمال خویش تلقی نمیشوند.
ما ولی بهتر میدانیم که آنچه فمینیست عقدهای سرهم میکند، مرثیهای ملال آور است برای تحقیر مردانی که هرگز او را نمیبینند، و فارغ از سالهایی که در دانشگاه تلف کرده و مستقل از لقبی که برای خود فراهم آورده و چکی که سر ماه به عنوان حقوق دریافت میکند هنوز هم نمیتواند بر ایشان مرئی بشود. زنی که میداند ولمعطل است، و از ولمعطل بودن خود غمگین است و میخواهد حداقل از طریق آن مقداری ترحم گدایی بکند و با بهرهبرداری از عواطف خوانندگان خود، هدفی سیاسی را پیش براند. برای ما که به واقعیت امور آگاه هستیم شنیدن این حرفها مایهی بیزاری هرچه بیشتر خواهد شد، نه ترحم و همدردی! زیرا دیدهایم که چگونه مردان بتا و امگا بیهیچ «معیار فاشیستی زیبایی»، که برای فهمیدن موقعیت زنانی از قماش زن نویسنده برای خود جفتپا میگیرند و برای اخذ تائید امثال او سکندری میخورند، چیزی بهتر از این کابوسهایی که در بالا لیست شده گیرشان نمیآید.
مرد بدبختی که میکوشد میان لایههای قطور چربی سوراخ دعا را بیابد نه فقط باعث چندش و تهوع من و شمای زنستیز است، بلکه خود زنان موجودی را از او نفرتانگیزتر، غیرجنسیتر و بیجنمتر نمییابند. مرد ِ بدون استاندارد و معیار، یعنی مرد بدون گزینه، و مرد بدون گزینه، یعنی مرد امگا، یعنی یکی از مردان نفرتانگیز بالا!
خبر بسیار بسیار بد برای زنان: هیچ میزانی از شرم، تحقیر و شستشوی مغزی نمیتواند شما را از آنچه هستید زیباتر بکند و مردانی از آنچه اکنون گیرتان میآید بهتر را نسیبتان بکند. هیچ میزانی از تحصیلات، ثروت، موقعیت اجتماعی و یا چیزهای دیگر نمیتوانند صورت معمولی شما را زیبا بکنند. یک قانون کمابیش همیشه پنهان از انظار پیرامون «عشق» مردانه آنست که مرد عاشق بهترین گزینهای میشود که دارد. برای یک مرد آن بهترین گزینه میتواند مرلین مونرو باشد، برای دیگری یکی از جانوران تهوعبرانگیز بالا. مهم اینست که شما هرگز قادر نخواهید بود آن مردانی را که امکان انتخاب کردن دارند به این روشها فریب بدهید.