03-05-2013, 10:26 PM
دیونمایی پدران
از جمله مکاشفاتی که «مردستیزی» در هر بعد و شکلی با تمام توان در جهت تحریف و تضعیف آن حرکت میکند، این واقعیت بدیهیست که مردان دارای وجوهاتی متفاوت از زندگی فردی و اجتماعی هستند : یک مرد میتواند انسانی وارسته، اما همسایهای بد باشد. فرزند ناخلفی برای والدین خود، اما همکاری دلسوز و مهربان باشد. پدری دلسوز، اما شوهری افتضاح باشد. دوستی شفیق و وفادار برای رفقای خود، اما مشعوقی خیانتکار باشد. کاسبی زرنگ، اما دلبری دست و پا چلفتی باشد و ... در یک کلام ساده: «مرد» موجودی تکبعدی نیست که بیاستفاده بودن او در یک عرصه، به معنای بیاستفاده بودن او برای کل بشریت تلقی بشود.
«همسران سابق عصبانی» که به نحوی سیستماتیک بچهها را برپاد پدرشان شستشوی مغزی میدهند دشواری تمام جوامعیست که در آنها مدل سنتی خانواده به چالش کشیده شده و آمار طلاق سر به آسمان گذاشته. اما این مشکل در ایران حتی محدود به خانوادههای از هم پاشیده شده نیست، و غیبت پدر که برابر با برخورداری انحصاری مادران از امتیاز تربیت فرزندانشان محسوب میشود و محدود شدن شدید امکان پدر برای مشارکت در پرورش آنها بدلیل ثقل مشغلهی ناشی از ادارهی کامل اقتصادی یک خانواده، مایهی پدید آمدن نوعی «طلاق عاطفی» و درپی آن، تداوم دیونمایی پدر با وجود برجا بودن پیوند ازدواج میشود. اما شکی نیست که این محدودیت ِ نادیده و همواره ناگفتهی پدران در سپری کردن زمان با بچههایشان زمانی روی تند خود را بیشتر مینماید که «ازدواج» دچار مشکل شده، به مانند تمامی پیوندهای مذهبی و منسوخی که کارکرد آغازین خود را مدتها پیش از دست دادهاند به دردسر میافتد.
هیچ بچهای نباید وادار به شنیدن انتقادات بجا یا نابجای یکی از والدین نسبت به دیگری باشد، و تصویر ذهنی والایی که از والدین خود دارد را شرحهشرحه ببیند. و هیچ کس نمیباید تنها بدلیل عدم موفقیت در ازدواج خود، حق برخورداری از پدری که بچههای خود را به رغم «شوهر بدی بودن» دوست میدارد از آنها بگیرد.
بسیاری از کودکان طلاق در ایران، افزون بر تمام مصائبی که بصورت بینالمللی برای چنان کسانی وجود دارد، باید در مقام روانکاو والدینی که از پذیرش هرگونه مسئولیتی جهت شکست ازدواجشان تن در میزنند و لحظهای از یادآوری ایرادات بیشمار طرف مقابل غافل نمیشوند نیز به ایفای نقش بپردازند و بطور روزانه، از قصور بیرحمانهی دجال خبیثی بشنوند که هرگز به نیازها و تقاضاهای منطقی مادرشان اهمیتی نمیداده و لحظهای از عنایت به زنان دیگر دست برنمیداشته و ... دیوسازی پدران چنان در ایران رسم و شایع است که کمتر کسی را بدون تجربهی دست اول از آن میتوان یافت، اما حتی یک مقاله دربارهی آن منتشر نشده و یک مطالعهی ساده پیرامون آن صورت نمیپذیرد. چرا؟ برای یافتن پاسخ شاید بهتر باشد به برسی شرایط مشابه در بخشی از جهان که این پدیده تنها محدود به ازدواجهای مختوم به طلاق است بپردازیم، در اینجا بدلیل عدم وجود اسلام و قبح اخلاقی برای طلاق، به محض بروز دشواریها زن و مرد از یکدیگر جدا میشوند. به دلیل فعالیتهای «برابریخواهانهی» فمینیسم، در 84% موارد دادگاه بچه را به مادر میسپرد و پدر را وادار میکند بصورت ماهیانه «حمایت از بچه» به مادر بپردازد. لابد میاندیشید در فرهنگی که «ساختن و سوختن» چندان مُد نیست و طرف به آسانی طلاق میگیرد حتما مشکل دیوسازی از پدران هم باید تمام شده باشد؟ اشتباه میکنید، طلبکاری فرگشتیکی را با پرداخت عینی نمیتوان پایان داد: زنان خود درخواست طلاق میدهند(75%)، سرپرستی بچهها را برنده میشوند(84%)و خرج او را هم میگیرند، اما هنوز مشکل دیونمایی پدران در حضور بچهها نه فقط به قوت خود باقیست، شاید حتی تشدید هم شده باشد.
مطالعهی این کتاب به تمام کسانی که به این موضوع علاقه دارند توصیه میشود.
زنده باد زندگی!