01-24-2011, 08:36 PM
Reactor نوشته: در فروم گفتگو یک تالاری بود که من نصفه و نیمه شجره نامه ی خودم رو نوشتم فقط مونده بود اسم و فامیلم رو آخرش بنویسم که بیان به جرم کفر دستگیرم کنن ببرن!
برای من خیلی سخت بود!
چون من در یک خانواده ی مذهبی شش سیلندر رشد کردم... بعد عید قربان امسال ما فرودگاه بودیم تا پدر ...
سپاس Reactor جان، من یکی که گمانش را هم نمیکردم هیچگاه چنین مسلمان وظیفهشناسی بوده باشی!!
جدا از همه اینها، اندکی توضیح بیشتر درباره از دست رفتن باورت به خدا هم جالب است.
آیا از دست دادن باورهای دینی ولی همچنان باور به خدا و جاودانگی
روح و جهان پس از مرگ و .. به گونهای، برایت لذتبخشتر از نبود خدا نبودند؟
Reactor نوشته:
---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:09 PM ---------- ارسال قبلی در 06:04 PM ----------
حالا چرا اینقدر ریز نوشتید؟
من قدیم ها وقتی صدای اذان میشنیدم خیلی آرامش بهم دست میداد و حالت عرفانی داشت!
الان خیلی ساله که صدای اذان فقط روی مخم راه میره و برام بیشتر مثل صدای ونگ ونگ بچه فقط سر و صداست و تا جایی که بتونم ازش فراریم!
شوربختانه از روم شرمآوری قضیه، فونت ریزتری نبود، به همان بسنده شد!